بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
كرده و فرموده ^(113) است كه خداوند در روز قيامت نظر رحمت به او نمى كند. البته در بعضى از روايات از وارد شدن كسانى كه توان حل اين مسائل عميق را ندارند به اين مباحث منع شده ^(114) است لكن خود ائمه عليهم السلام براى افرادى آن را بيان كرده اند، از اين جهت مراد از مؤ من در اينجا معناى خاص آن است و آن همان شيعه اثناعشرى و تابع ائمه معصومين عليهم السلام هستند كه در تمامى مراحل اعتقادى و اخلاقى و عملى امت وسط^(115) بوده و در مسئله ايمان به قدر نيز اين چنين هستند به طورى كه نه خداوند را در افعالش محدود مى كنند و نه انسان را، در برابر مكتب اشاعره كه معتقد به تقدير به معناى غيرمنطقى و غيرواقعى آن بوده و قهرا در اعمال اختيارى انسان قائل به جبر مى باشند، و نيز مكتب معتزله كه براى فرار از جبر - كه آن را خلاف عدل الهى مى دانستند - منكر تقدير شده و به طرف تفريط گرايش پيدا كرده و قائل به تفويض (اختيار مطلق ) انسان به معناى غير منطقى و غير واقعى آن - قطع رابطه از حق تعالى - شده اند. از اين جهت در بعضى از روايات ،^(116) معتزله به قدريه و مجوس اين امت نامگذارى شده اند زيرا مجوس براى عالم به دو خالق خير و شر معتقد بودند. در بحث تحليل قضا و انشاء الله بيشتر به اين مطلب اشاره مى شود.
مفهوم و قضا و قدر و آيات مربوط به آن
قدر به معناى اندازه و تقدير به معناى سنجش و اندازه گيرى و چيزى را با اندازه معينى ساختن است .^(117) و قضا به حسب موارد استعمالش در قرآن و كلمات عرب در موارد مختلفى به كار رفته لكن جهت مشتركى بين آنها مى توان يافت كه معناى آن پايان يافتن و يكسره كردن كار است .^(118) قرآن كريم گاهى تقدير الهى را شامل جميع مخلوقات مى داند و مى فرمايد: انا كل شى ء خلقناه بقدر ^(119)، *((*ما هر چيزى را با اندازه آفريديم *))*.و گاهى تقدير نسبت به موجودات و وقايع جزئيه را متذكر مى شود مانند^(120) حركت خورشيد و ماه و نزول آب از آسمان و فصول چهارگانه يا چهار دوره زمين و داستان طوفان حضرت نوح و حضرت موسى على نبينا و آله و عليهما السلام و...قرآن مجيد درباره شمول قضاى الهى نيز آياتى دارد كه مى توان از آنها عموميت را فهميد مانند: و اذا قضى امرا فانما يقول له كن فيكون ^(121)، *((*و هنگامى كه خداوند چيزى را بگذراند به او مى گويد بوده باش پس موجود مى شود*))*.و گاهى در موارد جزئى مسئله قضاى الهى را مطرح مى نمايد مانند^(122) مرگ انسان و كمكهايى كه خدا به مسلمانها فرموده و منجر به پيروزى آنها شد و يا در موارد تشريع امر مهمى و يا در قضاوت الهى و نيز داستان حضرت مريم و تولد حضرت عيسى عليه السلام و...، به هر حال در تمامى اين موارد، قضا به معناى پايان يافتن و يكسره كردن كار آمده است كه در مورد قضاوت و حكم قاطع كردن نيز اين معنا صادق است . البته گاهى قضا و قدر به صورت مترادف به كار مى روند كه اين خارج از اين اصطلاح معروف و متداول است .
تحليل معناى قضا و قدر
با دقت در نظام آفرينش و نيز آيات قرآنى كه درباره پيدايش پديده هاى خاصى سخن به ميان آورده است و همچنين مقتضاى جمع آيات تقدير و قضاى الهى نسبت به جميع اشياء، به دست مى آيد كه موجودات اين عالم داراى حدود و مشخصاتى هستند كه بدون آنها تحقق نيافته و دوام پيدا نمى كنند يعنى موجود شدن آنها و ترتب آثار وجودى آنها تواءم با تحقق علل و شرايط وجودى آنهاست به گونه اى كه هر موجودى علل و شرايط خاصى دارد و با كم و زياد شدن آنها، كيفيت و مشخصه آن موجود نيز متفاوت خواهد شد. به عنوان مثال با ملاحظه كوچك ترين موجود گياه يا حيوانى درمى يابيم كه وابسته به شرايط و زمينه هاى متعددى است كه با وجود تمامى آنها، آن چيز، موجود شده و آثارش به طور كامل بر آن مترتب مى شود، اين قاعده شامل افعال اختيارى و فعل و انفعالات فيزيكى ، شيميائى ، روانى و زيستى انسان نيز مى شود مثلا براى غذا خوردن بايد دستگاه گوارش ، كامل و سالم باشد و نيز در عالم خارج ماده قابل خوردن وجود داشته باشد و انسان حركتهاى اختيارى انجام دهد تا اين عمل اختيارى واقع شود، البته هر يك از شرايط و علل و حدود كمى و كيفى و مكانى و زمانى را كه در نظر بگيريم مسبوقند به شرايط و حدود خاص ديگرى تا منتهى شوند به موجودات بسيط اين عالم كه همان عناصر اوليه هستند كه آنها براى پيدايششان شرايط كمترى را از مركبات اين عالم لازم دارند و عمدتا وجود آنها ابداعى و بدون شرايط مادى است و فقط به فاعل مفيض الوجود نياز دارند و از كيفيت پيدايش آنها جز خداوند و كسانى كه او آنها را آگاه گردانيده ، عالم نيست . پس وقتى با