عـوّام ، كـاخـى در بـصـره سـاخـت كـه در ايـن زمـان ـ سال 332 هجرى ـ معروف است و بازرگانان و
ثروتمندان و صاحبان كاروان هاى تجارى كه از راه دريا مى آيند در آن اقامت مى كنند.هـمچنين كاخ هايى در مصر و كوفه و اسكندريه ساخته بود. وقتى مُرد، پنجاه هزار دينار نقد، و يكهزار
اسب و يكهزار بنده و كنيز و آن كشتزارها و كاخ ها را به ميراث نهاد.هـمـچـنـين طلحة بن عبيدالله ، كاخى در كوفه ساخت كه امروز هم به نامش شهرت دارد. عبدالرحمن ابن عوف
نيز ثروت سرشارى داشت او در اصطبلش صد راءس اسب بسته بود. و هزار شتر و ده هزار گوسفند داشت و هنگامى
كه مرد 132 اموالش هشتاد و چهار هزار دينار بود.سعد بن ابى وقّاص در عقيق ، براى خود كاخى ساخت بلند و در فضايى گشاده و بسيار وسيع ... و زيـد بـن
ثـابت به هنگام مرگ ، آنقدر طلا و نقره به ميراث گذاشت كه آنها را با تبر مى شكستند و يُعلى بن منبّه ،
پانصد هزار دينار نقد به ارث نهاد و...)(433)
به هر حال در زمان عثمان اشرافيت نوينى در جامعه اسلامى پديدار گشت كه عدالت اجتماعى از بين رفت .بـحـدّى افراط كرد كه مردم در مناطق مختلف عليه او قيام كردند. و بنى اُميه آن قدر جسارت پيدا كـرده
بـودنـد كـه سـعـيـد بـن عاص وقتى استاندار كوفه شد اعلام كرد: (اِنَّ مالك اشتر قرار گرفت .(434)
يـكـى ديـگـر از كـارهـاى خـليـفـه سـوّم تـقـويـت نظام اقطاعى بود. عمر تعدادى از زمين هاى بيت
المـال را بـه سـابـقـيـن در اسلام و مجاهدين بزرگ اختصاص داد و به آنها بخشيد. و عثمان زمين
هـايـى را بـه عـنـوان هـديـه بـه بـسـتـگـانـش تـقـديـم كـرد و نـظـام اقـطـاعـى را اسـتوار ساخت
.(435)
ابن ابى الحديد مى گويد: (پيغمبر نقطه اى در بازار مدينه بنام (مَهْرود) را وقف مسلمانان كرده بـود،
ولى عـثـمـان آن را بـه حـارث بـن حـكـم ، بـرادر مـروان ، تـيـول داد! فـدك را كـه فـاطـمـه (س )
گـاهى به عنوان ارث و گاهى بعنوان بخشش از خلفاء مطالبه مى كرد و به او ندادند، به مروان بخشيد.مـراتـع اطراف مدينه را از دسترس مسلمانان خارج ساخت ، و در اختيار احشام بنى اُميّه گذاشت كه در
انحصار آنها باشد. تمام غنايم فتح آفريقا از طرابلس غرب تا طنجه را يكجا به عبدالله بن ابى سرح
بخشيد...+.)+((436)) +++ دو قطب فقر و ثروت
در كـنـار ايـن طـبـقـه ثـروتـمـنـد، طـبـقـه فـقـيـرى بـه وجـود آمـد كـه نـه زمـيـن داشـت ، نـه
مـال وثـروت ، و نـه بـهـره اى از بـخشش هاى كلان . اين طبقه را، سربازان و مجاهدان اسلامى و
خـانـواده هـاى آنـهـا تـشـكـيـل مـى دادنـد. فـقـر ايـن طـبـقـه بـر اثـر سـوء تـقـسـيـم بـيـت
المـال و غـنـايـم ، بـه وجـود آمـد؛ عـثـمـان و يارانش ، سربازان اسلامى را به بهانه اينكه بيت
المـال مـال خـداسـت ، و مـجـاهـدان و سـربـازان فـقـط بـهـره انـدكـى از آن دارنـد مـحـروم
ساختند.(437)
بـا گـذشـت زمـان و قـدرتـمـنـدتـر شـدن بـنى اميّه فاصله بين اين دو طبقه بيشتر شد. و جامعه اسلامى
از ارزش هاى الهى و دينى فاصله بيشترى گرفت .
عثمان و بدعت ها
اجـتـهـادات خـود و دسـتـورات كعب الاحبار يهودى عمل نمود. مسعودى در اين باره مى نويسد: (روزىابـوذر در مـحـل جـلوس عـثـمان رفت . عثمان براى حاضران در جلسه اين مساءله را طرح كرد: به نـظـر
شـمـا اگر كسى زكات مالش را پرداخت كند وظيفه ديگرى براى نيست ). ابوذر به سينه (كـعـب ) كـوبـيـد و
فـرياد كشيد اى يهودى زاده دروغ مى گويى .) و بعد اين آيه را خواند كه : (نيكى اين نيست كه رو به سوى شرق
و غرب (براى نماز) بگردانيد بلكه نيكوكار كسى است كه به خداى يگانه ايمان آورد و به دوران آخرت و
فرشتگان و كتاب آسمانى و پيامبران معتقد بـاشـد و مـال را بـه خويشاوندان و يتيمان و بيچارگان و در
راه ماندگان و گدايان بدهد و در آزادى بردگان صرف كند...)(438)
بـعـد عـثـمـان گـفـت : (آيـا اشـكـالى دارد كـه مـبـلغـى از بـيـت المـال مـسـلمـانـان را خرج
كارهاى خودمان كنيم يا به شما بپردازيم ؟) باز كعب الاحبار جواب داد خير! ابوذر چوب دستى خود را بلند