بيانات مقام معظم رهبرىدر ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام، به مناسبت روز «عيد مبعث» - [سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام، به مناسبت روز «عید مبعث»] نسخه متنی
بيانات مقام معظم رهبرىدر ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام، به مناسبت روز «عيد مبعث»
(1372/10/20 )بسماللهالرّحمنالرّحيمبنده هم اين روزبزرگ رابه همه امّت اسلامي در اقطار عالم و به ملت شريف و عزيز ايران و به شما حضّار محترم و مسؤولين زحمتکش وپرتلاش وپرتوان کشور، تبريک عرض ميکنم. اهميت روز مبعث از لحاظ معنوي، حقيقتاً بيش از آن مقداري است که امثال بنده بتوانيم درباره آن، سخن روشنگري بيان کنيم. لکن از لحاظ تأثير بعثت در زندگي انسانها در ادوار مختلف تاريخ، نکاتي هست که درباره آنها ميشود حرف زد.بعثت در روز اوّل، در يک خلأ بهوجود آمد و بشريّت واقعاً محتاج آن بعثتِ بزرگ بود. خداي متعال هم بر طبق حکمت بالغهاش، مکان اين انگيزش عظيم واين واقعه بزرگ را جايي قرار داد که مفاهيم واقعي بعثت، بدون آلوده شدن به مفاهيم رايج و داير آن روز، هم در دنياي آن روز شناخته شود و هم در تاريخ صحيح بماند. اين، خودش نکتهاي است که ممکن بود - فرض بفرماييد - بعثتِ آخرين، در روم آن روز، در يونان آن روز و در کشورهاي پيشرفته آن روز، اتّفاق بيفتد.در زمان بعثت، تمدّنهاي بزرگي در دنيا بودند. ملتهايي وجود داشتند که از فلسفه ومعارف بشري وآگاهيهاي مدنيّتي بهره برده بودند. ميشد بعثتِ آخر، در آن کشورها و در آن مناطق اتّفاق بيفتد. اما خداي متعال، اين بعثتي راکه در طول تاريخ - و خدا ميداند چند هزار سال - بنا بود براي بشر بماند، به آنجاها نبرد. اين بعثت را در جايي نبرد که از هنگام انعقاد اين فکر و اين دعوت، عنصر بيگانهاي بتواند در آن داخل شود. در همان منطقه مغرب زمينِ آن روز، مناطقي بودند که تمدّنهاي بزرگي داشتند. برخوردشان با پيغمبران نشان ميدهد که داراي مدنيّتهايي بودهاند. از جمله، همان مردم شهر انطاکيه، که در سوره «ياسين»، خداوند داستان فرستادن سه پيغمبر رابه آنجا، در عرض هم، نقل ميکند. آخرش هم ناسپاسي آن مردم است. اين، چيز کمي نيست. تاريخ هم براي ما چيزهايي را از آن ملتها نقل کرده است. اين پيغمبر را در آنجا قرار نداد.در جزيرة العرب، معارف بشري وجود نداشت. شرک بود و معارف شرک آلود، در حدّ نازل. لذا در قرآن هم ملاحظه ميکنيد که با شرک، يک مبارزه جدّي شده است. سوره «اخلاص» که «لم يلد ولم يولد» را اين همه درشت کرده است و در اين سوره کوچک چهار آيهاي، «لم يلد و لم يولد» در قلب قرار گرفته و «ولم يکن له کفواً احد» برجسته و متلألي است؛ براي اين است که شرک از ذهنها زدوده شود و با پيام خدا مخلوط نگردد. هر کار شرک آلودي در اسلام مردود شده است. ولي از اينکه بگذريم، اسلامْ خالص متولّد شد؛ به اکناف عالم خالص منتقل شد؛ خالص منتشر شد. لذا هر جا رفت، بُرندگي و برجستگي خودش را در مقابله با تمدّنها و فرهنگهاي مختلف نشان داد؛ تا وقتي که بتدريج، دعوت کنندگان از آن خلوص افتادند و دعوت هم از آن خلوص افتاد. اين بعثت، يک امر دائمي براي بشر است. و اين، خصوصيتِ بعثت خاتم الانبيا صلّياللهعليهوآلهوسلّم است. يعني هر وقت که زمينه عالم وزندگي بشر از معنويت تهي شود، همين معارفي که قرآن کريم به آن ناطق است، ميتواند در هر زماني بيايد و آن خلأ را پر کند. کيفيّت معارف اسلامي آنچنان کيفيّتي است که در همه شرايط، نيرويي در درون اين مجموعه قانوني و مجموعه معارف وجود دارد که در همه شرايط ميتواند خلأهاي معنوي را پر کند و به بشريت امکانِ زيستن در فضاي معنوي را بدهد.