شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی - نسخه متنی

علی اکبر مجاهدی؛ تهیه کننده: مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • نبود دست كه بيرون ز زخم آرد تير
    سوار آب ، چو پرواز را تجسّم كرد
    ز خون لاله ، تمام كرانه رنگين بود
    خميده بود افق ، بسكه داغْ سنگين بود



  • به خيمه آب رساند، اگر گذارد تير
    چه صادقانه بِدان زخمها، تبسّم كرد
    خميده بود افق ، بسكه داغْ سنگين بود
    خميده بود افق ، بسكه داغْ سنگين بود



................................




  • صداى سوگ ز محمل به آسمان مى رفت
    دراى ، مرثيهْ خوان بود و كاروان مى رفت (332)



  • دراى ، مرثيهْ خوان بود و كاروان مى رفت (332)
    دراى ، مرثيهْ خوان بود و كاروان مى رفت (332)



و آخـريـن وزن عـروضـى حـماسى كه بررسى بخش (تنوّع در وزن)را به آن پايان مى دهيم ، وزن غريب و
ديرآشناى (مستفعلن فعولُ مفاعيلن / مستفعلن فعولُ مفاعيلن)است كه به خـاطـر بـلنـدى بـيش از حد و
پردامنه دار بودنش بايد آن را به عنوان بحر مضاعف و وزن تـواءمـان شناخت چرا كه وزن نيمه هر مصراع
شعر در اين وزن ، مى تواند وزن يك مصراع تلقّى گردد (مستفعلن فعولُ مفاعيلن) .

هـر چـنـد، جـاى ايـن بـحـث در قـسـمـت مـربـوط بـه اوزان جـديـد غزل هاى عاشورايى امروز است ـ كه
گذشت ـ ولى پس از صفحات زيادى كه به بررسى اوزان جديد مثنوى هاى عاشورايى دو دهه اخير اختصاص يافت ،
عنوان كردن حضور اين وزن اسـتـثـنـايى در غزل عاشورايى معاصر در اينجا براى تنوّع بخشيدن به بحث ،
چندان هم غـريـب نـيـسـت . بـه نـظـر مـى رسد كه اين وزن مضاعف (توامان)در برقرارى ارتباط با
مـخـاطـبـان دچـار يـك مـشـكـل اسـاسـى اسـت و شـايـد عـدم اقبال شاعران از اين وزن در همين امر
نهفته باشد.

به غزلى از يداللّه گودرزى در همين وزن توجّه كنيد:




  • خورشيد، سر برهنه برون آمد
    آيينه هاى عرش ، ترك برداشت
    از فتنه هاى فرقه نوبنياد،
    تنها نه روح پاك شقايق مرد،
    حالت چگونه بود؟ نمى دانم !
    بر ساحل شريعه خون آلود،
    جنگاورى ز اهل حرم كم شد،
    آرى ميان آتش نامردان
    هنگام ظهر، كودك عطشان را بردى
    جبريل پاره كرد گريبان را
    در آن كوير تفته آتشناك ،
    تا آنكه در مصاف گلوى تو،
    چشمان سرخ و ملتهبى
    امّا نيامدىّ و ازين اندوه ،
    مى خواستم براى تو اى مولا!
    امّا قلم در اوّلِ ره خشكيد،
    اوراق ناگشوده دفتر سوخت (333)



  • چون گوى آتشين و، سراسر سوخت
    قلب هزار پاره حيدر سوخت
    آتش به هر چه بود و نبود افتاد
    تنها نه بال هاى كبوتر سوخت
    وقتى ميان معركه مى ديدى
    آن سروِ سربلند تناور سوخت
    از اين فراق قامت تو خم شد
    ، فرزند نازنين برادر سوخت
    به دست خويش به قربانگاه
    وقتى كه حلق نازك اصغر سوخت
    آن قدر داغ و غرق عطش بودى
    حتّى گلوى تشنه خنجر سوخت !
    آن روز، چشم انتظارْ آمدنت بودند
    آن چشمهاى منتظر آخر سوخت
    شعرى به رنگ مرثيه بنويسم
    اوراق ناگشوده دفتر سوخت (333)
    اوراق ناگشوده دفتر سوخت (333)



/ 151