پيام به كنگره‌ى جهانى هزاره‌ى شيخ مفيد - [پیام مقام معظم رهبری به کنگره‌ جهانی هزاره‌ شیخ مفید] نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[پیام مقام معظم رهبری به کنگره‌ جهانی هزاره‌ شیخ مفید] - نسخه متنی

مقام معظم رهبری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيام به كنگره‌ى جهانى هزاره‌ى شيخ مفيد

(1372/01/28 )

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم

و الحمدللَّه رب العالمين و افضل صلواته و ازكى تحياته على سيدنا النبى الاعظم محمّد المصطفى و اله الغُرّالميامين‌سيّما بقيةاللَّه فى الارضين روحى‌له‌الفداء

هزار سال پيش از اين، در يكى از روزهاى پر حادثه‌ى بغداد، ميدان «اشنان»، بر مردمى كه به خاطر واقعه‌يى غم‌انگيز در آن انبوه شده بودند تنگ آمد. و هزاران چشم بر مردم كه مرگش حادثه‌يى بزرگ بود، گريست. و دهها هزار نفر بر جنازه‌ى انسان والايى نمازگزاردند كه پنجاه سال، چون مشعلى تابناك، بخش گسترده‌يى از جهان اسلام را با دانش و معرفت خود، روشن ساخت، و در كرانه‌ى دجله‌ى بغداد، دجله‌ى ديگرى از علم و معرفت به راه انداخته بود. تندباد حوادث تلخ و خونين در پايتخت عباسى و طوفان تعصبها و بد دلى‌ها نتوانسته بود چراغ علم و عملى را خاموش سازد كه به شجره‌ى زيتونه‌ى علوم قرآن و معارف اهل‌بيت (عليهم‌السّلام)، متصل گشته و با مصباح خِرَد بشرى تلألؤ يافته بود. و خار و خاشاك كج‌فهمى‌ها و بدسگالى‌ها نتوانسته بود در برابر آن شطّ خروشانى سدّ گردد كه فقه و كلام و عقل و نقل را در بستر پر فيضش به سرزمينهاى حاصلخيز رسانيده بود.

آن روز كه پيكر مفيد را انبوه خلايق تشييع كردند و به امامت سيد شريف، على مرتضى بر او نمازگزاردند، دلهايى پر از كينه و تهى از كياست و حكمت، اين را پايان كار آن بزرگمرد شمرده و ساده‌انديشان مرگ او را جشن گرفتند .

اما چشم و دل هر فرزانه‌يى مى‌توانست به وضوح در يابد كه مرگ آن سالار فرزانگان نمى‌تواند پايان كار كسى باشد و فيضان پنجاه ساله‌ى او، چشمه سارى از دانش و فرهنگ و اخلاق و حكمت، در فضاى انديشه‌ى بشرى جارى ساخته و اراده‌ى الهى و سنت تاريخ، زايندگى و فزايندگى آن را در عبور جاودانه‌اش از لابلاى نسلها و دوره‌ها و قرنها، تا رسيدن به درياى منتهاى رشد نهايى بشر، تضمين كرده است.

آن روز بدن نحيف مفيد در خانه‌اش در درب‌الرياح بغداد به زمين سپرده شد تا روزى به جوار بارگاه حضرت ابى‌جعفر جواد (عليه‌السّلام) منتقل شود و در آن دارالسّلام رحمت الهى بيارامد، اما شخصيت سترگ او كه پنهان‌كردنى و از يادرفتنى نبود، پيوسته در برابر چشم زمان باقى ماند و هرگز از ياد نرفت، و در روند شكوفايى فقه و كلام و مذهب اهل‌بيت (عليهم‌السّلام) نقش برجسته‌ى خود را ايفاء كرد.

امروز پس از گذشت هزار سال از آن روز، تشكيل هزاره شيخ مفيد به همّت شما عزيزان، تجديد خاطره‌ى آن حادثه‌ى بزرگ و تجليل از آن قله‌ى علم و تقوا است كه گذشت ده قرن و رشد ده قرنى علم و فرهنگ نتوانسته است از سرافرازى او بكاهد و او را از نظرها بيندازد.

نسل علمى امروز با بزرگداشت مفيد و نشر آثار مكتوب او، در حقيقت وظيفه‌ى سپاس خود را نسبت به مردى انجام مى‌دهد كه خود و افكارش همواره در ضمن جريان غنى و پربار فقه و كلام مدرسه‌ى اهل‌بيت (عليهم‌السّلام)، حضور داشته و به مثابه‌ى سنگ زاويه و قاعده‌ى اصلى، در بناى رفيع فقاهت و تكلم شيعى، چنانكه در اين هزار سال شناخته شده است، منشاء اثر بوده است.

حضور مفيد در محشر آراء و افكار زنده‌ى علمى و كلامى، به نشر كتب يا ذكر آراء او نيست اگر چه نشر كتب و ذكر آراء او مقتضاى شكر منت او بر همه‌ى متكلمان و فقهاى پس از اوست بلكه اين حضور درخشان، به تداوم روند و خط سيرى است در فقه و كلام كه او گشاينده و مؤسس آن بوده است.

تشكيل اين هزاره‌ى تجليل و سپاس، اولاً نسل امروز را با چهره‌ى اين بزرگمرد آشناتر مى‌كند و زمينه‌ى قدرشناسى و آنگاه بهره‌گيرى از آثار او را براى نسلهاى امروز و فردا فراهم مى‌سازد. ثانياً به تحليلگران و پژوهندگان تاريخ فقه و علوم عقلى، اين فرصت را ارزانى مى‌دارد كه معرفتى تازه درباره‌ى مسير رشد و تكامل اين دانشها و چگونگى شكل‌گيرى و بالندگى و عناصر سازنده‌ى آن در برهه‌ى حساسى از تاريخ كسب كنند. اين نكته آنگاه اهميت بيشترى مى‌يابد كه قرن چهارم و پنجم هجرى همچون مقطع برجسته و درخشانى در اعتلاء فرهنگ و علمى و ادبى جهان اسلام، مورد عنايت و بررسى قرار گيرد.

ثالثاً آشنايى با معارف كلامى و اساسى شيعه را براى پژوهشگران مسلمان از هر فرقه و مذهب و نيز براى افكار عمومى مسلمين در سطحى وسيع مسير مى‌سازد. اهميت اين نكته نيز آنگاه آشكار مى‌گردد كه توجه كنيم امروزه قلمهاى زهرآگين و مزدور دشمن يا مأمور كين و حقد، چندان دروغ و افتراء در باب معتقدات شيعه كه يكى از بزرگترين مذاهب اسلامى و امروزه پيشقراول بيدارى مسلمين است نوشته و پخش كرده‌اند كه با همه‌ى آنچه در طول تاريخ انجام گرفته(6) قابل مقايسه است.

و متأسفانه امروز انگيزه‌ى سياسى و استعمارى در اين حركت گمراه كننده، از هر زمان ديگر آشكارتر است، حتى از آن زمان كه خلفاى بنى‌اميه و بنى‌عباس دروغ‌پراكنى در باب شيعه را همچون جزيى از مبارزه‌ى همه جانبه‌ى خود با پيروان اهل بيت (عليهم‌السّلام) لازم و مقدمه‌ى حتمى سركوبگرى آنان مى‌شمردند. با اين نگرش، هر پژوهشى در معرفى عقايد و معارف شيعه، كمكى به استقرار وحدت و برادرى ميان مسلمين نيز هست، چرا كه دشمنان اسلام، براى تفرقه افكنى ميان مسلمانان، همواره به بد نماياندن معارف اعتقادى و فقهى مذاهب آنان براى يكديگر، دست زده‌اند.

اكنون با تشكر از فضلاى برجسته‌يى كه اين گردهمايى بلند پايه را فراهم آورده‌اند و نيز از همه‌ى شما فرزانگان و صاحبنظران كه با حضور علمى خود به آن غنا خواهيد بخشيد، اين‌جانب بر آنم كه با طرح نكته‌ى مهمى درباره شخصيت علمى شيخ عظيم‌الشأن مفيد، خود را در كار بزرگ دسته‌جمعى شما شريك سازم و در نمايش چهره‌ى نورانى اين مرد قرون و اعصار سهيم گردم. اين نكته درباره‌ى «جايگاه مفيد در خط سير تفكر علمى تشيع در دو زمينه‌ى كلام و فقه» است و من به كمك قرائن قابل اعتمادى از گفته‌ها و نظرات علمى و آثار مكتوب خود آن بزرگوار يا از گفته‌هاى كسانى كه درباره‌ى آن بزرگمرد سخن گفته‌اند از شاگردان يا مترجمان او بدان قانع شده‌ام .

آن نكته در عبارتى كوتاه اين است كه: شيخ مفيد در سلسله‌ى علماى اماميه، فقط يك متكلم و فقيه سر آمد و برجسته نيست، بلكه فراتر از اين، وى مؤسس و سرحلقه‌ى جريان علمى رو به تكاملى است كه در دو رشته‌ى كلام و فقه، تا امروز در حوزه‌هاى علمى شيعه امتداد يافته و با وجود بركنار نماندن از تأثرات تاريخى جغرافيايى و مكتبى، ويژگيهاى اصلى و خطوط اساسى آن همچنان پابرجاست مانده است.

تبيين و اثبات اين نكته از آن‌جا اهميت مى‌يابد كه اين جريان علمى، در دوران متصل به زندگى شيخ مفيد تا نزديك به نيم قرن پس از درگذشت او، به چنان تحول و تكامل سريع و شگرفى نائل گشته كه در برابر آن، نقش تأسيسى شيخ مفيد مورد غفلت قرار گرفته است.

در اين نكته، تأكيد اصلى بر اين است كه تلاش علمى ممتاز و درخشان شاگرد برجسته‌ى شيخ مفيد يعنى سيد مرتضى علم الهدى (متوفى در 436 ه) و اوج قله‌ى رفيع همين سلسله در عهد شيخ‌الطائفه محمّدبن‌الحسن‌الطوسى متوفى در 460 ه) در واقع ادامه‌ى جريانى است كه سرچشمه و مؤسس آن محمّدبن‌محمدبن‌النعمان المفيد بوده است. براى تبيين اين نكته لازم است نقش مؤثر و تعيين كننده‌ى مفيد:

1 در تثبيت هويت مستقل مكتب اهل بيت (عليهم‌السّلام)

2 در بنيانگذارى شكل و قالب علمى صحيح براى فقه شيعه

3 در آفرينش شيوه‌ى جمع منطقى ميان عقل و نقل در فقه و كلام ...

تعريف شود.

بناى رفيعى كه فقهاء و متكلمين شيعه در طول ده قرن گذشته برافراشته و گنجينه‌ى بى‌نظيرى كه از آثار علمى خود پديد آورده‌اند همه بر روى قاعده‌يى است كه شيخ مفيد با اين سه بعد جهاد علمى خود پى افكنده است.

پيش از تشريح سه بعد مزبور جاى آن است كه گفته شود: شيخ مفيد و حوزه‌ى علمى شيعه‌ى بغداد در زمان او، هر يك پديده‌هايى به شمار مى‌آيند كه تا آن زمان در تاريخ شيعه سابقه نداشته است.

