شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی - نسخه متنی

علی اکبر مجاهدی؛ تهیه کننده: مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • باز هم ، داغ تازه در راه ست
    فوج در فوج ، لاله مى آيد
    بر سرِ شانه صنوبرها
    دل مردم ، مگر قرار گرفت ؟!
    دود آه فرشته هاى خدا
    روز، مثل شب ست پندارى
    فصل زينب رسيده ، مى داند
    زينب امروز، در حضور خدا
    بيم آن مى رود كه آن خاتون
    همه را، كوفيان خطاب كند!
    گر بپرسد: چه مى كنيد اكنون
    از ره آورد خون پاك شهيد
    ما چه خواهيم گفت با زينب ؟
    كه : درين زاغه هاى دود اندود
    اين همه لاله كشته ايم ، به هيچ ؟!
    كه چه ؟! خاتون كربلا! با هم
    گاهگاهى ، نماز مى خوانديم
    كه چه ؟! قرآن ، غريبِ خانه ما است
    ما كجا مثل خون خروشانيم ؟
    راستى را، كه خود فروشانيم (125)



  • باز، صدها جنازه در راه ست
    رفته دير ساله ، مى آيد!
    تا نهادند سر، كبوترها
    همه شهر را، غبار گرفت !
    چتر واكرده ، بر سر شهدا
    موسم زينب ست ، پندارى !
    زينب امروز، خطبه مى خواند
    خطبه مى خواند ايُّها الشّهدا!
    وقتى آغاز كرد خطبه خون
    مثل كوفه ، به ما عتاب كند!
    با شهيدانِ غسل كرده به خون ؟
    قصرهايى چنين به پا گرديد؟!
    كه چه ؟! طى شد ستيز يا زينب !
    قصرى از عاج نيز، لازم بود!
    هر چه ديروز رشته ايم ، به هيچ ؟!
    فرصتى داشتيم اگر، ما هم :
    گر چه بهر نياز، مى خوانديم !
    تا جرانيم و، حج بهانه ما است !
    راستى را، كه خود فروشانيم (125)
    راستى را، كه خود فروشانيم (125)



مـنـيـژه درخـشنده ، از فراموشى (ارزش ها) مى نالد و احساسى را به تصوير مى كشد كه ريشه در باورهاى
عاشورايى دارد:




  • قمقمه ، چفيِه ، خون ، پلاك ، كلاه
    تير بار و فشنگ ، خشم و جنون
    جبهه و جنگ ، يادمان رفته ست
    به ريا و دروغ ، خو كرديم
    ديگر امروز چفيِه ام تنهاست
    گر چه ، در خاك جبهه پيچيده
    عطر خونِ حسينِ فهميده



  • دست ، پا، سر، بدن ، دو چشم سياه
    عشق ، ايمان و، خاك غرقه به خون
    سنگر و سنگ ، يادمان رفته ست
    مثل نعشى لهيده ، بو كرديم
    جبهه ، مثل غريبى مولا است
    عطر خونِ حسينِ فهميده
    عطر خونِ حسينِ فهميده



/ 151