پنجم هجرى نيز در قصيده فاخرى ضمن شكايت از روزگار مى گويد:
هر كرا شعرى بّرى ، يا مدحتى پيش آوريى
گر مديح و آفرين شاعران ، بودى دروغ
بر لب و دندان آن شاعر ـ كه نامش نابغه ست ـ
شاعرى ، عبّاس كرد و طلحه كرد و حمزه كرد
ور عطا دادن به شعر شاعران ، بودى فسوس (28)
احمد مرسل ندادى كعب را هديه ؛ ردا(29)
گويد: اين ، يكسر دروغ ست ابتدا تا انتها!
شعر حسّان بن ثابت كى شنيدى مصطفى ؟!
كى دعا كردى رسول هاشمى ، خَيرُ الوَرى ؟!
جعفر و سعد و سعيد و سيّد امُّّالقرى
احمد مرسل ندادى كعب را هديه ؛ ردا(29)
احمد مرسل ندادى كعب را هديه ؛ ردا(29)
قاجاريّه ، در چامه اى كه از قول ميرزا شهدى ـ برادر ميرزا ذرّه ـ به فتحعلى شـاه (ف 1250 ه .ق)نـوشـتـه ، از ايـن كـه مـيرزا شهدى همانند برادرش در اثر سعايت بـدگـويان به امر او، فلك شده است !
اظهار نگرانى مى كند و در دفاع از او، حتّى پا را از حـسـن كـاشـى و مـنـوچـهـرى دامـغـانـى فـراتـر
مـى گـذارد و اعـمـال خـلاف شـاعـر را مـوجـب سياست و تنبيه نمى بيند و او را با شاعران صدر اسلام و
شعراى مورد عنايت ائمّه اطهار(ع))مقايسه مى كند:
ياد خَمر اركَس كند، در شرع كى مجرم شود؟!
شاعران را، گر نبايستى كه در سبك قريض (30)
شعر عبداللّه كعب و مالك و حسّان و قيس
ور بود منكر كسى اين ادّعا را، گو بيا
خسروا! انصاف دِهْ، از راويان آخر بپرس
من به لب نام شراب آوردم ، او جام شراب !
من ز انصاف تو دارم چشم آن ، كز فضل و بذل
سيّد سجّاد را بنگر كه چند انعام و لطف
بونواسِ فاجر فاسق ببين ، كز يك دو بيت
از كميت و دعبل و طرماح وصولى ، قصّه ها
صدق دل بايد نه تزوير زبان ، ور نه چرا
بِاللّهَاندر خبث طينت ، بس زياد است از زياد(31)
آن كه در اظهار زهد، افزون تر از بوذر بود!
نام كفر ار كس برد، در شرع كى كافر بود؟!
ذكرى از بزم صبوح و باده احمر بود
خود نبايستى پسند طبع پيغمبر بود!
دفتر اخبار قومْ اين بنده را، از بر بود
جرم من كى بيشتر از سيّد حِمْيُر بود؟!
حال او صد بار بايستى ز من بدتر بود
حِمْيَرى را در دو كون ، از موسىِ جعفر بود
از پى يك قطعه ، با يك مرد آهنگر بود
تا كجا مقبول طبع خسروِ خاور بود
با امامان هُدى در طىّ هر دفتر بود.
اشعرى در پيش شير حق نه چون اشتر بود؟!
آن كه در اظهار زهد، افزون تر از بوذر بود!
آن كه در اظهار زهد، افزون تر از بوذر بود!