در آغـاز جـزء دوّم ايـن رجز نيز اختلافى كه ديده مى شود ( مُسْتَف به جاى مَفا) در شعر عـرب ، امـرى
مـرسـوم و به رسميّت شناخته شده است برخلاف زبان فارسى كه (دايره اختيارات شاعرى)چندان گسترده نيست .بـدون در نـظـر گرفتن اين دو اختلاف كه در اين دو رجز از نظر (تقطيع عروضى)وجود دارد، اگـر بـا اوزان
مـطـرح در عـروض سـنـجـيـده شـونـد، خـواهـيـم ديـد كـه رجـز اوّل بـه جـاى : (مـسـتـفـعلن ،
مستفعلن ، مستفعلن فعولن)با كاستى يك جزء عروضى به شـكـل : مـستفعلن ، مستفعلن ، فعولن در آمده است كه
به جاى 6 بار (مستفعلن)در يك بيت ، داراى چـهـار (مـسـتـفعلن)است ، يعنى اين رجز دو سوّم وزن عروضى را
داراست ، و رجز دوّم به جاى چهار بار (مفاعلن)در هر مصراع ، با دو بار (مفاعلن)منطبق است و در يك بيت به
جـاى هـشـت بـار مـفـاعـلن ( مـثـمَّن)داراى نـيمى از آن يعنى چهار بار (مفاعلن)مى باشد كه بـراسـاس
تعاريفى كه ارائه شد، رجز اوّل از نوع رجز مَشْطُور و رجَز دوم از نوع رجز مـنـهـوك است كه به خاطر
كاستى هايى كه از نظر عروضى دارند، اطلاق (شعر) بر آنها طبق نظر محقّقان ادبيّات عرب ، جايز نيست .شعراى آيينى ، خصوصاً شعراى بلند آوازه عرب از دير باز حركت تنزيهى آن حضرت را بـه عـنـوان يـك
عـامـل بـازدارنده نمى شناختند و اين حركت را كه ريشه در وحى الهى داشت مـخـتـصّ بـه مـقـام شـامـخ
نـبـوّت مـى دانـستند و با استناد به استثنايى كه در آيه كريمه (25) وجـود دارد و نـيـز بـا
اسـتـظـهـار بـه روايـات صـحـيـح السـّنـد مـنـقـول از ائمـّه مـعـصـومين (ع) درباره شعر ارزشى و
سيره عملى آن بزرگواران در مورد شعراى متعهّد و ولايى ، در آفرينش آثار منظوم آيينى هيچ ترديدى به
خود، راه نمى دادند.در حـركـت تـشـويـقـى ، عـمـده تـريـن هـدفـى كـه تـوسـّط رسـول گرامى اسلام و ائمّه ظاهرين (ع)
دنبال مى شد استفاده از زبان هنر در نشر معارف اسلامى و فرهنگ غنى قرآنى بود.
3ـ 3 ـ حركت تشويقى
نـوشـتـه اند كه پس از نزول آيه هاى 224 و 225 و 226 سوره شعراء درمكّه ، پيرامون مـذمـّت شـعـراى عـصـر جاهلى و شعر ضدّ ارزشى اين دوره ، جمعى از صحابه پيامبر اكرم (ص) كـه از طـبع شعر، بهره اى داشتند، به
شدّت آزرده خاطر شدند. از ابوالحسن سالم بـرّاد ( بـرده فـروش)روايـت كرده اند كه : عبداللّه بن رواحه
، كعب بن مالك و حسّان بن ثـابـت ، گـريـان بـه مـحـضـر آن حـضـرت شـرفـيـاب شـده ، اظـهـار
داشـتـنـد يـا رسـول اللّه ! خداى تعالى كه اين آيه ها را فرستاده ، مى داند كه ما (نيز) از شعراييم ،
آيـا مـا هـم از همين گروه هلاك شدگانيم ؟! در اين هنگام ، آخرين آيه سوره شعراء در مدينه به رسول
اكرم (ص) نازل شد(26):(اِلا الَّذيـنَ آمـَنـُوا وَ عـَمـِلُوا الصـّالِحـاتِ و ذَكَرُوا اللّهَ كثيراًوَانْتَصَرُوا
مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا و سَيَعْلَمُ الَّذين ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلِبٍ يَنْقَلِبون .)
مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده ، و ذكر خدا بسيار گفته اند، و پس از آن كـه مورد
تعدّى و ستم قرار گرفته اند (از خدا) يارى خواسته اند، و كسانى كه ستم ورزيده اند به زودى خواهند
دانست به كدام بازگشتگاه برخواهند گشت .در روايات منقول از امام محمّد باقر و امام جعفر صادق (ع) نيز به همين (استثنا) اشاره شده اسـت و شعراى
آيينى و متعهّد زمان رسول خدا و ائمّه طاهرين (ع) با عنايت به همين استثناى قـرآنـى در پـيـمودن مسير
شعر ارزشى و هدف مند، ترديدى به خود راه نمى دادند و مورد عنايت آن بزرگواران نيز قرار مى گرفتند.بـازتـاب حركت تشويقى امامان معصوم (ع) در شعر فارسى : حسن كاشى آملى از شعراى پـرآوازه سـده هـشـتـم
، در قصيده معروف خود كه به اقتفاى حكيم خاقانى شروانى (شاعر قرن ششم)سروده ، به همين (استثناى
قرآنى)استناد مى كند و صفت (غاوى بودن)را از شعرايى همانند خود، سلب مى نمايد.شاعران را، گر چه (غاوى)خوانده در قرآن ، خداى
هست از ايشان هم به قرآن ظاهر، (استثنا)ى من (27)
ايـن تـذكّر لازم است كه قرآن كريم ، شاعران را (غاوى)نخوانده است بلكه پيروان آنان را (غاوى)مى داند.