در پيشگاه فلسفه برتر شهيد - شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی - نسخه متنی

علی اکبر مجاهدی؛ تهیه کننده: مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



  • آخر اى مردم ! ما هم عتباتى داريم
    ما پر از بوى خوش سيب ، پر از چاووشيم
    داغ هفتاد و دو گلْ تشنگى از ماست ، اگر
    زير اين خيمه ـ كه از ذكر شهيدان سبز ست ـ
    همه هستى ما، عين زيارت نامه ست
    گر از ين گونه سلام و صلواتى داريم (186)



  • كربلايى داريم و آب فراتى ، داريم
    وز چمن هاى مجاور، نفحاتى داريم
    دست و رو در تپش رشتهْ قناتى داريم
    كس نداند كه چه احساس حياتى داريم ؟
    گر از ين گونه سلام و صلواتى داريم (186)
    گر از ين گونه سلام و صلواتى داريم (186)



>

سؤ الى كه بوى شقايق مى دهد:

و هـمـزمـان بـا جـوشش (گل سپيده)از (باغ ستاره)و (صلاى فجر) از اوج (مناره) ، بوى (شـقـايـق)را از سـمـت
بـاغ (حـادثـه)مـى شـنـود كـه انـگـيـزه طـرح يـك (سـؤ ال)مى شود:




  • گل سپيده ز باغ ستاره مى آيد
    ز باغ حادثه ، بوى شقايق آمد باز
    مگر كه خون شهيدان دوباره مى آيد؟!(187)



  • صلاى فجر، ز اوج مناره ، مى آيد
    مگر كه خون شهيدان دوباره مى آيد؟!(187)
    مگر كه خون شهيدان دوباره مى آيد؟!(187)



فال پيروزى :

و بـا تـصـويـر روشـنـى كـه از روزهـاى پـيـروزى انقلاب به دست مى دهد، اهتزاز روحى (بـاغـبـان
پـيـر) را از گـلگـشت در لاله زار (شهادت)به خاطر مى آورد كه با ورقْ ورق (شقايق)سرگرم گرفتن فال
(پيروزى)است :




  • روح سرخ خاك ، كم كم بوى پيروزى گرفت
    در گلستان شهادت ، باغبان پير ما
    بس كه بر خاك شهيدان ، لاله مى رقصيد خوش
    رگْ رگ جان هاى ما را، شوق بهروزى گرفت (188)



  • دامن خونين صحرا، رنگ نوروزى گرفت
    با ورق هاى شقايق فال پيروزى گرفت
    رگْ رگ جان هاى ما را، شوق بهروزى گرفت (188)
    رگْ رگ جان هاى ما را، شوق بهروزى گرفت (188)



بايد و نيست :

ولى از ايـن كـه چـون شـهـداى طـف ، ذوق پـا در ركـابـى نـدارد كـه در گـسـتره (شهادت)همراهيَش كند،
ملول است :




  • در بيابان بلاخيز و خطر جوش طلب
    هر دم از شوق شهادت به ركابش ، شوقى
    چون شهيدان بيابان طَفَم ، بايد و نيست (189)



  • گوش دل بر جرس لا تَخَفم بايد و، نيست
    چون شهيدان بيابان طَفَم ، بايد و نيست (189)
    چون شهيدان بيابان طَفَم ، بايد و نيست (189)



فلسفه برتر شهيد:

مـحـمود سنجرى در آستانه ماه محرّم ، بوى بهار را از پيكر شهيد مى شنود كه شكوه جهان گـسـتـر او
تـمـام پـهـنـه تـاريـخ را در زيـر پـر گـرفـتـه ، و شـمـشـيـر اهل (منطق)در پيشگاه (فلسفه برتر
شهيد) به كندى مى گرايد:




  • برخيز اى جهان فسرده ! محرّم ست
    بعد از قيام كرب و بلا، زير پر گرفت
    تيغ تمام منطقيان ، كُند مى شود



  • بوى بهار مى رسد از پيكر شهيد
    تاريخ را، شكوه جهانْ گستر شهيد
    تيغ تمام منطقيان ، كُند مى شود



در پيشگاه فلسفه برتر شهيد

و كـوچـه بـاغ عـرش خـدا را، مـعـبـرى مـى بـيـند كه بعد از شهادت امام حسين (ع) بر روى عاشقان
(شهادت)گشوده شده است :




  • آيا حسين كيست كه بعد از شهادتش
    شد كوچهْ باغ عرش خدا، معبر شهيد؟



  • شد كوچهْ باغ عرش خدا، معبر شهيد؟
    شد كوچهْ باغ عرش خدا، معبر شهيد؟



و در تبيين بُعد روحانى (شهادت)بر روى دو (صحنه)پاى مى فشارد:

/ 151