اى قاصد خجسته ! پيامى ز ما ببر
برخوابگاه سيّد يثربْ حرم ، خرام
بر مرقد امير نجف بگذر اى نسيم !
از خاك كربلا ـ كه بلا بر بلاست آن ـ
از خون حلق تشنه اولاد مصطفى
از عارض و قد و رخ گلگونه حسين
از نزهت شمامه و عطر عمامه اش
ما منّت رياض و رياحين ، نمى كشيم
آن سر، كه بر سران جهان سر به سر، سرست
دجّاليان ، به فتنه و غوغا برآمدند
مهد جلال مهدىِ دشمن فكن بيار(101)
و آن گه جواب از آن لب شكَّر سخن بيار
و آن گه به تحفه ، بوى اويس قَرن بيار
ز آن آستانه ، سرمه چشم پَرن بيار
تسكين درد و داغ دلِ پر حَزن بيار
بوى گلاب و، رنگ عقيق يمن بيار
رنگ عبير و لاله و سرو و سمن بيار
بوى بنفشه و سمن و ياسمن بيار
گردى ز خاك روضه او، بى منَن بيار
باز آن سرِ بريده به سوى بدن بيار
مهد جلال مهدىِ دشمن فكن بيار(101)
مهد جلال مهدىِ دشمن فكن بيار(101)
دلم ، شكسته و مجروح و مبتلاى حسين
شكفته نرگس و نسرين و سنبل تر ديد
ز حلق تشنه او، رسته لاله سيراب
قدَر، چو واقعه كربلا مشاهده كرد
سحاب : قطره باران ، حسين : سر بخشيد
ز بيم ورطه طوفان نمى تواند رست
گداى حضرت او شو، كه عاقبت روزى
خموش ابن حسام ! اين سخن نه لايق توست
ستايش تو كجا و، كجا سزاى حسين (102)؟!
طواف كرد شبى ، گرد كربلاى حسين
ز چشم و جبهه و جعد گره گشاى حسين
ز خون كه موج زد از جانب قفاى حسين
ز چشم ، چشمه خون راند بر قضاى حسين
عطاى ابر كجا و، كجا عطاى حسين ؟!
جز آن كه هست درين ورطه ، آشناى حسين
به پادشاهى عقبى رسد، گداى حسين
ستايش تو كجا و، كجا سزاى حسين (102)؟!
ستايش تو كجا و، كجا سزاى حسين (102)؟!
ابوالعطاء كمال الدّين محمود خواجوى كرمانى
ابـوالعـطـاء كـمـال الدّيـن محمود خواجوى كرمانى (689 ـ 753) از غزلسرايان بنام سده هـشـتـم ، آثـار فـخـيـمـى در اغـلب قـالب هـاى شـعـرى ، خـصـوصـاً غزل دارد و مثنوى روضة الانوارش كه به اقتفاى
حكيم نظامى گنجوى سروده شده در ميان مـثـنـوى هـاى : هـمـاى و همايون ، گل و نوروز، كمال نامه ، سام
نامه و گوهرنامه او، وجاهت خاصّ به خود را دارد(103).در شـيعى بودن خواجوى كرمانى ترديدى نيست و قصايدى كه در مناقب ائمّه اثنى عشر(ع) سـروده ، شـاهـد
صـادقـى بر اين مدّعا است . وى در پايان اين گونه قصايد، با شفيع قـرار دادن ذوات مـقـدّس
مـعـصـومـيـن (ع) و سـوگـندى كه به حرمت آنان ياد مى كند، اجابت خواسته هايش را از درگاه خداوند