بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
نتيجه اين قسمت از بحث آن است كه خداوند مى داند و خواسته است و حكم كرده است كه انسان به واسطه اراده و انتخاب خود، با افعال و صفات پسنديده يا ناپسند راه سعادت و شقاوت را برود و وسايل آن را - كه عبارتند از انبيا و اولياء و عقل كه تشخيص دهنده حق و باطل است و اراده كه انتخاب كننده است - برايش فراهم كرده است و در مقابل امتحان او را نيز - كه عبارتند از شيطان دعوت كننده به بديها و تمايلات مادى در وجودش - مهيا كرده است ، براى آن هدف مطلوب - بندگى حقيقى خودش - به گونه اى كه در هيچ يك از اين مراحل مستقل از خداوند متعال نمى باشد.
آثار اعتقاد به قضا و قدر
هر يك از اعتقاديات آثار اخلاقى و عملى در زندگى انسان دارد و اين اعتقاد نيز اين چنين است و آن آثار عبارتند از:
1- اعتقاد به توحيد افعالى
با دلائل عقلى و نقلى در جاى خود به اثبات رسيده است كه موجودات عالم در وجود و آثار وجودى مستقل نيستند و وجود و آثار وجوديشان در طول هستى و فعل خداوند متعال مى باشند و از آن جمله نيز انسان است لكن او از طريق اراده و انتخاب فعلش ^(139) به خداوند متعال نيز استناد پيدا مى كند و با اعتقاد راسخ به قضا و قدر، اعتقاد به توحيد افعالى راسخ شده و در زندگى عملى موحد خواهد بود و حقيقت لاجبر و لاتفويض بل امر بين امرين ^(140) *((*مجبور بودن و واگذارى در اعمال نيست بلكه امرى است بين آن دو*))* برايش آشكار مى شود.
2- تدبير و توكل در امور
با توجه به بينش صحيح قضا و قدر، سر سفارش اكيد قرآن و سنت بر تدبير و نظم در امور و نيز مشورت در آنها و سپس توكل به خداوند متعال ، روشن مى شود، زيرا معناى قضا و قدر اين نيست كه انسان امورش را رها كرده و هرج و مرج در زندگى فردى و اجتماعى داشته باشد و خود را به تنبلى و كسالت بيندازد بلكه موظف است كه در امور دنيايى و آخرتى خود فكر كرده و توان جسمى و روحى خود را بسنجد و اگر فكرش نرسيد با اهلش كه خصوصياتش در شرع آمده - مشورت نمايد و مقدمات كارهايش را فراهم نمايد و با تمام اين مراحل ، فكر خود و ديگران را و نيز توان خود و ديگران را مستقل در رسيدن به اهدافش نداند و اعتماد بر خداوند كرده و او را رساننده به نتايج حركتهايش بداند كه اگر مصلحت باشد آن نتيجه را مترتب مى كند.
كار خود گر به خدا بازگذارى حافظ اى بسا عيش كه از بخت خدا داده كنى
اى بسا عيش كه از بخت خدا داده كنى اى بسا عيش كه از بخت خدا داده كنى
و قهرا خداوند مهربان بد بنده اش را نمى خواهد و اگر مصلحت باشد حتما آن را برآورده مى كند، از اين جهت از طرف على عليه السلام مى فرمايد: عقلى مانند تدبير نيست ، و نيز:^(141) خود را به هلاكت انداخته كسى كه به فكر خود بى نيازى جويد - مشورت با اهلش ^(142) نكند - و نيز^(143) در نامه اش ، امام حسن و امام حسين نمونه هاى نظم همان دستور فراگير حكومتى است كه به مالك اشتر فرموده است - و همچنين در روايات بسيارى امر به طلب روزى حلال و ميانه روى و اندازه گيرى در زندگى شده است كه اين وظيفه ما مى باشد لكن از طرفى در عين حال بايد چشم اميد به خداوند داشته باشيم زيرا اوست كه به ما عنايت مى كند و از او نيز بخواهيم ، و نيز بيكارى و تنبلى و كسالت در امور دنيا و آخرت و اهتمام زياد به رزق و آرزوهاى طول و دراز كه انسان را از خداوند غافل گرداند، منع ^(144) كرده اند. و خداوند متعال به پيامبرش نيز اين چنين دستور مى دهد:^(145) كه در امور با مردم مشورت كن پس وقتى تصميم گرفتى بر خدا توكل كن زيرا او توكل كنندگان را دوست دارد، البته مشاوره پيامبر اكرم و ائمه عليهم السلام در اموراتى با مردم منافات ندارد با اينكه ايشان عقل كل بودند، زيرا ايشان در تمامى امور از علوم الهى خود استفاده نمى كردند و پس از مشورت و