بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مى گويم ... پس اى كاش مى ديدى اى پيامبر چگونه ملائكه آن روح را مى گيرند و دست به دست مى دهند^(1023)*))* اين چنين اوصاف را خداوند متعال به عنوان بالا رفتن ايمان بيان كرده است ، اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه ، ^(1024) *((*كلمات پاكيزه به سوى او بالا مى رود و عمل صالح آن را بالا مى برد*))* مراد از كلمات پاكيزه همان اعتقادات صالح است كه طبق موازين محكم عقلى باشد و اين اعتقادات با عمل صالح و پيروى دقيق از كتاب و سنت ، روشن تر شده به گونه اى كه دل انسان را دگرگون و متحول مى سازد تا جايى كه دل از غير حق تعالى بريده مى شود و جز به او شيفتگى و اشتياق نمى ورزد و چنين دلى اگر در هنگام مشكلات ، از خداوند متعال برطرف شدن آنها را طلب كند قطعا خداوند متعال آن را برآورده مى كند همان طور كه على عليه السلام مى فرمايد: ولو ان الناس حين تنزل بهم النقم ، و تزول عنهم النعم ، فزعوا الى ربهم بصدق من نياتهم ، و وله من قلوبهم ، لرد عليهم كل شارد، و اصلح لهم كل فاسد ^(1025)، *((*و اگر مردم هنگامى كه عذابها برايشان نازل مى شود و نعمتها از ايشان زايل مى گردد، با نيتهاى صادق و وله و اشتياق دل به پروردگارشان پناه مى بردند و زارى مى كردند حتما هر نعمتى را كه برطرف شده ، برمى گرداند و هر فسادى را برايشان اصلاح مى كرد*))*، بنابراين حالت اخبات يك نحوه شيفتگى و دلدادگى به حق تعالى براى شخص ايجاد مى كند كه در برابر او و دستوراتش هيچ وجودى از خود نشان نداده و جز آن را حق نمى داند، اين حالت شدت محبت به او را مى رساند كه از آن به وله تعبير شده است و گاهى به آن جنون هم گفته مى شود چون انسان مجنون به كارهاى عقلا اعتنايى نداشته ، دنبال كار خودش مى باشد و حركات خاصى از او ظهور مى كند، اين چنين شخص نيز به عقلايى كه در مسير واقعى عقل قرار نگرفته و عقل را تابع هوى و هوس خود كرده اند، نيز اعتنايى ندارد، دنبال حق و شيفتگى به او و دستوراتش مى باشد و همان طور كه در اوصاف اهل آخرت ذكر شد ايشان مردم را مرده حساب مى كنند و براى آنها و روشهايشان حسابى باز نمى كنند همان گونه كه انسان براى موجود مرده حسابى باز نمى كند و على عليه السلام درباره اين چنين انسانهايى مى فرمايد: و انى لمن قوم لاتاءخذهم فى الله لومة لائم ^(1026)، *((*و همانا من از قومى هستم كه در راه خدا به سرزنش كننده اى اعتنا نمى كند*))* و اين گونه بودن را نيز به فرزندش امام حسن عليه السلام وصيت مى نمايند.^(1027)
فصل پانزدهم : باز بودن راههاى به خدا براى راغبين
و سبل الراغبين اليك شارعة
راههاى انسان به سوى خدا
بيان شد كه انسان با خصوصيات وجوديه اش براى كمال مطلوب و هدف بالذاتى آفريده شده استو به اين هدف جز از طريق راههاى معينى كه از طرف خالق او معرفى شده باشد و تمامى ابعاد وجودى او را شامل شود، نمى توان رسيد. اين ابعاد، شامل بعد اعتقادى ، روحى و تمايلات گوناگون مادى - احساسات و عواطف و... مى شود. قرآن كريم مى فرمايد: و ان هذا صراطى مستقيما فاتبعوه و لاتتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله ذلكم وصاكم به لعلكم تتقون ^(1028)، *((*و اينكه اين است راه راست من پس آن را متابعت كرده و راههاى ديگر را تبعيت نكنيد تا شما را از راه خدا جدا كند اين امرى است كه خدا شما را به آن سفارش كرده است شايد باتقوا شويد*))* راههايى كه نهى شده ايم از تبعيت آنها راههايى است كه يا از راه اعتقاد ما را از خدا جدا مى كند يا از راه صفات ذميمه ، كه عبارتند از كفر،^(1029) شرك ،^(1030) نفاق ،^(1031) هواهاى نفسانى ^(1032)، ظلم ،^(1033) گناه ^(1034) و جرم و كسانى كه گمراهند^(1035) و گمراه مى كنند و مانع از راه خدا مى شوند و راه جاهلان ^(1036) و در نهايت شيطان ^(1037) كه اساس ضلالت مى باشد، و در مقابل ، تمامى راههايى كه امر به تبعيت از آن شده ايم بر محور صراط مستقيم قرار دارد و ما را به حقيقت آن مى رساند مانند راه منيبين و بازگشت كنندگان به حق تعالى ، و اتبع سبيل من اناب الى ^(1038) *((*و راه كسى را كه به من رجوع مى كند، تبعيت كن *))* انا به رجوع مكرر را مى گويند و به آن كسى كه در تمامى امور به خداوند رجوع مى كند، در هستى و شئون آن ، منيب گفته مى شود و اين راه انبياء عليهم السلام است از جمله حضرت ابراهيم ^(1039) و پيامبر^(1040) عليهماالسلام .بنابراين انسان در اين عالم فقط يك خط مستقيم براى رسيدن به نتيجه وجوديش دارد و آن خطى است كه خالق او برايش ترسيم كرده و شامل راههايى مى شود كه او را در اين خط قرار مى دهد، لكن قرآن كريم پس از توجه انسان به اين خط مستقيم و تبعيت از آن ، راههاى ديگرى را با اوصاف خاصى براى او ثابت كرده است ، قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين يهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الى