بـنـابـرايـن تمام كسانى كه ظاهراً مسلمان شدند همانند خاندان اموى و جنايت كارانى مانند بُسر بـن
اَرطـاة ، سـفـيان بن عوف و زياد بن ابيه همه جزء صحابه و عادلند! حتى آنان كه حسين بن عـلى (ع) و پـدر
بـزرگوارش را به شهادت رساندند از عدالت نيفتاده اند چون به اجتهاد خود عـمـل كـرده انـد.بـنـابـرايـن تـعـريـف ، اگـر صـحابى مرتد شد و مجدّداً به اسلام برگشت از صحابه بودن خارج نمى شود.و توبه صحابه قطعاً واقع مى شود و پذيرفته است .دليل اهـل سـنـّت بـراى عـدالت صـحـابـه آيـات و روايـاتـى اسـت كـه بـه نـوعـى اصـحـاب رسول الله
را ستوده است از جمله آنها كلام خداى متعال است (363) كه مى فرمايد: (وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُم اُمَّةً
وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ)(364) و آيه شريفه اى كه مـى فـرمـايـد: (كـُنـْتـُمْ
(خـَيـْرَ اُمَّةٍ اُخـْرِجـَتْ لِلنـّاسِ).(365) و آيـه اى كـه خداى مـتـعـال ديـگـران را سـفـارش
مـى كـنـد بـه آنـهـا اقـتـداء (غـَيـرَ سـَبيلِ الْمُؤْمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلّى )(366) (كسى كه
بعد از آشكار شدن حق ، با پيامبر مخالفت كند، و از راهى جز راه مؤ منان پيروى نمايد ما او را به همان
راه كه مى رود مى بريم .)
و پـيـامـبـر اسلام (ص) نيز به اصحاب فرمود: (نَضَّرَ اللّهُ اِمْرَءاً سَمِعَ مَقالَتى فَحَفِظَها
وَ وَعاها حتّى ) حاضر است بايد به فرد غايب برساند.) اين كه پيامبر(ص) آنها را براى بيان احكام و آنها
شمرده شده است .امـّا هـمانطور كه واضح است هيچ يك از اين آيات و روايات عدالت همه صحابه را به طور يكجا تـاءيـيـد
نـمـى كـنـد بـلكـه مـؤ مـنـيـنِ از آنـهـا را عـادل مـى دانـد و بـر هـمـيـن اسـاس مـكـتـب اهل بيت
(ع) صحابه اى را عادل مى داند كه معصيت كبيره اى مرتكب نشود و ايمان داشته باشد. و صـحـابـه مرتد و
فاسق را از جرگه عدول خارج داشته و هرگز از مصاديق اين آيات و روايات نمى شمارد.
2 ـ اجـتـهـاد صـحـابـه :
اهـل سنّت پس از اينكه عدالت همه صحابه را پذيرفت ، براى توجيه اشـتـباه و خيانت برخى از اصحاب ، به نحوى كه با عدالت آنها منافات نداشته باشد، مجبور شد اجتهاد و استنباط حكم
شرعى را، براى همه آنها ثابت بداند. مثلاً در توجيه خيانت اصحاب در جـنـگ جـمل كه اوّلين جنگ داخلى
را در جهان اسلام پديد آوردند و يا جنايت (خالد) در كشتن مالك بن نـويـره و تـجـاوز بـه همسر او،
گفتند اجتهاد كردند.(367) و براى مجتهد خطاكار يك ثواب بيش نيست و هيچ يك از آنها كارى كه منافات با
عدالتشان باشد مرتكب نشده اند.شـوكـانـى مـى نـويـسد: (وَ اَمّا ما وَقَعَ بَيْنَهُمْ مِنَ الْحُرُوبِ وَالْفِتَنِ، فَتِلْكَ
اُمُورٌ مَبْنيَّةٌ عَلىَ اجْتِهادِهِمْ، وَ كُلُّ مُجْتَهِدٍ مُصيبٍ، مَاءْجُورٌ وَالُْمخْطِى
ءُ مَعْذُورٌ، بَلْ مَاءْجُورٌ)(368)
امّا جنگها و فتنه هايى كه بين اصحاب رخ داده ، امورى است كه مبتنى بر اجتهادشان بوده بلكه او هم
ماءجور است .و بـراى تـوجيه مخالفت صريح برخى از صحابه با كتاب و سنّت ، گفتند: فتواى صحابه خـود سـنـّت اسـت
همانطور كه پيامبر اجتهاد مى كرد و فتوا مى داد آنها نيز براساس اجتهاد فتوا داده اند. مؤ يّد اين
مطلب سخن عبدالرّحمن بن عوف در شوراى شش نفره مى باشد كه به على (ع) گـفـت اگـر قـبـول كـنـى بـه
كـتـاب خـدا و سـنـت پـيـامـبـر(ص) و سـيـره شـيـخـيـن عـمـل كـنـى بـا تـو بـيـعـت مـى كـنـيـم
حـضـرت (ع) پـيـشـنـهـاد او را قبول نكرد و فرمود: (اَسيرُ فيكُمْ بِكِتابِ اللّهِ وَ سُنَّةَ
نَبِيِّهِ ما اِسْتَطَعْتُ)(369) امّا عثمان پيشنهاد عبدالرحمن را پذيرفت .و هـنـگـامى كه عثمان خلافت را به دست گرفت گفت : حقّى كه شما به گردن من داريد چيزهايى كه اهل خير
سنّت خواهند شمرد عمل كنم .(370)
از سـوى ديـگـر عـصـمـت پـيـامـبـر اسلام (ص) را مخدوش نمودند. و گفتند ممكن است در واقعه اى
پـيـامـبـر(ص) در اجـتـهـاد خـود دچـار خـطـا يا دچار فراموشى شود و اصحاب آنرا تصحيح كنند همانطور
كه در جريان جنگ بدر و فديه گرفتن از اسرا و آيه حجاب ، عمر كار پيامبر(ص) را اصلاح كرد.(371)