خاطره شهادت - شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی - نسخه متنی

علی اکبر مجاهدی؛ تهیه کننده: مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • اذان سرخ ، به بام سپيده سر دادند
    چه گويمت كه تو آن را نه قصّه پندارى
    (حدوث حادثه اى عاشقانه ، بود آن روز)
    (براى وصل شهادت ، بهانه بود آن روز)(182)



  • نه با زبان ، ز گلوى بريده سر دادند
    حديث كرب و بلا مختصر كنم ، بارى :
    (براى وصل شهادت ، بهانه بود آن روز)(182)
    (براى وصل شهادت ، بهانه بود آن روز)(182)



ترك خودى :

بـلقـيـس بـهـزادى ، در مـثـنـوى كـوتـاه عاشورايى خود، معناى (شهادت)را در وجود سالار شـهـيدان
جستجو مى كند و براى آنكه (مصبِّ عشق)را پيدا كند، راهى جز (منها كردن خودش)نمى بيند:




  • اى شهادت از تو معنا يافته !
    گر چه من ، از قطره هم كوچكترم
    تا مَصَبِّ عشق را، پيدا كنم
    بايد از خود، خويش را منها كنم (183)



  • قطره ، از تو راه دريا يافته !
    شوق دريا را، به سر مى پرورم
    بايد از خود، خويش را منها كنم (183)
    بايد از خود، خويش را منها كنم (183)



ادامه كربلا:

رضـوان امـامـدارى نـيـز از هـمـيـن (مَصَب)سخن مى گويد كه تمامى (رودها) در آن جريان دارنـد و شـعـر
(شـهـادت)را جـريـانـى مـى دانـد كـه از عـاشـورا نسل به نسل تا روزگار ما ادامه يافته است :




  • شعر شهادت ، ز تو تا ما رسيد
    اى تو مَصَبِّ همه رودها!
    مى شود از كرب و بلاى تو خواند
    سى غزل از ماه عزاى تو، خواند(184)



  • قطره ازين رود، به دريا رسيد
    بود و نبود همه بودها!
    سى غزل از ماه عزاى تو، خواند(184)
    سى غزل از ماه عزاى تو، خواند(184)



خاطره شهادت

(شهادت)در شعر زكريّا اخلاقى ، جلوه هاى بديعى دارد و (شهدا) آفريننده اين پرده هاى تماشايى اند:




  • كس تماشا نكند منظره ، زيباتر ازين
    زير شمشير شهادت ، سحر آسان رفتى
    شاهبازا! سفر عرش تو خوش باد! برو
    نرود كس سوى آن كنگره ، زيباتر از اين (185)



  • خاطرى را نبود خاطره ، زيباترين ازين
    كه نرفتند ازين دايره زيباتر ازين
    نرود كس سوى آن كنگره ، زيباتر از اين (185)
    نرود كس سوى آن كنگره ، زيباتر از اين (185)



ما هم عتباتى داريم !

و هـمـو، بـا در ميان گذاشتن آن چه از سفر روحانى به دست آورده ، از (احساس)شگرفى سخن به ميان مى آورد
كه نسبت به (حيات)پيدا كرده است ، حياتى كه به بركت طراوت (شهيدان)همانند آسمان ، هميشه سبز است :

/ 151