گرت زين برق عالمسوز، بال سوختن باشد
اگر همچون شهيد نينوا، افروختن خواهى
سرى در سَرورى بالاى نى ، افراختن بايد
درين پرواز طاقت گير، شور ساختن بايد
سرى در سَرورى بالاى نى ، افراختن بايد
سرى در سَرورى بالاى نى ، افراختن بايد
بت ما و منى ، آزرده دارد خاطر ما را
به روى اين حريف فتنه گر، تيغ آختن بايد(178)
به روى اين حريف فتنه گر، تيغ آختن بايد(178)
به روى اين حريف فتنه گر، تيغ آختن بايد(178)
احرام شهادت :
امـيـر عـلى مصدّق در ميان : (خون)و (چشم)و (منِ خودش) ، يك رابطه خويشاوندى برقرار مـى كـنـد كـه هر سه ، در يك مورد با هم خصلت مشترك دارند، و آن : (سخاوتمندانه)اشك ريختن است ، آن هم در راه شهيدى كه بايد
در حريم او، احرام (شهادت)و (بلا) بست :
خون من و هر دو ديده ، خويشاونديم
در راه تو يا حسين ! ما از دل و جان
احرام شهادت و بلا، مى بنديم (179)
در ريختن اشك ، سخاوتمنديم
احرام شهادت و بلا، مى بنديم (179)
احرام شهادت و بلا، مى بنديم (179)
داغ عاشورا:
عـبـدالحـميد يعقوبيان ، از (گنبد) به عنوان يك (نماد مقدّس)سود مى جويد و پرسشى را درباره (شهادت)مطرح مى كند كه خاطرش از ديرباز با آن درگير است :
در سينه گنبد آيا قلبى ز كبوتر مانده ست ؟
يا نبض شهيدى آنجاست كز قمرىِ بى پر مانده ست ؟
يا نبض شهيدى آنجاست كز قمرىِ بى پر مانده ست ؟
يا نبض شهيدى آنجاست كز قمرىِ بى پر مانده ست ؟
چندى ست درين ويرانه ، از دخمه و دل مى گوييم
آلوده به اين زندانيم ، نه پنجره نه درمانده ست
آلوده به اين زندانيم ، نه پنجره نه درمانده ست
آلوده به اين زندانيم ، نه پنجره نه درمانده ست
بگذار به خود برگرديم ، در سينه ما چون آتش
فردا كه فلق مى رويد در شطّ سحر، مى بيند
كز موج شقايق اين بار، هفتاد و دو پر پر مانده ست (180)
از گستره عاشورا، اين داغ تناور مانده ست
كز موج شقايق اين بار، هفتاد و دو پر پر مانده ست (180)
كز موج شقايق اين بار، هفتاد و دو پر پر مانده ست (180)
شور شهادت :
همايون عليدوستى ، تصوير بديعى از (انتشار زخم گُلگون)شهيد كربلا در (رگْ رگ زمين)به دست مى دهد و (فرياد سرخ شيعه)را مديون (او) مى بيند و راز (شهادت)را در پيكر صد پاره او، جستجو مى كند:
من ، تيغ را شرمنده خون تو مى بينم
خونى كه در رگ هاى پنهان زمين ، جارى ست
فرياد سرخ شيعه را، در حنجر تاريخ
شور شهادت را، كه در جان هاى شيرين ست
از پيكر در خاكْ مدفون تو، مى بينم (181)
آيينه را، شيدا و مجنون تو مى بينم
از انتشار زخم گلگون تو، مى بينم
تا كربلا باقى ست ، مديون تو مى بينم
از پيكر در خاكْ مدفون تو، مى بينم (181)
از پيكر در خاكْ مدفون تو، مى بينم (181)
اذان سرخ :
عليرضا مقامى ، از (اذان سرخى)مى گويد كه از (گلوهاى بريده)برخاست و بر (بام سـپـيـده)مـنـتـشـر شـد، و بـراى تـبـيـيـن حـادثـه شـگـرف (شهادت)به بيت عارفانه اى تمثيل مى كند: