شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی - نسخه متنی

علی اکبر مجاهدی؛ تهیه کننده: مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آثار ارادت به خاندان امامت ، پيداست و غمگنانه از ماتم حسين بن على (ع) سخن مى گويد:




  • شنيدم ز گفتار كار آگهان
    كه پيغمبر پاكِ والا نَسب
    چنين گفت روزى به اصحاب خود
    كه چون روز محشر، درآيد همى
    منادى بر آيد به هفت آسمان
    زن و مرد، چشمان به هم برنهيد
    كه : خاتون محشر، گذر مى كند
    يكى گفت كاى پاكِ بى كين و خشم !
    جوابش چنين داد، داراى دين
    كه : فردا كه چون بگذرد فاطمه
    ندارد كسى طاقت ديدنش
    به يك دوش او بر، يكى پيرهن
    ز خون حسينش ، به دوش دگر
    بدين سان رود خسته ، تا پاى عرش
    بگويد كه : خون دو والا گهر
    ستم ، كس نديده ست از ين بيشتر
    كند ياد، سوگند يزدان چنان
    چه بد طالع ، آن ظالم زشتخوى
    اَلا اى خردمند پاكيزه راءى !
    وز آن ، تو ز يزدان جان آفرين
    جز اين ، پند منيوش اگر مؤ منى
    بدين راه رو، گرنه تر دامنى (94)



  • بزرگان گيتى ، كِهان و مهان
    محمّد، سرِ سَروران عرب
    به خاصان درگاه و احباب خود
    خلايق ، سوى محشر آيد همى
    كه : اى اهل محشر! كران تا كران
    دل از رنج گيتى به هم درنهيد
    ز آب مژه ، خاكْ تر مى كند
    زنان از كه پوشند بارى دو چشم ؟!
    ـ كه بر جان پاكش ، هزار آفرين ! ـ
    ز غم ، جيب جان بر دَرَد فاطمه
    ز بس گريه و سوز و ناليدنش !
    به زهر آبِ آلوده ، بهر حسن
    فرو هشته ، آغشته دستار سر
    بنالد به درگاه داراى عرش
    ازين ظالمان ، هم تو خواهى مگر
    بدِه داد من ! چون تويى دادگر
    به دوزخ كنم بندشان جاودان
    كه خصمان شوندش ، شفيعان اوى !
    به نفرين ايشان ، زبان برگشاى
    بيابى جزايش ،بهشت برين
    بدين راه رو، گرنه تر دامنى (94)
    بدين راه رو، گرنه تر دامنى (94)



/ 151