پيش از اين تاريخ، بى‌شك حوزه‌هاى علمى بارور شيعه از شامات تا ماوراء النهر همه جاگسترده بوده است. حوزه‌ى «قم» كه مركز بزرگ حديث و جانشين «كوفه»ى قرن دوم و سوم بوده و حوزه‌ى «رى» كه كلينى و ابن‌قبه و شمار ديگرى از برخاستگان آن معروف‌اند، تنها بخشى از مجموعه‌هاى علمى شيعه محسوب مى‌گشته‌اند. در شرق، حوزه‌ى علميه‌ى ماوراء النهر كه دو تن از متخرجين معروف آن عياشى سمرقندى و ابو عمر و كشى مى‌باشند و در غرب حوزه حلب كه نام حسن‌بن‌احمدالسبيعى‌الحلبى و على‌بن‌خالدالحلبى از آن ديار در عداد مشايخ مفيد قرار دارند، بنابر حدس مؤيد به قرائن بايد مراكز مهم علوم و معارف شيعى مى‌بوده باشند. نگاهى به فهرست مشايخ كشى آشكار مى‌سازد كه در منطقه‌ى خراسان و ماوراء النهر با همه‌ى دورى از حوزه‌هاى علميه اصلى شيعه چه تعداد قابل اعتنايى از علماء و محدثين تربيت شده‌اند و اين گمان را تقويت مى‌كند كه در اين مناطق حتى پيش از يك حوزه‌ى علمى شيعى به تربيت و تخريج شخصيتهايى از اين قبيل سرگرم بوده است. حداقل ده تن از مشايخ مشاراليهم منسوب به سمرقند يا كش (از شهرهاى نزديك سمرقند) و تقريباً به همين تعداد منسوب به شهرهاى بخارا، بلخ، هرات، سرخس، نيشابور، بيهق، فارياب و بعضى شهرهاى ديگر آن خطه‌اند.(7)

مشاهده اين همه نامهاى منسوب به شهرهاى ماوراء النهر و خراسان كه بر حسب ظاهر همه يا نزديك به همه‌ى آنان نيز شيعه بوده‌اند با توجه به اين‌كه بسى دور از عادت است كه كسى در قم يا كوفه يا بغداد به سراغ اين همه مشايخ خراسانى و تركستانى رفته باشد اين گمان را تقويت مى‌كند كه خانه‌ى عياشى كه به گفته‌ى نجاشى: «كانت مرتعاً للشيعة و اهل العلم» (8) يا: «و كانت داره كالمسجد بين ناسخ او مقابل او قارى او معلق مملوئةً من الناس» (9) در همان سمرقند و نه در بغداد بوده است (10) و در اين صورت، اين نيز خود حاكى از رواج علوم و معارف اهل بيت و گرمى حوزه‌ى علمى شيعه در آن شهر است.

در شامات و حلب نيز با توجه به كثرت نفوس شيعه و حكومت حمدانيان كه خود، شيعه و پاى بند به مراسم و شعائر شيعى (11) بوده‌اند بى‌شك حوزه‌ى علمى قابل توجهى وجود داشته است. اگر چه با توجه به نزديكى آن به عراق و حضور محدثين و فقهاى آن سامان در بغداد و سپس در زمان شيخ طوسى در نجف، نمى‌توان آن را در شمار حوزه‌هاى بزرگ دانست.

اين وضع اجمالى حوزه‌هاى شيعه در دوران منتهى به زمان مفيد است. حوزه‌ى بغداد نيز در همان دور آنها دائر و به تعاطى علوم و معارف اسلامى سرگرم بوده است. ولى با ظهور شيخ مفيد و گسترش صيت دانش او بتدريج بغداد كه مركز سياسى و جغرافيايى قلمرو اسلامى بوده به مركز اصلى علوم و معارف شيعى نيز بدل مى‌شود و نه فقط مرجع حل مسائل فكرى و دينى شيعه (12) كه كعبه‌ى آمال طالبان علم نيز مى‌گردد.

اگر چه فهرست مبسوطى شامل نام همه‌ى شاگردان مفيد كه قاعدتاً جمع كثيرى بوده‌اند در دست نيست و تعداد كسانى كه به عنوان شاگردان او در كُتب تراجم نام برده شده‌اند بسيار اندك و بسى كمتر از آن چيزى است كه مردى چون مفيد در مدت نزديك به نيم قرن رياست علمى شيعه، بايد تربيت كرده باشد، ولى اولاً عزيمت نابغه‌يى چون شيخ طوسى از طوس به بغداد و كشيده نشدن او به حوزه‌هاى نزديك زادگاهش يعنى خراسان و ماوراء النهر و درنگ نكردن او در رى و قم و نيز عدم اشتهار چهره‌هاى برجسته‌يى از حوزه‌هاى مزبور تا مدت زمانى نه چندان كوتاه، همه حاكى از آن است كه حوزه‌ى بغداد با اشتهار و شكوفايى شيخ مفيد، در جايگاهى كه پيش از آن در مورد هيچيك از حوزه‌هاى علمى شيعه به ياد نداريم، قرار داشته است، بدين معنى كه با حيازت همه‌ى علوم رايج در مجموع حوزه‌هاى تشيع، رونق حوزه‌هاى ديگر در سراسر جهان اسلام را شكسته و تا هنگام و لادت حوزه‌ى بكر و مبارك نجف (در سال 448 يا 449) درةالتاج مراكز علمى شيعه به شمار مى‌آمده است.

بى‌شك محور و نقطه‌ى درخشان و مايه‌ى درخشش اين حوزه شيخ مفيد بوده است. او با نبوغ و استعداد خارق‌العاده و تلاش بى‌وقفه‌ى خود و با بهره‌گيرى از موقعيت استثنايى شهر بغداد به عنوان مركز سياسى و جغرافيايى جهان اسلام و رفت و آمد چهره‌هاى علمى مذاهب مختلف به آن، به جامعيتى بى‌نظير دست يافته، و آنگاه چون قطب و محور جذابى، عنصر متمايز كننده‌ى حوزه‌ى شيعى بغداد در زمان خود شده است. با نظر به آثار علمى اين شيخ بزرگوار و ساير قرائن، آشكار مى‌گردد كه مفيد مجمع و ملتقاى شگفت انگيزى است از بيشتر ويژگيهايى كه چهره‌هاى شاخص شيعه تا آن زمان بدان اشتهار داشته‌اند: در او فقه قديمين و ابن‌بابويه و جعفربن‌قولويه، كلام ابن‌قبه و بنى‌نوبخت، علم‌الرجال كشى و برقى، حديث صدوق و صفار و كلينى به اضافه‌ى قدرت جدل و هماوردىِ فكرى بى‌نظير و بسى برجستگى‌هاى ديگر يكجا گرد آمده بود. آنان البته هر يك مشعلى بر سر يكى از راههاى معارف اهل‌بيتند. اما مفيد، چون چلچراغى، مجمع و ملتقاى همه آنها به شمار مى‌رود. و اين چيزى است كه پيش از او در هيچيك از شخصيتهاى علمى شيعه سراغ نداريم. در يگانه بودن او همين بس كه ابن‌نديم (م 380) وى را در سنين پيش از 44 سالگى‌اش(13) سر آمد همه‌ى شيعه در فقه و كلام و حديث معرفى مى‌كند. و ذهبى كه در تاريخ الاسلام با لحنى كينه‌آلود و دور از انصاف از وى سخن گفته، درعين‌حال از ابن‌ابى‌طى درباره‌ى او نقل مى‌كند كه: او در همه‌ى علوم، يگانه بود: در اصولين، در فقه، در اخبار و معرفت رجال، در قرآن و تفسير، در نحو و شعر ... در همه‌ى اين علوم وى سر آمد همگان بود و با پيروان هر عقيده‌يى مناظره مى‌كرد.(14)

بارى، مفيد كسى است كه علوم گذشتگان در تكامل خود، در او مجتمع گشته بود و به بركت چنين شخصيت جامع و چند بعدى و همه جانبه‌يى، حوزه‌ى علمى شيعه بدانگونه كه قرنها پس از آن استمرار يافت، پايه گذارى شد كه در آن فقه و كلام و اصول و ادب و حديث و رجال در كنار يكديگر و مكمل يكديگر تدريس و تحقيق و متكامل مى‌شد. و همين حوزه است كه در نقطه‌يى بس والا، سيد مرتضى و در اوج قله‌ى كمال، شيخ الطائفه محمّدبن‌الحسن‌الطوسى را پديد آورد.

با توجه به آنچه درباره‌ى بى‌سابقه بودن پديده‌ى شيخ مفيد و حوزه‌ى بغداد معاصر او گفته شد، حقاً بايد مفيد را بنيانگذار حوزه‌هاى علمى شيعه با قواره‌يى كه در قرنهاى پس از آن ديده مى‌شود، دانست يعنى جايى كه در آن مجموعه‌يى از دانشهاى عقلى و نقلى اسلامى آموخته و تدريس مى‌شود و متخرج آن در همه يا اكثر آن علوم تبحر مى‌يابد.

حداقل تا دوران شهيد اول يعنى تا آنگاه كه ديگر اختصاص به فقه و مقدمات آن، گرايش غالب حوزه‌هاى علميه را تشكيل داده است، همان قواره در همه يا اغلب حوزه‌ها و متخرجين آنها مشاهده مى‌شود و اين ادامه‌ى جريانى است كه از شخصيت مفيد و حوزه‌ى آفريده‌ى او يعنى حوزه بغداد تا سال 413، سرچشمه گرفته است.

بنابر اين جاى شگفتى نيست اگر ادعا شود كه چنين شخصيت يگانه و ممتازى، مؤسس و باز كننده‌ى راهى نو در سه محورى باشد كه قبلاً عناوين آن فهرست گونه بيان شد.

اكنون نوبت آن است كه به ابعاد سه گانه‌ى مزبور در شخصيت علمى مفيد بپردازيم.

1 تثبيت هويت مستقل مكتب اهل بيت (عليهم‌السّلام)

پس از آغاز دوران غيبت و به ويژه بعد از انتهاء دوره‌ى 74 ساله‌ى غيبت صغرى و انقطاع كامل شيعيان از امام غائب (ارواحنافداه)، يكى از خطراتى كه كليت مكتب اهل بيت را تهديد مى‌كرد اين بود كه اشتباه و انحراف عمدى يا غير عمدى كسانى از منسوبين به اين مكتب، چيزهايى را از آن كاسته يا به آن بيافزايد، و يا بر اثر كم رنگ شدن مرزبندى‌هاى اصولى مكتب، خطوط انحرافى با آن آميخته و انحرافات مسلكهاى اعتقادى يا مذهبهاى جعلى با حقايق آن ممزوج گردد. در دوران حضور امام(ع) هر گاه چنين چيزى پيش مى‌آمد يا خطر آن مطرح مى‌شد، شخص شخيص امام، آن محور و مركز مطمئنى بود كه همه چيز با آن مقايسه و اندازه‌گيرى و درباره‌ى آن قضاوت مى‌شد. پس از تا امام (عليه‌السّلام) در ميان مردم بود اشتباهات، ديرى نمى‌پاييد و آن پيشواى معصوم خطاهاى عمده را در مقطع حساس تبيين مى‌كرد. شعيه مطمئن بود كه اگر در خط كلى مكتب، از سويى زاويه‌ى انحرافى پديد آيد بالاخره حجت آشكار خواهد شد و آن‌كه در پى كشف حقيقت است آن را خواهد يافت. در تاريخ دوران زندگى ائمه (عليهم‌السّلام) به نام اشخاصى بر مى‌خوريم كه به خاطر احداث بدعتى يا تأسيسى راه غلطى و ترويج عقيده‌ى باطلى، صريحاً از سوى ائمه (عليهم‌السّلام) مورد طعن و رد قرار گرفته‌اند، مانند محمّدبن‌مفلاص معروف به ابى‌الخطاب، يا اين ابى العزافر معروف به شلمغانى (كه اين مورد در دوران غيبت صغرى اتفاق افتاده است) و كثيرى امثال آن. حتى به مواردى نيز برخورد مى‌كنيم كه در اختلاف ميان دو دسته از اصحاب با اخلاص و صادق هنگامى كه يك دسته از آنان كسى يا جمعى را به خاطر عقيده‌يى مورد طرد و لعن قرار داده‌اند، امام در دفاع از آن فرد يا جمع مطعون، وى را مورد مدح قرار داده و بدين‌وسيله آن عقيده را تاييد كرده يا انحرافى را كه بدو گمان برده بودند، رد فرموده است. مثل تاييد امام از يونس‌بن‌عبدالرحمن هنگامى كه قميين او را طرد و روايات منكرى از او نقل كردند و صدور عبارت: رحمة اللَّه كان عبداً صالحاً ... يا: ان يونس اول من يجيب علياً اذا دعا (رجوع شود به رجال كشى در شرح حال يونس‌بن‌عبدالرحمن) و نيز هنگامى كه خاندان بنى فضال كه به خاطر و ثاقت و علم مورد اتفاقشان مورد مراجعه‌ى طالبان علوم اهل بيت قرار مى‌گيرند، با صدور عبارت: خذوا ما رووا و ذروا ما دروا.. از نفوذ عقيده‌ى انحرافى آنان (فطحى) در ميان توده‌ى شيعه مانع مى‌گردد. و از اين قبيل موارد در تاريخ مناسبات ائمه(ع) با اصحاب معاصرينشان بسيار است.

با اين نگرش، امام (عليه‌السّلام) در دوران حضور، همان مرزبان بيدار و هماره هوشيارى است كه وظيفه‌ى حراست از مرزهاى مكتب را كه وى حافظ كليت آن است شخصاً بر دوش گرفته است.