امروز هم يکي از همان شرايط است. شرط اينکه يک دعوت بتواند در ميان ملتها و کشورها جاي خودش را پيدا کند و مستمعي بيابد، چيست؟ اوّل، منطقي و معقول بودن است. هر سخني که اسلام را از منطق عقلاني که از آن برخوردار است جدا کند، به رشد و انتشار اسلام ضربه ميزند. کساني که درباره مسائل اسلامي سخن ميگويند و اظهار نظر ميکنند، به اين نکته توجّه کنند. اسلامْ عقلاني است. اسلام ديني است که عقل سالم و فطري، آن را ميفهمد، درک ميکند و ميپسندد و ميپذيرد. اين، خصوصيت اسلام است. نه به معناي اينکه هر حکمي از احکام اسلام، يک برهان عقلاني بايد در کنارش باشد. نماز صبح چرا دو رکعت است؟ يک برهان عقلي لازم دارد؟ نه. به اين معنا هم نيست که هر عقلي هر چه که فهميد و درک کرد، بايد در اسلام بشود آن را پيدا کرد. اين هم نيست. بلکه به اين معناست که معارف اسلامي - آنچه که استناد آن به اسلام مورد قبول است و اهل خبره و اهل فن، قضاوت ميکنند که اين مربوط به اسلام است - در هر محيط عقلاني و علمي، قابل دفاع است. نماز را ميشود براي مادّي ترين انسانهاي دنيا توجيه کرد، تفهيم کرد و گفت نماز چيست و چرا اسلام نماز را لازم دانسته است. يکي از متفکرين غربي در قرن نوزدهم که قرن بيديني غرب است - شخص نامدارِ معروفي است که من نميخواهم اسم بياورم - ميگويد: «در نماز رازِ عظيمي نهفته است.» آري؛ اگر در آن، راز عظيمي نهفته نبود، در آن محيط مادّيگرا، يک انسان متفکر، اينطور نسبت به آن شعار نميداد. انسانهاي باانصاف، انسانهاي اهل علم، عقل، منطق و استدلال، تمام معارف اسلامي را ميتوانند درک کنند؛ ميتوانند بپسندند و بپذيرند. اين، خاصيت اسلام است.پس، منطقي بودن و عقلاني بودن، از خصوصيات اسلام است. اگر کساني سعي کنند که اسلام را از اين خصوصيت جدا کنند يا در تبليغات بگويند «اينها ضدّ علم و ضدّ عقل است»، يا اينکه در عمل، حرفهايي را به اسلام نسبت دهند که از اسلام نيست و قابل اينکه يک عقل سالم آن را تصديق و تأييد کند نيست، اينها قطعاً به نشر اسلام ضربه ميزنند و هيچ کمکي نميکنند .اين، يکي از خصوصيات عناصر دروني است که اسلام را ميتواند منتشر کند.خصوصيت ديگرِ اسلام اين است که معنوي و الهي است. يعني بهخلاف آنچه که نسبت به مسيحيّت داده ميشود که جنبههاي آخرت در مسيحيّت بر جنبههاي دنيايي غلبه دارد، اسلام اينطور نيست. اسلام دنيا را هم جزو آخرت ميداند. همين زندگي شما، همين تجارت شما، همين درس خواندن شما، همين کار اداري شما، همين کار سياسي شما، جزو آخرتِ شماست. دنيا هم قطعهاي از آخرت است، يا اين کارهايي است که شما با نيّت خوب بهجا ميآوريد. اين حسنهاي است که در آخرتْ شما را به قُربات الهي و مقامات معنوي ميرساند. يا خداي نکرده با نيّت بد، با نيّت خودخواهي و خودپرستي اين عمل را انجام ميدهيد، که آن وقت موجب انحطاط و تنزّل و سقوط در درکات است.اسلام اينگونه است. تمام محيط زندگي ما، تمام تلاشهاي دنيايي ما، بخشي از آخرت است. دنيا و آخرت، جدا نيست. بد، آن است که اين تلاش مادّي روزمرّه مربوط به زندگي اين نشئه را، شما با نيّت بد انجام دهيد. آن دنياي مذمومي که گفتهاند، اين است. اما اين نشئه، از آن نشئه جدا نيست. اين عالم، از آن عالم جدا نيست. اين عالم، مزرعه آن عالم است. مزرعه يعني چه؟ مگر ميشود محصول را از غير مزرعه چيد؟ اين، نهايت وحدت وهماهنگي و يکي بودن را ميرساند. با وجود اينکه در همه منطقه زندگي بشر در اسلام موقعيت دارد، درعينحال اسلام يک دين معنوي است. در محيط اسلام دلها بايد به سمت خدا باشد. نيّتها بايد براي خدا باشد. اين از خصوصيت اسلام و از وسايل نشر اسلام است.آنچه امروز در دنيا کمبود احساس ميشود و خودِ مردم دنيا هم آن را احساس ميکنند، کمبود معنويت و خلأ معنوي - بخصوص در دنياي غرب - است. در ماديّات ماندهاند و از معنويّات فاصله گرفتهاند و غرق در شهوات شدهاند. خاصيت شهوات اين است که در بدو امر شهوت است؛ اما در استمرار و در ادامه، جهنّم است! وقتي شهوات بر زندگي يک فرد يا ملتي حاکم شد، تبديل به دوزخ ميشود. اين، خاصيت شهوات بشري است. ممکن نيست کسي را ببينيد که مدت مديدي را در شهواتْ خوش بگذارند. چنين کسي را خدا نيافريده است. اگر برويد نگاه کنيد؛ ببينيد و تحقيق کنيد، به اين معنا خواهيد رسيد. اين يک امر مسلّم و واضح است. ادامه بقا در شهوات، براي انسان جهنّم است. و اين، همان جهنّمي است که امروز گريبانگير عدّهاي از مردم متنعّم غرب شده است. آنهايي هم که متنّعم نيستند، در جهنّمي از فقر وبيچارگي و فساد غرقند. البته اشخاصي مستثني هستند. از هر طبقهاي، لابد اشخاصي مستثنايند. قطعاً هم آدمهاي خوب در آنجا هستند. لکن نوعيّت اين است.دنياي امروز، به اين بعثت احتياج دارد. در ايران اسلامي چنين نيست که ما هم حکومتي مثل بقيه حکومتها هستيم. چند صباحي خاندان فلان و چند صباحي خاندان بهمان هستند و حالا هم مسلمين و مؤمنين بر اين کشور حکومت ميکنند. قضيه ما اينگونه نيست. قضيه ما قضيه يک پيام است. قضيه يک بعثت است. ما حرف نُوي را به مردم دنيا عرضه ميکنيم. مسأله، اين است. اين حرف و پيام نو، اگر چه که اوّلين اثرش بايد در داخل زندگي خود ما و کشور ما ديده شود، اما براي دنيا يک راه جديد ارائه ميکند. اين را کارگزاران جمهوري اسلامي، نبايد فراموش کنند. اين نظام، نظامي است که آمده است به بشريت، بعثت الهي را نشان دهد. نيامده است که از جوامع و دولتها و نظامهاي گمراه، چيزي ياد بگيرد. ممکن است ما خيلي بد باشيم؛ خيلي ناقص باشيم؛ براي حمل اين پيام خيلي کوچک باشيم؛ امّا اين پيام، پيام نجات بشر است. بر سرِ آن نميشود چک و چانه زد. ماحق نداريم از اين پيام به خاطر اينکه با سليقه ما اينطور در ميآيد چيزي کم کنيم. خير! اين پيام، پيامي براي بشريت است. و بشر به آن احتياج دارد. ما دوست بشريّتيم. ما دشمن بشريت نيستيم. ما دوست علم و پيشرفت و بهروزي و راحتي همه ملتهاي دنياييم. ما ميدانيم آنها از چه رنج ميبرند: آنها به معنويّت احتياج دارند و معنويّت اينجاست. البته معنويّتِ تحميلي هم نيست. تحميلي که بشود، ديگر آن اثر را نخواهد داشت. ما آن را عرضه ميکنيم.در اينجا دو نکته هست که بايد به آن توجّه شود. به يک نکته من و شما؛ يعني آحادي که در اين نظام مسؤوليتي داريم بايد توجّه کنيم. آن نکته اين است که ما نه فقط به عنوان يک مدير و يک حاکم، بلکه به عنوان عرضه کننده يک انديشه نو در دنيا، بايد خودمان را بشناسيم و اينطور بايد عمل کنيم؛ اينطور بايد مشي کنيم؛ اينطور بايد رفتار خودمان را با اسلام تطبيق دهيم؛ و خلوص و استقلال اين انديشه و فکر را نگهداريم.