بيانات مقام معظم رهبرى در خطبههاى نماز جمعه تهران
(1373/11/28 )بسمالله الرّحمن الرّحيمالحمدلله ربّ العالمين. احمده و استعينه و استغفره واتوب اليه. و اصلّي و اسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته؛ بشير رحمته و نذير نعمته؛ سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا و شفيع ذنوبنا، ابيالقاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين؛ الهداة المهديّين المعصومين المطهّرين المکرّمين. سيّما بقيةالله فيالارضين. قالالله الحکيم في کتابه: «و اذا سَاَلَک عبادي عنّي، فانّي قريبٌ. اجيب دعوة الدّاع اذا دعان. فليستجيبوا لي وَ ليؤمنوا بي لعلّهم يرشدون.»همه برادران و خواهران عزيز نمازگزار و همچنين نفس خود را به رعايت تقواي الهي توصيه ميکنم. رعايت عظمتِ حضرت باري تعالي و حضورِ هميشگي و همه جايي آن ربّ غفورِ وَدود و بصيرِ عليم، حتّي در خاطرات ذهني و خطورات قلبي و آنچه نسبت به ديگران ميانديشيم و تصميم ميگيريم - چه رسد به اعمال و رفتار و احساسات - که در همه اينها حضور الهي و حضور حضرت احديّت و حضور علمِ شاملِ حق تعالي را به فراموشي نسپاريم و حس کنيم، تقواست. اين ماه، ماه تقواست که از نيمه آن گذشتهايم. در اين مدّت، خداي متعال، دلهايي را نوراني کرده، جانهايي را مشمول مغفرت و آمرزش نموده و انسانهايي را به فضل خود، نواخته است. آيا ما جزو آنها هستيم؟ اگر نباشيم، فرصت کم است. اما بهترين فصلِ دعا و توجّه و تضرّع و خشوع که شبهاي قدر است، پيشِ روي ماست.بنده امسال، از اوّلِ ماه رمضان، براي شبهاي قدر، نگرانياي داشتم؛ چون اوّلِ ماه براي ما ثابت نشده بود. روز چهارشنبه،اوّلِ ماه رسمي و تقويمي بود؛ اما شب چهارشنبه، به ما خبر نداده بودند که ماه ديده شده است؛ و ثابت نبود. بنده اين دغدغه را داشتم که نکند ما ملت ايران، امسال شبِ قدر را درک نکنيم! از اوّلِ ماه، برادران ما در دفتر پيگير بودند که ببينند آيا ميشود کساني را يافت که شب چهارشنبه يا شب پنجشنبه، هلال را رؤيت کرده باشند؟ ديشب، خداوند متعال اين عيدي را به ما داد و به فضل او ثابت شد که چهارشنبه، اوّلِ ماه بوده است. بنابراين، امروز هفدهم و امشب شبِ هجدهم است و فردا شب شبِ نوزدهم، اوّلِ ليالي قدر است. اميدواريم که ملت ايران اين شبها و روزها و آن ساعات ذيقيمت را قدر بدانند و تا آنجا که ممکن است، خود را از فضيلت آن ساعات بهرهمند کنند.امروز مردّد بودم که در خطبه اوّل، راجع به اميرالمؤمنين عليهالصّلاة والسّلام که اين ايام متعلّق به آن بزرگوار است صحبتي شود، يا درباره دعا. ديدم اميرالمؤمنين عليهالصّلاة و السّلام هم، در راه تضرّع و خشوع و تقرّب الي الله به شهادت رسيده است. اميدواريم که ملت ايران در اين ايام، راجع به آن بزرگوار سخنان زيادي بشوند. درباره دعا، بحث مستقلي لازم است و جا دارد که در طول اين مدتهاي مديد، يک خطبه را اختصاص به دعا بدهيم. من ترجيح دادم که امروز، چند مطلب درباره دعا عرض کنم. تقريباً بعضي از امّهاتِ مسائلِ مربوط به دعا را در خطبه اوّل عرض ميکنم:يک مطلب اين است که در دعا، سه چيز نهفته است که اين سه چيز، فوايد و دستاوردهاي دعاست. دعايي نيست که از دو تاي اين سه چيز، خالي باشد؛ چه دعاهاي مأثور که از معصومين عليهمالسّلام رسيده است و چه دعاهايي که يک انسان، خودش از روي طلب و نياز به خداي خود عرض ميکند. دو چيز حتماً در اين دعاها هست.و اما بعضي دعاها، سه چيز علاوه بر اين دو چيز دارند که اين سه چيز، خيلي مهم است. يکي از اين سه چيز، عبارت است از آن مقصودِ عمومي از دعا؛ يعني خواستن و گرفتن از خداوند متعال. ما انسانها نيازهاي زيادي داريم و وجودمان سر تا پا نياز است. اگر در وجود خودتان دقّت کنيد، ميبينيد از تنفّس کردن و غذا خوردن گرفته تا راه رفتن و گوش کردن و ديدن، همه و همه حاکي از نياز ما انسانهاست. يعني خداي متعال، مجموعهاي از امکانات و نيروها را در اختيار من و شما قرار داده است که با آنها ميتوانيم زندگي کنيم و همه نيز تحتِ اراده پروردگار است. هر کدام از اين نيروها و امکانات کمبود پيدا کند، انسان دچارِ مشکلِ اساسي در زندگي خود ميشود. مثلاً يک رگ يا يک رشته عصب از کار بيفتد، يک عضله مشکل پيدا کند، تا برسد به مسائلِ بيرون از وجودِ انسان يا مسائل روحي يا مسائل اجتماعي.بشر، سر تا پا نياز است. رفع اين مشکلات و تأمين اين نيازها را از چه کسي بايد بخواهيم؟ از خداي متعال که او حاجات ما را ميداند. «واسئلواالله من فضله ان الله کان بکلّ شيءٍ عليما.» خدا ميداند شما چه ميخواهيد، چه لازم داريد و چه چيز از او ميطلبيد و سؤال ميکنيد. پس، از خدا بخواهيد. در جاي ديگر، ميفرمايد: «و قال ربّکم: ادعوني استجب لکم.» پروردگار شما فرموده است: «دعا کنيد مرا» يعني «بخوانيد مرا؛ من به شما جواب ميدهم.» البته اين جواب دادن، به معناي برآمدنِ حاجت نيست. ميگويد: «جواب ميدهم و لبيّک ميگويم»؛ استجب لکم. اما اين استجابت الهي، در بسياري از موارد با دادنِ حاجت و آن چيزِ مورد درخواست شما همراه است. پس، اين مطلب اوّل که انسان نيازهايي دارد، و رفع اين نيازها را، بايد از خدا بخواهد. بايد درِ خانه خدا رفت، تا از تضرّع پيش ديگران، بينياز شد.چون روزِ جمعه و روزِ توجّه و روز معرفت به کلمات نبي اکرم و ائمّه عليهمالسّلام است، چند حديث کوتاه و مختصر بخوانم. در حديثي آمده است: «افضل العبادة الدّعا.» بهترين عبادتها، دعاست. حديث ديگر، حديث نبوي است. آن حضرت، به اصحابِ خود فرمود: «علي ادُّلکم علي سلاح ينجيکم من اعدائکم و يدر ارزاقکم» »آيا ميخواهيد سلاحي را به شما نشان دهم که هم شما را از دشمن حفظ ميکند و نجات ميدهد و هم روزيتان را فراوان ميکند؟» اين، همان خواستن از خدا براي برآورده شدن حاجات است. «قالوا: بلي يا رسولالله.» «عرض کردند: بلي؛ بفرماييد.» فرمود: «قال تدعون ربکم.» «خدا را دعا کنيد؛ خدا را بخوانيد.» «باللّيل والنّهار.» «شب و روز.» «فانّ سلاح المؤمن الدّعا.» «سلاح مؤمن، دعاست.» يعني دنبال حاجات رفتن، با سلاح دعا. با دشمن، با حادثه و با بليّه در افتادن، با سلاح دعا.يک روايت از حضرت سجاد عليهالسّلام است که ميفرمايد: «الدّعاء يبتع البلاء نازل و ما لم ينزل.» هم بلايي که به سوي شما آمده است با دعا دفع ميشود و هم بلايي که نيامده است. يعني اگر دعا نکنيد، آن بلا متوجّه شما خواهد شد.مسأله بسيار مهمّي است. خداوند متعال، وسيلهاي به انسان داده است که انسان ميتواند حوائج خود را - مگر در موارد استثنايي که به آن اشاره ميکنم - با آن برآورده کند. آن وسيله چيست؟ خواستن از خداي متعال است.کلامي از اميرالمؤمنين عليهالسّلام نقل شده است که ايشان - بنا بر نقل - فرمودهاند: «ثم جعل في يدک مفاتيح خزائنه، بما اذن فيه من مسألته.»؛ »خداي متعال، به اينکه به تو اذن داد از او بخواهي، کليد همه گنجينههاي خود را در دست تو قرار داد.» پس، اذني که خداوند متعال داد تا هر چه ميخواهي از او بخواهي، کليد همه خزائن الهي است. اگر انسان اين کليد را به شکل درست به کار ببرد - از خدا بخواهد - مسلّماً آن را در اختيار انسان ميگذارد. «فمتي شعت استفتحت الدّعا ابواب خزائنه.» هر وقت بخواهي، به وسيله دعا، درِ خزائن الهي را باز ميکني. ببينيد! اين، مسأله بسيار مهمّي است. چرا انسان خود را از اين وسيله مهم محروم کند؟!در اينجا، چند سؤال مطرح ميشود: يکي اينکه، اگر دعا، چنين نقش معجزآسايي دارد، پس اين وسايل دنيوي و اين ابزارها و علم و صنعت و نظاير آن چيست؟ جواب اين است که دعا رقيب ابزارهاي مادّي نيست. اين طور نيست که وقتي انسان ميخواهد به مسافرت برود، يا با خودرو و قطار و هواپيما عازم شود و يا با دعا برود! همچنين اين طور نيست که اگر انسان بخواهد وسيلهاي به دست آورد، يا پول خرج کند و يا اگر پول نداشت به دعا متوسّل شود و آن وسيله را به دست آورد! معناي دعا اين است که شما از خدا بخواهيد تا او اين وسايل را جور بياورد. آن وقتْ علل مادّي، هر کدام در جاي خودشان قرار ميگيرند. دعاي مستجاب اين گونه است.وقتي دعا ميکنيد که حاجتي از شما برآورده شود، اگر خداي متعال آن دعا را مستجاب کند، استجابتش اين است که ابزارهاي مادّي و عادّي و معمولي اين خواسته، جور ميشود. يعني خدا جور ميآورد. فرضاً شما از کسيطلبي داريد که آن کس طلب شما را نميدهد. اما يک وقت به دلش ميافتد و ميآيد طلبتان را ميدهد. اين، يک وسيله است. چه مانعي دارد که دعا اين وسيله را براي انسان جور کند؟همه وسايل عالم از اين قبيل است. بنابراين، دعا موجب نشود کسي تنبلي کند. دعا موجب نشود که کسي از دانش و علم و ابزار مادّي و علّت و معلولِ طبيعي، دست بشويد؛ نه. دعا رقيب آنها نيست، بلکه در طول آنهاست. دعا، جور آورنده آنهاست.البته غالباً اين طور است. ضمناً بعضي مواقع، خداي متعال معجزه هم نشان ميدهد که آن بحث ديگري است. معجزه در موارد استثنايي رخ ميدهد و در غيرِ مواردِ استثنايي، دعا جور کننده روال عادّي است. وقتي شما از خدا ميخواهيد حادثهاي اتفاق بيفتد که به آن نياز داريد، در کنار دعا، بايد نيرويتان را هم به کار ببنديد. مثلاً اگر احساس تنبلي به شما دست ميدهد و دعا ميکنيد که خداي متعال اين احساس را از شما بگيرد، در کنار دعا، بايد اراده و همّت نيز به خرج دهيد. يعني در اينجا هم، باز وسيله مادّي و وسيله طبيعي ديگري هست که همان همّت کردن است. بايد همّت و اراده کنيد. هيچ کس خيال نکند که اگر در خانه بنشينيم و به تلاش و اقدام نپردازيم، حتي اراده هم نکنيم و فقط به دعا مشغول باشيم، خدا حاجاتمان را برآورده ميکند؛ نه. چنين چيزي امکان ندارد. پس، دعا در کنار تلاش و با تلاش است. بعضاً خيلي از تلاشها به نتيجه نميرسد؛ اما همين که دعا کرديد، به نتيجه خواهد رسيد. اين، يک نکته.مطلب ديگر اين است که گاهي هر چه انسان دعا ميکند، مستجاب نميشود. علت چيست؟ روايات ديني، اين مشکل را براي ما حل کردهاند. مثلاً در روايات آمده است که اگر شرايط دعا وجود نداشته باشد، دعا مستجاب نميشود. بالأخره دعا هم شرايطي دارد. بزرگان دين فرمودهاند: «کارهاي نشدني را از خداي متعال نخواهيد.» در روايتي آمده است که روزي يکي از اصحاب نبياکرم صلّيالله عليه آله و سلّم در حضور پيغمبر دعا کرد و گفت: «اللّهم لاتحتجني علي احداً من خلقک»؛ »خدايا، مرا محتاج هيچ آفريدهاي نکن.» «فقال رسول، صلّيالله عليه و آله: لا تقولنها کذا.» «پيغمبر، صلّيالله عليه و آله فرمود: اين طور نگو.» «فليس من احداً الّا و هو محتاج اليالنّاس.» مگر ميشود که يک انسان، محتاج ديگران نباشد؟ «نگو که خدايا مرا محتاج هيچ کس نکن. اين، خلافِ طبيعت بشري، خلافِ سنّت الهي و خلافِ طبعِ نهاده پروردگار در وجودِ انسان است.» چرا ميگويي «خدايا، مرا محتاج هيچ کس نکن»؟ اين دعا، مستجاب نميشود. آن فرد، عرض کرد: «يا رسولالله! پس چگونه دعا کنم؟» فرمود: «قلاللّهم لاتحتجني علي شرار خلقک.» «بگو: خدايا! مرا محتاج اشرار از بندگان خود مکن. مرا نيازمند مردمان شرير مکن. مرا محتاج انسانهاي لئيم مکن. اين درست است. اين ميشود. اين را از خدا بخواه.» پس، اگر چيزي را از خداي متعال طلب کرديم که نشدني و به خلاف سنّتهاي معمولي عالم است، برآورده نميشود.يکي از شرايط استجابت دعا اين است که آن را با توجه مطرح کنيم. گاهي لقلقه زبان، جملاتي چون «خدايا ما را بيامرز.»، «خدايا به ما سعّه رزق بده» و «خدايا قرض ما را ادا کن» است. ده سال انسان اين گونه دعا ميکند، اصلاً مستجاب نميشود. اين فايدهاي ندارد. يکي از شرايط دعا اين است که فرمود: «اعلموا انالله يقبل الدّعاء عن قلب غافل»خداوند متعال، از صاحب دلِ غافل - دلي که متوجه نيست چه خواستهاي را مطرح ميکند و با که دارد حرف ميزند - دعايي را قبول نميکند.» معلوم است که دعاي داراي اين ويژگيها، مستجاب نميشود. بايد تضرّع کنيد و جدّي بخواهيد. بايد از خداي متعال با الحاح بخواهيد. باز بخواهيد و باز بخواهيد. در اين صورت البته خداي متعال دعاها را مستجاب خواهد کرد.يک مطلب ديگر در باب دعا اين است که براي برآمدن حاجات، هيچ حاجتي را آن قدر بزرگ نشماريم که بگوييم: «اين حاجت را ديگر نميشود از خدا خواست، چون خيلي بزرگ است.» نه. اگر حاجت، به خلاف طبيعت و سنن آفرينش نيست، اگر محال نيست، هر چه هم بزرگ باشد، مسألهاي نيست و از خدا بخواهيد. شما در هر روز از ماه رمضان - بنابر مأثور - بعد از هر نماز ميگوييد: «اللّهم ادخل علي اهل القبور السّرور. اللّهم اغن کلّ فقير.» از خدا ميخواهيد همه فقرا را غني کند. فقط فقراي ايران را نميگوييد. «اغن کلّ فقير» يعني همه فقراي اسلام غني شوند. اينها، خيلي مهم است. (من در آن جهت دوم، باز هم، انشاءالله، به همين موضوع برميگردم.) خواسته و حاجت بزرگي است، وقتي ميگوييد «خدايا، همه فقرا را غني کن.» خوب؛ از خدا ميخواهيم. چرا نشود خواست؟! اگر موانعِ بر سر راه غني شدن برطرف گردد، چرا نشود؟! پديده فقر که يک امر ذاتي در جامعه نيست. فقر در جوامع بشري، يک امر تحميلي است. فقر را قدرتهاي ستمگر و زورگو و زيادهطلب عالم، بر افراد و بر ملتها تحميل ميکنند. اگر اين قدرتها از ميان بروند، چرا دعاي «الّلهم اغن کلّ فقير» مستجاب نشود؟! ممکن است چنين حاجتي برآورده شود.در ادامه اين دعا ميگوييد:«اللّهم اشبع کلّ جائع. اللّهم اکسُ کل عريان.» انسان حاجتي به اين کلاني از خدا ميخواهد! در دعاي سحر روز جمعه - که مستحبّ است - دعايي کوتاه، اما بسيار خوب است. اگر توفيق پيدا کرديد، حتماً اين دعا را بخوانيد. اوّل درخواستهايي از خدا ميشود و بعد اين عبارت ميآيد: «الهي طموح الآمال قد خابت الا لديک و معاکف الهمم قد تعطّلت الّا عليک» ؛ «خدايا! آرزوهاي سرکش و بزرگ و خواستههاي عظيم، محکوم به نوميدي هستند؛ مگر وقتي که با تو مطرح شوند.» کاروان طلبهاي ما، از راه رفتن، محکوم به باز ماندنند؛ مگر وقتي که در خانه تو بيايند.خداوند از حاجت بزرگ انسان که هراسي ندارد! از خدا، هر چه بزرگتر بخواهيد. مبادا يک وقت انسان با خود بگويد: «خوب؛ من اين چيزي را که ميخواهم، اگر براي خودم بخواهم، قابلِ شدن است. اما طلبِ عافيت براي همه انسانها، خيلي بزرگ است. چطور اين را از خدا بخواهم؟!» نه؛ بخواهيد. براي بشرّيت بخواهيد. براي همه انسانها بخواهيد. بعضي چيزها را براي همه مسلمين بخواهيد. در همين دعا، عبارتِ «اللّهم اصلح کلّ فاسد من امور المسلمين»، از آنِ مسلمانان است. مخصوص دعايي است که مخصوصِ اهلِ اسلام است. البته، آن هم عللي دارد که چرا؟ شايد در غير اهل اسلام، امکانش نيست و شايد بدون حاکميت اسلام، ممکن نيست که خداي متعال همه مفاسد را برطرف کند. اصلاً نميشود. شرطش، اسلام است. پس، اين يک طرف قضيه است.ضمناً، از کوچک بودن خواسته هم ابا نداشته باشيد. خواستههاي کوچک کوچک را هم از خدا بخواهيد. در روايت است که حتي بندِ کفش خود را - که چيز خيلي حقيري است - از خدا بخواهيد. روايتي است از امام باقر عليهالصّلاة والسّلام که ميفرمايد: «لاتحَّقروا صغيراً من حوائجکم فانَّ احبّ المؤمنين الي الله اسئلهم»؛ »حاجتهاي کوچک را حقير نشماريد و از خدا بخواهيد».خوب؛ انسان به بند کفش احتياج دارد؛ به درِ مغازه ميرود و ميخرد. اين هم دعا لازم دارد؟! بله! تا احساس کرديد که به بند کفش و يا هر چيز ديگرِ به اين کوچکي نياز داريد، دل را متوجّه خدا کنيد و بگوييد: «پروردگارا! اين را هم به من برسان.» رساندنش به چه ترتيب است؟ به اين ترتيب است که پول در جيبم بگذارم، سرِ کوچه بروم، از مغازه بخرم و بعد هم آن را مورد استفاده قرار دهم. به هر حال، بايد از خدا بخواهيد. اگر چه به درِ مغازه رفتيد، پول داديد و بند کفش خريديد؛ اما باز هم آن را خدا به شما داد. از غير طريق خدا که چيزي به دست انسان نميرسد. هر چه به ما ميرسد خدا به ما ميدهد.چيزي را که خدا ميدهد، قبلاً بايد از خدا بخواهيم. چرا بخواهيم؟ يکي از عللِ اينکه گفتهاند حاجات کوچک را هم از خدا بخواهيد، اين است که به حوائج و عجز و حقارت و تهيدستي خودمان توجّه پيدا کنيم تا ببينيم که چقدر تهيدستيم. اگر خداي متعال کمک نکند، امکان ندهد، نيرو ندهد، فکر ندهد، ابتکار ندهد و وسايل را جور نياورد، همان بندِ کفش هم به دست ما نخواهد رسيد. اگر شما به قصد خريدنِ بند کفش از خانه بيرون آمديد، در راه جيبتان را زدند يا پولتان گم شد و يا مغازه مورد نظر، بسته بود و يا در بين راه، حادثه مهمّي پيش آمد که مجبور شديد برگرديد، بند کفش گيرتان نيامده است. بنابراين، هر چيز را از خدا بخواهيد؛ حتّي بند کفش را، حتّي کوچکترين اشيا را و حتّي قوت روزانه خود را. بگذاريد اين منِ دروغينِ عظمت يافته در سينه ما - که ميگوييم «من» و خيال ميکنيم مجمع نيروها ما هستيم - بشکند. اين «من» انسانها را بيچاره ميکند. اين هم مطلبي در باب دعا که انسان خواستههاي خود را از طريق دعا به دست آورد.حال نگاه کنيد به حاجات خودتان، حاجات مسلمانان، حاجات کشورتان، حاجات برادران مؤمنتان؛ به مريضها، به مريضدارها، به جانبازان، به غم ديدهها، به دلهاي غمگين، به چشمهاي نگران، به نيازهاي فراوانِ انسانهايي که حول و حوش شما، زير سقف شما و در کشور شما هستند، در دنياي اسلام هستند، روي کره خاک هستند. همه اين حاجات را در اين شبهاي قدر، يکي يکي از خداي متعال بخواهيد. البته در مطلب بعدي، در اين زمينه هم توضيحي عرض ميکنم.و اما، دومين چيزي که در دعا وجود دارد، معارف است. و اين مخصوص دعاهايي است که از معصوم به ما رسيده است. امام سجّاد عليهالصّلاة والسلام، «صحيفه سجّاديه» را به صورت دعا تنظيم فرموده و اصلاً دعا خوانده است؛ اما اين کتاب، پُر از معارف الهي و اسلامي است. توحيد خالص در صحيفه سجّاديه است. نبوّت و عشق به مقام تقدّس نبي اسلام عليه و علي آله الصّلاة والسّلام در صحيفه سجّاديه است. مثل بقيه دعاهاي مأثور، معارف آفرينش در اين کتاب است. همين «دعاي ابوحمزه ثمالي» که مخصوص سحرهاست - سعي کنيد آن را بخوانيد و در معنايش توجه و تدبّر داشته باشيد - و همين «دعاي کميل» که شبهاي جمعه خوانده ميشود، از جمله دعاهايي است که سرشار از معارف اسلامي است و در آنها حقايقي به زبان دعا بيان شده است. نه اينکه آن بزرگوار - امام سجّاد عليهالصّلاة والسّلام - نميخواسته دعا کند و دعا را پوشش قرار داده است؛ نه. دعا ميکرده، مناجات ميکرده و با خدا حرف ميزده است. منتها انساني که قلبش با خدا و با معارف الهي آشناست، حرف زدنش هم اين گونه است. حکمت از او سرريز ميشود و دعاي او هم عين حکمت است.دعاهايي که ما ميخوانيم، پر از حکمت است. در دعاهاي مأثور از ائمّه عليهمالسّلام که به ما ميرسد، نکاتي عايد از معارف وجود دارد که حقيقتاً مورد احتياج انسان است. آن بزرگواران با آوردن اين نکات در دعاها به ما ياد ميدهند که از خدا چه بخواهيم.من از دعاي شريف ابوحمزه ثمالي چند فقره برايتان عرض ميکنم. اين دعاي طولاني، حالت مناجاتي عجيب دارد که در بخش سوم عرض خواهم کرد. و اما لابهلاي اين مناجاتها، نيازهاي واقعي انسان نهفته است. نيازهاي واقعي آنهايي است که اين بزرگوار از خداي متعال ميخواهد. مثلاً در فرازي از دعا، خطاب به قادر متعال، عرض ميکند: «اَرْغِدْ عَيْشي»؛ «زندگي مرا زندگي گوارايي قرار بده.» گوارا بودن زندگي، نه با پول، نه با قدرت و نه با داشتن زر و زور است. زيرا يک فرد، در عين برخورداري از همه اين امکانات، ممکن است زندگي برايش گوارا نباشد. نگرانياي دارد که زندگي برايش گوارا نيست. مشکل خانوادگياي دارد که زندگي برايش گوارا نيست. اولادش مشکلي پيدا ميکنند - العياذُ بالله، نستجير بالله، يکي از فرزندان وي، اخلاق بدي دارد - ديگر زندگي برايش گوارا نيست. خبرِ بدي به انسان ميرسد؛ زندگي بر او تلخ و ناگوار ميشود. اين انسان، هم پول دارد، هم قدرت دارد، هم امکانات دارد؛ همه چيز دارد؛ امّا زندگي گوارا ندارد. ممکن است انسان فقيري که زندگي خيلي سادهاي دارد و در اتاقي محقّر، با عيال و فرزندش در عين تنگدستي گذرانِ زندگي ميکند، زندگياش گواراتر از آن فردِ همه چيزدارِ ثروتمند و قدرتمند باشد.ببينيد حضرت سجاد، عليهالصّلاة والسّلام، چگونه نقطه اصلي را مورد توجه قرار ميدهد. ميگويد: «اَرْغِدْ عَيْشي وَ اَظْهِرْ مُرُوّتي»؛ «زندگيام را گوارا و جوانمرديام را آشکار کن.» ظاهراً معناي عبارت دوم اين است که «ميداني به وجود آيد، تا من در آن، صفت جوانمردي را به منصه بروز درآورم.» نه اينکه «مردم ببينند من جوانمردم؛» نه. براي اينکه، اگر بخواهيم جوانمردي بروز پيدا کند، بايد جوانمردي کنيم. صرف اينکه جوانمردي در درون انسان وجود داشته باشد، کافي نيست. انسان بايد جوانمردي را به مرحله عمل برساند و نسبت به کساني جوانمردي کند. اين ميشود «اَظْهِرْ مُرُوّتي».در ادامه ميفرمايد: «وَاَصْلِحْ جَميعَ اَحْوالي»؛ «همه کارهاي من و احوال مرا اصلاح کن. حالِ دعاي مرا اصلاح کن. حالِ زندگي معمولي من و خانوادهام را اصلاح کن. حالِ شغلي را که دارم، اصلاح کن. همه خصوصيات مرا اصلاح کن.» اصلاح هر امري، به حسب خودش، يک دعاي کامل و جامع است. «وَاجْعَلني مِمّن اَطَلْتَ عُمْرَهُ وَ حَسَّنْتَ عَمَلَهُ وَاَتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتَک وَ رَضيتَ عَنْهُ وَ اَحْيَيْتَهُ حَيوةً طَيِّبَةً.» ميگويد: «مرا از کساني قرار بده که عمري طولاني توأم با عمل نيکو و همراه با نعمتِ کامل الهي و همراه با رضاي پروردگار و حيات طيّبه دارند.» آيا چيزي از اين بهتر، وجود دارد؟!معصومين عليهمالسّلام، ياد ميدهند که چه بايد از خدا بخواهيم. چيزهايي که بايد از خدا خواست، همانهاست که آن بزرگواران در ادعيّه مطرح ميکنند. بعضي در دنيا، به سراغ زياديهاي زندگي ميروند. ميگويند: فلان معامله براي من جور شود. فلان سفر درست شود. فلان شغل گيرم بيايد. و... چرا انسان چيزهاي اصلي را از خدا نخواهد؟! پيشوايان دين به ما ياد ميدهند: «اين گونه دعا کنيد و اين چيزها را از خدا بخواهيد.» البته نوع دعاهايي که آنان به ما ياد ميدهند، يک فصلِ طولاني را به خود اختصاص ميدهد.نکته ديگر اينکه، آنان در خلال دعاهاي مذکور، نقطههاي ضربهپذيرِ معنوي را به يادِ ما ميآورند و هشدار ميدهند که «ممکن است از اين نقاط ضربه بخوريد و آسيب ببينيد.» در همين دعاي شريفِ «ابوحمزه»، در عبارتي ميفرمايد: «اللّهم خُصّني مِنْک بخاصَّةِ ذِکرِک وَ لاتَجْعَل شَيئاً مِمَّا اَتَقَرَّبُ بِهِ في آناءِ اللَّيلِ وَ اَطْرافِ النَّهارِ رياءً وَلا سُمْعَةً وَلا اَشَراً و لابَطَرا»؛ «خداوندا! کاري کن که کارهاي انجام شده از طرف من، ريا و سمعه نباشد. براي اينکه اين و آن ببينند، نباشد. براي اينکه دهن به دهن بگردد، و مردم به هم بگويند خبر داريد فلان کس چه کار خوبي کرد و چه عبادات خوبي انجام داد، نباشد. از روي ناز و غرور، نباشد» آخر بعضي مواقع انسان کارهايي را از روي ناز و غرور انجام ميدهد و به خود ميبالد و ميگويد: «آري! ما بوديم که اين کار را انجام داديم.»اينها نباشد. اينها، آن نقاطِ ضربهپذير است. انسان خيلي کارهاي خوب انجام ميدهد؛ اما با اندکي ريا و سمعه، آن کارها را «هباءً منثورا» ميکند. دود ميکند و به هوا ميفرستد. معصومين عليهمالسّلام به ما توجّه ميدهند و ميفرمايند: «مواظب باشيد اين طور نشود!» «واجْعَلْني لَک مِنَ الْخاشِعينَ» تا آخر.پس، نقطه دوم اين است که در اين دعاها، معارف زيادي نهفته است. مثلاً در فقرات اوّل دعاي کميل، همه ميخوانيم: «اللّهم اغفرلي الذّنوب الّتي تهتک العصم. اللّهم اغفرلي الذّنوب الّتي تنزّل النّقم. اللّهم اغفرلي الذّنوب التي تغيّر النّعم.» گناهاني وجود دارد که پردهها را ميدرد. گناهاني وجود دارد که نقمت الهي را بر انسان نازل ميکند. گناهاني وجود دارد که نعمتها را از انسان ميگيرد. «اللّهم اغفرلي الذّنوب الّتي تحبس الدّعاء.» گناهاني هم وجود دارد که دعا را حبس ميکند.پناه بر خدا! ممکن است انسان مرتکب گناهي شود که هر چه دعا کند، آن دعا بياثر و بيفايده گردد. بي اثر شدنِ دعا چگونه فهميده ميشود؟ به اين گونه که حال دعا از انسان گرفته ميشود.در اين خصوص عبارتي را از بزرگي نقل کردهاند. نميدانم روايت از معصوم، عليهالسّلام، است يا عبارتي از غير معصوم. هر چه هست، عبارت حکمتآميزي است. ميگويد: «انا من ان اسلب الدّعا اخلف من ان اسلب الاجابة»؛ »از اينکه دعا از من گرفته شود بيشتر ميترسم تا اينکه اجابت از من گرفته شود.»گاهي حال دعا از انسان گرفته ميشود. اين، علامتِ بدي است. اگر ديديم در وقت دعا، در وقت تضرّع و در وقت توجه و تقرّب، هيچ نشاط و حوصله دعا نداريم، علامتِ خوبي نيست. البته درستش هم ميشود کرد. انسان ميتواند با توجّه، با التماس و با خواستن، حال دعا را به طور جدّي از خدا بگيرد. بنابراين، ديديم که در دعاي کميل هم معارف وجود دارد. اين هم نکته دوم.و اما نکته سوم و آخر در دعا، آن مطلبِ اصلي دعاست. حتّي دو نکتهاي که عرض شد، نسبت به اين نکته آخر، کوچک است. آن چيست؟ خشوع در مقابل پروردگار. اصلِ دعا، اين است. اينکه ميبينيد از قول پيغمبر صليالله عليه وآله نقل شده است که فرمود: «الدّعاء مخ العباده» «مغز عبادت دعاست» به خاطر آن است که در دعا حالتي وجود دارد که عبارت است از وابستگي مطلق به پروردگار و خشوع در مقابل او. اصل عبادت هم اين است. لذاست که در ادامه آيه شريفه «و قال ربّکم ادعوني استجب لکم» ميفرمايد: «ان الّذين يستکبرون عن عبادتي سيدخلون جهنم داخرين.» اصل دعا اين است که انسان در مقابل خداي متعال، خود را از انانيّت دروغين بشري بيندازد. اصل دعا، خاکساري پيش پروردگار است.عزيزان من! هر جا که شما نگاه کرديد - چه در محيط خودتان، چه در کشور خودتان و چه در سرتاسر دنيا - و بدي و فسادي را از ناحيه کسي، مشخّصاً ديديد، اگر دقّت کنيد مشاهده خواهيد کرد که اساس و منشأ آن بدي و فساد، انانيّت، استکبار، استعلا و غرور انساني است. دعا بايد اين را بشکند.من يک وقت ميخواستم بحثي قرآني در اين خصوص عرض کنم که فعلاً مجالش نيست. بحث قرآني مربوط به ماجراي حضرت موسي عليهالسّلام است که از آن ماجراهاي عبرتآميز و عجيب تاريخ است. درباره اين ماجرا هرچه بگويم تمام نميشود. واقعاً قرآن گنجينه عظيمي از تجربه موسوي براي ماست. در اين ماجراي عجيب، يکي از نقاط برجسته، خراب و فاسد شدنِ کساني از همراهان موسي عليهالسّلام است که از همراهي او برگشتند. من اينها را عرض ميکنم تا کساني که اهل تأمّل در آيات قرآنند، دنبالش بروند.در قرآن چند مورد از اين مسائل داريم که يکي مربوط به سامري است، يکي مربوط به قارون است و يکي هم مربوط به کساني است که از رفتن به داخل ارض مقدسّه استنکاف کردند. اينها مصاديق رجعت و ارتداد است؛ و بنده يکي دو ماه پيش، درباره رجعت و ارتداد صحبت کردم. مثلاً قارونِ مبغوضِ خبيثِ ملعونِ الهي، آن قدر انسان بدي است که قرآن کريم بخشي را به او اختصاص داده است. مشکل قارون اينجاست که وقتي حضرت موسي عليهالسّلام به او ميفرمايد «اموالي را که تو به دست آوردي، زينت است» و به نصيحت وي ميپردازد، در جواب آن حضرت ميگويد: «انما اوتيتهُ علي علم»؛ من آگاه و عالم و توانا بودم.» به تعبير امروزي: «هوش و ذکاوت داشتم، زرنگي داشتم، سياست بلد بودم. ناز شستم که اين اموال را از اين راهها به دست آوردم. به کسي مربوط نيست!» او نميفهميد که اموال را خدا داده بود. کما اينکه جان را خدا به انسان ميدهد، فرزند را خدا به انسان ميدهد، دين را خدا به انسان ميدهد و همه چيز مالِ خداست.اي انسان نادان! چرا سرکشي ميکني؟! چرا اشتباه ميکني و ميگويي «منم که اين مال را به دست آوردم»؟! «من» کيست؟! خداي متعال به مبارزان فداکاري که به ميدان جنگ رفتند؛ جانهايشان را در مقابل تيرهاي دشمن سپر کردند؛ جنگيدند و بيني دشمن را به خاک ماليدند و نهايتاً دشمن را شکست دادند، ميگويد: «و ما رميت اذ رميت و لکن الله رمي.» اين تيري که تو قبلاً نحوه انداختنش را ياد گرفتي، سپس نشانه گرفتي، دقّت کردي و زدي تا اينکه به هدف خورد، کارِ تو نبود. تو آن را به هدف نزدي، بلکه خدا زد. نيروي من هم مالِ خداست، اراده من هم مالِ خداست. دقّت نظر من هم مالِ خداست. اصلاً هر چه دارم مالِ خداست. آن وقت در مقابل اين قدرتِ مالک محيطِ مدبّري که همه چيز من در قبضه قدرت اوست، گردن بالا بگيرم و بگويم «من»!؟ اين، آن نقطه فسادِ بشري است. هر جا اين باشد، بد است و موجب فساد ميشود.فلان صهيونيستِ رئيسِ فلان کمپاني مثلاً چند مليّتي، اگر بگويد «من» و خيال کند سياست دنيا را ميچرخاند، يا مثلاً هيتلرِ آتش افروز، يا فلان رئيس جمهورِ طغيانگر امريکا، يا فلان دزدِ سرِ گردنه فلان نقطه، يا فلان شخصِ ملبّس به لباس دين، اما در واقع دعوت کننده به نفس، يا من و شمايي که هيچ کدام از اينها هم نباشيم، اما در زندگي خود را بر هر چيز ديگر ترجيح دهيم و استکبار و استعلا بورزيم، اينها مايه فساد خواهد شد. البته هر چه انسان بزرگتر بود و قدرت بيشتري داشت، انانيّت در او فساد بيشتري به وجود ميآورد. اما اگر کوچک بود، انانيّت فقط به ضرر خود اوست و فساد کمتري براي ديگران دارد. خاصيت دعا اين است که نفسانيتها را ميشکند. لذاست که گفتهاند: «حتي چيزهاي کوچکت را هم از خدا بخواه تا بفهمي که حقيري. بداني که گاهي اوقات، يک پشه يا مگس، انسان را از کار مياندازد، و آسايشِ وي را ميگيرد: «و ان يسلبهم الذّباب شيئاً لايستنقذوه منه ضعف الطالب والمطلوب.» اين است که دعا براي تضرّع پيش خداست؛ براي عرضِ حاجتْ پيش خداست؛ براي تواضع و براي بيرون آمدن از پوسته دروغين استکبار و استعلاست. خداي متعال، گاهي براي من و شما مشکلاتي به وجود ميآورد، تا وادار به تضرّع و توجّه و خشوعمان کند. همانطور که در آيات کريمه قرآن ميفرمايد: «و لقد ارسلنا الي امم من قبلک فاخذناهم بالبأسا والضّراء لعلهم يتضرّعون. فلولا اذ جائهم بأسنا تضرّعوا و لکن قست قلوبهم و زيّن لهم الشّيطان ما کانوا يعملون.» اين تضرّع، نه براي خاطر خدا، که به خاطرِ خودِ ماست. خدا احتياجي به تضرّعِ من و شما ندارد:
تيشه زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با مهر تو پيوندم زنند
تا که با مهر تو پيوندم زنند
تا که با مهر تو پيوندم زنند