اما در دوران غيبت، بخصوص غيبت كبرى وضع كاملاً تفاوت مى‌يابد. در اين دوران از طرفى به خاطر نيازهاى روز افزونى كه اكنون ديگر نه به وسيله‌يى امام (عليه‌السّلام)، بل به وسيله‌ى علماء دين بايد بر آورده شود، و از طرف ديگر، به خاطر اختلاف نظرهاى طبيعى ميان علماء و خبرگان دين كه محور بارز و قاطعى هم براى رفع آن نيست، راه به روى افكار و نظرات و برداشتهاى مختلف در اصول و فروع دين باز است، و در ميان نظرات گوناگونى كه ابراز مى‌شود طبيعتاً عناصرى هم از مكاتب انحرافى يا از مذاهب غير امامى شيعى (زيدى، اسماعيلى، فطحى و ...) به مجموعه‌ى مكتب اهل بيت (عليهم‌السّلام) راه مى‌يابد كه خلوص و اتقان آن را تهديد مى‌كند و حتى در دراز مدت ممكن است جهت مكتب را بكلى دگرگون نمايد.

اين‌جاست كه يكى از مهمترين وظايف رهبران امت در آن برهه از زمان رخ مى‌نمايد، وظيفه‌يى كه درست به انجام رسيدن آن مى‌توانسته است به معناى حفظ مذهب و معادل جهادى سرنوشت ساز باشد. و آن وظيفه عبارت است از اين‌كه تشيع به مثابه‌ى يك نظام فكرى و عملى، مرزبندى شود و براى آن از لحاظ عقيدتى و عملى با استفاده از ميراث ارزشمند سخنان ائمه (عليهم‌السّلام) چهار چوبى ترسيم گردد. و بدين گونه هويت مستقل و مرز بندى شده‌ى مذهب اهل بيت (ع) مشخص گشته در معرض فهم و استفاده‌ى پيروانش قرار گيرد. اين كار به علماء و متفكران شيعه اين امكان را مى‌داد كه انحراف اصولى يعنى خروج از حيطه‌ى مبانى مذهب در فقه و كلام را، از اختلاف نظرهايى كه در داخل محدوده‌ى مكتب پيش مى‌آيد، بتوانند جدا كرد.

بى‌شك اين كار تا پيش تا پيش از زمان مفيد (ره) انجام نشده است. وجود گرايش قياسى در فقه ابن‌جنيد و گرايشهاى معتزلى در كلام خاندان نوبخت، بهترين دليل بر اين مدعا است و اين فقط دو نمونه از نتايج و تبعات مرزبندى نشدن مكتب تشيع در زمينه‌هاى اصول و فروع دين است. در عرصه‌ى فقه، بهره نگرفتن از مبانى عقلى و اصولى استنباط و تفريع فرع بر اصل كه از تعاليم مسلم ائمه (عليهم‌السّلام) است، و يا در طرف مقابل، لغزيدن به وادى قياس، دو سوى انحراف غير عمدى از مكتب و نتيجه‌ى مرزبندى نشدن و عدم ترسيم چهار چوب روشن براى آن محسوب مى‌گردد. و در عرصه‌ى كلام، مظهر عمده‌ى انحرافى كه ناشى از عدم تحديد حدود مذهب است، همانا خلط كلام شيعى با كلام معتزلى است. در مورد اخير، عوارض ناشى از مرزبندى نشدن مذهب بسى زياد و خسارتبار بوده است. از آن جمله به موارد زير توجه شود:

متكلمين بزرگ و معروفى چون خاندان نوبخت در بسيارى از مسائل مطرح شده در علم كلام، دچار گرايشهاى معتزلى شده و همانند معتزله در فهم مباحث كلامى به عقل گرايى افراطى روى آورده‌اند.

شخصيتهايى از بزرگان شيعه، مورد ادعاى معتزله واقع شده و نويسندگان معتزلى آنها را از خود دانسته‌اند. يك نمونه از اين قبيل افراد، دانشمند و متكلم معروف شيعه حسن‌بن‌موسى النوبختى، خواهرزاده و معاصر ابوسهيل اسماعيل‌بن‌على النوبختى شخصيت برجسته‌ى نوبختيان است.(15)

تشيع و معتزليگرى در شخصيت واحدى قابل جمع تلقى ده و شخصيتهاى معروف و بزرگى به عنوان كسى كه هم شيعه و هم معتزلى است معرفى و شناسايى شده‌اند و حتى بعضى از آنان خود نيز همين مدعا را پذيرفته و تكرار كرده و آن را باور داشته‌اند! يك نمونه از اين قبيل صاح بن‌عباد است كه خود در شعرى مى‌گويد:




  • لوشق قلبى ليرى وسطه
    العدل و التوحيد فى جانب
    و حُبّ اهل البيت فى جانب(16)



  • سطران قد خُطّا بلا كاتب
    و حُبّ اهل البيت فى جانب(16)
    و حُبّ اهل البيت فى جانب(16)



يا: فقلتُ: انّى شيعى و معتزلى ...

و اين در حالى است كه عقيده‌ى متمايز كننده تشيع، امامت اهل بيت (عليهم‌السّلام) است كه هيچ معتزلى‌يى آن را نمى‌پذيرد، و عقيده‌ى متمايز كننده‌ى اعتزال، اصل «المنزلة بين المنزلتين» است كه با مسلّمات تشيع، متعارض و منافى است.

بعضى از علماى شيعه يك اصل از اصول خمسه‌ى معتزله را پذيرفته است بدون آن‌كه خودش يا ديگرى او را معتزلى بداند. مثلاً نجاشى درباره محمّدبن‌بشرالحمدونى مى‌نويسد: وى مردى خوش اعتقاد بود و به وعيد معتقد بود (نجاشى: 381)

بطور كلى كلام شيعه متخذ از معتزله دانسته شده و بخصوص دو اصل توحيد و عدل با اين ادعا كه از مكتب اعتزال وارد تشيع شده، دليل بر اين مدعا قلمداد شده است. درد گفتارهاى ملل و نحل نويسان و متكلمين غير شيعى از قديم تا دورانهاى متأخر و نيز در گفتار كسانى كه در معلومات خود بيشتر به كتب غير شيعى تكيه كرده‌اند مانند مستشرقين اين سخن بارها و بارها تكرار شده است. حتى در زمان خود مفيد، متكلم و فقيه حنفى معتزلى اهل «صاغان» كه مفيد در المسائل الساقانية با عنوان «شيخ گمراه» از او ياد مى‌كند، درباره‌ى خود مفيد نيز چنين گمان باطلى برده و با اشاره به او مى‌گويد: شيخى در بغداد كه مطالب خود را از معتزله گرفته است چنين و چنان گفته است. (رك: المسائل الساقانية ص 41) البته محققين و نويسندگان شيعه بجز آنان كه همچون مستشرقان، بيشتر، از منابع غير شيعى يا از خود مستشرقان استفاده كرده‌اند از اين اشتباه بر كنار مانده‌اند، و اين از بركات مفيد و كار بزرگى است كه او انجام داده است.(17)

با توجه به آنچه گفته شد، اهميت كار شيخ مفيد به عنوان كسى كه مرز بندى مكتب اهل بيت را بر عهده گرفت. آشكار مى‌شود. اين نابغه‌ى بزرگوار با احساس نياز زمان و با تكيه بر قدرت علمى خود وارد اين ميدان دشوار شد و كار بى‌سابقه و بس مهم و حساسى را آغاز كرد و به حق بايد اذعان كرد كه از عهده‌ى اين كار بزرگ بر آمده است. مدعا اين نيست كه پس از كار مفيد هيچكس در فهم محتواى تشيع دچار جهل و گمراهى نشده يا نمى‌توانسته بشود. بلكه مدعا اين است كه فهم اين مكتب و شناخت حدود و مرزهاى آن براى آن كس كه در طلب آن بوده، ميسر گرديده و در فقه و كلام، مدرسه‌ى اهل بيت(ع) بى آن‌كه با نحله‌ى ديگرى مشتبه شود با نشانه‌ها و ويژگيهاى خاص خود همواره در معرض فهم و شناخت پژوهشگران قرار گرفته است.

مفيد براى تأمين اين هدف بزرگ، به يك سلسله كار علمى دست زده، كه هر يك درخور بررسى و تحقيقى مستقل است. من به اشاره‌يى به فهرست اين كارها در دو عرصه‌ى فقه و كلام بسنده مى‌كنم .

در فقه كتاب مقنعه را كه يك دوره‌ى تقريباً كامل فقه در آن گرد آمده تصنيف كرد و، در آن، صراط مستقيم و خط ميانه‌ى استنباط فقهى را كه تركيبى از استخدام ادله‌ى لفظيه و قواعد اصوليه است، و با اجتناب از قياس و استحسان و ديگر ادله‌ى غير معتبر، پيمود (در اين باره در بحث بعد سخن خواهيم گفت).

به علاوه كتاب «التذكرة باصول الفقه» را ابداع كرد و در آن تا آن‌جا كه با تكيه بر وجود كتاب و نوشته‌يى بشود گفت، براى نخستين بار قواعد استنباط فقهى را گرد آورد و براساس آن فتوا داد (درباره‌ى اين كتاب نيز در بحث بعد سخن خواهيم گفت) از اينها گذشته كتاب «الاعلام» در فراهم آورد در ذكر مواردى كه حكمى ميان فقهاى شيعه مجمع عليه است و عدم فتوى به آن، مجمع عليه در ميان فقهاى اهل سنت است يعنى هيچ يك از فقهاى اهل سنت به آن فتوا نداده است. تعدادى از ابواب فقه در اين كتاب به منظور نقل اجماع موجود در آن، مورد بحث و تحقيق قرار گرفته است. در باب ترسيم حدود فقهى ميان فقه اماميه و فقه حنفى كتاب:المسائل الساقانية نيز كه در جواب اشكالات يك فقيه حنفى بر مسائلى چند از فقه شيعه، به رشته‌ى تحرير در آمده، اثرى قيمتى است.

در اين عرصه يكى از كارهاى اصلى مفيد كتاب «النقض على‌ابن‌الجنيد» است كه عنوان آن نمايشگر همان منش مرزبانى قاطع او نسبت به حدود و ثغور فقهى مكتب اهل بيت (عليهم‌السّلام) است. البته قضاوت قطعى درباره‌ى محتواى اين كتاب به خاطر در دسترس نبودن آن ممكن نيست، ولى آشنايى با سبك كار مفيد و حجت قوى او در بحث و جدل مذهبى و سعه‌ى اطلاعات و از منابع دينى و استحكام فكرى او در ترتيب مقدمات استدلال عقلانى و موضعگيرى قاطع او نسبت به گرايش قياسى ابن‌جنيد كه نمونه‌ى آن را در المسائل الساقانية مى‌شود ديد(18) همه به اين نتيجه منتهى مى‌شود كه كتاب مزبور بايد داراى مضمون و محتوايى عالمانه و قانع كننده بوده باشد و بى‌شك در ادامه نيافتن گرايش مزبور در ميان فقهاى شيعه پس از مفيد، تأثير تمام داشته است.

كار وسيعتر و مهمتر مفيد در اين زمينه يعنى تثبيت هويت مستقل مكتب تشيع در عرصه‌ى علم كلام انجام گرفته است. در اين ميدان شيخ بزرگوار ما با دقت و تيز بينى بر آن است كه مرز ميان عقايد تشيع و ديگر نحله‌هاى كلامى را مشخص كند و از ورود عناصر اعتقادى ديگر فرق اسلامى يا شيعى، به محدوده‌ى عقايد اماميه و نيز از نسبت دادن افكار غلطى كه شيعه‌ى اماميه از آن مبرا است، به مكتب تشيع جلوگيرى نمايد. بدين جهت است كه وى با اين‌كه در مقام مجادله با مذاهب ديگر، همه‌ى مكاتب زمان خود را به مباحثه فرا مى‌خواند و با اشعرى و معتزلى، مرجئى و خارجى، مشبه و اهل حديث، غالى و ناصبى، و ديگر شعب فرق كوچك و بزرگ منتسب به اسلام به بحث و گفتگو بر مى‌خيزد، اما در اين ميان با مكتب اعتزال و شاخه‌هاى معروف آن بيش از همه مواجهه‌ى فكرى مى‌يابد و در كتب و رسائل كوچك و بزرگ متعددى به نقد و رد نظرات معتزله در مباحث مختلف مى‌پردازد. سرّ اين مطلب آن است كه در ميان فرق مختلف اسلامى، معتزله به خاطر شباهت ميان برخى از اصول آنان با اصول تشيع، در معرض اين شبهه قرار گرفته‌اند كه مكتب آنان اصل و منشاء بسيارى از عقايد شيعه است و يا حتى بالاتر از اين، اعتزال همان تشيع است با تفاوتهايى در ميان. و اين به نوبه‌ى خود اين گمان غلط را پديد آورده كه مجموعه‌ى كلام شيعه، زاييده‌ى كلام معتزلى، يا اصول كلام شيعى همان اصول كلام معتزلى است و همان‌طور كه قبلاً گفته شد تبعاتى بر اين پندار غلط مترتب گشته است.

