سر گذشتهاي عبرت انگيز
پيشگفتار
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْدرس عبرت از روزگار
يكى از امور سازنده و تكان دهنده و تحول بخش ، فراز و نشيبهاى تاريخ و عبرت گرفتن و پند گرفتن وپندگيرى از سرگذشتهاى آن است ، كه براى همه لازم است وارد اين كلاس عجيب شوند، و از درسهاى زندگى
پرفراز و فرود گذشتگان عبرت بگيرند، چرا كه تاريخ همواره تكرار مى شود، و روزى خواهد آمد كه زندگى
براى ما نيز براى آيندگان ، تاريخ مى گردد، و تاريخ مجموعه اى از تجربه ها، كامها و ناكاميها است ، و
اصولا فلسفه تاريخ همين است كه تجربه هاى آن را دريافت كنيم و در زندگى خود عبور دهيم ، كه گفته اند
عبرت از عبور است .همان گونه كه خون در رگهاى كالبد ما عبور مى كند و موجب ادامه حيات جسمى ما مى شود، فراز و نشيبهاى
تاريخ نيز بايد در رگهاى روح و روان ما عبور كنند و به ما حيات معنوى ببخشند.
مرد خردمند پسنديده را
تا به يكى تجربه اندوختن
با دگرى تجربه بستن به كار
عمر دو بايست در اين روزگار
با دگرى تجربه بستن به كار
با دگرى تجربه بستن به كار
به اندازه كافى در تاريخ داراى تجربه هستيم .گويند: در عصر ابوريحان بيرونى دانشمند پرآوازه ايرانى ، مردم مى گفتند الماس داراى زهر است . مدتى
بود شاگردان او همان حرف مردم را تكرار مى كردند، ولى ابوريحان مى گفت : الماس زهر ندارد، اين موضوع
جار و جنجال به راه انداخت ، سرانجام ابوريحان خواست با نشان دادن تجربه ، به آنها بفهماند كه الماس
زهر ندارد، تصميم گرفت در اجتماع مردم مقدارى الماس را داخل نان نموده و به سگ بخوراند، مردم از هر
سو اعتراض مى كردند، چرا سگ زبان بسته را مى كشى ؟ و فرياد مى زدند: الماس ، زهر دارد.سرانجام ابوريحان بدون توجه به جوسازى مردم ، مقدارى زهر در ميان نان ريخته ، در مقابل داد و فرياد
مردم ، آن نان را به سگ داد، سگ آن را خورد، الماس همراه نان را بلعيد.ساعتها از اين حادثه گذشت ، ديدند سگ مسموم نشد، و دريافتند كه الماس داراى زهر نيست ، و به اين ترتيب
ابوريحان با نشان دادن تجربه ، به همگان فهمانيد كه الماس زهر ندارد، آرى بايد از تجربه اين گونه
استفاده و باور كرد.از اين رو خدا در قرآن به پيامبرش مى فرمايد:فاقصص القصص لعلهم يتفكرون ؛ اين سرگذشتها را براى انسانها بازگو كن ، شايد بينديشد و بيدار
شوند.(اعراف 176)
و اميرمؤمنان على عليه السلام مى فرمايد:و ان لكم فى القرون السّافة لعبرة ؛ همانا براى شما از سرگذشتهاى پيشينيان درسهاى مهمى است .(1)
و در سخن ديگر افسوس مى خورد كه چرا بشر خيره سر از آن همه عبرتها عبرت نمى گيرد؟! و چرا عبرت گيرنده
اندك است ؟ و مى فرمايد:ما اكثر العبر و اقل الاعتبار؛ درسهاى عبرت چه بسيارند، ولى عبرت گيرنده اندك است !.(2)
در اين كتاب به فرازهايى از سرگذشتهاى آموزنده و عبرت آور تاريخ بخصوص تاريخ سازنده اسلام از آغاز
تاكنون ، در 75 داستان ، پرداخته شده ، به اميد آنكه همه ما از آموزندگيهاى اين سرگذشتها بهره مند
شويم .قم : محمد محمدى اشتهاردىآبان 1376
ملاقات حضرت ابراهيم عليه السلام با ماريا، عابد پير
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْحدود 22 قرن پيش ، شخصى بود به نام (( ماريا )) كنار دريا زندگى مى كرد، او منظره هاى زيبا و قشنگ دريا ودشت سرسبز، گياهان ، شكوفه ها، گلهاى قشنگ و شاداب ، دلربا، و مرغان و پرندگان رنگارنگ ، گوناگون رفت
و آمد آنها و صدا و ترانه و چه چه دلنواز آنها، آن هم در هواى بسيار مطبوع و گواراى بهارى كنار دريا را
مى ديد و مى شنيد.غروب كنار دريا و شب مهتابى و ستارگان چشمك زن و هوا و فضاى معطر و با صفاى صبحگاهان و خيلى چيزهاى
ديگر را نيز مى ديد كه همه با نظم ، زيبايى و قشنگى مخصوصى ، هر كدام در جاى خود به زندگى ادامه مى
دهند.با خود مى گفت : اينها همه نشانه وجود خداى بزرگ است ، او است كه چنين منظره هاى شاد و باصفا را پديد
آورده ، او است كه اين نظم و هماهنگى را آفريده ، اوست كه ماه و خورشيد و كوه و دشت و دريا و پرندگان و
آهوهاى قشنگ را خلق كرده است ... آرى اين همه نقشه هاى عجيب كه در در و ديوار جهان موجود است ، همه
نشانه هاى اوست ، بنابراين هركس درباره خداى آنها نينديشد، همچون نقش ديوار خواهد بود.