برخلاف رومانتيسم كه به جنبه درونى مى پرداخت و احساسات خود را در تجسّم دنياى خارج آزاد مى گذاشت و به جاى واقعيّت (تخيّل) را اصالت مى بخشيد; مكتب رئاليسم حقيقت واقع را بر تخيّل و هيجان ترجيح داد. پيشواى مسلّم اين مكتب, بالزاك بود كه با نوشتن (كمدى انسانى) قدم تازه اى برداشت و به تعبيرى كه خود كرده است: خواست تاريخ عادات و اخلاق جامعه را با واقع بينى بنويسد. بزرگ ترين نويسنده رئاليست در اين دوره, گستاو فلوبر است و شاهكار او (مادام بوارى) است, كه يك داستان واقعى بوده است و نويسنده, چون تماشاگرى آن را توصيف كرده است. از نويسندگان رئاليست (واقع گرا) بايد از استاندال در فرانسه و چارلز ديكنز در انگلستان و در روسيه از لئون تولستوى نام برد.