در حقيقت پرداختن به عقايد معتزله در كتب مفيد، مصداق برجسته‌يى است از همان خصوصيت مرزبانى از كليت مكتب تشيع و اثبات استقلال و اصالت نظام كلامى آن.

در اين‌باره مهمترين اثر شيخ عالى‌مقام، كتاب معروف «اوايل المقالات فى المذاهب و المختارات» است كه براى بيان فرق ميان شيعه و معتزله نوشته شده است. بنابر آنچه خود آن بزرگوار در مقدمه‌ى كتاب نوشته است حتى اختلاف اين دو فرقه در بعضى مسائل اصولى مورد اتفاق مثل مسأله‌ى عدل نيز در آن مورد توجه قرار گرفته و جدايى آنها از يكديگر بيان شده است.(19)

عبارت مفيد در همين مقدمه‌ى كوتاه گوياى آن است كه هدف وى از تدوين اين كتاب آن بوده است كه يك مرجع و اصل مطمئن عقيدتى براى كسانى كه مى‌خواهند ايمان تفصيلى به مبانى فكرى آن داشته باشند، فراهم سازد. وى در اين كتاب حتى عقايد دانشمندانى از شيعه را كه پيش از آن برخى نظرات معتزله را التقاط كرده و مجموعه كلامى شيعه را از خلوص انداخته بودند و در اين باره نام بنى نوبخت را مى‌آورد نيز نقد مى‌كند. و اين همان مرزبانى، و دفاع از نظام فكرى تشيع است كه مفيد رحمةاللَّه‌عليه پرچم آن را براى اول بار تا آن‌جا كه به تفصيل ميدانيم بر دوش گرفته است.

البته تعيين مرزهاى عقيدتى ميان شيعه و معتزله، به كتاب اوائل المقالات منحصر نمى‌گردد. و شيخ بزرگوار در كتب ديگر نيز با بيانهاى گوناگون و گاه از لحاظ انتخاب قالب، بس شيوا و مؤثر به اين مهم پرداخته است. ولى در «اوايل ...» اين خصوصيت بس كامل و همه جانبه مشاهده مى‌شود: در اين كتاب به مواردى مى‌رسيم كه در آن ميان شيعه و معتزله اشتراك در عقيده است. وى در اين موارد بيان مطلب را جورى انتخاب مى‌كند كه استقلال مكتب اهل بيت در گرايش به آن عقيده آشكار مى‌شود و گمان تبعيت از معتزله منتفى مى‌گردد. مثلاً در باب نفى رؤيت حق تعالى چنين مى‌گويد:«من گويم: همانا ديدن خداى سبحان به چشم، ممكن نمى‌گردد و بدين سخن، عقل گواهى مى‌دهد و قرآن بدان گويا و روايات از ائمه‌ى هدى در اين باب، متواتر است. و جمهور اهل امامت و همه‌ى متكلمان آنان بر اين سخن متفق‌اند، مگر يكى از آنان كه در اين باب از راه راست كناره گرفته، زيرا كه در تأويل روايات او را شبهه‌يى عارض گشته است. و معتزله همگى در اين باب با اهل امامت، موافق‌اند و نيز مرجئه و بسيارى از خوارج و زيديه و گروه‌هايى از اهل حديث» (ص 162 اوائل المقالات).

در اين سخن، شيعه متكى به ادله‌ى معتبره‌ى خود يعنى كتاب و سنت متواتر است علاوه بر اين‌كه دليل عقلى نيز بر آن دلالت مى‌كند پس نيازى به اين ندارد كه اين سخن را از معتزله يا ديگرى اخذ كند، بلكه اين معتزله‌اند كه با اهل امامت در اين مسأله توافق كرده‌اند، و اين بيان بر مى‌تابد آن را كه معتزله در اين مسأله وام دار شيعه باشند.

و باز در باب «علم خداى تعالى به اشياء پيش از وجود آن» چنين مى‌گويد:

«من مى‌گويم كه خداى تعالى به هر آنچه كه وجود مى‌يابد، پيش از آن‌كه وجود يابد عالم است، و هيچ حادثى نيست مگر آن‌كه پيش از حدوثش بدان عالم است. و هيچ معلومى يا چيزى كه بتواند معلوم باشد نيست مگر آن‌كه او به حقيقت آن عالم است، و بر او سبحانه هيچ چيز در زمين و آسمان، پنهان نيست. و به اين سخن دلائل خرد و كتاب مسطور و روايات متواتر از آل رسول (ص) دلالت دارد، و اين مذهب همه‌ى اماميه است. و آنچه معتزله از هشام‌بن‌الحكم آورده‌اند كه وى بر خلاف اين سخن گفته است، ما از آن خبرى نداريم، و عقيده‌ى ما آن است كه اين نقل، تهمتى است بدو از سوى ايشان و اشتباهى است از سوى كسانى كه در اين نقل از آنان تقليد كرده و آن را به شيعه نسبت داده‌اند. ... و در اين عقيده همه‌ى منسوبين به توحيد با ما همراه‌اند مگر جهم‌ابن‌صفوان از مجبره و هشام‌بن‌عمروالفوطى از معتزله ...» (ص 60 61) در اين‌جا نيز لحن سخن و استناد به حديث متواتر و قرآن و عقل، چنان است كه استقلال شيعه در منشأ استناد، كاملاً واضح مى‌گردد. گو اين‌كه معتزله همچون فرقه‌هاى ديگرى نيز آن را پذيرفته‌اند.

در بعضى موارد، شيعه و معتزله در بخشى از يك مسأله‌ى معروف با يكديگر موافق‌اند. مفيد در چنين مواردى نقطه تفارق ميان شيعه با معتزله يا با ديگر فرق را ذكر مى‌كند تا اتفاق در عنوان مسأله موجب اشتباه در جوانب آن نشود. مثلاً: شيعه و معتزله هر دو قائل به لطف و اصلح‌اند ولى مفيد در ذيل باب لطف براى آن‌كه در فهم مسأله اشتباهى رخ ندهد و شيعه، گردنگير اشتباه معتزله در اين باب نگردد، پس از بيان اصلح بلافاصله مى‌افزايد: «و من مى‌گويم كه آن لطفى كه اصحاب لطف لازم مى‌شمرند، تنها از باب جود و كرم خداوند لازم مى‌آيد، نه چنانكه (معتزله و ديگران) پنداشته‌اند عدل، چنين لطفى را (بر خدا) واجب مى‌سازد كه اگر نكند ظلم كرده است»(ص 65).

حتى در مواردى كه نظر شواذ از متكلمين شيعه با معتزله متفق گشته است، اصرار بر اين دارد كه آنان را به نام يا به اشاره ذكر كند تا نظر آن شاذ، به عنوان عقيده‌ى شيعه و به حساب مكتب تشيع تلقى نشود.

مثلاً در مسأله‌ى عصمت، پس از آن‌كه نظر اماميه را در عصمت ائمه (عليهم‌السّلام) از صغاير و حتى از سهو و نسيان، ذكر مى‌كند، مى‌گويد: «و بر اين قرار است مذهب همه‌ى اماميه مگر آنكس كه از راه مستقيم آنان كناره گرفته و براى عقيده‌ى خود به ظواهر بعضى روايات تمسك كرده است كه باطن و تأويل آن بر خلاف رأى فاسد او است. و معتزله همگى در اين مسأله مخالف‌اند و بر ائمه گناهان كبيره و حتى ارتداد را ممكن مى‌شمرند» (ص 74) كه گويا اشاره‌ى مفيد در اين سخن به شيخ صدوق رحمةاللَّه‌عليه است.

در اين مثالها و در سراسر كتاب اوائل المقالات نقش برجسته‌ى شيخ مفيد در تحديد مكتب و در چهره مرزبان هوشيار و بى‌اغماضى كه با اصرار تمام بر آن است كه چهار چوب اعتقادى و كلامى شيعه را چنانكه پيرو آن با هيچ يك از فرق و نحل ديگر قابل اشتباه نباشد، ترسيم كند. همين هدف در كتابهاى ديگرى نيز تعقيب شده است، اگر چه با روشهاى تقريباً متفاوتى. مثلاً در «الحكايات» كه بخش عمده‌ى آن مصروف رد عقايد معتزله در عناوين مختلف كلامى است، فصلى باز شده است زير عنوان «اتهام التشبيه» كه در آن، راوى حكايات كه گويا سيد مرتضى است چنين مى‌گويد كه:

«معتزله، اسلاف ما را متهم به تشبيه كرده‌اند و حتى برخى از اهل حديث از اماميه نيز اين سخن را از آنان پذيرفته و مدعى شده‌اند كه ما عقيده‌ى نفى تشبيه را از معتزله گرفته‌ايم ...» آنگاه از شيخ مفيد(ره) درخواست مى‌كند كه حديثى روايت كند كه اين تهمت را باطل سازد.

مفيد در پاسخ پس از آن‌كه درباره‌ى سابقه و ريشه‌ى اين تهمت قدرى سخن مى‌گويد و روايات وارده از اهل‌بيت(ع) در رد تشبيه را بيش از حد احصاء قلمداد مى‌كند حديثى در اين‌باره از حضرت ابى‌عبداللَّه (ع) نقل مى‌كند، آنگاه مى‌گويد: «اين سخن ابى‌عبداللَّه (عليه‌السّلام) است، حالا چطور ممكن است كه ما اين را از معتزله گرفته باشيم؟! مگر اين‌كه گوينده‌ى اين حرف در ديندارى ضعيف باشد. (الحكايات ص 79 81)

اين‌كه شيخ بزرگوار با اين اهتمام، تهمت تشبيه و جبر و رؤيت را از عقايد شيعه نفى مى‌كند خود مصداق بارز ديگرى است از مرزبانى شيخ مفيد و تثبيت هويت مستقل مكتب اهل بيت (ع) كه عنوان بحث كنونى ما است.

با توجه به آنچه مفيد در كتاب اوائل المقالات و ساير كتب كلامى‌اش مانند: تصحيح الاعتقاد و الفصول المختارة و غيرها در بيان عقايد تشيع و بيان فارق ميان آن و عقايد ديگر نحله‌هاى كلامى و مخصوصاً مكتب اعتزال، افاده كرده است مى‌توان گفت كه وى در صدد آن بوده است كه يك نظام فكرى، منسجم و داراى حدود و ثغور روشن و مشخص براى تشيع ارائه دهد. شك نيست كه نقطه‌ى شاخص و متمايز كننده در اين نظام فكرى، مسأله‌ى امامت است بدين معنى كه هيچ نخله‌ى ديگرى در اين مسأله با شيعه شريك نيست و مناط در نسبت دادن فرد يا جماعتى به مذهب شيعه اعتقاد به اين مسأله است. درست است كه شيعه در بسيارى ديگر از اعتقاداتش نيز با وجود شباهت در عنوان مسأله با فرقهاى ديگر مانند توحيد و عدل و صفات و امثال آن در روح و معنا يا در برخى از فروع و جزئيات داراى اختلافات عمده‌يى با آن فرق است، ولى در مسأله‌ى امامت، تمايز ميان شيعه و ديگر فرقهاى اسلامى از همه آشكارتر و صريح‌تر است. لذا شيخ مفيد علاوه بر اين‌كه در كتابهاى مفصل خود مانند اوائل المقالات و غيره افتتاح كلام را با مسأله‌ى امامت قرار داده، رساله‌هاى كوتاه و بلند متعددى نيز در موضوع امامت با نامهاى مختلف به رشته‌ى تحرير درآورده است.

