درحدود سال 1880, ميلادى عدّه اى از شاعران جوان, در عين وابستگى به جريان فكرى (هنر براى هنر) كه پيش از آن پيدا شده بود, عليه مكتبهاى قديم عصيان كردند. نخستين پيام آور اين مكتب شارل بودلر بود.در نظر بودلر دنيا جنگلى بود مالامال از علائم و اشارات, كه شاعر با قدرت ادراك مى توانست به وسيله تفسير و تعبير اين علائم (سمبولها) را احساس كند.بودلر, پيروانى مانند ورلن و رمبو و مالارمه, پيدا كرد.ابهامى كه در اين زمان در شعر پيدا شد, باعث گرديد كه فـقط خـودشـان آنها را مى فهميـدند و خودشان تفسير مى كردند.اينان در قالبهاى شعر نيز تغييراتى دادند. مصراعهاى بلند و كوتاه گفتند. قافيه را نيز ساده تر كردند و چند قافيه ناقص را پذيرفتند و نتيجه اين پيشروى همان است كه به آن (شعر آزاد) مى گوييم.
به طور خلاصه:
سمبوليستها, به مدد احساس و تخيّل, حالات روحى خود را با موسيقى كلمات و آهنگ و رنگ و هيجان تصوير مى كنند. به رؤيا و افسانه پناه مى برند و به عبارت ديگر, از واقعيّت عينى به واقعيّت ذهنى متوسل مى شوند.پيروان اين مكتب به اشكال و سمبولها و آهنگها و قوانينى كه احساسات, نه عقل و منطق, آنها را پذيرفته است, در بيان افكار دست زدند.سمبوليستها, بر روى هم, تابع مناظر و حوادثى هستند كه مايه يأس و عذاب و نگرانى است.