نكوهش حب رياست از ديدگاه پيشوايان اسلام
درس هايي از مكتب اسلام ـ شمار 2 ، ارديبهشت 1374
حسين حقاني زنجاني
شكي نيست كه هر جامعه اي و به طور كلي هيچ اجتماعي هر چند هم كه كوچك باشد، نياز به نظم و انتظام در امور جاري خود دارد و با هرج و مرج و بي نظمي، هيچ قانوني خواه شرعي، خواه عقلي و يا وجداني در جوامع انساني هرگز حاكميت پيدا نمي كند و موجب رفاه و آسايش و آرامش دلها نمي گردد و از طرفي هم هيچ گونه نظم و انتظامي امكان پذير نيست. جز اينكه لازم است رهبر و رئيسي در آن جامعه وجود داشته باشد به اين تربيب كه ديگران از او تبعيت كرده و از اوامر او اطاعت كنند. تا امور دنيائي و معيشتي آنان مستحكم و استوار باقي بماند اين، يك اصل مسلم اجتماعي است كه هيچ ديني و هيچ بشر عاقل و صاحب وجدان سالمي با اين اصل مخالفتي ندارد.
علي ـ ع ـ در نهج البلاغه با بيان شيوائي اين حقيقت را در خطب 40 ضمن انتقاد از خوارج و افعال شنيع آنها اينگونه مي فرمايد:
«... و انه لابد للناس من امير بَرٍّاو فاجرٍٍ يعمل في امرته المؤمن و يستمتع فيها الكافر و يبلغ الله فيها الاجل و يجمع به الفيء و يقاتل به العدو و يأمن به اسبل و يؤخذ به للضعيف من القوي حتي يستريح بر و يستراح من فاجر...
مردم به زمامداري و رئيسي نيازمندند خواه نيكوكار يا بدكار تا مؤمنان در ساي حكومتش به كار
خويش مشغول و كافران هم بهره مند شوند و مردم در دوران حكومت او زندگي را طي كنند و به
وسيل او اموال بيت المال جمع آوري گردد و به كمك او با دشمنان مبارزه شود جاده ها امن و امان، حق ضعيفان از نيرومندان گرفته شود نيكوكاران در رفاه و از دست بدكاران مردم در امان باشند.
راستي چه عبارت شيوا و بليغي است و با صراحت تمام علت نياز جامعه به رهبر و زمامدار عاقل و مؤمن را خوب بيان و پاره اي از ويژگي رهبري و فلسفه وجودي او را كه مطابق عقل و درايت است روشن مي سازد. پس اصل رياست و زمامداري نه تنها مورد مذمت در اسلام نيست بلكه حق وضروري نيز تشخيص داده شده است. مرحوم آمدي در غُرر، ج3، ص38 از علي ـ ع ـ در اين مورد چنين نقل مي كند: حسن السياسة يستديم الرياسة حسن سياست ، رياست و رهبري را پاينده نگاه مي دارد.
فردي به نام معمربن خلاء خدمت امام رضا ـ ع ـ شرفياب شده عرضه داشت كه مردي است كه رياست را دوست دارد و شما در اين باره چه نظري داريد؟ حضرت در پاسخ او تشبيه جالبي فرمود و چنين كسي را به گرگي تشبيه نمود، كه شبانه به گله گوسفندي يورش مي برد كه چوپان آن گله از حفظ آن غافل گرديده است وضرر اين مرد كه حب رياست دارد ار ضرر گرگ به گوسفندان گله بيشتر است.
در روايت بالا بيان نشده ضرر حاصل از حب رياست كدام مي باشد؟ و لكن مي توان تفسير وتوضيح آن را از روايات ديگر وارد از پيشوايان اسلام استفاده كرد:
راوي از امام صادق ـ ع ـ چنين نقل مي كند: من طلب الرياسة هلك كسي كه دنبال رياست بوده و جاه طلب باشد، بالاخره نابود شده به هلاكت مي رسد.
در روايت ديگري از معصوم وارد است كساني كه همّ خود را تنها مصروف به دست آوردن جاه و مقام و رياست قرار دهند مورد لعن و نفرت خداوند قرار مي گيرند (معلون من ترأس، ملعون من همّ بها و ملعون من حدّث بها نفسه).
