شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی - نسخه متنی

علی اکبر مجاهدی؛ تهیه کننده: مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • تو، خاك ديده اىّ و نديدى در آن غروب
    تو نيزه ديده اىّ و، نديدى فرشتگان
    پرواز مى كنند به گِرد سر شهيد(190)



  • شد پرنيان بالِ مَـلك ، بستر شهيد
    پرواز مى كنند به گِرد سر شهيد(190)
    پرواز مى كنند به گِرد سر شهيد(190)



كو شهادت نامه تان ؟!

ابـوالقـاسم حسينجانى ، هيچ (ارزشى)را همانند (شهادت)در صراط مستقيم (هدايت)نمى بـيـنـد و در آرزوى
(اسـتـمرار) خطّ شهادت ، از بى تفاوتى هايى كه بر قشرى از جامعه سايه افكنده است ، رنج مى برد و با
خطاب قرار دادن گروهى از شاعران (بيدرد) كه از فـضـاى شـهادت (فاصله)گرفته اند، از تهاجم بى امان دشمن
ياد مى كند كه شرف و كيان ما را نشانه رفته است :




  • هيچ دردى مثل غيرت ، راست نيست
    واى بر ما! پاى ما را خواب برد
    عشق ما هم ، خواب راحت مى كند!
    اى شهادت ! خواب را، بيدار كن
    نارفيقان ! كو زيارت نامه تان ؟!
    دردهامان را، به غارت مى برند
    اين كه مى بينيد، قيل و قال نيست
    اين شبيخون ست ! دشمن آمده ست
    چاره ما، حربه وامانده نيست
    نسخه ما، دردهاى ماندنى ست !



  • جز شهادت ، در حقيقت راست نيست
    آبروى راه ما را، آب برد!
    غيرت ما، استراحت مى كند!
    اين دل بيدرد را، بيمار كن
    شعر سازان ! كو شهادت نامه تان ؟!
    واژه هامان را اسارت مى برند
    داستان مرشد و بقّال ، نيست !
    بر سر حيثيّت من ، آمده ست !
    نسخه ما، دردهاى ماندنى ست !
    نسخه ما، دردهاى ماندنى ست !



رابطه عشق و كربلا:

و با تفسير تازه اى از (عشق)آرزوى قلبى خود را مطرح مى كند كه رجوعى آگاهانه به (مسلمان شدن)است :




  • عشق ، يعنى : كربلا؛ يعنى : فدك
    نقش ما را، يا على ! تصوير كن
    جان مولا! من مسلمان مى شوم
    شاهد من : هاىْ هاى زخمى ام
    كربلايم ، نينواى زخمى ام (191)



  • عشق ، يعنى : زخم هاى با نمك
    جانماز بسته را، تحرير كن !
    زيرپاهاى تو، قربان مى شوم
    كربلايم ، نينواى زخمى ام (191)
    كربلايم ، نينواى زخمى ام (191)



مقام شهدا:

اظهار عجز حميد سبزوارى از رسيدن به مقام (شهدا) و منزلت ملكوتى آنان ، شنيدنى است :




  • نرسد مرا كه مقام تو، به زبان خامه كنم بيان
    تو شهيد! با پر و بال جان به مقام قرب رسيده اى
    چو تهى ز رنگ و ريا شدى ، همه پر ز فيض خدا شدى
    چو شهيد راه ولا تويى ، ز قضاى دوست رضا تويى
    به تنت : رداى معاهدان ، به كفَت : لواى مجاهدان
    به تو و عروج تو مرحبا! سفرِ خروج تو مرحبا!
    كه به جاى مانده منم منم ز سفر، ز جاده ، ز كاروان !(192)



  • كه به پاى تن ، نتوان سفر به فراز گنبد آسمان
    به كدام پا به كدام پر به تو مى رسم منِ ناتوان ؟
    ز جهان جسم ، رها شدى ، به فلك شدى تو ز خاكدان
    ز منى گذشته و ما تويى ، ز كران رسيده به بيكران
    تو به حكم عزّت شاهدان به جنان گرفته اى آشيان
    كه به جاى مانده منم منم ز سفر، ز جاده ، ز كاروان !(192)
    كه به جاى مانده منم منم ز سفر، ز جاده ، ز كاروان !(192)



/ 151