بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
گذارد و به بد حادثه سپرد. دنياى غرب با نخوت و غرور بسيار به پيش تاخت تا در سايه اين فرار گريزنده تاريخى به توانى مضاعف دست يابد و سرانجام باج پيشتازى اش را از واماندگان تاريخ بستاند و اين مهمّ در شرايطى صورت مى گرفت كه جهان سوم خود را در رؤياى تمدن و فرهنگ و فرزانگى دلخوش و سرگرم مى پنداشتند. بديهى است علل ريشه اى اين عقب ماندگى در تحميق و تقديس خشك علمى جمعى به ظاهر پيشتاز بود كه نا آگاهانه جامعه فرهنگى و فكرى ما را در چهارچوب محدود و معينى از زهد و تقدس ريايى و ظاهر فريب زنگار گرفته اى محبوس ساختند و متأسفانه به اتكا و پشتوانه مردم شكار و تخديرى وعده هاى بعضاً دروغ آخرتى و نيز القائات صوفى گرايانه خويش كار دنياى خلق خدا را مسكوت گذاردند و صرفاً به ظواهر خشك خرافى ـ ريايى پرداختند و حتى به توصيه ها و تأكيدهاى فراوان اولياى راستين دين نيز توجه ننمودند.شيخ بهائى اگر چه عالم و زاهد و روشنفكر و دردآشناى جامعه ايستاى خود بود امّا يك تنه راهى به جايى نمى برد و با اين كه علاوه بر مسائل دينى و فقهى پاى به ميدان عمل نيز گذارد و در واقع به مصداق (به عمل كار برآيد به سخندانى نيست) به عمل نيز گراييد امّا نقطه عطف تاريخى چنان حسّاس و سرنوشت ساز بود كه عمل فردى را در جهت گيرى نهايى آن راهى نبود.شيخ بهائى اگر همچون امير نظام همه همت والاى خود را مصروف جهت دهى فكرى ـ فرهنگى جامعه مى ساخت و اگر به جاى اقدام عملى فردى سعى و تلاش والاى خويش را در جهت راهبرى جامعه به كار مى بست اگر به جاى شهرسازى (كه در جاى خود نيكوست) و ابداع ساعت و شاخص زمان به عمارت و اصلاح تفكر مسموم جامعه مى پرداخت و در واقع ساعت زمان كوب زمانه را اصلاح مى نمود در آن صورت كاروان مانده در گل قوم ايرانى و حتى ساير كشورهاى اسلامى به پيشتازان علمى آن زمان مى رسيد و به احتمال قوى پيشى نيز مى گرفت چرا كه صندوقچه علمى پيشينيان از آنِ اين قوم و ملت بوده است.علاوه بر رسالت فرهنگى علماى دين كه به هر حال به نحو مطلوب و ايده آل تحقق نيافت تسلط و سيطره حكومتهاى عموماً مستبد و ديكتاتور بر سرزمين ايران و نيز قلمرو عثمانى آن زمان و در واقع قسمت عظيمى از جهان اسلام زمان شيخ فرصت مغتنمى براى رقباى اروپايى ايران فراهم ساخت تا از مسابقه جهانى خويش پيروز بيرون آيند.شيخ بهائى وقتى غفلت ملت ايران را به چشم مى ديد جز بردن غم و اندوه به خانه راهى نمى ديد. شيخ وقتى درد دردمندان را مى ديد جشنهاى دستورى و چراغان شهر در استقبال شاه صفوى را نمى توانست به دل نهد و