شیخ بهایی در آیینه عشق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شیخ بهایی در آیینه عشق - نسخه متنی

اسدالله بقایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گرم و خشك و مشترى و زهره گرم و تر به اعتدال نزديك و قمر سرد و تر و عطارد با هر كوكبى كه بود طبيعت او گيرد در مزاج و در تأنيث و تذكير و غيره همچنين است واللّه اعلم).

آمادگى و حضور ذهن و وسعت مطالعات ملا صدرا براى شيخ بهائى و ساير طلاب حاضر در جلسه غيرمنتظره بود.

شيخ بهائى در بيشتر علوم زمان خود صاحبنظر بود و لذا در جلسات درس با اندك اشاره اى موضوع بحث تغيير مى نمود و در موضوعهاى مختلف علمى و اجتماعى ساعتها به ايراد سخنرانى مى پرداخت.

امّا به هر حال درس اصلى مورد نظر شيخ كه در مدرسه خواجه تدريس مى نمود تفسير قرآن مجيد بود. آن روز هم يكى از شاگردان اسامى كاتبان قرآن مجيد را خواستار شد و شيخ بهائى چنين پاسخ داد: كاتبان اصلى وحى الهى على ابن ابى طالب(ع) و عثمان عفّان بوده اند ولى در غياب اينان اُبَّيْ كعب و زيد ثابت كتابت وحى الهى را انجام مى داده اند2.

علاوه بر روابط درسى ملا صدرا قرابتى ديرين با استادش شيخ بهائى احساس مى كرد. انطباق دو فكر وحدت دو عقيده يگانگى خط مشى و جهان بينى واحدى كه اين دو بزرگوار داشتند آنان را به هم نزديك مى نمود.

شيخ بهائى نيز چنين احساسى داشت. از همان اولين ديدار ملا صدرا را وراى طلاب ديگر يافت. اين قرابت فكرى روز به روز افزون مى شد به گونه اى كه از حدّ حضور در مجلس درس فراتر رفت و ملا صدرا را به خانه شيخ نيز كشانيد.

آن شب بعد از نماز مغرب و عشا هر دو با هم به خانه رفتند شيخ و ملا صدرا جوان طلبه از مصاحبت و حضور در خدمت شيخ بسيار خرسند بود. كوچه پس كوچه هاى اطراف بازار را در تاريك روشن مسير طيّ كردند. اينك هر دو در اتاقى ميان كتب بسيار زيادى ايستاده اند. سر نشستن ندارند. در برابر كتابها قدم برمى دارند. گويى از صف اندر صف كتابها سان مى بينند تصوير همه را در صندوقچه چشم جاى مى دهند. هر دو عاشق و شيداى كتابند. كتاب دوست خاموش و گوياى اين دو است. بس سخنها در سينه دارند اين خاموشان. شيخ و ملا صدرا همچنان به كتابها مى نگرند. جوان به آرامى در پشت سر استاد گام برمى دارد. حرفهاى خوبى مى زند. شيخ بهائى انگار همه را معرفى مى نمايد. كم كم زبان بسته و مهر شده جوان نيز باز مى شود زمزمه اى زير لب سكوت را مى شكند:

/ 189