نخستين كس كه در مدح تو شعر مى گفت ، آدم بود
نخستين اتّفاق تلخ تر از تلخ ، در تاريخ
مدينه نه ، كه حتّى مكه ديگر جاى امنى نيست
فتاد از پا كنار رود، در آن ظهر درد آلود
دلش مى خواست مى شد آب شد از شرم ، امّا حيف !
اگر در كربلا طوفان نمى شد، كس نمى فهميد
چرا يك عمر پشت ذوالفقار مرتضى ، خم بود(279)؟!
شروع عشق و آغاز غزل ، شايد همان دم بود
ـ كه پشت عرش را خم كرد ـ يك ظهر محرّم بود
تمام كربلا و كوفه ، غرق ابن ملجم بود!
كسى كه عطر نامش آبروى آب زمزم بود
دلش مى خواست صد جان داشت ، امّا باز هم كم بود!
چرا يك عمر پشت ذوالفقار مرتضى ، خم بود(279)؟!
چرا يك عمر پشت ذوالفقار مرتضى ، خم بود(279)؟!
بيْت بيت آن مى تواند هر نقّاش متعهّد و با احساسى را به ترسيم يك تابلوى زيباى عاشورايى وسوسه
كند.
تصوير سازى
دوّمـيـن شـاخصه ساختارى شعر عاشورايى معاصر، برخوردارى از (فضاهاى عاطفى)است كـه شـاعـر بـابـهـره گـيـرى بـه هـنـگـامْ از (عـنـصـر خيال)به ايجاد آن اهتمام مى ورزد.اگـر يـك بـار ديگر غزل عاشورايى (آن ظهر دردآلود) را بيتْ به بيتْ مرور كنيم ، خواهيم ديـد كـه حتّى
يك بيت آن خالى از (تصوير) نيست و عليرضا قزوه در آفرينش اين اثر از (عنصر خيال)به بهترين شكل ممكن سود
جسته است .مـرحـوم حجّة الاسلام (نيّر) تبريزى (1248 ـ 1312) نيز در ميان مرثيهْ سرايان حسينى ، مـنـزلت بـلنـدى
دارد و تـركيب بند عاشورايى او در شمار بهترين و پرشورترين آثار مـنـظـوم عـاشـورايـى اسـت ، ولى
شعر بلند او، گاه از (فهم عامّه)فاصله مى گيرد و در بـرقـرارى (ارتباط) با مخاطبان خود، موفّق نيست و
با اين كه تركيب بند عاشورايى او، سـرشـار از (تـصـاويـر بديع)است ، (واژه) هايى كه بار اين (تصوير
سازى)را بر دوش مـى كـشـنـد بـه خـاطـر (ناماءنوسى)و دور بودن از (فرهنگ محاوره اى)اگر چه در نهايت به
ارايه (تصاوير) مورد نظر شاعر، توفيق مى يابند. ولى چون از (زبان ساده و صميمى)فاصله گرفته اند، با
اقبال (فراگير) رو به رو نبوده اند:
اِستاد در برابر آن لشكر عبوس
گفت : اى گروه ! هين منم آن نور حق ، كزو
مرسَل منم به آدم و، آدم مرا رسول
سايس منم به عالم و، عالم مرا مسوس (280)
چون شاه نيمروز بر آن اشهب شموس
تابيده بر سجنجل صبح ازل ، عكوس
سايس منم به عالم و، عالم مرا مسوس (280)
سايس منم به عالم و، عالم مرا مسوس (280)
مخاطبان اين شعر نيّر را به (صفر) مى رساند. در حالى كه همين شـاعـر و در هـمـيـن تـركيب بند، هنگامى
كه از زبان نسبتاً ساده و معمولى بهره مى گيرد، (تصاوير) شعرى خود را روشن تر و شفّاف تر مى كند. كيست
كه اين مطلع نيّر تبريزى را به خاطره نسپرده باشد؟!
گفت : اى گروه ! هر كه ندارد هواى ما
سر گيرد و برون رود از كربلاى ما(281)
سر گيرد و برون رود از كربلاى ما(281)
سر گيرد و برون رود از كربلاى ما(281)