شايسته زمامدارى نمى دانست !
مـعـاويـه خـود بـهـتر از هر كس ديگرى فرزندش را مى شناخت و به مفاسد اعتقادى و اخلاقى وى واقف بود.او به خوبى مى دانست يزيد شايستگى زعامت و رهبرى جهان اسلام را ندارد امّا از آنجا كـه مـعـاويه
اساساً اعتقادى به مصالح مردم و منافع عمومى نداشت و شيفته فرزندش بود او را به وليعهدى معرّفى
كرد.(572)
يـزيـد حتى آن هنگامى كه به عنوان وليعهد معرّفى شده بود نيز به مصالح اجتماعى و ملّت در او به وجود
نمى آورد و او را لحظه اى از سوگلى هايش جدا نمى ساخت !
يعقوبى مى نويسد: (در سال چـهـل و نـه هجرى معاويه عدّه زيادى از مسلمانان را براى جنگ به سوى روم
فرستاد و سفيان بن عـوف را فـرمانده آنان قرار داد و به يزيد فرزند خود گفت : با آنها در جنگ شركت كن .يزيد كـوتـاهى كرد و تمارض نمود، لذا معاويه او را شدند. هنگامى كه اين خبر به يزيد رسيد، وى در
(ديـرمرّان ) با يكى از معشوقه هايش معروف به ام كلثوم به عيّاشى سرگرم بود. در آنجا ايـن اشـعار را
سرود: (مرا باك نيست اگر مسلمانان گرفتار تب و سينه درد شده اند درحالى كه در دَير مرّان بر بالش ها
تكيه زده ام و ام كلثوم نزد من است !)(573)
هـمّت و دورنماى فكرى زمامدار اموى اين است كه اگر كنار معشوقه اش بود هيچ غمى ندارد. حتى اگر
مسلمانان در منطقه جنگى گرفتار شديدترين عذاب و شكنجه باشند!
امام حسين (ع) يزيد را فردى ستمكار و منحرف معرّفى كرد كه هيچ گونه صلاحيت و شايستگى بـراى خـلافـت در
او وجـود نـدارد و سـكـوت در بـرابـر او را نـاروا و غـيـر قابل قبول خواند و فرمود:
(... مـردم ! پيامبر خدا(ص) فرمود: هر كس قدرت حاكمه منحرف و ستمكارى را ببيند كه آنچه را خـدا حـرام
دانـسـتـه حلال و روا مى داند، تعهداتى را كه در برابر خدا سپرده شده است نقض مى كـنـد، مـخـالف
سـنـّت و رويـه پـيـامـبـر(ص) رفـتـار مـى كـند و سياستش نسبت به بندگان خدا گـنـاهـكـارانـه و
تـجـاوزكارانه است ؛ و با اينهمه نه عملاً و نه از راه تبليغات بر آن نشورد، سـزاوار اسـت كـه خـدا
او را بـه سـرنـوشـت و كـيـفر صاحب آن قدرت حاكمه دچار گرداند. آگاه بـاشـيـد! ايـنـك هـيـاءت حاكمه
سر به فرمان شيطان فرود آورده و فرمان خداى رحمان را فرو گـذاشـتـه انـد، درآمـد عـمـومـى را بـه
انـحـصـار خويش درآورده و در مصرف آن راه تبعيض را مى پـيـمـايـنـد آنـچـه را خـدا حـرام شـمـرده
روا گـردانـيـده انـد و آنـچـه را حـلال و روا شـمـرده نـاروا سـاخـته اند. من در اين ميان از هر كس
سزاوارتر به مبارزه دگرگون كـنـنـده و هـمـانطور كه از سخنان امام حسين (ع) برمى آيد معاويه تمام
معيارهاى دينى را درباره يزيد را بعنوان جانشين خود معرّفى كرد.(574)
شرك و كفر يزيد
يـزيـد بـن مـعـاويـه بـرخـلاف پـدرش كـه خـود را مـسـلمـان وانـمـود مـى كرد پرده از روى چهرهپـرتـزويـر و كفر آلود بنى اميّه بر داشت و هدف اصلى خاندان بنى اميّه از حكومت را آشكار به فـكـر
شراب و عيّاشى بود. در جريان كربلا، آشكارا از شكست كفّار قريش در برابر مسلمانان در جـنـگ بـدر
اظـهـار تـاءثـر و اندوه نمود و كشتن فرزندان پيغمبر و خاندان وحى را به حساب انـتـقـام از
پـيـامـبـر(ص) عـنـوان كـرد و آرزو كـرد اجـداد و پـدران وى بـودنـد و شهادت فرزند رسـول خـدا(ص) را
مـى ديـدنـد و بـه او مـى گـفـتـنـد اى يـزيـد دسـت تـو شـَل مـبـاد و در پايان گفت : بنى هاشم با ملك
و قدرت بازى كردند. پس بايد دانست نه خبرى آمده و نه وحيى نازل گرديده است .(575)
از شـواهـد ديـگـرى كـه بـر كـفـر يـزيـد دلالت مـى كـنـد، قـصـيده اى است كه ابن جوزى از وى نـقـل
كـرده اسـت ؛ يـزيـد قصيده را چنين سروده است : اى عَليّه (576) نزد من بيا و مرا شـراب بـنـوشـان و
نـغـمه بخوان چرا كه مرا با مناجات (خدا) دوستى و الفتى نيست . اى عَليّه داسـتـان جد بزرگوارم
ابوسفيان براى من بخوان ، آن هنگامى كه (براى جنگ با مسلمانان ) به اُحُد رفته بود (و آن چنان در برابر
محمّد(ص) مقاومت كرد و از مسلمانان كشت ) كه محمد عدّه اى را گـمـاشـت كه بر كشتگان مسلمانان بگريند!
اى عليّه ، نزد من آى و به من مِى بنوشان ، همان مِى كه تشنگان را خوش آيد و از انگورهاى شام باشد! اى