بار ديگر، باره را هى زد سوى ميدان سوار
آتش شمشير خشمش ، زَهره ها را آب كرد
بى زره ، بى جامه ، با تن پوشى از غيرت به بر
آسمان ، ابرى نبود و نيزه مى باريد و تير
ريشه تا در آسمان ها بست آن نخل رشيد
سبز روييد از زمين ، يك دشتْ نخلستان سوار(282)!
مثل خورشيدى كه مى تازد به شب ، عريان سوار
رد شد از خاكستر دشمن چنان طوفان ، سوار
در مصاف تيغ هاى لخت در جولان ، سوار
كوه را مى ماند پا بر جا در آن باران ، سوار!
سبز روييد از زمين ، يك دشتْ نخلستان سوار(282)!
سبز روييد از زمين ، يك دشتْ نخلستان سوار(282)!
رابطه كشف با تصوير
شاعر اصولاً اشياء موجود در اطراف خود را بدان گونه كه ديگران مى بينند، مشاهده نمى كـنـد و تـلاششـاعـران مـوفّق امروز به (كشف)مفاهيم تازه اى معطوف شده است كه (ذهن)پوياى آنها با (تصرّف)در (اشياء
پيرامون)خود به (تصوير مى كشد.هـمـيـشـه (ذهـنيّت تازه)شاعر از محيط اطرافش ، آفرينش (تصاوير تازه) اى را به همراه داشته كه آن را
اصطلاحاً (كشف)مى ناميم ، ولى هر ذهنيّتى كه شاعر در ارتباط با اشياء پـيدا مى كند، منجرّ به (كشف
تازه)نمى شود چرا كه حضور (تصاوير تكرارى)نشانه (ذهنيّت هاى تكرارى)است كه ملالت آور است .شـاعـرى كـه بـراى اوّليـن بـار، حـضـور (دست هاى سبز دعا) را در (برگ ، برگ درخت)دريـافـتـه اسـت در
حقيقت به (كشف تازه) اى نايل آمده كه بايستى همانند يك (اختراع)و يا (اكتشاف)به نام شاعر به ثبت برسد.حـال اگـر ديـگـران بـا تـاءثـيرپذيرى از (كشف هنرى) ، او به (گرته بردارى)از آن پرداختند و مدّعى
(كشف تازه) اى شدند، در حقيقت به يك (سرقت هنرى)دست زده اند.البـتـّه بـايـد بـه ايـن نـكـتـه نـيـز عـنـايـت داشـت كـه اگـر شـاعـرى بـه تـكـمـيـل (كـشـف
هـنرى)شاعر ديگرى پرداخت و آن را به صورت شفّاف تر و (هنرى تر) عـرضـه كـرد، مـرتـكـب (سـرقـت
ادبـى)نشده است بلكه بايد با لحاظ كردن (حقّ تقدّم)ديگران ، او را در (هنرى تر) كردن (كشفى)كه متعلّق به
او نيست ، ستود.
وفور تصوير
گـاهـى (وفـور تصوير) در شعر، به اندازه اى است كه خواننده اثر رادچار سردرگمى مـى كـنـد كـه آن را(تـزاحم تصوير) مى نامند؛ و همان گونه كه شعر عارى از (تصوير تـازه)حـرف (تـازه) اى بـراى گفتن ندارد،
شعرى كه از (وفور تصوير) رنج مى برد نـخـواهـد تـوانـسـت (زاده هاى ذهنى)شاعر را به صورت سالم و طبيعى
نشان دهد و همانند فرزندان (معلول چند قلو) بايد به آنها نگاه كرد، چرا كه مسلّماً در مقام تبيين آنها
تن به نـارسـايـى هـايـى خـواهـد داد كـه نـاخـواسـتـه بـر شـعـر تحميل مى شود. (وفور تصوير) كه اغلب
به (تزاحم تصوير) مى انجامد، هنگامى جايز اسـت كـه ايـن تـصـاوير در ارتباط تنگاتنگى با يك ديگر قرار
داشته باشند و (مفهوم)مشخّصى را (تبيين)كنند.شـعـر عـاشـورايى دو دهه اخير، با (تصاوير) روشن و شفّافى كه از (ارزش ها) به دست مـى دهـد و با بهره
گيرى از (زبان ساده)و (صميمى) ، توانسته است رابطه محكمى با مخاطبان خود برقرار سازد. به اين رباعى
عاشورايى توجّه كنيد:
آن روز، غريبانه و تنها جان داد
اسرار شگفت عشق ، معنا مى شد
وقتى كه عطش كنار دريا، جان داد(283)
پرورده آسمان ، به صحرا جان داد
وقتى كه عطش كنار دريا، جان داد(283)
وقتى كه عطش كنار دريا، جان داد(283)