رفـتـنـد. او نيز دستور داد سهم آنها را پرداخت نمايند. امّا وقتى فرمان ابوبكر را به عـمـر نـشان
دادند عمر آن را پاره كرد و گفت ما نيازى به شما نداريم . يا اسلام مى آوريد و يا پاسخ شما را با شمشير
مى دهيم !
آنـها نزد ابوبكر برگشتند و گفتند: تو خليفه هستى يا عمر؟ ابو بكر گفت : (به خواست خدا او خليفه است .) و
كار عمر را تاءييد كرد.(405)
بـه قـول دكـتـر تـيـجـانـى عـجـيـب ايـن اسـت كـه عـدّه اى از اهـل سنّت اين بدعت و اجتهاد عمر، در
مقابل كتاب خدا و سنّت پيامبر(ص) را مورد ستايش قرار داده اند و از عمل خلاف او دفاع كرده اند.(406)
(... وَ مَنْ اَرْضى فاطِمَةَ فَقَدْ اَرْضانى وَ مَنْ اَسْخَطَ فاطِمَةَ
فَقَد اَسْخَطَنى .)(407) پيامبر اكرم (ص)
ظلم به فاطمه (س )يادگار پيامبر(ص)
منزلت فاطمه (س )
عـلمـاء شـيـعـه و سـنـّى اجـمـاع دارنـد كـه فـاطـمه (س )، نور چشمى پيامبر(ص)، يكى از افراد اهـلبـيـت (ع) و اصـحـاب كـسـاء بـوده اسـت كـه خـداونـد مـتـعـال دربـاره آنـهـا فـرمـود: (اِنـّمـا
يـُريـدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ
تـَطـْهـيـراً)(408) و هـمـچنين اجماع دارند بر اينكه او يكى از اعضاء مباهله با مسيحيان بود. كه مورد
ستايش خداوند متعال قرار گرفت .(409)
فـاطـمه زهرا(س ) تنها يادگار رسول خدا(ص)، مادر ائمه و كسى بود كه در سخت ترين زمان در راه خـدا هـجرت
كرد و همواره موجبات سرور و خشنودى پيامبر(ص) را فراهم مى آورد. اخلاق و شـيـوه زنـدگـى او هـمـانـند
پدر بزرگوارش بود و پيغمبر اكرم (ص) هنگام ورود فاطمه به مـنـزل او بـرمى خاست و دست هاى او را مى
بوييد و مى بوسيد و مى فرمود: (فاطمه پاره تن من اسـت كـسـى كـه او را شـاد كند مرا شاد نموده است ، و
كسى كه به او بدى كند به من بدى كرده اسـت .)(410) طـبـق روايات ائمه (ع) فاطمه زهرا(س ) داراى مصحفى بوده
كه سخنان خـداى سـبـحـان بـه فـاطـمـه (س ) مى باشد. چنانكه امام صادق (ع) مى فرمايد: (فاطمه (س ) مصحفى
را به يادگار گذاشت كه آن مصحف اينك در دست ما مى باشد.)(411)
هـمـچنين فرمود: (اِنَّ عِنْدَنا لَمُصْحَفُ فاطِمة (س ) وَ ما يُدْريهِمْ ما مُصْحَفُ فاطِمةُ...وَاللّهِ ما فيهِ نيست بلكه آن سخنان خداى متعال مى باشد كه به فاطمه (س ) وحى شده است .دربـاره تـقوا، زهد، خشيت و فضايل و كمالات بانوى دو عالم فاطمه زهرا(س ) مطالب فراوانى نقل شده است
كه به جهت ضيق مجال از آنها صرف نظر مى كنيم .
غصب ارثيه فاطمه (س )
خـلفـا بـرخـلاف آيـات قـرآن كريم كه عام است و هرگز ارث را از پيامبر(ص) نفى نكرده است ،(412) ارثفـاطـمـه (س ) را بـه او نـدادنـد و گفتند پيامبر فرمود: (لا نُوَرِّث ، ما تـركـنـاه صـَدَقـَةٌ)؛
مـا ارث نـمى گذاريم و آنچه از ما مى ماند صدقه است و به ساير افراد مسلمين مى رسد .عايشه مى گويد: (ابوبكر چيزى از ميراث پيامبر(ص) را به فاطمه نداد، و هر چه از پيغمبر باقى ماند همه را
وارد بيت المال ساخت . فاطمه نيز از ابوبكر رنجش پيدا كرد و تا زنده بود با وى سخن نگفت .(413)
فـاطـمـه (س ) كـه از كـار ابـوبـكر سخت ناراحت شده بود با عدّه اى از زنان بنى هاشم براى اعـتـراض
وارد بـر ابـوبـكـر شـد. ابـوبـكر در مسجد پيامبر(ص) در ميان اصحاب نشسته بود . فـاطـمـه (س ) در پـشـت
پرده ناله جانكاهى از دل برآورد به طورى كه حضّار گريستند. آنگاه فـاطـمـه (س ) خـطـابـه اى ايراد
نمود. از سخنان او چنان مردم منقلب شدند و به هيجان آمدند كه اگر سياست كوبنده آن روزگار نبود تاريخ
به نحو ديگرى ورق مى خورد. حضرت زهرا(س ) بـا بـراهـيـن مـخـتـلف حـق خـود را اثـبـات نمود و هرگونه
بهانه اى را از دست مخالفان گرفت .(414)
فـاطـمـه زهـرا(س ) خطاب به ابوبكر فرمود: (آيا از روى عمد كتاب خدا را ترك گفتيد و آن را پشت سر
نهاديد؟ زيرا قرآن مى فرمايد: (وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ) سليمان از داود ارث برد، و در داسـتـان