(... آيـا تـو از روى ظلم و تجاوز، قاتلِ حجر بن عدى و ياران او كه در براندازى ظلم ، مخالفت با بدعت ها
مبارزه كرده و از هيچ خطرى نمى هراسيدند، نيستى ـ بعد از آنكه به آنان با عهدهاى شـديـد امـان دادى ؟
آيـا تـو قـاتـل عمرو بن حمق خزاعى نيستى : كسى كه صحابه پيامبر(ص) بـوده و عـبـادت او را ضـعـيـف
كـرده ، چهره او را تغيير داده و جسم او را لاغر كرده بود...؟ آيا تو كسى نيستى كه مدّعى اخوّت زياد بن
سميّه شدى ، كسى كه در فراش عبيد عبد ثقيف به دنيا آمده بـود. و گفتى كه او فرزند پدر توست درحالى كه
پيامبر(ص) فرمود: (فرزند به دنيا آمده از كـسـى اسـت كـه در فـراش او متولّد شده است ؟) تو سنّت پيامبر
را ترك كرده و فرمان او را عـمـداً مـخالفت كردى و بدون هدايت الهى به دنبال هواى خود رفتى ، آنگاه
زياد را به بصره و كـوفـه مـسلّط كردى درحالى كه او دست هاى مسلمين را قطع كرده ، چمشان آنها را
نابينا و آنها را بـه شـاخه هاى نخل آويزان مى ساخت . آيا تو قاتل آن دو حضرمى نيستى ! كسانى كه زياد به
تـو نـوشـت آنـهـا بر (دين على ) هستند و تو به او نوشتى كه هر كس بر دين و راءى على است بـكـش !) او
نـيـز به فرمان تو آنها را كشت و مثله كرد، درحالى كه دين على همان دين محمّد(ص) است ، كسى كه پدر تو با
او مبارزه مى كرد؛ دينى كه باعث نشستن تو در جايگاه او شده و اگر ايـن ديـن نـبـود بهترين فضيلت تو
تحمّل مشقت بار سفر زمستانى و تابستانى براى به دست آوردن خـَمـْر بـود... . مـن بـراى خود و دين خود
چيزى بالاتر از جهاد با تو نمى دانم اگر آن را انـجـام دهـم كـه بـه واسطه آن نزديك به پروردگار شده
ام و اگر انجام ندهم گناهى است كه بـايـد از كـوتـاهـى در آن از خـداونـد طـلب مـغـفـرت نمايم ... اى
معاويه بشارت باد تو را به قـصاص ، به روز قيامت ! يقين به قتل مى رسانى و مردم را وادار به بيعت براى
فرزند سفيه شراب خوار، سگ باز خود مى كنى ـ آرى خداوند بدين جهات ـ تو را فراموش نمى كند، من براى تـو
جـز ايـن نـمى گويم كه تو در حق خود خسران كرده ، دينت را ضايع ، و امانتى كه در دستت دارى مـورد سـوء
اسـتـفـاده قـرار داده و رعـيـت خـود را گول زده و جايگاهت را پر از آتش مى كنى ...)(563)
عصر يزيد؛ نفى همه انديشه ها و ارزش هاى اسلامى
مقدمه
(يـَزيـدُ رَجـُلٌ فـاسـِقٌ، شـارِبُ الْخـَمـْرِ، قـاتـِلُ النَّفْسِ الُْمحَرَّمَةِ، مُعْلِنٌبِالْفِسْقِ وَ مِثْلى لا يُبايِعُ مِثْلَهُ.)(564) امام حسين (ع)
انحرافات فرهنگى ، سياسى و اجتماعى در جامعه اسلامى با رحلت پيغمبر اكرم (ص) آغاز شد و روز بـه روز
گـسـتـرش پيدا كرد. و در عصر عثمان و معاويه ارزش هاى اسلامى و معنوى يكى پـس از ديـگرى جاى خود را به
ارزش هاى مادّى و جاهلى دادند و اين روند انحرافى در اواخر عمر مـعـاويـه بـه اوج خـود رسيد. با
حاكميت يزيد بن معاويه ، مبارزه با مبانى و ارزش هاى اسلامى شكل علنى به خود گرفت و بار ديگر جاهليت
با همه ويژگى هايش ظهور يافت و دين اسلام در معرض نابودى قرار گرفت .امام حسين (ع) در پاسخ مروان كه از امام (ع) براى يزيد بيعت مى خواست فرمود:
(اِنـّا لِلّهِ وَ اِنـّا اِلَيـْهِ راجـِعـُونَ وَ عـَلَى الاِْسـْلامِ اَلسَّلام اِذْ قـَدْ
بـُلِيـَتِ الاُْمَّةُ بـِراعٍ مـِثـْلَ يَزيدَ)(565)
اينك بايد فاتحه اسلام را خواند كه مسلمانان به فرمانروايى مانند يزيد گرفتار شده اند.هـنـگـامـى كـه يـزيدِ متجاهرِ به فسق و جور در مسند خلافت نشست ؛ مبارزه با قرآن كريم و سنّت رسـول
خـدا(ص) بـه مـرحـله جـديـدى وارد شـد؛ و شـكـل عـلنـى بـه خـود گـرفـت . لذا خـطـر اضـمـحـلال ديـن
، جدّى شد. شهيد مطهّرى (ره ) در اين زمينه مى گويد: (فرق است بين خليفه اى كـه شـخـصـاً نـاصـالح اسـت
ولى امـور را دُرسـت مـى چـرخاند و بين خليفه اى كه وجودش عليه مـصـالح مـسـلمـانـان اسـت . در زمـان
امـام حـسـيـن (ع) عـمـده ايـن بـود كـه مـدار خـلافـت اسـلامـى تـبـديل به سلطنت جائرانه و ظالمانه
و مترفانه و فاسقانه عربى شده بود و اگر امام حسين (ع) قـيـام نـمـى كـرد خـطـر ايـن بـود كـه بساط
اسلام از طرف مردم با انقلاب ممالك فتح شده برچيده شود.)(566)
تـظـاهـر يـزيـد به گناه در بين مردم و عمّال و كارمندان حكومت در عصر وى فسق و فجور شايع گـرديـده
بـود حـتـى در مـكـّه و مـديـنـه (كـه دو شـهـر مـذهـبـى و مـقـدس بـودنـد) غـنـا و استعمال آلات لهو