معاوية بن ابوسفيان
ايجاد كرد و ظلم هاى فراوانى مرتكب شد. پيامبر اكرم (ص) درباره او فرمود:(اِنَّ مُعاوِيَةَ فى تابُوتٍ مِنْ نارٍ فى اَسْفَلِ دَرَكٍ مِنْ جَحيمٍ يُنادى يا حَنّانُ يا
مَنّانُ)معاويه در تـابـوتـى از آتـش در پـايـيـن تـريـن دركات جهنّم است ندا مى كند: يا حنّان و يا
منّان ، و همچنين فـرمـود: (اِذا رَاءَيـْتـُم مُعاوِيَةَ عَلى مِنْبَرى فَاقْتُلُوهُ)(462) وقتى
معاويه را بر منبر من ديديد او را بكشيد!
او هـرگـز ايـمـان نـيـاورد و تـظاهر به اسلام كرد و از هر فرصتى براى تضعيف اسلام بهره برد.عـلى (ع) دربـاره عـدم ايـمان معاويه مى فرمايد: (سوگند به خدا آنان (معاويه و طرفدارانش ) اسـلام
نـيـاوردنـد بـلكـه تـظـاهـر بـه مـسلمانى كردند و كفر خود را پنهان داشتند چون يارانى يافتند به
دشمنى خود با ما برگشتند...)(463)
و امـام حـسـن (ع) خـطـاب بـه مـعـاويه فرمود: (شما را به خدا سوگند، آيا مى دانيد على (ع) از لحـاظ
ايـمـان اوّليـن فـردِ مـسـلمـان اسـت و تـو اى مـعاويه و پدرت در زمره كسانى هستيد كه با پـول جـذب
قـلوب شده و به طرف اسلام كشانيده شديد. هميشه كفرتان را پوشانده به اسلام تظاهر مى كرديد و به وسيله
پول و اموال تمايل به اسلام مى نموديد.آيـا بـه يـاد دارى روزى را كـه پدرت سوار بر شتر سرخ رنگ آمد و تو او را مى راندى و اين بـرادرت
عـتـبـه جـلودارش بـود پـيـغمبر(ص) شما را مشاهده فرمود و لب به اين نفرين گشود: خداوندا، سوار و
جلودار و راننده را لعنت كن و از رحمت خود دور بدار.)(464)
و عـلى (ع) در جـواب نـامـه مـعـاويـه كه درباره امتيازات مهاجران و طبقات آنها مطالبى آمده بود نوشت
:
(وَ مـا لِلطُّلَقـاءِ وَ اَبـْنـاءِ الطُّلَقـاءِ وَالَّتـمـْيـيـزَ بـَيـْنَ الْمـُهـاجـِريـن
الاَْوَّليـنَ وَ تـَرْتـيـبـَ دَرَجاتِهِمْ)(465)
درجاتشان چه نسبت ؟ هيهات خود را در صفى قرار مى دهى كه از آن بيگانه اى .و امـام حـسـن (ع) دربـاره مـعـاويـه خطاب به او فرمود: (اى معاويه آيا شعرى را كه به پدرت نوشتى (در آن
زمان كه او مى خواست اسلام بياورد) فراموش كردى ؟ شعرت اين بود:
اى صـخـر (نـام ابـوسـفـيـان ) مبادا روزى اسلام را قبول كنى كه ما را رسوا و بى آبرو خواهى كـرد! آن
هـم بـعـد از ايـنـكه تعدادى از ما در جنگ بدر قطعه قطعه شدند. آنها دايى و عموى به ارمـغـان آورد...سـپـس امام (ع) فرمود: آنچه از سوابق ننگين تو پوشاندم بزرگ تر از مقدارى است كه آشكار ساختم .(466)
مـعـاويـه هـمـانـنـد پدرش شرب خمر مى كرد(467) و معاصى كبيره مرتكب مى شد. با حاكميت بيست ساله او
جهان اسلام خسارات زيادى ديد. احكام اسلام دگرگون ؛ و بدعت ها فراوان گرديد.مـعـاويـه از ايـنكه نام ابوبكر، عمر و عثمان برده نمى شد و در شبانه روز پنج بار نام مبارك رسـول
خـدا(ص) در اذان ذكـر مـى شـد. شـديـداً مـتـاءثّر بود و مى گفت : به خدا سوگند از پا ننشينم تا آن را
دفن كنم (از زبانها بيندازم ).عـلّت ايـنـكه ماءمون دستور داد (در سال 212 هجرى قمرى ) معاويه را بالاى منبرها لعن كنند نيز همين
مطلب بوده است .(468)
حـتـى كـسـانـى كـه خـلفـاء قـبـل از مـعاويه را قبول داشتند معاويه را فاسق مى دانستند؛ بعنوان
مثال ابن ابى الحديد مى گويد:
(بـه اسـتـادم ابـوجـعـفـر نـقـيـب گـفـتـم : آيـا مـعـتـقـدى ابـوبـكـر و عـمـر اهـل
بـهـشـتـنـد؟ گـفـت : آرى ... گـفـتـم : آيـا مـعـاويـه نـيـز اهـل بـهـشـت اسـت ؟ گـفـت : اصـلاً و
ابـداً! مـعـاويـه يـقـيـنـاً اهـل آتش است . البته نه براى آنكه از على (ع) سرپيچى كرد و با وى به جنگ
پرداخت بلكه معاويه اصولاً در اسلام بر عقيده صحيح نبود و ايمان به ديانت نداشت . او و پدرش از سران و
رؤ سـاى منافقان بودند. و هرگز واقعاً ايمان نياوردند و ايمان و اسلام آنها ظاهرى بود و سپس مـى
گـويـد: ابـوجـعـفـر مـقـدارى از گـفتار نارواى معاويه را كه دلالت بر فساد عقيده اش داشت خـانـدان
بـنـى اُمـيّه نه تنها با مخالفان پيامبر اكرم (ص) برخورد قاطع نمى كردند حتى به افـراد اجـازه مـى