يک نکته هم با مردم دنياست. وسايل ارتباط جمعي استکبار تلاش ميکنند که جمهوري اسلامي را متعرّض، متجاوز و در صدد قلع و قمع همه نظامهاي دنيا معرفي کنند. اما اينگونه نيست. هرکس در دنيا، هر طور ميخواهد، زندگي ميکند. ما فقط آنچه را که بشر به آن نيازمند است عرضه ميکنيم. اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام فرمود : «طبيب دوّار بطبّه قد احکم مراحمه واحما مواسمه.» در کوله پشتي ما دواي درمان دردهاي امروز بشريت است. هر که نميخواهد از اين کولهپشتي نگيرد و نبرد. ما که با کسي دعوا نداريم. اگر بشر از بحران هويّت رنج ميبرد، از بحران معنويّت رنج ميبرد، از بياحترامي نسبت به سنتّهاي بشري رنج ميبرد؛ پدر به پسر رحم نميکند، پسر به پدر احترام نميکند، پاس سنّتهاي گذشته را نميدارند، ارزشي براي ارزشهاي غير شخصي قائل نيستند، اين يک بحران است. امروز ملتهاي غرب به اين بحران دچارند؛ و علاجش در اسلام است. اگر امروز ثروت ثروتمندان در دنيا روزبهروز افزايش مييابد و اشخاص و کمپانيها و شرکتهايي، ثروتهاي افسانهاي ميلياردي تحصيل ميکنند، و در مقابل، انسانهايي در کنار همان ثروتها، شب در کارتون، روي آسفالت خيابان ميخوابند؛ اينها از مشکلات غرب است. اگر باوجود هزاران توصيه راجع به ازدواج و تبليغات خانواده و نظاير آن، روزبهروز بنيان خانواده درکشورهاي غربي سُستتر ميشود؛ اگر دخترها و پسرها ناراحتند؛ اگر همانهايي که خودشان شريک اين جرمند ناراحتند؛ اگر بنيان خانواده متزلزل است و بچهها ناراحتند؛ اگر بحران رواني همه را فرا گرفته است، اينها به خاطر چيست؟ اين همه خودکشي براي چيست؟ درطول همين چند ماه گذشته، يا شايد حدود يک سال گذشته، چند صد نفر در کشور ايالات متحده - که به خيال خودشان در اوج قلّه علم و ثروتند؛ و خيال ميکنند ارزش اينهاست - به وسيله اشخاص ديگر کشته شدهاند. حالا با هليکوپتر در بيابانها بگردند براي تظاهر به محبّت و رأفت و رحمت نسبت به گربه يا سگ گمشدهاي! مگر کورند؟! مگر نميبينند که در شهرها وايالات امريکا چه خبر است؟! يک نفر وارد کوپه يک قطار ميشود و با مسلسل، چند نفر را ميکشد. از اين کوپه ميآيد و باز در کوپه بعدي، چند نفر ديگر را ميکشد. و همينطور... اگر بشريت از اين دردهاي لاعلاج رنج ميبرد، ما ميگوييم: علاجش اينجاست؛ علاجش اسلام است. اين است تجديد بعثت در دنياي امروز. وامروز شما پيشقراوليد. ملت ايرانْ پيشقراول است. بايد عمل کند و با اعتماد و اتّکا به نفس هم بايد اين عمل را بکند؛ چون دنيا محتاج ماست.حالا تبليغات ميکنند که «ايران با همه مسأله دارد؛ ايران با همه مشکل دارد!» نه آقا! ايران فقط با دستگاههاي سازمان امنيت دولتهاي مستکبر دنيا که از کريهترين جاهاي آن کشورهاست، مسأله دارد. با همانهايي که همين تبليغات رسانهاي را درست ميکنند. شما خيال ميکنيد تبليغات اين راديوهاي بيگانه را چه کسي تنظيم ميکند؟ مثلاً تبليغات همين بي.بي.سي انگليسي را چه کسي درست ميکند؟ سازمان امنيت انگليس! مينشينند برنامهريزي ميکنند و چيزي را درست ميکنند... ما يک کشور و ملتي هستيم که يک پيام داريم. جمعيتي هستيم که قدرت و سابقه و افتخاراتي داريم. افتخاراتي در گذشته و افتخاراتي در امروز. شخصيتي مثل امام در ميان ما بوده است که در دنيا چنين شخصيتي را نه امروز و نه در زمانهاي نزديک به ما - تا آنجا که ما ميشناسيم - سراغ نداريم. جواناني را داريم با آن عظمت؛ که خودشان را نشان دادند. مادرهايي داريم، پدرهايي داريم، خانوادههايي داريم، دانشمنداني داريم. به چيزي و کسي هم احتياج نداريم. البته از کسي هم نميترسيم؛ از هيچکس! ما ميخواهيم چه بکنيم که برويم سراغ فلان کشور؛ فلان جا را فتح کنيم؛ فلان جا را خراب کنيم؛ فلان جا را به هم بزنيم؛ فلان جا را منفجر کنيم. اين کار، کار دستگاههاي ضدّ بشري همان حکومتهايي است که دچار آنطور مشکلات هستند. اين کارها کارِ ما نيست.