از امام باقر ـ ع ـ نقل شده كه خطاب به ابوربيع مي فرمايد: لاتطلبن الرياسة و لاتكن ذئباً مبادا رياست را طلب كني و مبادا مثل گرگي در ميان جوامع انساني بوده باشي. يعني اموال مردم را به سبب رياست تو بر آنان حيف و ميل كني در اين روايت نيز اصل رياست مذمتي نشده ، بلكه رياستي كه به واسطه آن مثل گرگ در ميان اموال مردم بيفتي و آنها را حيف و ميل كني نهي شده است. و در برخي از روايت وارد است كه حب رياست باعث عصيان و طغيان انسان در برابر خالق خويش شده، موجب سرپيچي از اوامر الهي مي گردد لذا رسول خدا فرمود: اسباب عصيان شش مورد است يكي از آنها حب الرياسة يعني دوست داشتن رياست مي باشد.
بديهي است رياست بر يك جمعيت آسان به دست نمي آيد چه بسا در راه تحصيل آن بايد سختي ها و تلاشها و غم و اندوه ها و مرارتها را بايد تحمل نمودو آيا چنين انساني از خود هيچ سؤال نمي كند براي چه در اين دنياي فاني و زودگذر بايد اين اندازه سختي ها و فشارها و اندوه ها را بر خود هموار كرد؟ آيا از جاه طلبي و مقام خواهي و برتري جوئي نتيج روحي و جسمي دنيائي و آخرتي براي انسان عايد مي گردد؟
آمدي در غرر از امير المؤمنين علي ـ ع ـ چنين نقل مي كند:
انه قال ـ ع ـ حب الرياسة رأس المحن طلب رياست و دوست داشتن آن سرسلسله محنت ها و غضه ها و اندوه ها مي باشد .
آري اگر از اين همه محنتها و گرفتاريها و سختيها در راه تحصيل رياست قصدش خدمت به خلق و كسب رضاى الهى و حل گرفتاريهاي مردم و جامعه و ايجاد رفاه و آسايش براي بندگان خدا باشد، مي توان گفت مزدي و اجري در برابر اين سختيها به دست آورده است امام صادق-ع - ضمن مواعظي چنين فرمود: من طلب الرياسة بغير حق حرم الطاعة له بحق كسي كه دنبال رياست و مقام و جاه برود بدون اينكه حق بوده باشد، اطاعت و پيروي از او حرام بوده، از آن نهي شده است. از كلم بغير حق كه در متن روايت آمده است استفاده مي شود كه امكان دارد رياست ، رياست حقه باشد و براي پياده كردن حق و حقيقت در ميان مردم باشد در اين صورت اطاعت ديگران از او لازم است.
از اينرو هرگز در قلب هيچ مؤمن واقعي خوفناك از عذاب الهي، حب جاه و مقام و شرف جايگزين نمي گردد- قال ابوعبدالله ـ ع ـ ان حب الشرف و الذكر لايكونان في قلب الخائف الراهب امام صادق ـ ع ـ فرمود اين صفت يعني دوست داشتن شرف و مقام و اينكه همواره مردم از او ياد كنند و او را ورد زبان و مدح خود قرار دهند. هرگز در قلب انسان خوفناك و ترسناك از عذاب خداوند وارد نمي شود زيرا حب جاه و مقام و مال موجب روئيدن نفاق و پيدايش آن در قلب انسانها مي گردد همانطور كه آب رستنيها را مي روياند و سرسبز نگاه ميدارد رسول خدا ـ ص ـ فرمود: حب الجاه و المال ينبتان النفاق في القلب كما ينبت الماء البقل يعني حب جاه و مقام و مال حالت نفاق را در قلب انسان مي روياند همانطور كه آب سبزيها را مي روياند چنانكه ملاحظه مي كنيد پيامبر گرامي اسلام ـ ص ـ در اين روايت حب جاه و مال را به آبي تشبيه مي كند كه بذرهاي صفات زشت به وديعه گذارده شده در اعماق روح انساني را رشد مي دهد.
