پـروردگـارش را ابـلاغ نمود. پس خداوند به وسيله آن حضرت شكاف هاى ناشى از اختلاف را پـر كرد و ميان
خويشاوندان همبستگى و الفت به وجود آورد. آنهم در پى شعله هاى عداوتى كه در سـيـنـه هـا افـروخـتـه
شـده بـود و كـيـنـه هـاى نـهـفـتـه اى كـه هـر آن در دل ها جرقه مى زد.)(152)
مولوى در مورد صلح و صفايى كه بين دو قبيله اوس و خزرج به بركت اسلام پديد آمد چنين مى گويد:
دو قبيله كاوس و خزرج نام داشت
اولاً اخوان شدند آن دشمنان
و ز دَمِ (المؤ منون اخوة ) به پند
آفرين بر عشق كل اوستاد
همچو خاك مفتَرق در رهگذر
يك سبوشان كرد دست كوزه گر(153)
يك ز ديگر جان خون آشام داشت
همچو اعداد عنب در بوستان
در شكستند و تن واحد شدند
صد هزاران ذرّه را داد اتّحاد
يك سبوشان كرد دست كوزه گر(153)
يك سبوشان كرد دست كوزه گر(153)
خـيـرخـواهـى تـرغـيـب نـمـود و اسـاسـاً خـيـرخـواهـى بـراى ديـگـران را شـرط ديـنـدارى شمرد(154)
و بهترين بندگان خدا را مفيدترين آنها به مردم دانست .(155) و با بيانى زيبا فرمود (اِجْعَلْ نَفْسَكَ
ميزاناً فيما بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ، فَاءَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مـا تـُحـِبُّ
لِنـَفـْسـِكَ، وَ اَكـْرَهْ لَهُ مـا تَكْرَهُ لَها، وَ لا تَظْلِمْ كَما لا تُحِبُّ اءنْ
تُظْلَمَ، وَ اَحْسِنْ كَما تُحِبُّ اءَنْ يُحْسَنَ اِلَيْكَ)(156)
هـمـچـنـيـن عـلى (ع) فـرمـود: (وَ لا تـُبـاغـِضـُوا فـَاِنَّهـَا الْحـالِقـة )؛ كـيـنـه يـك
ديـگـر را در دل راه مـدهـيـد، كـه هـرگـونـه خـيـر و بـركـت را نـابـود مـى سـازد. و خـداونـد
مـتعال مردم را به وحدت فراخواند و از تفرقه برحذر داشت : (و اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جميعاً وَ
لا تـُفـَرَّقـُوا)(157) هـمـگى به ريسمان خدا [قرآن و اسلام ، و هر گونه وسيله ، وحدت ] چنگ زنيد، و
پراكنده نشويد.(اَلرَّحْمنَُ عَلَّمَ الْقُرْانََ خَلَقَ الاِْنْسانََ عَلَّمَهُالْبَيانَ.)(158) قرآن كريم
تحوّل ادبى
يـكـى از تـحـوّلاتـى كـه بـا بـعـثـت پـيـغـمـبـر(ص) آغـاز شـد و در طول 23 سال رسالت آن حضرت رو بهكمال رفت ، انقلاب ادبى بود. در دوران جاهلى گر چه شعر و خطابه بين مردم رايج بود؛ امّا از مضامين
عاليه و احساسات پاك انسانى بهره اى نداشت .اسـلام بـا واجـب دانستن خطابه در نماز جمعه ، توجّه مسلمانان را به فنّ خطابه جلب كرد، و با ارائه
رهنمودها و معارف بلند، آن را پيش برد و خطيب هاى فراوانى تربيت كرد.استاد مطهّرى در اين زمينه مى نويسد: (اسلام در دامن خودش خطباى بسيار زبردستى پرورش داده اسـت كـه
بـسـيـارى از آنـهـا بـه نـام خـطـيـب مـعـروف مـى بـاشـنـد. در كـتـب رجـال و تـراجـم ، اشـخـاص
زيـادى را مى بينيد كه به نام خطيب معروف بوده اند، يكى به نام خـطيب رازى ، يكى به نام خطيب مصرى ،
يكى به نام خطيب دمشقى ... . اينها همه مردمى بوده اند كه شهرتشان در زمان خودشان و زمان هاى بعد به
عنوان سخنسرا بوده است .)(159)
اگر چه اسلام در شكل و قالب شعر و خطابه تاءثير داشت لكن آنچه در اين زمينه داراى اهمّيت اسـت
تـحـوّل عـمـيـقـى اسـت كه اسلام از نظر محتوا و معنا در آنها ايجاد كرد. اشعار و خطابه هاى جـاهـلى
عـمدتاً در توصيف قبيله خودى و هجو قبيله بيگانه ، و توصيف محيط و حيوانات اطراف او خـلاصـه مـى شـد.اسـلام مـعـارف بـلنـد الهـى ، مسائل معنوى و اجتماعى ، حكمت هاى انسان ساز و مـسـائل اخـلاقـى را