شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی - نسخه متنی

علی اکبر مجاهدی؛ تهیه کننده: مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • هان كجاييد عاشقان بلا؟
    حاج يوسف ! چرا نمى خوانى ؟!
    ما همان دشمنان قابيليم
    سرِ بى دردِ سر، نمى خواهيم
    زندگى ، بى خطر نمى خواهيم (126)



  • تشنگان زيارت مولا!
    كربلا! كربلا! نمى خوانى ؟!
    وارث خون سرخ هابيليم
    زندگى ، بى خطر نمى خواهيم (126)
    زندگى ، بى خطر نمى خواهيم (126)



نـسـترن قدرتى ، در مثنوى : (نامه يك رزمنده به مادرش)از (قصّه هاى كربلايى)مادرى سـخـن مـى گـويـد
كـه در گـوش كـودك خـردسـالش زمـزمـه مى كرده ، و اينك كه فرزند بـرومـنـدش از نـزديك حال و هواى
(جبهه)را لمس مى كند به ياد قصّه هاى مادرش مى افتد كـه از كـربـلا و عـاشـورا بـراى او مى گفت و او،
اينك سرگذشت (دلاورى ها)ى خود را در (جـبـهـه هـا)ى جـنگ براى مادرش مى نويسد تا (قصّه هاى كربلايى)او
را از منظر عينى و شهودى ، بازگو كرده باشد:




  • زمزم اشك تو، آبم مى كرد
    يافتم راه خدا را، از تو
    در دلم ، شعله غم بر پا شد
    كربلا، خاك وطن شد مادر!
    حال ، اينجا منم و كرب و بلا
    در خط سرخ خدا، جنگيديم
    جبهه در جبهه ، خدا بود و حسين
    كسى از دور، مرا مى خواند
    من به ديدار خدا خواهم رفت
    پا به پاى شهدا، خواهم رفت (127)



  • قصّه هاى تو، كبابم مى كرد
    راه سرخ شهدا را، از تو
    دلم ، آيينه عاشورا شد
    نوبت يارى من شد، مادر!
    قصّه هاى تو و، آواى خدا
    جبهه در جبهه ، خدا را ديديم
    ردّ پاى شهدا بود و، حسين
    از خط نور، مرا مى خواند
    پا به پاى شهدا، خواهم رفت (127)
    پا به پاى شهدا، خواهم رفت (127)



خـليـل شـفـيـعـى نـيـز، بـا خـاطـره (شهدا) زندگى مى كند و از اين كه تا ديروز، ردّ پاى (شـهـدا) را
در كـوچـه پـس كـوچـه هاى شهر دنبال مى كرد ولى امروز تنها در (قاب عكس)تماشاگر آن همه شگفتى ها و
دلاورى ها است ، مى نالد. ناله اى كه از سر آگاهى است :




  • خواندى مرا از ياوه ها، تا خون و آتش
    با من بگو رزمنده ! مظلوميّتت را
    ديشب شهيدان را، دلم در كوچه مى ديد
    امروز در قاب است تنها خون و آتش (128)!



  • اندوه را آميختى ، با خون و آتش
    دل مى سرايد سرخ تر، يا خون و آتش ؟
    امروز در قاب است تنها خون و آتش (128)!
    امروز در قاب است تنها خون و آتش (128)!



نادر بختيارى ، در مثنوى (بهار زخم) ، رابطه (پدر شهيد) و (خواهر شهيد) و (مادر شهيد) را، يا سالار
شهيدان و زينب كبرى و حضرت زهرا(ع) رابطه اى انكارناپذير مى بيند، و از هـمـيـن روى شـور و حـال

/ 151