راه علاج از صفت حب جاه و مقام اين نيست كه در جامعه اظهار وجود نكند و دخالت در امور اجتماعي نكرده و با مردم انس و الفتي نداشته باشد تا به اين صفت نكوهيده متصف نباشد، بلكه راه نجات از نفس اماره و از حب جاه و مقام در عين تكاپوي مشروع در ميان جامعه اين است كه علي ـ ع ـ دستور مي دهد تبذل و لا تشتهر و لا ترفع شخصك لتذكر و تعلّم واكتم واصمت تسلّم تسرّالابرار و تغيظ الفجار يعني : بذل و بخشش به مردم داشته باش و لكن نه براي شهرت و اظهار وجود و نه براي اينكه مردم از تو ياد كنند و مدح تو را بگويند، به مردم نادان و جاهل تعليم كن و اين عمل خود را مخفي نگهدار و كتمان كن در مجالس، سكوت را اختيار كن تا سالم باشي و نيكان را خشنود و بدكاران را خشمناك سازي.
از اينرو در دستورات پيشرفته اسلام خطاب به علما و دانشمندان و مغزهاي متفكر اسلامي صريحاً وارد شده است كساني كه به مردم علم و دانش ياد مي دهند مواظبت داشته باشند كه علم و دانش و تقوا و پرهيزكاري را وسيل جدال با ديگران و مباهات به آنان و يا وسيله توجه دادن مردم به آنان به طوري كه مردم آنان را بزرگ بدانند! و عظمت و جاه و مقام بر آنان قائل باشند! قرار ندهند و از ميان روايات كثير وارد شده در اين مورد تنها يك روايت را از رسول خدا ـ ص ـ در اينجا نقل مي كنيم: من تعلم العلم يماري به السفهاء اويباهي به العلماء او يصرف وجوه الناس اليه ليعظموه فليتبوء مقعده من النار فان الرياسة لا يصلح الا لله و لا هلها ..... و من دعا الي نفسه فقال انا رئيسكم و ليس هو كذلك لم ينظر الله اليه حتي يرجع عمّا قال و يتوب الله مما ادعي يعني كسي كه دانشي را به كس ديگري ياد بدهد به اين منظور كه با اين وسيله با انسانهاي سفيه وكم عقل جدال داشته باشد و يا مباهات به علما و دانشمندان بنمايد يا مقصودش از تعليم، متوجه كردن مردم به او بوده به اينكه او را بزرگ و با عظمت بدانند. خداوند چنين کسي را به آتش جهنم مي سوزاند زيرا رياست هرگزجز بر خداوند و انسانهاي شايست او سزاوار نيست و كسي كه مردم را به سوي خود بخواند و بگويد من رئيس شما هستم در حالي كه صلاحيت رياست را ندارد خداوند درروز قيامت با نظر لطف به چنين كسي نگاه نمي كند مگر اين كه از عمل زشت خويش توبه نمايد.
مطالعه تاريخ پرافتخار اسلام در ابتداء ظهورش و دقت درآن نشانگر اين حقيقت است كه ريشه جنگها با دشمنان و جدال ها و نزاعهاي خونين بين مسلمانان و يهوديان مال دوست و جاه طلب همين صفات زشت يهوديان صدر اسلام در مدينه و اطراف آن بوده است. اينان پيش رسول خدا آمده چنين اظهار مي كردند كه اي محمد تو چرا ما را هجو مي كني و بدگوئي از ما مي نمائي؟ در حالي كه ما روزه مي گيريم! و صدقه مي دهيم! و ازفقراء دستگيري مي نمائيم! رسول خدا در پاسخ آنان فرمود: انما الخير ما اريد به وجه الله و عمل علي امر الله تعالي به واما ما اريد به الرياء والسمعة و معاندة الرسول و اظهار العناد له و اشرف عليه فليس بخير.
عمل خير عملي است كه با آن تنها خداوند در نظر گرفته شده باشد و عملي است كه مطابق اوامر الهي باشد و اما عملي كه همراه با رياء و خودستائي و عناد و دشمني با رسول خدا و اظهار شرف و حب جاه و مقام باشد، اصولاً عمل خيري محسوب نمي شود.
و در روايات ديگر وارد است كه دشمنان اسلام و از جمل آنان يهوديان كه پو ل و ثروت را براي اين مصرف مي كردند كه عزت و شرف و جاه و مقام خود را بر جهال و نادانان حفظ نمايند(ليبقي لهم عزهم في الدنيا و رياستهم علي الجهّال).