بيانات مقام معظم رهبري در ديدار كارگران و فرهنگيان كشور، به مناسبت «روز كارگر» و «روز معلّم»
(1372/02/15 )بسماللَّهالرّحمنالرّحيماوّلاً به همهى برادران و خواهران عزيز كارگران عزيز و معلّمين عالىقدر دانشآموزان و نوباوگان گرامى، خوشامد عرض مىكنم و اميدوارم در هر جا كه هستيد و در هر سنگرى كه مشغول خدمتيد، همه مشمول لطف و تفضّل الهى باشيد.اين روزها، هم به مناسبت شهادت استاد شهيد مرحوم آيةاللَّه مطهّرى و هم به مناسبت روز معلّم و روز كارگر، فرصتى است كه اهل نظر و صاحبان فكر، دربارهى اين دو، سه موضوع اساسى و حياتى جامعه، مطالبى را براى ملت ما بگويند و در هر زمينه حقايقى روشن شود و سطح معرفت ملت ما در اين زمينهها، كه بحمداللَّه بالاست، باز هم بالاتر برود.يك جمله در باب شهيد مطهّرى بايد عرض كنم. اگرچه سيزده، چهارده سال است كه در جلالتِ اين مرد، مكرّر در مكرّر حرف زدهايم و حرف شنيدهايم، اما اين، يك كتابِ ناتمام است. فضيلت مردى مثل شهيد مطهرّى، واقعاً در طول سالها هم قابل بيان كردن به شكلى كه حقّش ادا شود، نيست. لذا، باز هم ملت ما بايد از مطهّرى عزيز اين شهيد بزرگوار بشنود. آن جمله اين است كه شهيد مطهّرى يك مبارزِ در راه خدا؛ يعنى يك مجاهد فى سبيلاللَّه بود. منتها جهاد، انواعى دارد. يكى از سختترين جهادها اين است كه در مقابله با هجوم افكار و فرهنگهاى غلط و انحرافى و درك غلط جمعى از مردم، انسانى كه حق را مىشناسد، بايستد و بخواهد از حق دفاع كند و با بيان، با فكر، با منطق و با سلاح زبان و قلم، ذهنها را به سمت آنچه درست است هدايت كند. اين، از آن جهادهاى بسيار دشوار است و شهيد مطهّرى، اين جهاد سخت را سالهاى متمادى انجام داد. او انسان بصير و نافذالبصيرهاى بود؛ آدم معمولى نبود؛ بينش تيزى داشت؛ به سطح جامعه نگاه مىكرد و اشتباهاتى را كه در فهم عمومى ملت ما وجود داشت و متأثّر از تلقين دشمنان بود، مىفهميد كه چيست و شروع مىكرد با آنها مبارزه كردن. همين مبارزه، كه مبارزهى در راه خدا بود، كمك بسيار زيادى به پيروزى اين انقلاب كرد؛ چون تا مردم فكرشان درست نباشد، كارِ درست از آنها سر نمىزند. فكر كه درست شد، انسان درست عمل مىكند. اعتقاد به يكراه درست كه پيدا كرد، در آن راه به حركت درمىآيد و آن راه را مىپيمايد. شهيد مطهّرى به شناخت مردم كمك مىكرد كه راه را بشناسند. پس، به پيروزى اين انقلاب و به هدايت اين حركت عمومى كمك كرد.كاش كسانى كه در آن روزهاى سخت در ميدان مبارزه بودند، بنشينند و با قلم تحليلى، آنچه كه گذشته است آن غصّهها، آن رنجها و آن خون دلها را بيان كنند، تا اين جوانان ما، اين عزيزان ما و اين نوباوگان ما، پمتوجّه شوند كه ما از چه معابرى عبور كرديم.گاهى اتوبوس از راههاى سختى عبور مىكند و مسافرى كه در خواب است، متوجّه نمىشود به رانندهى بيچاره، به شاگرد راننده و به چند نفرى كه بيدار بودهاند چه گذشته تا از گردنههاى خطرناك عبور كردهاند. اينها را بنويسند تا مردم بدانند كه مطهّرىها در آن دوران چه كردند.نكتهى ديگر اينكه همان مبارزه موجب شد كه مطهّرى به شرف شهادت نائل شود؛ يعنى آن دشمنى كه مطهّرى را بر زمين انداخت و خون او را جارى كرد، دشمنى بود كه از ارشادها و آگاهيهايى كه او به مردم مىداد، صدمه مىديد. چون شهيد مطهّرى در مقابل التقاط ايستاد، در مقابل نفاق ايستاد، در مقابل تهاجم فرهنگ غرب و شرق ايستاد و اسلام ناب و اسلام فقاهتى را ترويج كرد، لذا كسانىكه با اين چيزها مخالف بودند، او را بر زمين انداختند. اگر دستشان مىرسيد، هر كسى را هم كه شبيه مطهّرى و كوچكتر از مطهّرى و در راه مطهّرى بود، بر زمين مىانداختند؛ اما خداى متعال به آنها اين فرصت را نداد و انشاءاللَّه، هرگز هم نخواهد داد.