ذكر اين نكته در اين‌جا مناسب است كه «نقطه‌ى شاخص» بودن مسأله‌ى امامت در نظام فكرى مفيد چنانكه بيان شد غير از چيزى است كه يكى از مستشرقين در اين باره پنداشته و امامت را «محور نظام فكرى» مفيد معرفى كرده است. محور نظام فكرى شيعه و همه‌ى متكلمان آن مفيد و غيره مفيد مسأله‌ى صانع و توحيد بارى تعالى است. مسائل مهمى همچون: صفات حق تعالى، تعداد و معنى و نسبت آن با ذات حضرت حق (عزّاسمه)، مسأله‌ى نبوت و فروع آن، مسأله‌ى عدل، و نيز مسأله‌ى امامت و مسائل مربوط به تكليف و قيامت و غيرها ... همه و همه متفرعات آن مسأله و مبتنى بر آن است. متأسفانه مستشرقين و كسانى كه احاطه‌ى علمى لازم به مفاهيم اسلامى ندارند از اين گونه اشتباهات در فهم مراد بزرگانى چون شيخ مفيد مى‌كنند كه بايد اين‌گونه جلسات و مباحثات، كج‌فهمى‌هاى آنان را اصلاح و حقايق را روشن سازد. پژوهشگر غربى‌يى كه درباره‌ى افكار شيخ مفيد مطالبى نوشته، گاه آن بزرگوار را فاقد نظام فكرى مشخص و گاه صاحب نظام فكرى‌يى كه مبتنى بر امامت است معرفى مى‌كند. چنانكه گفته شد اين هر دو سخن خطا است. نظام فكرى مفيد در كتابها و رساله‌هاى متعدد شيخ بزرگوار به روشنى ترسيم شده است و محور آن پس از مسأله‌ى «معرفت» كه مقدمه‌ى طبيعى مسائل اعتقادى است، مسأله‌ى ذات و صفات بارى است، ساير مسائل اساسى بر حسب مراتب خود بر آن متفرعند. مسأله‌ى امامت چنانكه گفته شد شاخص و نقطه‌ى تمايز اصلى اين مكتب با ديگر مكاتب است و عقيده‌يى است كه پيرو تشيع بدان شناخته مى‌شود، شايد بتوان اين مسأله را به مسأله‌ى «المنزلة بين المنزلتين» در مكتب معتزله قياس كرد. در اصول پنجگانه‌ى مكتب اعتزال، اين مسأله اولين و مهمترين يا ريشه‌يى‌ترين اصل اعتزال نيست، چنانكه توحيد و عدل هست، ولى مسأله‌ى «المنزلة بين المنزلتين» خاصه‌ى اعتزال و نشانه‌ى بارز و نيز منشاء پيدايش آن است و هيچ معتزلى‌يى نيست كه اين اسم بر او صدق كند و معتقد به آن مسأله نباشد. اين خصوصيت در نظام فكرى شيعه متعلق به «امامت» است.

از آنچه گفته شد دانسته مى‌شود كه شيخ مفيد، آن نابغه‌ى بزرگ تاريخ شيعه، نخستين كسى است كه در فقه و كلام، مكتب تشيع را مرز بندى و منضبط ساخته، در علم كلام يك نظام فكرى منسجم و محدد را از مجموع عقايد شيعه فراهم آورده و از اشتباه آن با ديگر مذاهب و فرق اسلامى و شعب غير امامى مذهب شيعه، جلوگيرى كرده و در علم فقه با روش استنباط مبتنى بر اصول متخذه از تعاليم اهل بيت (عليهم‌السّلام) يك دوره فقه فراهم آورده و راه را بر روشهاى نامعتبر همچون قياس، يا ناقص و ابتدايى همچون روش اهل حديث، مسدود ساخته است.

و به عبارت ديگر: او كسى است كه هويت مستقل مكتب اهل بيت (عليهم‌السّلام) را تثبيت كرده است.

و اين آن بُعد نخستين از ابعاد سه گانه‌يى است كه شخصيت مفيد به عنوان مؤسس و سر حلقه‌ى جريان علمى رو به تكامل مكتب اهل بيت (عليهم‌السّلام)، بر آن مبتنى است.

2 بنيانگذارى شكل و قالب علمى صحيح فقه شيعه

فقاهت به معناى استنباط حكم شريعت از منابع كتاب و سنت، در شيعه داراى سابقه‌يى طولانى است. سخن امام باقر (ع) به ابان‌بن‌تغلب كه: اجلس فى مسجد المدينة و افت الناس ...(20) و نيز تعليم آن حضرت به عبدالاعلى كه: يعرف هذا و اشباهه من كتاب اللَّه عز و جل قال اللَّه تعالى ما جعل عليكم فى الدين من حرج ...(21) و بيانات ديگرى از اين قبيل حاكى از آن است كه اصحاب ائمه (عليهم‌السّلام) از دير باز به مرحله‌ى استنباط احكام از قرآن و سنت پيامبر (صلّى‌اللَّه‌عليه‌واله‌وسلّم) و كلمات آن حضرات نائل گشته، و فقه به معناى معرفت احكام، در دائره‌ى شيعيان آن بزرگواران به صرف تقليد و عمل به كلمات ائمه (عليهم‌السّلام) منحصر نمانده و به سمت گسترش به جزئيات بيشتر و پيچيده‌تر شدن در استدلال پيش رفته است. با اين حال ميان آنچه فقهاى اصحاب ائمه (عليهم‌السّلام) در باب فقاهت و افتاء انجام مى‌دادند، با آنچه از فقاهت در دورانهاى شكوفايى فقه شيعه فهميده مى‌شود يعنى رد فروع به اصول و استنباط صدها قاعده‌ى كليه و هزاران حكم فقهى پيچيده و مشكل از كتاب و سنت و حكم عقل، و تفريع فروع بى‌شمارى كه قادر باشد در غيبت امام معصوم همه‌ى سؤالهاى مكلفين را از شريعت پاسخ گويد و حلال و حرام خدا را در همه‌ى ابواب با همه‌ى جزئيات بيان كند، فاصله‌يى ژرف وجود داشت و اين فاصله بايد به مرور و با پيشرفت تدريجى فقاهت پر مى‌شد.

بى‌شك فقهاى پيش از مفيد قدمهاى ارزنده‌يى در اين راه برداشته‌اند، ليكن اين شيخ بزرگ با قدرت فكرى نبوغ‌آساى خود، در اين عرصه نيز مبدأ يك تاريخ پر تحول و سر سلسله‌ى يك جريان زاينده و رو به عمق و افزايش، محسوب مى‌گردد. گويا پس از چند قرن جمع آورى منابع فقه يعنى كلمات صادره از معصومين و افتاء براساس متون و ظواهر روايات، در مقطعى از تاريخ فقه لازم بوده است كه اين ذخيره و سرمايه‌ى ارزشمند به قالب انديشه‌ى علمى زده شود و شيوه‌يى فنى براى استنباط ابتكار گردد.

پيش از شيخ مفيد دو جريان متفاوت در فقه شيعه وجود داشته است يكى جريانى است كه فرد شاخص آن على‌بن‌بابويه (متوفى 329) است و شايد بشود آن را جريان قميين ناميد و به گمان زياد استاد مفيد در فقه يعنى جعفربن‌قولويه (متوفى 368) نيز از آن زمره است. فقاهت در اين جريان به معناى افتاء بر طبق متون روايات است. بطورى كه هر فتوا در كتب فقهى اين گروه از فقهاء، حاكى از وجود روايتى در مضمون آن بوده و لذا هر گاه صاحب آن فتوا از وثاقت و ضبط لازم برخوردار باشد آن فتوا مى‌تواند جايگزين يك حديث باشد. بدين جهت است كه شهيد (ره) در ذكرى فرموده است كه: قد كان الاصحاب يتمسكون بما يجدونه فى شرائع الشيخ ابى‌الحسن‌بن‌بابويه رحمةاللَّه عند اعواز النصوص لحسن ظنهم به و ان فتواه كروايته.(22)

بديهى است كه فقاهت با اين كيفيت، بسى ابتدايى و عارى از اسلوب فنى و پيچيده است و فروع مذكور در كتب فقهى اين جريان منحصر به فروع منصوص و بسى كم و محدود است و اين همان است كه طعن مخالفين به قلت فروع را متوجه فقه شيعه مى‌كرده و شيخ طوسى رحمةاللَّه بعدها به خاطر دفع اين طعن كتاب «المبسوط» را تاليف فرموده است.

جريان دوم نقطه‌ى مقابل اين جريان و متكى به استدلال و به ظن غالب، متخذ و سرمشق گرفته از فقه سنى است و دو چهره‌ى معروف اين جريان حسن‌ابن‌ابى‌عقيل العمانى (متوفى؟) و ابن‌جنيد الاسكافى (متوفى احتمالاً 381) مى‌باشند. اگر چه درباره‌ى اين جريان و حتى همين دو فقيه معروف اطلاعات كافى وجود ندارد كه نشان دهد دقيقاً چه مايه از اجتهاد و نظر در استنباطات فقهاى آنان وجود داشته است ولى از آنچه مفيد و ديگران درباره‌ى ابن‌جنيد گفته‌اند مسلم مى‌نمايد كه وى گرايش به قياس و رأى داشته و از طريقه‌ى معروف و مقبول شيعه بركنار بوده است. و اما عمانى اگر چه به اين گرايش انتساب نيافته بلكه بنابه گفته‌ى نجاشى كه مى‌گويد «و سمعت شيخنا اباعبداللَّه يكثر الثناء على هذا الرجل رحمة اللَّه» (23) و از آنچه او و شيخ در دو فهرست درباره‌ى كتاب او گفته‌اند(24) مى‌توان چنين فهميد كه وى فقيهى مستقيم و شايد نزديك به همان طريقه‌يى بوده است كه مفيد اتخاذ كرده و مشى نموده و در آن، تأليف و تحقيق كرده و بر آن، شاگردان خود را پرورش داده است. ليكن، با اين حال از آن‌جا كه آراء وى غالباً در شمار شذوذات فقهى و متروك است و شايد به همين جهت هم از كتاب او جز نامى براى اعصار بعد از علامه و محقق(ره) باقى نمانده است، مى‌توان حدس زد كه وى نمى‌تواند سلف جريان فقهى بعد از خود باشد و فقاهت او داراى عيبى بوده است. البته شك نبايد كرد كه آن عالم اقدم كه بحر العلوم درباره‌ى او گفته است كه: هو اول من هذب الفقه و استعمل النظر و فتق البحث عن الاصول و الفروع فى ابتداء الغيبة الكبرى (فتاوى العلمين ص 13) در دستيابى شيخ مفيد به قاعده و پايه‌ى صحيح فقاهت كه بايد گام اول در باب خود شمرده شود، تأثير داشته و چون مقدمه‌يى براى آن محسوب مى‌شده است.

چنانكه ملاحظه مى‌شود هر يك از دو جريان فقاهت از جهتى ناقص است. در جريان اول، فتوا همان متن روايت است بدون تفريع و رد فرع بر اصل و بحث و مناقشه و نقد و استنتاج. اجتهاد به معناى مصطلح آن، در فقاهت دخالت و تأثيرى ندارد. و در جريان دوم اگر چه استدلال و نظر هست، ليكن گويا آن نيست كه به اقتضاى تعاليم مكتب اهل بيت (عليهم‌السّلام) بايد باشد، با قياسى همراه است و يا به نحوى است كه به آراء شاذه، منتهى مى‌شود و بگونه‌يى است كه در حوزه‌ى فقاهت شيعه قابل دوام نيست.

فقه مفيد از اين هر دو عيب، پاك و داراى هر دو مزيت است: هم تكيه بر روشهاى معتبر نزد اماميه و هم استفاده از اجتهاد مصطلح و دخالت دادن عنصر استدلال و استنباط نظرى در فقه. بنابر اين او همان كسى است كه قالب علمى مقبول و معتبر نزد شيعه را به دست آورد و مواد مأثور و اصول متلقاة را نظم علمى بخشيد و آن را در حوزه‌ى فقاهت شيعه باقى گذارد، و اين همان است كه بعد از او تا قرنها و تا امروز، جريان قانونمند فقاهت، آن را دنبال كرده و به شكوفايى و رشدى كه امروز از آن برخوردار است رسانده است.

براى اين‌كه با ارزش و اهميت كار فقهى مفيد آشنايى اجمالى پيدا شود به سر فصلهاى سه گانه در اين مورد اشاره مى‌كنيم:

الف) كتاب مقنعه.

ب) رساله‌هاى فقهى كوچك مفيد.

