شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی - نسخه متنی

علی اکبر مجاهدی؛ تهیه کننده: مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مـهدى رضايى از (نرفتن)و (ماندن)شكوه دارد، شكوه از اين كه ياران همراه رفته اند و او بر جاى مانده است
:




  • ... رفتند و ما با زخم ها، ما مانديم
    آرى زبانت لال مى ماند
    بر شانه هاى شهر مى بينم
    تنها صدا، گفتند مى ماند
    رفتند و ما... اينك چنين تنها
    با زخم ها، شمشيرها مانديم (142)



  • نفرين به اين تقدير! مانديم
    وقتى كه مى پرسم : چرا مانديم ؟!
    مانند زخمى كهنه ، جا مانديم
    دردا كه اينك بى صدا مانديم !
    با زخم ها، شمشيرها مانديم (142)
    با زخم ها، شمشيرها مانديم (142)



و (بى حضور رفتگان)از (دل)خود مى خواهد كه براى او (بخواند) و وقتى مى بيند كه از ايـن خـوانـدن ،
مـشـكلش حل نمى شود، ياران رفته را مورد خطاب قرار مى دهد و با آنها به صحبت مى نشيند:




  • بى حضور رفتگان ، براى من
    اى شما كه رفته ايد، گر چه نيست
    راه هاى بازِ آسمانى اند
    عشق و هر چه آبروست ، از شماست
    درد! اى غرور مهربان من !
    تا ابد بمان ! بمان براى من !(143)



  • ناله كن دلا! بخوان براى من
    هيچ از شما نشان براى من
    كوچه هاى يادتان ، براى من
    ناگزير ننگ نان ، براى من
    تا ابد بمان ! بمان براى من !(143)
    تا ابد بمان ! بمان براى من !(143)



يـداللّه گـودرزى نـيـز بـا مـهـدى رضـايـى و شـاعـرانـى از ايـن دست ، همدرد است . او از
(زائرانـى)حرف مى زند كه با اشاره (آيينه)تا (خانه خورشيد) پرواز كرده اند، و از يـاران هـمـراه مـى
خـواهـد تـا بـه هـمـراه او سرى به آينه ها بزنند تا (مهجورى)آينه ها باورشان شود:




  • راهى به كوچه هاى تماشا، هنوز هست
    ما از نگاه ساده تو، گرم مى شويم
    گويى كه از قبيله فرهاد و تيشه بود
    وقتى كه عمق حادثه فرياد زد مرا
    آن زائران خانه خورشيد، چون غبار
    از بس كه غرق پيله تنهاييَم شدم
    آن سوى انتظار دلم ، طرح مبهمى ست
    برخيز تا به آينه اكنون سرى زنيم
    رهنمودهاى رهبران فكرى انقلاب اسلامى



  • دل مى توان هنوز به دل هاى خسته بست
    امّيد بر نگاه تو آيا دوباره هست ؟!
    آن كس كه خواب سنگى و شيرين مان شكست
    من ماندم آه ... ماندم ، پاى مرا كه بست ؟!
    رفتند با اشاره آيينه ، مست مست
    آرام ، سايه ام به كنار خودم نشست
    انگار مرد منتظرى با گلى به دست
    باور كنيم آينه مهجور مانده است (144)
    رهنمودهاى رهبران فكرى انقلاب اسلامى



/ 151