نقطه گذارى و علامات آن (اعجام ـ سجاوندى)
اكنون وارد بحث (علامات نقطه گذارى ) مى شويم:(نقطه گذارى) ازمسائلى است كه امروز در كتابها و مطبوعات, مورد نياز است و دانستن آن, براى همه نويسندگان به طور عموم و براى ويراستاران, به طور اخصّ, ضرورت دارد.(نقطه گذارى), اگر چه در سالهاى اخير, در اثر شيوع زبانهاى خارجى دركشور اسلامى ما و فن ترجمه درمطبوعات كشور, به تقليد از زبانهاى بيگانگان رايج شد و در نتيجه, اصطلاحات مربوط بدان نيز هنوز به همان صورت اروپايى معمول است; امّا شك نيست كه (اعجام و سجاوندى) در تاريخ اسلام سابقه اى چند صد ساله دارد.تقيّد به درست و آرام خواندن (ترتيل) و تجويد و قطع و وصل كلمات و حروف و فهم و درك كلمات, الفاظ و معانى قرآن كريم, كه منشأ ظهور و بروز بسيارى از علوم و معارف و حتّى هنرهاى تزيينى شده است, مسلمانان را, از آغاز وحى و ثبت و كتابت آيات مباركات قرآن, وادار كرده است كه راه و روش درست خواندن و درست نوشتن و ضبط كتاب آسمانى را فراگيرند; چنانكه.نخست قواعد ساده و بسيطى براى زبان عربى به دستور امير المؤمنين, على & و با كوشش پى گير (ابوالأسود دُئلى), تأسيس شد, و همين ابوالأسود براى نخستين بار دست اندركارِ اعراب گذارى خط (حروف و كلمات) قرآن شد. پس از اعراب گذارى قرآن كريم مبتنى برمواضع كلمات در جمله (= نحو), نوبت به اعجام و نقطه گذارى رسيد. اعجام يا نقطه گذارى براى جدا كردن حروف متشابه مانند: (ب ـ ت ـ ث) يا (ج ـ ح ـ خ) و مانند اينها لازم بود; زيرا اعجام, عجمه و گنگى و ابهام را از حروفِ همانند دور كرد و با نقطه گذارى, آنها را مشخص ساخت. و به همين جهت, حروف معجمه, حروفى هستند كه نقطه دارند و از حروف مهمله كه نقطه ندارند ممتاز مى باشند. مورّخان اسلامى از دو نفر از شاگردان ابوالأسود به نام يحيى بن يعمر و نصر بن عاصم ليثى نام مى برند كه كار اعجام را در اصلاح شيوه نگارش قرآن, يكى بعد از ديگرى, دنبال كرده اند, و اين امر در زمان حكومت عبدالملك و حجّاج بن يوسف حاكم عراق صورت گرفته است .موضوع ديگر سجاوندى يا نقطه گذارى (Puntuation), است كه در سالهاى اخير رواج يافته است. اين مطلب نيز كه از آن تعبير به (سجاوندى) در نگارش مى شود (منسوب به سجاوندى و نام كتابى در علم قراءت است كه در آن علامت اوقاف را نقطه هاى طلا گذارند و به همين جهت, سجاوندى كردن, منقّش كردن كتاب است با طلا و سرخى). دانشمندان علم قراءت قرآن به تدريج علاماتى براى وقفهاى قرآن ابتكار كرده اند و كتابهاى مهمّى درباره وقوف و شرح موارد وقف در قرآن نوشته اند كه ما تنها به ذكر نام يك تن از آن دانشمندان; يعنى ابو الفضل محمد بن ابويزيد طيفور غزنوى, از علماء علم قراءت در قرن ششم هجرى, اكتفا مى كنيم. منظور از ذكر اين مختصر اشاره به سابقه اين مواضع در تاريخ تمدّن با شكوه اسلامى بود كه از هر جهت پُربار و مشعشع بوده و هست.باز گرديم به بحث نقطه گذارى در زبان فارسى.