بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
سهمگين بود كه كسى ياراى مقابله با اين ستم و ظلم را نداشت .خداوند اثر حمل را در مادر ابراهيم مخفى نمود و ابراهيم از اين خطر جان سالم بدر برد.ابراهيم در سنين جوانى قرار گرفت و از سوى خداوند براى هدايت مردم و خارج ساختن آنها از انحرافات و شرك ماءمور شد.در آن زمان مردم ، فرهنگ توحيد را فراموش نموده و به سوى خدايان دروغين رفته بودند. گروهى بت ، گروهى ماه و ستارگان و گروهى خورشيد را مى پرستيدند و بالاتر از همه نمرود خود را به عنوان خداى بزرگ معرفى مى كرد.نتيجه اين بت پرستى ، انحراف اجتماع آنها از مسير انسانيت و غلطيدن در اعمال پست و غير انسانى بود كه شيوع انحراف جنسى يكى از مظاهر اين بت گرايى در برخى مناطق آنها به شمار مى آمد.ابراهيم مبارزه خود را در زمينه توحيد با همه مظاهر شرك آغاز نمود.با آنها كه ماه و خورشيد و ستارگان را به عنوان خدا مى شناختند به بحث پرداخت و با استفاده از ساده ترين روشها آنها را در معرض ترديد قرار داد.بحث با ستاره پرستان حضرت ابراهيم در برابر آنها كه ستارگان را خدا مى دانستند قرار گرفت شب هنگام آنها به ابراهيم گفتند اينها خداى ما هستند. (2) ((ابراهيم پرسيد اين خداى ما است ؟ صبح نزديك شد و ستاره غروب كرد ابراهيم گفت نمى توان به آنچه غروب مى كند دل بست .)) او نمى تواند خدا باشد. خدا بايد هميشه حاضر باشد چون ما هميشه و در همه حال به خداوند نيازمند هستيم و آنگاه كه اين خدا در افول است چگونه از او كمك مى خواهيد و او چگونه مى تواند به شما كمك كند و اصولا آنكه رفتنى است براى آمدنش نياز دارد و براى رفتنش نياز و ما خدايى را بايد پيدا كنيم كه بى نياز مطلق باشد پس ستاره خدا نيست و نمى توان به او دل بست و او را به عنوان خدا دوست داشت .(انعام 77) (3) ماه را ديد گفت اين خداست اما ماه نيز به غروب گراييد و ابراهيم گفت اگر خدا مرا هدايت نكند از گروه ستمگران خواهم بود.آنكه خداوند متعال را رها مى كند و به ماه كه مخلوقى از خالق بى انتها است سر سجده فرود مى آورد بر خويش و ديگران ستم روا داشته است .(4) و آنگاه در برابر كسانى قرار گرفت كه خورشيد را مى پرستيدند گفت : ((اين خداست ؟ بلى اين از آنها بزرگتر است اما اين نيز غروب نمود و به همان دليل اين نيز قابل عبادت نيست .)) ابراهيم و همه بشر نيازمند خداى جاودانه و بى نياز است و ماه و خورشيد و ستارگان نه جاودانه اند كه غروب كردند و نه بى نياز كه براى طلوع نياز به رفع حجاب از چهره آنهاست پس خود نيازمند خالق اند.((من از آنچه مى پرستيد بيزارم .)) (5) ((من صورت خود را به سوى كسى باز مى گردانم كه آسمان و زمين را خلق نمود و من براى او شريكى قايل نمى شوم .)) مواجهه با نمرود ابراهيم به سراغ نمرود رفت و خدايى او را زير سؤ ال برد نمرود بايد به ابراهيم پاسخ مى گفت ابراهيم تا اينجا نشان داده كه مى تواند جو جهل را شكسته و خدايان دروغين را كنار بگذارد.نمرود به ابراهيم مى گويد چرا من خدا نباشم و آنچه تو ادعا مى كنى خدا باشد؟ ابراهيم به او مى گويد تو عاجزى و خداوند بايد قادر باشد پس تو نمى توانى خدا باشى .او از ابراهيم سؤ ال مى كند كه به چه دليل من ناتوان هستم مگر قدرت مرا نمى دانى و مگر خداى تو چه قدرتى دارد من حكومتى مقتدر دارم و هر كارى را كه مايل باشم انجام مى دهم . (6) ((آيا نديدى آن را كه با ابراهيم به بحث نشست و با قدرتى كه خدا در اختيار او قرار داده بود ادعا مى كرد.)) (7) ((ابراهيم فرمود قدرت خداوند اين است كه زنده مى كند و مى ميراند اين در اختيار تو نيست تو نمى توانى