بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
آماده كرده ، پس امور دور را بر خويش نزديك كرده و امور سخت را آسان ، نگاه كرد پس بينا شد و ياد كرد پس زياد شد و از آب گوارايى كه رسيدن به آن برايش آسان است سيراب شد پس آب اولش را نوشيده و راه سختى را پيموده ، لباس شهوتها را از خود جدا كرده ، و از تمامى هم و غمها جز يك هم و غم خالى شده است پس ، صفت كورى و شريك شدن با اهل هوى و هوس ، بيرون آمده و نسبت به كليدهاى درهاى هدايت و بسته شدن درهاى ضلالت به گونه اى شده است كه راهش را مى بيند و آن را مى پيمايد... پس او نسبت به يقين مانند نور خورشيد مى ماند... بتحقيق براى خدا خالص كرده است پس خداوند او را خالص گردانيده است ، پس او از معدنهاى دين و ميخهاى زمينش مى باشد، بتحقيق ملازم با عدالت است ، پس اولين عدالتش نفى هوى از خودش مى باشد، حق را توصيف كرده و به آن عمل مى كند و براى خير غايتى را نمى داند مگر اينكه آن را قصد مى كند...^(1086)*))* و درباره ياد خداوند و آثار عميق آن در جان اهل ذكر مى فرمايد: *((*همانا خداوند سبحان ذكر را سبب جلا پيدا كردن دلها قرار داده است تا با آن گوشها بعد از سنگينى بشنود و چشمها بعد از نابينايى ببيند و دلها بعد از عناد منقاد شود و همواره براى خداوند - كه نعمتهايش عزيز است - در هر زمانى و در زمانهاى فترت - زمان نبودن پيامبر و امام در ظاهر - بندگانى است كه با ايشان در فكرشان مناجات مى كند و در حقيقت عقلشان سخن مى گويد پس نورانيت پيدا كردند با نور بيدارى در ديده ها و شنواييها و دلها... پس مانند آن است كه دنيا را به آخرت پيموده اند در حالى كه در دنيا هستند و ماوراء دنيا را مشاهده مى كنند، مانند آنكه به امور غيبى اهل برزخ كه در آن قرار دارند اطلاع پيدا كرده و وعده هاى قيامت بر ايشان محقق شده است پس پرده هاى آن را براى اهل دنيا باز مى كنند حتى مثل اينكه مى بينند چيزهايى را كه مردم نمى بينند و مى شوند آنچه را كه ايشان نمى شوند و اگر ايشان را براى عقلت متمثل كنى ... مى بينى ايشان را نشانه هاى هدايت و چراغهاى ظلمت ، ملائكه بر دور ايشان مى چرخند و آرامش بر آنها نازل شده و درهاى آسمان برايشان باز شده است و جايگاه كرامت برايشان آماده شده در جايى كه خداوند بر آنها در آن اطلاع دارد...^(1087)*))*.
فصل هفدهم : نالان بودن دلهاى عارفان به خدا
و افئدة العارفين منك فازعة
عظمت شناخت خداوند
با دقت در وجود انسان و مقايسه او با ديگر موجودات ، مى فهميم اولين جهت امتياز او در جنبه آگاهى و شناخت است آگاهى او از جهت عمق و گسترش قابل مقايسه با ساير آگاهيهاى ديگر موجودات نيست . انسان با ابزار مختلفى مى تواند از جهان خارج آگاهى پيدا كند آن هم نه آگاهى سطحى بلكه حقايقى را از آن كشف كرده تا حد ارتباط با ماوراء طبيعت و كشف ارتباط خاص وجودى با آن موجود ماوراء طبيعى كه بى نياز مطلق و كمال مطلق است و يكى از آن ارتباطها، اظهار خضوع در برابر اوست كه مى توان گفت اين اظهار خضوع هدف نهايى از وجود انسان مى باشد زيرا او ساير موجودات شبيه به او، چه بخواهند يا نخواهند و چه بفهمند يا نفهمند خضوع وجودى در برابر هستى مطلق دارند لكن آن وقتى انسان به نتيجه وجوديش مى رسد كه آگاهانه اين خضوع را اظهار كرده به گونه اى كه خضوع در برابر ساير موجودات را سايه اين خضوع بداند از اين جهت امام صادق عليه السلام مى فرمايد: روزى امام حسين عليه السلام بر اصحابش وارد شد و فرمود: ان الله ما خلق العباد الا ليعرفوه فاذا عرفوه عبدوه فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه ^(1088)، *((*همانا خداوند بندگان را نيافريد مگر اينكه او را بشناسند و وقتى او را شناختند بندگيش كنند و هنگامى كه بندگيش كردند با بندگى او از بندگى غير او بى نياز شوند*))* بنابراين اساس اظهار خضوع و ارتباط با حق تعالى معرفت اوست همان طور كه على عليه السلام فرمود: اول الدين معرفته ^(1089)، *((*اول ديندارى شناخت اوست *))*.البته شناخت او با موازين صحيح عقلى به گونه اى كه منطبق با سخنان عميق قرآن و اولياء دين عليهم السلام باشد، مقدمه لازم و مطلوبى است براى اظهار بندگى صحيح با او همان طور كه على عليه السلام در دنباله سخن گذشته مى فرمايد: و كمال معرفته التصديق به ، و كمال التصديق به توحيده ، و كمال توحيده الاخلاص له ، و كمال الاخلاص له نفى الصفات عنه ، لشهادة كل صفة انها غير الموصوف ، و شهادة كل موصوف انه غير الصفة ... ^(1090)، *((*و كمال شناخت او تصديق به اوست و كمال تصديق به او يگانه دانستن اوست و كمال يگانه دانستن او، خالص كردن براى اوست و كمال اخلاص براى او نفى صفات از اوست - در