بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
واقعياتى هستند كه انسان با آنها سر و كار دارد و در روابط ظاهرى و مادى انسان تاءثير بسزايى دارند و بعد از آگاهى به آن حقايق ، اصل تاءثير و تاءثر تغيير نمى كند بلكه نحوه برخورد انسان دگرگون مى شود.
معناى لقاى خداوند
با دقت در مطالب ذكر شده ، روشن مى شود كه موجودات از خود هيچ ندارند تا بتوانند مطلوب بالذات انسان بوده و مورد شوق او قرار گيرند، قرآن كريم پس از بيان اينكه موجودات در تحت تسخير خداوندند و در تمامى شئون وجودى مملوك حقيقى خداوند مى باشند مى فرمايد: يا ايها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحميد ^(769)، *((*اى گروه مردم شما فقير به سوى خداوند هستيد و او بى نياز ستوده شده است *))* از اين آيه استفاده مى شود كه تمامى موجودات حقيقتا او را ستايش مى كنند زيرا ستايش در برابر كمال و اظهار آن است و هر موجودى اگر كمالى داشته باشد، كمال حق تعالى را اظهار مى كند نه كمال خودش را، چون از خود، هستى ندارد تا آن را اظهار نمايد، امام حسين عليه السلام نيز در دعاى عرفه عرض مى كند:الهى انا الفقير فى غناى فكيف لااكون فقيرا فى فقرى ... ايكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتى يكون هو المظهر لك ^(770). *((*خدايا من در حال غنا و بى نيازى فقيرم پس چگونه در حال فقر نيازمند نباشم ... آيا براى غير تو ظهورى است كه براى تو نباشد تا اينكه آن ، ظاهركننده تو باشد؟*))* و قرآن كريم نيز از موجودات به عنوان آيه خداوند تعبير مى كند و آيه از خود چيزى را نشان نمى دهد بلكه وجود و اوصاف جمال و جلال حق تعالى را نشان مى دهد تا با توجه به آنها حق تعالى توجه كنيم از اين جهت مى فرمايد: سنريهم آياتنا فى الآفاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق اولم يكف بربك انه على كل شى ء شهيد الا انهم فى مرية من لقاء ربهم الا انه بكل شى ء محيط ^(771)، *((*آيات خود را در عالم و در انسانها به ايشان نشان مى دهيم تا بر ايشان آشكار شود كه خداوند حق است آيا براى پروردگارت كافى نيست كه بر هر چيزى شاهد - مشهوداست ، آگاه باش كه ايشان - كافران و مشركان - از ملاقات پروردگارشان در شك اند آگاه باش كه او بر هر چيزى احاطه دارد*))* بنابراين موجودات از جهت نشان دادن خود واقعيتى ندارند بلكه واقعيت داشتن شان به لحاظ نشان دادن حق تعالى و كمالاتشان مى باشد و قرآن كريم از اين معنى به وجه نيز تعبير مى كند و بعد از نهى از شرك ورزيدن - اعم از شرك عبادى يا موجودى را در هستى و كمالات هستى در عرض خدا دانستن - مى فرمايد: و لاتدع مع الله الها آخر لا اله الا هو كل شى ء هالك الا وجهه له الحكم و اليه ترجعون ^(772)، *((*و با خداوند خداى ديگرى را مخوان معبودى جز او نيست هر چيزى جز وجه خداوند نابود است ، براى اوست حكم و حاكميت و به سوى او بازگشت مى كنيد*))*.وجه به معناى ما يواجه به الشى - آن جهتى كه با آن شى مواجهه مى شود - مى باشد مانند آتش كه از هر طرف با شعله برخورد شود با ذاتى كه داراى آتش است برخورد مى شود، و در آيه ديگر وجه پروردگار كه همان جهت حقيقى و تكوينى ربط موجودات به حق تعالى است با دو وصف جلال و اكرام توصيف شده است كه عظمت موجودات را از جهت ربط كامل به حق تعالى بيان مى كند و اين هم رمز وجود و بقاء واقعى آنهاست و در غير اين صورت فانى و نابود هستند چنانچه مى فرمايد: كل من عليها فان و يبقى وجه ربك ذوالجلال و الاكرام ^(773)، *((*تمامى موجودات روى زمين فانى هستند و وجه پروردگارت كه صاحب جلال و بزرگوارى است باقى مى باشد*))* شواهد بسيارى از قرآن كريم بر اين حقيقت موجود است كه بحث در آن كتاب مستقلى را لازم دارد لكن به طور خلاصه ، از طرفى ، خداوند متعال را به عنوان خالق ، رب ، رازق ، مدبر و امثال آن كه حكايت از ربط خاص موجودات به حق تعالى دارد معرفى مى كند و از طرف ديگر او را ولى ، مالك ^(774) و وكيل ^(775) موجودات معرفى كرده است و از جهت دقيق تر او را محيط^(776) بر هر چيزى بيان كرده است و معنايش آن است كه اين شئون الهى با حقيقت احاطه او ظهور مى كند، از جهت ديگر امر اكيد بر تفكر و تعقل انسان در موجودات و در خودش مى كند كه با نگاه سطحى و ظاهربين به موجودات توجه نكند تا از حقيقت ديگر غفلت ورزد و با حالت غفلت سرگرم بوده و هستى خود را به خسران مبدل كند، از اين جهت در دعوت اوليه امر به ايمان به غيب كرده تا از مرحله كفر و شرك خارج شود و سپس ايمان را قوى كرده تا نفاق و شرك باطنى در آن رسوخ نكند زيرا ايمان با شرك باطنى قابل جمع است چون مى فرمايد: و ما يؤ من اكثرهم بالله الا و هم مشركون ^(777)، *((*اكثريت مردم ايمان به خدا ندارند مگر اينكه مشرك نيز مى باشند*))* آن اكثريتى كه در اثر عدم تفكر در خودشان مبتلا به غفلت شده و از حقيقت ديگر كه با خودشان مى باشد غافلند، از اين جهت مى فرمايد: للّه للّه ولكن اكثر الناس لايعلمون يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا و هم عن الآخرة هم