ما پياممان پيامِ اسلام است. يکي از همان چيزهايي که عرض کردم از عوامل انتشار اسلام است، رفق است. «ما کان رفق في شيء الّا ذانه.» رفق يعني همواري. رفق به معناي سستي نيست. رفق به معناي خاکريزِ نرمِ قابلِ نفوذ نيست. رفق يعني ناهنجار نبودن، ناهموارنبودن، جگرخراش نبودن. اين معني رفق است. شما به يک عنصر بسيار سخت، مثل فولاد که ميزنيد، دستتان احساس ناراحتي نميکند؛ احساس ناهنجاري و ناهمواري نميکند. رفق -نرمي به اين معناست. هنجار درست. اين، معناي رفق است. گاهي هم ممکن است به يک چيز که دست ميزنيد، دست را بخراشد و زخم کند؛ درحاليکه جنسش مثل فولاد نيست. از يک تکه چوب است. چوب را ممکن است ناهموار بتراشند. بعضي، حرف ناحق را، حرف سست را، سخن کم محتوا را، طوري ميگويند که همه را ميخراشد. ممکن هم هست يک فکرِ با محتوا، يک فکرِ درست و يک فکرِ قوي را طوري بيان کرد که با همه استحکام، هيچ ناهنجاري نداشته باشد. اسلام، اين است. قرآن، اين است.درس بعثت براي ما بايد اين باشد، برادران و خواهرانِ عزيزِ من! درس قرآن بايد اين باشد که ما پيام آور يک سخن نو هستيم و خودمان بايد احترام آن سخنِ نو را حفظ کنيم. تا آنجا که براي بشر ممکن است، اولين عمل کنندگان باشيم. ثانياً؛ آنچه که ما دردست داريم، مورد نياز انسانهايي است که از خيرات واقعي زندگي دور ماندهاند. اين چيزهايي را که داريم، بيخود با حرفهاي اينو آن، با سوغاتيهاي دروغينِ همان متفکريني که آن دنياي جهنّمي را براي مردم خودشان با آن حرفها بهبار آوردهاند، مخلوط نکنيم.سوم اينکه، در مقابل حرفهاي قلمبه سلمبه ديگران، احساس ضعف نکنيم. منطق اينجاست. حرف درست اينجاست. اگر شما يک وقت ميبينيد چيزي برايتان جا نيفتاده، بايد بدانيد که درستش دستتان نيست. بايد برويد سراغ اهلش، تا درستش را به شما بدهند؛ منطقياش را، مستحکمش را، قوياش را. و اين، همان مشعلي است که پيغمبر اکرم برافروخت. آن روز دنيايي را روشن کرد؛ آن روز تمدّنهايي را - نه يک تمدّن را - پايهريزي کرد و امروز هم ميتواند. آن روز هم دنيا چيزهاي تازهاي داشت: علم داشت؛ پيشرفت داشت؛ انطاکيه را داشت؛ روم را داشت؛ يونان را داشت؛ ايران را داشت؛ هگمتانه را داشت؛ پرسپوليس را داشت. آن روز هم دنيا آنچنان تهي تهي نبود. اما وقتي اين مشعل روشن شد؛ وقتي اين خورشيدْ فروزان شد، همه شمعها فروغ خودشان را از دست دادند و اين بر همه غالب شد. «ليظهره علي الدّين کلّه» آمد تا معنويت را به طور طبيعي غلبه دهد. وقتي خورشيد طلوع ميکند، اگر شما وسط نور خورشيد هزار شمع هم بگذاريد، اصلاً نوري ندارد. بعثت، اينطور ظهور و غلبهاي است. اين همان شمع است. اين، همان چراغ است. اين، همان مشعل است. اين، همان خورشيد است. قدرش را بايد بدانيم. بعثت را بايد در خودمان و در زندگيمان زنده کنيم.بايد از خداي متعال هم کمک بخواهيم و خدا هم کمک خواهد کرد.پروردگارا! مارا مشمول دعوات وليعصر ارواحنافداه قرار بده. مارا مشمول هدايت و رحمت خودت قرار بده. قلب و جسم و عمل و زبان و فکر ما را نوراني کن. خود ما و ذريّه ما را با اسلام زنده بدار و با اسلام بميران. امام بزرگوار ما را با اولياي خودت محشور فرما و اين عيد را برهمه مؤمنين و مؤمنات - در سرتاسر عالم - مبارک گردان!والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته.