شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی - نسخه متنی

علی اکبر مجاهدی؛ تهیه کننده: مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جز تلبيه جذبه سيمرغ ، نگفته ست :




  • در زمزمه دلكش تسبيح شقايق
    آميزه اسرار عروج تو، نهفته ست (134)



  • آميزه اسرار عروج تو، نهفته ست (134)
    آميزه اسرار عروج تو، نهفته ست (134)



و هـمـو، در غـزل ديـگـرى كـه بـراى يـكـى از شـهـداى (دفاع مقدّس)سروده ، خلق و خوى كربلايى او را،
چنين به تصوير مى كشد:




  • چون لاله شكفته ، صفايى عجيب داشت
    وقتى كه رفت ، مثل شهيدان كربلا
    همراه عاشقان شهادت ، شب عروج
    رفت و، به توشه سفر آسمانيَش
    خونين كفن ، به كوى ملاقات دوست رفت
    در آرزوى وصل ، دلى بى شكيب داشت (135)



  • مثل شكوفه ، رايحه اى دلفريب داشت
    پيراهنى سپيد پر از بوى سيب داشت
    دست دعا به سنگر (اَمَّن يجيب)داشت
    تسبيح و مُهر و شانه و قرآن ، به جيب داشت
    در آرزوى وصل ، دلى بى شكيب داشت (135)
    در آرزوى وصل ، دلى بى شكيب داشت (135)



سيّد ابوالقاسم حسينى (ژرفا) از (شرزه شيرانى)ياد مى كند كه در (هياهوى شهر) گم شده اند، همان
(بلاجويانى)كه (روح شادشان)هنوز (بلا گردان)مردم است :




  • شرزه شيرانى كه شب لرزيد از فريادشان
    آن بلاجويان كه با اندوه مردم ، سوختند
    لاله هايى را كه در پاى چمن پر پر شدند
    زرد رخسارند و تنْ پژمرده ، امّا چون بهار
    نيمشب سر زد سلام (اُدْخلوها آمنين)
    در وداع واپسينِ لحظه ميلادشان (136)



  • روزگاران باد روشن با شكوه يادشان
    هم بلا گردان مردم باد روح شادشان
    گر كنند اين زاغ ها پامال ، نفرين بادشان !
    سبز فرمايد جهانى را، دل آبادشان
    در وداع واپسينِ لحظه ميلادشان (136)
    در وداع واپسينِ لحظه ميلادشان (136)



و از واگـويـى حـمـاسـه هـايـى يـاد مـى كـنـد كـه (يـلان نـامدار) آفريده اند، حماسه هاى
مـانـدگـارى كـه نـسـل بـه نـسـل ادامـه خواهد يافت و تكرار خواهد شد و از (پرافشاندن)خـوشـخـرامان
بهشتى در زير پاى سلحشورانى ، خبر مى دهد كه از (طنين گام)آنان پيدا است كه در اين عالم خاكى (كارهاى
آسمانى)كرده اند:




  • گر چه بعضى با شما نامهربانى مى كنند
    پردهْ پرده رزمتان را، اى يلان نامدار!
    زير پاتان ـ اى كه غرق شعله ها پر سوختيد
    خوشخرامان بهشتى ، پر فشانى مى كنند



  • مهرتان را، ماه و پروين همزبانى مى كنند
    بعد از اين گهواره ها، شهنامه خوانى مى كنند
    خوشخرامان بهشتى ، پر فشانى مى كنند
    خوشخرامان بهشتى ، پر فشانى مى كنند



هر طنين گامتان در پهنه گيتى سرود:




  • در زمين هم ، كارهاى آسمانى مى كنند!
    ناله هاى گرمتان ، پا در ميانى مى كنند!
    (گلشن راز) شقايق ، چشم شرقىّ شماست



  • گاه كز شرم گناه اين سينه ها يخ مى زنند
    (گلشن راز) شقايق ، چشم شرقىّ شماست
    (گلشن راز) شقايق ، چشم شرقىّ شماست



/ 151