ج) كتاب التذكرة باصول الفقه.

الف) كتب مقنعه:

مقنعه يك دوره‌ى تقريباً كامل فقه است، هيچ كتاب فقهى پيش از آن با اين خصوصيت وجود ندارد. مقنع صدوق علاوه بر اين‌كه مانند كتاب على‌بن‌بابويه متون روايات است از لحاظ جامعيت مباحث فقهى هم به مقنعه نمى‌رسد و علاوه بر آن، مباحث آن مختصرتر و كوتاه‌تر است، مفيد در اين كتاب، اگر چه استدلال بر فتاواى خود ذكر نكرده و لذافهم چگونگى استدلال او بر اين فتاوى آسان نيست، اما به استناد قرينه‌ى اطمينان بخشى مى‌توان گفت كه فتاوى او در اين كتاب متكى به استدلال متين فقهى است و اگر اين استدلال، مكتوب نيست تا آيندگان از آن استفاده كنند، اما چنان بوده كه تلامذه و طبقه‌ى فقهاى متصل به او آن را سرمشق كار خود قرار دهند و بر آن، بيافزايند. آن قرينه‌ى اطمينان بخش، كتاب تهذيب شيخ طوسى است. چنانكه مى‌دانيم، تهذيب شرح مقنعه و بيان استدلالهاى فقهى آن است. شيخ طوسى (ره) در مقدمه‌ى آن كتاب پس از ذكر انگيزه‌ى خود از نگارش آن و اين‌كه همان صديقى كه از او تأليف كتاب را طلب كرده اين را نيز خواسته است كه شيخ براى اداى آن مقصود، مقنعه‌ى مفيد را كه كافى و شافى و خالى از حشو و زائد است شرح كند، روش خود را در استدلال بيان مى‌كند كه بطور خلاصه چنين است: استدلال در هر مسأله به ظاهر يا صريح قرآن و يا انواع دلالتهاى مفهومى آن (مانند: مفهوم موافقه و مفهوم مخالفه و دلالت التزاميه و اشباه آن)، و نيز استدلال به سنت قطعيه به معناى خبر متواتر و يا خبر محفوف به قرينه، و نيز اجماع مسلمين يا اجماع اماميه، سپس ذكر احاديث مشهور در هر مسأله، و آنگاه مطرح كردن دليل معارض (اگر وجود داشته باشد) و سعى در جمع دلالى ميان دليلين و اگر جمع دلالى ممكن نشود، رد دليل مقابل به خاطر ضعف سند يا به خاطر اعراض اصحاب از مضمون آن، و در جايى كه دو دليل از لحاظ سند و امثال آن (مانند جهت صدور يا اعراض مشهور و غيره) برابر باشند و هيچيك ترجيحى بر ديگرى نداشته باشد، ترجيح خبرى كه موافق اصول و قواعد كليه‌ى مستخرجه از شريعت است، و ترك دليل مخالف اصل و قاعده، و در صورتى كه هيچ حديثى در مسأله نباشد عمل به مقتضاى اصل، و هميشه ترجيح جمع دلالى بر ترجيح سندى، و جمع دلالى را بر طبق «شاهد جمع» منصوص انجام داده و حتى المقدور از آن تخطى نكردن.

اين روشى است كه شيخ طوسى براى استدلالى كردن كتاب مقنعه در اول كتاب تهذيب ذكر مى‌كند. اهل فن به خوبى مى‌دانند كه اين، روشن جامع استدلال در تمامى ادوار فقاهت شيعه تا امروز است، و قالب كلى استدلال فقهى در همه‌ى دورانهاى پس از شيخ طوسى (ره)، تا امروز همين بوده است. اكنون اين سؤال مطرح مى‌شود كه آيا شيخ مفيد كه خود، نويسنده‌ى كتاب مقنعه است از اين روش استدلال جامع كه مى‌تواند فقيه را به فتاوى سراسر آن كتاب برساند غافل بوده و بدون معرفت به اين روش استدلال به آن فتاوى دست يافته است؟ و به عبارت ديگر آيا شيخ طوسى (ره) مبتكر اين نحوه استدلال است؟ يا او آن را از استاد خود، مفيد آموخته است؟ به نظر مى‌رسد كه توجه به جوانب موضوع، پاسخ اين سؤال را روشن مى‌سازد. مى‌دانيم كه شيخ طوسى، تأليف كتاب تهذيب را در حيات شيخ مفيد يعنى پيش از سال 413 آغاز كرده و اين مقدمه در آن هنگام نوشته شده است. ورود شيخ طوسى به عراق در سال 408 است و او در اين سال كه جوانى 23 ساله بوده در خدمت شيخ مفيد طى مدارج عالى علم و تحقيق را آغاز كرده و تا سال 413 يعنى در مدت 5 سال از محضر آن نابغه‌ى بزرگ استفاده كرده است، بقيه‌ى استفاده‌هاى علمى شيخ از محضر سيد مرتضى و در طول 23 سال بوده است.

بدين ترتيب جاى شك باقى نمى‌ماند كه شيخ طوسى آن اسلوب استدلال فقهى را در محضر شيخ مفيد و از خود آن بزرگوار آموخته و چون با روش استدلال استاد خود آشنا بوده توانسته كتاب وى را با اصول مورد نظر خود او مستدل سازد.

اين برداشت هنگامى تقويت مى‌شود و قطعيت مى‌يابد كه مبانى اصولى شيخ مفيد در كتاب اصول كه بعداً به بررسى آن خواهيم پرداخت مورد توجه قرار گيرد. با ملاحظه‌ى آن كتاب و تكيه‌ى مفيد بر كتاب و سنت متواتر و محفوف به قرينه يا مرسل مشهور و مورد عمل اصحاب و ديگر نظرات وى در اصول، به روشنى نشان مى‌دهد كه اسلوب استدلالى كه شيخ طوسى در مقدمه‌ى تهذيب بيان كرده همان است كه استادش بدان معتقد بوده و عمل مى‌كرده و به شاگردان خود مى‌آموخته است. نتيجه آن‌كه كتاب مقنعه اگر چه با استدلال مقرون نيست ولى از آنچه گفته شد معلوم مى‌شود كه شيوه‌ى استدلالى به همان گونه كه در هزار سال بعد از مفيد همواره در حوزه فقاهت شيعه معمول و متداول بوده، آن فقيه نامدار را به فتاوى وى در آن كتاب رسانده است.

اين روش استدلال همان خط جامع و كاملى است كه پيش از او در هيچيك از دو جريان فقهى شيعه يعنى جريان ابن‌بابويه و جريان قديمين سابقه نداشته و شيخ بزرگوار ما مبتكر و مؤسس و پايه‌گذارى آن است.

ب رساله‌هاى فقهى:

اين رساله‌ها به وجود حجم كم، گوياى عميق دانش فقهى شيخ بزرگوار است. اگر چه برخى از آنها مانند رساله‌ى «المسح على الرجلين» و «ذبائح اهل الكتاب» مشتمل بر استدلالهاى جدلى و شبه عقلى است، لكن بعضى ديگر به درستى حاوى اسلوب متين و قوى، و منظم فقهى است مثلاً رساله‌ى «المهر» يا «جوابات اهل الموصل فى الرؤية و العدد» يا «المسائل الساقانية». در رساله‌ى رؤيت و عدد كه مخصوص رد قول منسوب به صدوق رد قول منسوب به صدوق (ره) و برخى ديگر از فقهاى قديم مبنى بر سى روز بودن ماه رمضان است، شيخ مفيد استظهار از آيات، و بهره گيرى از لغت، و استشهاد به احكام فقهى مسلم، و بحث در فقه الحديث رواياتى كه مورد استدلال خصم است، و مناقشه در سند و ذكر احوال رجال و نكات فراوانى در فهم و استنباط از احاديث را در كنار هم آورده و از هر يك به بهترين و پخته‌ترين وجهى استفاده كرده است. از كارهاى جالب وى در اين رساله اين است كه در جايى پس از ذكر حديث مورد استدلال طرف مقابل، هم سند آن را تضعيف مى‌كند هم مضمون آن را با تكيه بر استدلالى متين، غير معقول و دور از بيان حكمت آميز امام و ناشى از جعل كسى كه عامى و جاهل است مى‌شمرد، و هم با قرائنى احتمال ارسال سند آن را مطرح مى‌سازد كه اين نكته‌ى اخير نشان‌دهنده‌ى تبحر و احاطه او به حديث است (رجوع شود به رساله‌ى مزبور، صفحه‌ى 23 به بعد، فصل مربوط به روايت يعقوب‌بن‌شعيب از حضرت ابى‌عبداللَّه «عليه‌السّلام»).

رساله‌ى «المسائل الساقانية» كه در آن پاسخ به اشكالات فقيه حنفى اهل صاغان را در ده مسأله‌ى فقهى بيان مى‌كند، نمونه‌ى ديگرى از قوت استدلال و تبحر فقهى شيخ عالى‌مقام است. اين رساله اگر چه داراى ماهيت كلامى يعنى در مقام بحث و محاجه با خصم غير شيعى و رد اتهام بدعت از سوى او و متقابلاً نسبت افتراء و بدعت دادن به خود او و امام اوست، ليكن چون مسائل مطروحه، عموماً فقهى است هر بيننده‌ى صاحبنظر را به قوت استدلال و روح علمى و فقاهت مجتهدانه‌ى وى، به وضوح آگاه مى‌سازد.

اين رساله و رساله‌ى «العدد و الرؤية» به خوبى مى‌توانند نمودار مقام ابداع علمى شيخ مفيد و اثبات كننده‌ى اين حقيقت باشند كه هر آنچه در طبقه شاگردان و شاگردان شاگردان او از شيوه‌ى علمى فقاهت مشاهده مى‌شود، تماماً منشأ گرفته از اسلوبى است كه آن بزرگوار پايه گذار و مؤسس آن محسوب مى‌گردد.

ج كتاب التذكرة باصول الفقه:

علم اصول، آئين استنباط فقهى است. شيوه‌يى است براى رسيدن از ادله معتبره به احكام عملى. تنظيم قوانين و قواعد اصولى در حكم وضع آئين نامه‌يى براى فقاهت است. بدون چنين آئين نامه‌يى قلمرو فقاهت، بى‌حد و مرز و در معرض خلط و ناخالصى و اشتباه است و احكام استخراج شده لامحاله از اعتبار برخوردار نيست. علاوه بر اين‌كه سلائق و آراء و فهم شخصى فقيه نقشى بيش از حد در نتيجه‌ى فقاهت مى‌يابد و نظرات فقهاء، دچار تشتت و بى‌قاعدگى مى‌گردد.

درست است كه عمق و پختگى و پيچيدگى روز افزون علم اصول به سلامت آراء فقهى كمك مى‌كند، اما آنچه بيش از آن در غايت و نتيجه‌ى فقاهت اثر مى‌گذارد، اصل ايجاد و وضع اين علم است. بى‌شك پايه و مايه‌ى اصلى علم اصول فقه در كلمات ائمه (عليهم‌السّلام) و در ضمن همان چيزى است كه بدان «اصول متلقاة» اطلاق مى‌شده است. ولى در شيعه اولين كتاب اصول را (تا آن‌جا كه مى‌دانيم) شيخ مفيد نوشته است، و آن همين كتاب كوچك و پر محتواى «التذكرة باصول الفقه» است كه احتمالاً انتخابى است كه به وسيله‌ى شاگرد وى شيخ ابوالفتح كراجُكى (م 449) از اصل كتاب مفيد كه آن نيز خود كتاب مختصرى بوده است انجام يافته است.