علاماتى كه براى نقطه گذارى هم اكنون در زبان فارسى به كار مى رود عبارتند از:1. ويرگول(,) = علامت مكث و وقف كوتاه.2. پوئن ويرگول يا نقطه ويرگول(;) = علامت مكث و وقف متوسط.3. دو نقطه (:) علامت بيان و شرح مطالب.4. علامت پوئن يا نقطه(.) علامت وقف كامل.5. گيومه () علامت نقل قول.6. علامت تعجب يا تحسين يا تمسخر(!).7. علامت پرسش(؟).8. پرانتز يا دو كمان ().9. قلاب يا كروشه [].10. تيره يا خط ـ ـ براى فاصله.11. سه نقطه تعليق (…) براى نشان دادن دنباله دار بودن مطلب.پيش از شرح موارد ياد شده, خوب است به اين نكته توجّه داشته باشيم; همچنان كه رها كردن نشانه هاى نقطه گذارى باعث التباس و خلط و مبهم بودن مطالب مى شود; افراط در نقطه گذارى نيز باعث دردسر و سر درگمى خواننده مى گردد! در هر حال, در اين امر نيز بايد حدّ تعادل را حفظ كرد.1. ويرگول درموارد زير به كار برده مى شود:الف. در جايى كه اسم يا عبارتى بدل يا عطف بيان است براى اسم يا ضمير يا… مانند: تهران; پايتخت ايران, مركز فعّاليتهاى علمى و صنعتى كشور ماست.محسن, پسر عموى شما, جوانى است دانا و فهميده.ما, جوانان اسلامى, هرگز راضى به ذلّت نخواهيم شد.ب. در جايى كه چند كلمه يا عبارت كوتاه به يكديگر عطف شوند. در اين قبيل موارد كلمات نخستين را با (ويرگول) و آخرى را با (واو عطف) مى آوريم. مانند: كتابخانه, اتاق كار, زير درختان, كوى و برزن و بيابان براى انديشيدن مناسب است.قلم, كاغذ, يادداشت و كتابهايم را آماده كردم.ج. براى جدا كردن اجزاء كلام جهت تسهيل درخواندن و تفهيم مطلب. مانند: اين نشانه ها, به طور كامل تر, از زبانهاى اروپايى وارد خط فارسى شده است….يا: شادروان مطهّرى, استادى لايق, فيلسوفى روشن انديش, محقّقى پر كار و اسلام شناسى دلسوز بود.د. قيدها و عبارتهاى قيدى كه غالباً در اوّل جملات مى آيند; با ويرگول از بقيّه جمله جدا مى شوند. مانند:آخرالامر, محسن سخن مرا پذيرفت.به محض فرا رسيدن تابستان, به مسافرت خواهم رفت.هـ. جمله هاى معترضه را با (ويرگول) در دو طرف, از بقيه جمله جدا مى كنند. مانند:عيسى: على نبيّنا وآله وعليه السلام, مردگان را, به اذن خدا, زنده مى كرد.2. پوئن ويرگول(;) يا نقطه ويرگول, نيز علامت وقف و مكث است; منتهى طولانى تر از ويرگول.نقطه ويرگول در موارد زير به كار برده مى شود:الف. بعد از جمله هاى ناقص كه پيوسته به جمله هاى بعدى است. مانند: اگر درس بخوانى; در آينده موفق خواهى شد.ب. براى جدا كردن اجزاء كوتاه جمله (ويرگول) و اگر مفهوم جمله تغيير كرد با (نقطه ويرگول) از بقيّه جمله جدا مى شود. مانند:زمان مى گذرد, ما نيز مى گذريم; تنها نيكيها و بديها پايدار مى مانند.آنچه مى دانيم قطره است; امّا, آنچه نمى دانيم اقيانوس است.3. دو نقطه (:) درموارد زير بكار برده مى شود:الف. در مورد شرح جزئيات و مشخصات چيزى يا كسى يا كارى. مانند:در دانشكده ادبيات و علوم انسانى دروس زير تدريس مى شود:1. ادبيات فارسى2. ادبيات عرب
3. تاريخ و جغرافيا
4. زبانهاى خارجى.سعدى در كتاب گلستان مى گويد: هرچه نپايد دلبستگى را نشايد.ب. براى نقل شاهد مثال مانند:قيد, گاه در آغاز جمله قرار مى گيرد.مانند:حتماً, شما را ملاقات خواهم كرد.4. نقطه. نقطه علامت مكث و وقف كامل است و در پايان جمله قرار داده مى شود. مانند: حسن به بازار رفت.5. گيومه () در موارد زير به كار برده مى شود:الف. براى نقل قول از كسى يا كتابى مانند:مولوى مى گويد: (از محقق تا مقلّد فرقهاست).ب. براى نوشتن برخى از اصطلاحات و عناوين, مانند:من (اكسير اعظم) را نمى شناسم.مقاله شما را تحت عنوان: (راه بهشت) خواندم و لذّت بردم.ج. در جايى كه نويسنده نمى خواهد اصطلاحى را كه به نظرش نادرست است, بپذيرد. مانند:سخنان استاد را از نوار (پياده) كردند.6. علامت تعجب(!).اين علامت, در پايان جمله هايى كه تعجب آور يا تحسين انگيز و يا مسخره است به كار برده مى شود. مانند:آمدى. وه! كه چه مشتاق و پريشان بودم!
اين دهكده عجب هواى لطيفى دارد!
چه خط زيبايى!
خدايا! مرا از شر آدم يك كتابه برهان!
7. علامت پرسش(؟).براى سؤال كردن به كار برده مى شود. مانند: كتابى كه به تو دادم مطالعه كردى؟مى خواهم براى رفع خستگى به شيراز بروم.تو كه خسته نيستى؟درست, راه اين جا تا شيراز خسته ام خواهد كرد!
8. پرانتز يا دو كمان () در موارد زير به كار برده مى شود:الف. در مواردى كه به توضيحى احتياج باشد. مانند:ائمه اطهار { احكام را يا از راه الهام (نه وحى كه خاصّ پيغمبر است) مى گرفتند; يا از راه فرا گرفتن از پيغمبر ^ يا معصومى ديگر.بعد از قتل عثمان (35 هجرى), مردم با اميرالمؤمنين على &, بيعت كردند.ابوريحان بيرونى خوارزمى (362 ـ 440), دانشمند جليل القدر اسلامى قرن چهارم هجرى است.9. قلاب يا كروشه [] درموارد زير به كار برده مى شود:الف. وقتى در متن و اصل كتاب نكته اى از قلم افتاده باشد; سپس مصحّح يا مؤلف بخواهد آن نكته را به متن بيفزايد.مانند:شيخ [را] گفت: از معاصى كدام بدتر؟ب. وقتى در متنى چيزى افزوده شود, كه با روش جمله ناسازگار ولى ذكر آن ضرورى باشد. مانند:وكيل نائين با حسرت گفت: چه خوب بود مردم مرا بيش تر از پيش تر مى شناختند. [خنده وكلا].10. تيره يا خط (ـ ـ) براى مكالمه هاى دو نفرى يا چند نفرى بكار برده مى شود و معمولاً سر سطر مى آيد مانند:ـ عجله كن كه قطار السّاعه مى رود.ـ كجا مى رود؟ بليت پيش من است!
ب. گاه براى جدا كردن ارقام و اعداد و كلمات و حتى جمله ها نيز به كار برده مى شود. مانند:5. چهار مقاله نظامى عروضى (ص 40 ـ 36).قطار تهران ـ اهواز.نابرده رنج گنج ميسّر نمى شود. ـ سعدى.11. سه نقطه تعليق (…) در موقعى به كار مى رود كه مطلب دنباله دار است ولى ذكر آن مورد لزوم نيست. مانند:اخبار كشور ما حاكى است كه ايثارگران جبهه حق عليه باطل چندين كيلومتر در خاك عراق پيشروى كرده اند و….