پس، تجليل از مطهّرى به خاطر اينهاست. من گاهى مىبينم بعضى از افراد دربارهى شهيد مطهّرى مطلبى مىنويسند، يا حرفى مىزنند كه ناشى از نشناختن مطهّرى است. مطالب غلط و حرفهاى عجيب و غريبى دربارهى او مىنويسند و بيان مىكنند كه روح او هم از آن مطالب و حرفها خبردار نبود. متأسفانه، اين از واقعيّات است؛ يعنى همان كسانى كه يك عمر، در دوران اوج تفكّرات شهيد مطهّرى با او مبارزه كردند، امروز چون نام شهيد مطهّرى نام درخشانى است، اينجا و آنجا به نام او تمسّك مىكنند و زير لواى اين نام، باز همان حرفهاى خودشان را مىزنند.اما در مورد آن دو موضوع ديگر؛ يعنى موضوع معلّمى و تعليم و تربيت. اين مطلب را شايد هشت يا ده سال قبل از اين به گمانم در نماز جمعه و عرض كرديم كه «مردم توجّه كنند چگونه بايد تلاش جامعه را جهت داد. اين يعنى استقلال كه براى يك ملت مهم است».ملت مستقل، يعنى ملتى كه اربابهاى امريكايى يا انگليسى يا روزى، روسى و امثال اينها نمىتوانند در سرنوشتِ او دخالت كنند و هر چه را به نفع خودشان است انجام دهند و آنچه را كه به نفع اين ملت است دور بيندازند. كشورهايى كه مستقل نيستند، اينگونهاند. امروز به بعضى از كشورهايى كه اسم نمىآوريم، نگاه كنيد؛ خودتان متوجّه مىشويد كجاها را مىگوييم. اين كشورها رؤسايى دارند كه گوش به فرمان امريكا هستند. وقتى ملت و كشورى، رؤسايش گوش به فرمان امريكا هستند، در اين مملكت چه كار مىكنند؟ معلوم است؛ كارهايى كه به نفع امريكاست، در آن كشور تصميمگيرى و اجرا مىشود. از خريد، از فروش، از تبليغات، از بالا آوردن، از كنار زدن، از عزل و نصب و خلاصه هر كارى كه به نفع آن ارباب است، در آن كشور انجام مىگيرد. هر كارى هم به نفع مردم است، انجام نمىگيرد. استقلال نداشتنِ يك ملت، چنين مصيبتى است؛ كه در رژيم گذشته هم اينطور بود. مهمترين مشكل اين كشور در گذشته، اين بود كه آن رژيم رژيم منحوس پهلوى وابسته به امريكا و قبل از آن، وابسته به انگليس بود! آنها مىگفتند چه كسى بيايد بالا و نخست وزير، يا مسؤول، يا وزير يا مدير شركت نفت شود و يا فلان شغل را داشته باشد. امريكاييها كه مىگفتند، آن كس را مقام و مسؤوليت بالا مىدادند. هركس را هم كه دشمنان خارجىِ اين ملت مىخواستند از صحنه كنار برود، اينها رژيم پهلوى همهى قدرتشان را به كار مىانداختند كه او را كنار بزنند. در اين مملكت، اگر كارى به نفع امريكاييها بود، به وسيلهى آن دستگاه انجام مىگرفت. اگر كارى به ضرر آنها وبه نفع مردم بود، انجام نمىگرفت؛ بلكه با آن كار، مقابله هم مىشد. استقلال نداشتنِ يك كشور، اينگونه است.ملت ما مبارزه كرد و استقلال را بهدست آورد. اين استقلال چيست؟ اين، مسألهى مهمى است. سه نوع استقلال داريم و اين سه نوع، پشت سر همند. يكى مشكل است؛ دومى از اوّلى مشكلتر است؛ سومى از همه مشكلتر است! آنكه مشكل است و ملت ما آن مشكل را حل كرد و نتيجهاش را بهدست آورد، «استقلال سياسى» است؛ كه بهدست آورديم و خيلى هم مشكل بود.«استقلال سياسى» يعنى چه؟ يعنى اينكه امروز در اين كشور، كسانى كه مسؤولند چه دولت، چه مجلس و چه قوّهى قضائيّه همه خدمتگزاران شما مردمند. اينها زير بار هيچ كس، جز تكليف الهىشان نيستند. استقلال، يعنى اين. اگر همهى دنيا هم جمع شوند امريكا، انگليس، اروپا؛ حتى آن روزى كه در دنيا دو قدرت شرق و غرب بود و دست در دست هم بگذارند و بخواهند اين ملت و اين كشور را يك قدم به سمتى كه به ضرر مردم و به نفع آنهاست بكشانند، مسؤولين و رؤسا و خدمتگزاران اين كشور، اجازه نخواهند داد. اين، استقلال سياسى است. استقلال سياسى، يعنى اينكه امروز كسانى بر اين مملكت حكومت مىكنند كه مردم مىخواهند. چند صباح ديگر، انتخابات رياست جمهورى است. مردم مىگردند و آن چهرهاى راكه به او علاقه و اعتماد دارند و او را براى كارهاى مملكت قدرتمند و توانا مىدانند، انتخاب مىكنند. البته ياوهگو،ياوهى خودش را مىگويد. ياوهگو، به خدا هم ياوه مىگويد:
هر درونى كو خيال انديش شد
چون دليل آرى، خيالش بيش شد
چون دليل آرى، خيالش بيش شد
چون دليل آرى، خيالش بيش شد
42) بحارالانوار / ج 22 / ص 157