اين كتاب با همه‌ى اختصار داراى اهميت زيادى است. زيرا: اولاً اين نخستين كتاب در اصول فقه در شيعه است. شيخ طوسى (رحمةاللَّه) در مقدمه‌ى كتاب عدة الاصول مى‌گويد: «و لم يعهد لاحد من اصحابنا فى هذا المعنى الا ما ذكره شيخنا ابو عبداللَّه رحمةاللَّه فى المختصر الذى له فى اصول الفقه ...»(25) ثانياً در آن، مباحث بسيارى با عبارات كوتاه آمده و بخصوص در مباحث الفاظ، سرفصلهاى متعددى مشتمل بر ابحاث مهم در آن مشاهده مى‌شود. ثالثاً در بعضى از مباحث آن، نظر شيخ بزرگوار به آنچه در زمانهاى بسيار متأخر از سوى محققان اصولى ذكر شده، بسى شبيه و نزديك است. مثلاً آنچه در باب نسبت عام و خاص بيان كرده بسيار شبيه است به اصطلاح: «اراده‌ى جدى و اراده‌ى استعمالى» كه در تحقيقات اسلاف نزديك به زمان ما وجود دارد. عبارت شيخ مفيد در اين مورد چنين است: «و الذى يخص اللفظ العام لاُيخرج منه شيئاً دخل تحته، و انما يدل على ان المتكلم به اراد به الخصوص و لم يقصد به الى ما بُنى فى الفظ له فى العموم ...» (ص‌37). رابعاً در حالى كه بناى كتاب بر اختصار است(26)، مباحثى كه در استنباط احكام فقهى، ضرورى‌تر و كاربردى‌تر است، مقدم داشته شده و مباحث بيشتر نظرى از قبيل بحث در حقيقت علم يا حقيقت كلام كه شيخ الطائفه رحمة اللَّه در اول عدة الاصول به تفصيل در آن غور كرده مورد توجه آن بزرگوار قرار نگرفته است. به نظر اين جانب بسى جالب است كه در عين اختصار كتاب مورد بحث، مباحثى از اين قبيل كه: عموم و اطلاق، مخصوص سنت قوليه است و در سنت فعليه عموم يا اطلاق راه ندارد(27) يا اين‌كه امر عقيب حظر، بيش از اباحه را افاده نمى‌كند(28) يا اين‌كه استثناء عقيب جمل متعددة، در صورتى كه قرينه‌يى نباشد به همه‌ى آنها بر مى‌گردد(29)، و امثال اينها مورد غفلت قرار نگرفته و به خاطر تأثير و تكرر آن در استنباطات فقهى در عبارت مناسب بيان شده است.

از آنچه گفته شد آشكار مى‌گردد كه شيخ بزرگوار ما با نگارش كتاب اصول، مقدمات لازم براى ابداع يك قالب علمى و فنى جهت استنباط فقهى را تدارك مى‌ديده است. علم اصول براى او مجموعه‌يى از معارف ذهنى و شبه كلامى نيست. بلكه همان‌طور كه شاگرد او نيز در مقدمه‌ى عدة الاصول تصريح كرده چيزى است كه: «احكام شريعت بر آن مبتنى است و بدون مستحكم كردن اين پايه، علم به شريعت كامل نمى‌شود، و هر كه اصول را مستحكم نكند، حكايت كنند و مقلد است و عالم نيست».(30)

3 آفرينش شيوه‌ى جمع منطقى ميان عقل و نقل در فقه و كلام

اين سومين بعد از جوانب شخصيت شيخ بزرگوار ما به مثابه‌ى مؤسس و سرسلسله‌ى حركت علمى شيعه است.

در اين‌جا نيز شيخ عالى‌مقام راه تازه‌يى ميان عقل گرايى مطلق معتزله و پيروان آنان از شيعه مانند بنى نوبخت و حديث گرايى شيخ صدوق گشوده است.

معتزله در روزگار رواج اعتزال يعنى در اواخر دوره‌ى اول خلافت عباسى (منتهى به اواسط قرن سوم هجرى) از جريان افكار فلسفى بيگانه (يونانى، پهلوى، هندى و غيره) به عالم اسلام و ترجمه‌ى آثار آنان به شدت متأثر بودند و در آن هنگام، هم آن جريان بيگانه و هم اين گرايش معتزله بشدت مورد تشويق خلفاء بخصوص مأمون قرار مى‌گرفت. عكس‌العمل اين عقل‌گرايى افراطى، حركت اصحاب حديث در اهل سنت و محدثين شيعه مانند صدوق رحمةاللَّه در شيعه بود كه مى‌خواستند يكسره معارف كلامى و اعتقادى را از راه حديث بفهمند.

كار بزرگ مفيد اثبات اين مطلب است كه عقل مستقلاً از فهم همه‌ى مباحثى كه در علم كلام مطرح مى‌شود، ناتوان است، مثلاً در باب صفات بارى مانند اراده و سمع و بصر و امثال آن، عقل به مدد وحى است كه مى‌توان در وادى معرفت درست گام نهد و به تنهايى وارد شدنش در اين وادى كه مربوط به حضرت حق (جلّ‌وعلا) است، ورود در تيه ضلالت است، و اين در واقع مضمون همان رواياتى است كه آدمى را از تكلم در باب خداى متعال نهى مى‌كند. پس كار مفيد، محروم كردن عقل از قلمرو متعلق به او كه در آن سمع و وحى را راه نيست يعنى وادى اثبات صانع و استدلال بر وجود بارى يا توحيد يا نبوت عامه نيست، بل محدود كردن عقل به همان حدودى است كه خالق عقل براى او معين كرده است تا به گمراهى نيفتد.

عبارت اوائل المقالات يكجا چنين است: «ان استحقاق القديم سبحانه بهذه الصفات (اعنى كونه تعالى سميعاً بصيراً و رائياً و مدركاً) كلها من جهة السمع دون القياس و دلائل العقول»(31) و در جاى ديگر چنين: «ان كلام اللَّه تعالى محدث و بذلك جائت الا ثارعن آل محمّد (صلّى‌اللَّه‌عليه‌واله)»(32) و در جاى ديگر چنين: «ان اللَّه تعالى مريد من جهة السمع و الاتباع و التسليم على حسب ما جاء فى القرآن، و لا اوجب ذلك من جهة العقول» (33) و در جاى ديگر بطور كلى چنين:«اتفقت الامامية على ان العقل يحتاج فى علمه و نتائجه الى السمع، و انه غير منفك عن سمع ينبه العاقل على كيفية الاستدلال ... و اجمعت المعتزلة ... على خلاف ذلك و زعموا ان العقول تعمل بمجردها عن السمع و التوقيف...»(34)

اين‌گونه تصريحات در كلمات مفيد فراوان است. با اين همه سنديت نقل را در جايى مى‌پذيرد كه برهان عقلى بر امتناع آن قائم نباشد، و لذا در باب ظهور معجزات از ائمه (عليهم‌السّلام) پيش از آن‌كه ورود دليل سمعى بر آن را ذكر كند، مى‌گويد: «فانّه من الممكن الذى ليس بواجب عقلا ولا ممتنع قياساً»(35) شبيه اين سخن را نيز در، موارد ديگرى تكرار كرده است(36) ولى در «تصحيح اعتقادات الاماميه» كه تعليق بر «اعتقادات شيخ صدوق» است پس از حكم به ردّ حديث مخالف قرآن، صريحتر از هر جاى ديگر اعلام مى‌كند كه: «و كذلك ان وجدنا حديثاً يخالف احكام العقول اطرحناه، لقضية العقل بفساده» (37) در اين بيان علاوه بر اين‌كه حديث مخالف حكم عقل را رد مى‌كند، پايه و مبناى همين را نيز حكم عقل مى‌داند و بدين ترتيب بطور مضاعف بر حجيت استدلال عقلى تأكيد مى‌ورزد.

اعتماد بر استدلال عقلى در مكتب مستقل شيخ مفيد تا بدان حد است كه در بحث، «الالم للمصلحة دون العوض» پس از آن‌كه نظر يگانه‌ى خود را كه در آن با هيچيك از عدليّه و مرجئه شريك نيست، بيان مى‌كند با اعتماد به نفس كم‌نظيرى مى‌گويد: «وقد جمعت فيه بين اصول يختص بى‌جمعها دون من وافقنى فى العدل و الا رجاء، بما كشف لى فى النظر عن صحته، و لم يوحشنى من خالف فيه، اذ بالحجة لى اتم انس ولا وحشة من حق و الحمدللَّه» (38) با توجه به اين‌كه در بحث الم و بحث‌هاى متفرع بر لطف، عموماً به ادله‌ى عقلى و نه سمعى استناد كرده، بنابراين منظورش از حجت در عبارت ياد شده همان استدلال عقلى است.

وارد شدن عنصر «سمع» در بناى مكتب كلامى شيخ مفيد موجب آن شده است كه به مدد بيانات ائمه (عليهم‌السّلام) بسيارى از مباحث دشوار كه دست يافتن به سخن حق در آن، مسيرى طولانى را مى‌طلبد، به آسانى در مجموعه‌ى كلامى آن بزرگوار جاى گيرد و خط سير كلامى شيعه پس از مفيد را از انحرافها و اضطرابهاى فكرى نجات بخشد.

براى نمونه مى‌توان اشاره كرد كه در مسأله‌ى صفات بارى، معتزله از نفى صفات در كلمات واصل‌بن‌عطاء و نظريه‌ى نيابت ذات از صفات، تا رسيدن به نظريه توحيد به معناى عدم زياده‌ى صفات بر ذات و اين‌كه صفات حق تعالى عين ذات او در وجود است، راه درازى را پيموده‌اند، در حالى كه اين مسأله در كلمات مفيد، متخذ از سمع يعنى نهج البلاغه و روايات صادره از ائمه (عليهم‌السّلام) است. حتى از اين روايات استفاده مى‌شود كه اين مباحث در زمان ائمه (عليهم‌السّلام) ميان شيعيان مطرح بوده و درباره‌ى آن از منبع لايزال علم اهل بيت استفاده مى‌كرده‌اند (رجوع شود به كافى ج 1 ص 107 باب صفات الذات و به فصول گوناگون از توحيد صدوق و خطبه نهج البلاغه).

نكته‌ى قابل توجه اين است كه در رساله‌هاى مختصر كلامى مانند: «النكت فى مقدمات الاصول» حتى در باب صفات بارى نيز كه در اوائل المقالات استدلال سمعى را مرجع يگانه در آن باب معرفى مى‌كرد به استدلال عقلى در كنار استدلال سمعى متوسل مى‌شود. مثلاً در اين عبارت:

«فان قال: ما الدليل على انّه قادر؟ فقل: تعلق الافعال به مع تعذّرها فى البدائة على العاجز...» و باز: «ما الذى يدل على انّه عالم؟ فقل: ما فى افعاله من الاتقان و التظافر على الاتساق، و تعذّر ما كان بهذه الصفه فى البدائة على الجاهل» و به همين ترتيب در باب سميع و بصير و حكيم و هكذا. (النكت فى مقدمات الاصول ص 33 34).

اين را نمى‌توان عدول از مبناى ياد شده در اوائل المقالات به شمار آورد. پيشتر گفته شد كه به احتمال قوى رساله‌هاى مختصرى كه شيخ مفيد به ترتيب سؤال و جواب نوشته، دستورالعملى براى نوآموزان جدل كلامى يا شيعيان دور دستى است كه به استادى چون مفيد دسترسى ندارند و شيخ بزرگوار در آن رساله‌ها، ممشاى بحث عقلى را كه براى مواجهه با هر مخاطبى قابل استفاده‌تر است، برگزيده است.

بدين‌گونه مشخص مى‌گردد كه جمع ميان حجّت عقلى و دليل نقلى در مشى كلامى مفيد يكى از كارهاى برجسته و ابداعى آن استاد كلّ است.

اين‌جانب اميدوارم كه در اين مجمع علمى و تحقيقى، اين سرفصلهاى مهم و بسى جوانب درخشان ديگر از حيات علمى شيخ بزرگوار مفيد، مورد پيگيرى قرار گيرد.

در خاتمه‌ى اين مقال، شايسته است يادآورى شود كه آن نابغه‌ى عالى‌مقام اين جهاد علمى طولانى و پى افكندن كاخ دانش فقه و گشودن راه ميانه در كلام را در اوضاع و احوال اجتماعى دشوارى انجام داده است. حكومت آل بويه در بغداد اگر چه فضاى مناسبى براى بحث آزاد علمى پديد آورد، اما به هيچ‌وجه مشكل برخوردهاى تعصب آميز فقهاء حنبلى و فشارهاى دستگاه حكومت عباسى بر شيخ مفيد و عموم شيعيان را نتوانست حل كند. مظلوميت شيعيان كرخ بغداد و محنتهاى عظيمى كه بر آنان و پيشواى بزرگوارشان وارد مى‌آمد، حقائقى است كه تاريخ بدان صريحاً گواهى داده است. به گمانى شيخ مفيد غير از آن سه نوبت تبعيد كه در كتب تاريخ آن را ثبت كرده‌اند، در يك دوره‌ى تقريباً دو ساله در حدود سالهاى 405 تا 407 دچار گرفتارى و محنتى بوده است كه نوع آن هم به درستى روشن نيست. اين گمان از آن‌جا پديد مى‌آيد كه در قضاياى وفات سيد رضى شاگرد محبوب مفيد در سال 406 با اين‌كه تفاصيل تشييع و ديگر خصوصيات آن در كتب مذكور است از شيخ مفيد كه على القاعده بايد مكرر از او ياد شود، هيچ ذكرى نيست. قرينه‌ى ديگرى كه اين گمان را در ذهن بر مى‌انگيزد آن است كه امالى شيخ مفيد كه در هر سال در چند مجلس در حول و حوش ماه رمضان در خانه‌ى شيخ يا در مسجدش در درب الرياح، القاء مى‌شده است، و از سال 404 تا سال 411 ادامه داشته، در سالهاى 405 و 406 القاء نشده و هيچ مجلسى مربوط به اين دو سال در مجموعه‌ى امالى مفيد وجود ندارد.

و باز قرينه‌ى ديگر آن است كه در قضاياى محرم سال 406 كه فتنه‌ى بزرگى بر ضد شيعه بر پا شد و يكى از محنتهاى بارها مكرر آنان، در آن اتفاق افتاد كسى كه حكومت بغداد به عنوان نماينده و رئيس شيعه انتخاب كرد تا با او مذاكره كند، سيد مرتضى بود نه شيخ مفيد. در حالى كه رئيس مطلق و بى‌منازع شيعه در آن روزگار و از سالهاى پيش از آن شيخ مفيد بود و سيد مرتضى شاگرد و مريد متواضع و تابع او محسوب مى‌شد.

اين قرائن، گمان گرفتارى و محنتى در آن دو سال براى مفيد را كه منتهى به غيبت او از بغداد شده باشد در ذهن بر مى‌انگيزد كه بايد پيرامون آن تحقيق كرد. ولى آنچه مسلم است آن است كه زندگى در بغداد براى عموم شيعه و از جمله رهبران آنها در بخش عظيمى از صدوسيزده سال حكومت آل بويه به عراق و بغداد بسى دشوار و محنت آميز و همراه با درگيرى و كشتار و مظلوميت بود(39) و شيخ مفيد در ميان اين مشكلات عظيم و با تحمل مسؤوليت رهبرى شيعه در عراق بلكه در سراسر جهان اسلام، به چنين توفيق عظيمى در زمينه‌ى معارف شيعه دست يافته است.

نكته‌ى پايانى اين مقال، توصيه‌ى مؤكّد من به علماء و انديشمندان حاضر در اين اجتماع فرهنگى است كه با همه‌ى توان بكوشند اين لقاء علمى را وسيله‌ى نزديكى فكرى و اتحاد عملى ميان مذاهب اسلامى قرار دهند. چگونگى برخورد شيخ مفيد با خصم مذهبى زمانش بيگمان متأثر از حوادث تلخ اجتماع و مصائبى است كه شيعه‌ى مظلوم آن روز با آن مواجه بوده و آتش تعصبهاى كور آن را بر مى‌انگيخته است. آنگونه رفتار نمى‌تواند امروزه الگويى براى برخورد فرق اسلامى با يكديگر حتى در صحنه‌هاى كلامى باشد. امروز همه‌ى فرق اسلامى بايد با مشاهده‌ى آن صحنه‌هاى دردناك تاريخ، تجربه‌ى مسالمت و مهربانى بياموزند و در زمانى كه اصول اسلام كه مفيدها در هر مذهبى براى احياء آن، چنان رنجهايى را متحمل شده‌اند از سوى دشمنان جهانى در معرض خطر است، به وحدت و اقتراب و همكارى همه‌ى فرقه‌ها و همه‌ى متفكران آنها بينديشند، و اين درس بزرگ انقلاب ما و رهنمود هميشگى امام راحل ما (قدس‌اللَّه‌نفسه‌الزكيه) است.

بار ديگر توفيق شما عزيزان را از خداوند متعال مسألت كرده نتايج شايسته و دستاوردهاى ماندگارى را براى اين گردهمايى شما از خداوند متعال مسألت مى‌نمايم.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

على الحسينى الخامنه‌يى

فروردين سال 1372 مصادف با شوال 1413

6) در گذشته در اين مورد چندان تلاش غرض‌آلود يا جاهلانه انجام يافته كه براى پژوهشگر شيعى، دهشت آور و مبهوت كننده است. براى نمونه توجه شود كه صدوق كتاب توحيد را كه كتابى بزرگ و مشتمل بر 67 باب و 583 حديث در مسائل خداشناسى است، طبق گفته‌ى خودش در مقدمه‌ى آن بدين خاطر نوشته كه مخالفان شيعه را متهم به عقيده‌ى جبر و تشبيه مى‌كرده‌اند و اين در حالى است كه دو اصل: «امر بين الامرين» و «نه تشبيه و نه تعطيل» در شماره معروفترين مبانى اعتقادى شيعه بوده است. نسبتهاى شهرستانى در كتاب ملل و نحل و بسى نويسنده‌ها و نوشته‌هاى پيش از او و بعد از او نمونه‌هاى بارز اين تلاش ظالمانه نسبت به پيروان مكتب اهل بيت (عليهم‌السّلام) است و در زمان ما نويسندگان بى‌مسؤوليتى كه خود را پاسخگوى نوشته‌هاى خود درباره‌ى شيعه ندانسته‌اند و اهميت نداده‌اند كه به دست آوردن دل ارباب شوكت و دلار ميتواند به چه بهايى از دريدن حفاظ تقوى و پايمال كردن حقيقت تمام شود، چندان زياد و بى‌محابا نوشته‌اند كه نويسنده‌ى مصرى ضد شيعه‌ى نسل پيش يعنى احمد امين كه در هرزه درآيى و دروغ پراكنى حد نمى‌شناخت، ديگر در درجه‌ى دوم و سوم قرار گرفته است. يادآورى اين نكته بى‌فايده نيست كه از كتب و نوشته‌هاى استدلالى و برخوردار از امانت و صداقت در اثبات هر مذهب يا رد بر هر مذهبى، كمترين گلايه و شكوه‌يى نيست، بلكه چنين كتبى براى حسن انتخاب و رشد افكار مسلمين لازم نيز هست. در اين‌جا سخن از جعل و تزوير و لجن پراكنى و نسبت دروغ است.

7) جبريل‌بن‌احمد الفاريابى (فارياب: شهرى ميان بلخ و مروالرود) وى به گفته‌ى شيخ طوسى ساكن كش بوده است ابراهيم‌بن‌نصير الكشى (كش: از قراء سمرقند) خلف‌بن‌حمادالكشى خلف‌بن‌محمّد الملقب بامنان‌الكشى عثمان‌بن‌حامد الكشى‌محمّدبن‌الحسن الكشى محمّدبن‌سعدبن‌مزيد الكشى ابراهيم‌بن‌على‌الكوفى السمرقندى (ترتيب دو نسبت اين گمان را پديد مى‌آورد كه اين شيخ كوفى به سمرقند مهاجرت كرده بوده است) ابراهيم‌الوراق‌السمرقندى آدم‌بن‌محمّدالقلانسى البلخى احمدبن‌على‌بن‌كلثوم السرخسى احمدبن‌يعقوب البيهقى على‌بن‌محمّدبن‌قتيبة النيشابورى محمّدبن‌ابى‌عوف البخارى محمّدبن‌الحسين الهروى محمّدبن‌رشيد الهروى نصربن‌الصباح البلخى و ...

8) عبارت نجاشى در شرح حال شيخ كشى ص 372.

9) عبارت نجاشى در شرح حال عياشى ص 351.

10) مؤيد ديگر اين‌كه على‌بن‌محمّد القزوينى براى اولين بار در سال 356 كتابهاى عياشى را به بغداد آورده است. (رجوع شود به نجاشى ص 267).

11) مولوى در كتاب مثنوى داستان شاعرى را نقل مى‌كند كه در روز عاشورا در حلب بود و ديد كه شهر سياه پوش و بازارها تعطيل است بطورى كه گمان كرد امير يا شاهزاده‌يى بايد مرده باشد. و چون از مردم شهر سؤال كرد آنان به او گفتند معلوم مى‌شود غريبى ..

12) توجه شود به رساله‌هاى مفيد در پاسخ به سؤالاتى كه از اكناف بلاد اسلامى وارد مى‌گشته، و به تنوع و گستردگى دامان اين سؤالها ... و در بعضى، پاسخ مفيد نه تنها حل مشكل فكرى سؤال كننده، كه مبارزه با يك هماورد فكرى و كلامى را هدف قرار مى‌دهد. گويى كه از مركز خود در بغداد دفاع از حريم مكتب و پشتيبانى از مؤمنان به آن را كه اكنون در برابر خصمى مهاجم و خطرناك واقع شده‌اند، به عهده مى‌گيرد. نگاه شود به: المسائل الساقانية و لحن بشدت تهاجمى و قوى آن‌كه براى شيعه‌ى مسضعف خراسانى آن روز كه اكنون حريم فكرى‌اش نيز مورد هجوم قرار گرفته، روحيه بخش است از اين‌جا اين گمان به ذهن مى‌رسد كه رساله‌هاى نوشته شده به سبك: ان قيل فَقُل مانند النكت فى مقدمات الاصول و النكت الاعتقادية عموماً براى دور ماندگانى نوشته شده كه دائماً در معرض فشار سؤالات هدايت شده‌ى مذهبى قرار داشته و براى پاسخ كلامى قوى، دستورالعملى مى‌خواسته‌اند ...

13) زيرا در سال وفات وى، مفيد كه متولد 336 است 44 سال داشته و نمى‌دانيم چند سال پيش از اين وى شرح حال مفيد را در فهرست خود نوشته بوده است.

14) اين بخش از گفتار ذهبى بخشى از تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام است كه هنوز به چاپ نرسيده و آنچه نقل شد گويا از نسخه‌ى آماده‌ى چاپ نقل شده است.

15) تاريخ علوم اسلامى مجلال همايى ص 51.

16) الكنى و الالقاب ج 2 ص 404.

17) شگفتا كه حتى در زمان ما يك مستشرق در نوشته‌يى در باب انديشه‌هاى كلامى مفيد، وى را پيرو مكتب معتزله‌ى بغداد معرفى كرده است.

18) مفيد در المسائل الصاغانيه بر ابن‌جنيد شديداً طعن وارد آورده و از گفته‌هاى او به «هذيان» تعبير كرده و نظرات او را «غير سديد» دانسته است. (رجوع شود به المسائل الصاغانيه ص‌62).

19) و فصل ما بين العدلية من الشيعة و من ذهب الى العدل فى المعتزلة و الفرق ما بينهم من بعد و ما بين الامامية فيما اتفقوا عليه من خلافهم فيه من الاصول» (اوائل المقالات ص 40).

20) رجال نجاشى ص 10.

21) وسائل ج 1 ص 327.

22) فتاوى العلمين ص 5

23) رجال نجاشى ص 48

24) عبارت نجاشى چنين است: كتابُ مشهور فى الطائفة و قيل: ما ورد الحاج من خراسان الا طلب و اشترى منه نسخ (ص‌48) و عبارت شيخ در فهرست چنين است: له كتب اُخر منها كتاب التمسك .. فى الفقه، كبير حسن (ص 368 فهرست و با اندك تفاوتى در ص 96).

25) عدة ص 5

26) توجه شود به عبارت منقول از عدة: «... فى المختصر الذى له فى اصول الفقه ...»

27) و ليس يصح فى النظر دعوى العموم بذكر الفعل، و انما يصح ذلك فى الكلام المبنى و الصور منه المخصوصة، فمن تلعق بعموم الفعل فقد خالف العقول» التذكرة ...«ص 38)

28) اذا ورد لفظ الامر معاقباً لذكر الحظر افاد الاباحة دون الايجاب» (ص 30)

29) و الاستثناء اذا اُعقب جملاً فهو راجع الى جميعها، الّا ..» (ص 41)

30) عدّة ص 8

31) اوائل المقالات ص 59.

32) اوائل المقالات ص 57.

33) اوائل المقالات ص 58.

34) اوائل المقالات ص 50.

35) اوائل المقالات ص 79.

36) اوائل المقالات القول فى سماع الائمه (ع) كلام الملائكة الكرام. ص 80.

37) تصحيح الاعتقاد ص 149.

38) اوائل المقالات ص 129.

39) دوران تسلط عضدالدوله‌ى ديلمى بر بغداد (367 372) از اين قاعده مستثنى است.

/ 1