بيانات مقام معظم رهبرىدر مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى (ره) در مرقد مطهر - [سخنرانی مقام معظم رهبری در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره) در مرقد مطهر] نسخه متنی
بيانات مقام معظم رهبرىدر مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى (ره) در مرقد مطهر
(1374/03/14 )بسماللهالرّحمنالرّحيمالحمدلله ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا و شفيع ذنوبنا، البشير النّذير، و السّراج المنير، سيّدنا و نبيّنا ابيالقاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المهديّين المعصومين، سيّما بقيّةالله فيالارضين.سالگرد رحلت امام بزرگوار را به همه امت بزرگ اسلامي، ملّت شريف ايران و آزادگان عالم، تسليت عرض ميکنم. امسال اين حادثه بزرگِ عاشورايي، با ايام عاشوراي حسيني همراه است و اهميّت اين روزها، به اين جهت مضاعف است. بخصوص چون پيکر مطّهر فرزند و پاره تن امام، مرحوم «حاج سيداحمد آقا»، در جوارِ مرقد مبارک امام بزرگوار است، ملت ما امسال عزاي مضاعفي دارد: هم ياد امام است، هم تجديد خاطره فرزند دلبند و عزيز آن بزرگوار و اين همه، در ايام عاشوراي حسيني است.پس از تسليت به شما حضّار محترم و گرامي، ميخواهم از اين فرصت، براي بيان مطلب مهمّي در باب انقلاب و پيام آن استفاده کنم:انقلاب بزرگ اسلامي که امام بزرگوار آن را هدايت کرد، به ثمر رساند و نتيجه مهمِّ جمهوري اسلامي را بر آن مترتب کرد، داراي دو وجهه است: يک وجهه، وجهه داخلي و ايراني و وجهه ديگر، وجهه جهاني، بينالمللي، اسلامي و انساني است. هر دو وجهه انقلاب، حائز اهميّت است. در هر دو وجهه، ما به برکت استعداد ذاتي خود، رهبري آن بزرگوار و مجاهدت و پايمردي شما ملت عزيز، پيشرفتهاي زيادي داشتهايم. من امروز در مقابل مرقد آن رهبر بينظيرِ دورانِ ما، به مناسبت سالگرد رحلت امام بزرگوار، ميخواهم اعلام کنم که انقلاب، در هر دو وجهه، باز هم به پيش ميرود و جهتگيري انقلاب در هر دو جهت، به قوّت خود باقي است.وجهه اوّل، مربوط به کشور و ملت ايران است. هدف انقلاب در درجه اوّل اين بود که نظامي در داخل کشور به وجود بياورد که وابسته نباشد؛ بلکه مستقل باشد. وابستگي براي يک کشور و ملت، آفت بزرگي است و همه آفتهاي ديگر، بر آن مترتّب ميشود. ملتي که به يک قدرت خارج از خود وابسته است، خيرات، استعدادها و منابع عظيم انساني و مادّياش در جهت خواست آن قدرت خارجي مصرف ميشود، نه در راه خير ملت. شخصيتها و افرادِ دلسوز و علاقهمندِ اين ملتها، يا منزوي ميشوند، يا به وسيله نظام و رژيم وابسته، نابود ميگردند. منابعِ نفت، گاز و معادن زيرزميني ديگرش اگر استخراج شود، به صلاح و خير قدرتي که به آن وابسته است، مصرف ميشود. دوستي، دشمني و موضعگيري جهانياش، به تبع ميل و خواست قدرتي است که به آن وابسته است. مذهب، اخلاق، فرهنگ و آدابش، آنطوري است که آن قدرت خارجي ميخواهد، انتخاب ميکند و تشخيص ميدهد. ميل خودش و ايمان، اراده، خواست و نظر مردمش، مورد اعتنا قرار نميگيرد. لذا، در يک نظام وابسته، مردم و مغزهاي متفکر، هيچکاره ميشوند. اداره حقيقي کشورِ وابسته، نه به دست دولتِ خودش، بلکه در واقع به دست دولتي است که به آن وابسته شده است.براي يک ملت، بدبختياي از اين بالاتر نيست. مادرِ همه آفتهاي ملي، وابستگي است. برادران و خواهران عزيز! کشور ايران، قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، يک کشور وابسته بود. اين وابستگي، بخصوص در پنجاهوچند سالي که نظام منحوس و فاسد پهلوي بر سرِ کار بود، به اوج خود رسيده بود.من دو، سه نمونه واضح و محسوس را عرض ميکنم تا معلوم شود که وجهه دروني و ايراني انقلاب، چه عظمتي براي اين ملت به وجود آورده و چه کار بزرگي انجام داده است: انگليسيها رضاخان را در ايران بر سرِ کار آوردند و به حکومت رساندند. اين، حرفي نيست که مخالفين رضاخان بگويند. خودِ وابستگان به آن رژيم و همه مورّخين بيطرف و بينظر هم، به همين مطلبْ تصريح و اعتراف کردهاند. خود انگليسيها هم رضاخان را بردند؛ چون در اثناي سلطنت او احساس کردند که رژيم پهلوي به قدرت آلمان، که آنوقتها، در اثناي جنگ بينالملل دوم، پيشرفتهاي مختصري به دست آورده بود، گرايشي پيدا کرده است. همچنين، بهخاطر اينکه اخلاق رضاخاني با اخلاق هيتلري به هم شبيه بود؛ به طوريکه رضاخانْ به هيتلر علاقهمند و دلبسته شده بود. انگليسيها اين را احساس کردند. طاقت نياوردند و رضاخان را برداشتند. انگليسيها، بعد، محمّدرضا را به حکومت رساندند. اين، مطلبي است که خود آنها هم به آن اعتراف کردهاند و جزو مسلّمات و واضحات است.من نقلي را از يکي از وابستگان به رژيم محمّدرضا عرض ميکنم؛ شما ببينيد اين وابستگي در چه حدِّ پستکننده و ذلتآوري بوده است! در اوايل رفتن رضاخان که هنوز تکليف سلطنت در ايران درست معلوم نشده بود، سفير انگليس در تهران به کسي که از طرف محمّدرضا به او مراجعه کرده بود که تکليف خودش را بداند، ميگويد که چون بر طبق اطّلاعات ما، محمّدرضا به راديو برلين گوش ميکند و پيشرفتهاي آلمان را روي نقشه پي ميگيرد، پس مورد اعتماد ما نيست. آن شخص، خبر را به محمّدرضا ميدهد. او هم گوش کردن به راديو برلين را ترک ميکند و کنار ميگذارد! آنوقت سفير انگليس ميگويد: «حالا ديگر عيبي ندارد؛ ميشود او را به سلطنت انتخاب کرد.» رژيم و دولتي که در رأس آن کسي قرار دارد که تا اين حد به يک سفارت بيگانه وابسته است که آنها براي سلطنت او شرطهاي حقير و ذلّتآوري از اين قبيل معيّن ميکنند و او هم آن شرطها را ميپذيرد و عمل ميکند تا آنها او را به سلطنت برسانند، معلوم است که چقدر به بيرون از اين مرزها و به قدرتهاي خارجي وابسته است.در اواخر حيات رژيم منحوس پهلوي هم، خاطرات و گفتههاي خودِ آن کساني که جزو دوستان اينها بودند، همين را مشخّص ميکند. در سال پنجاه هفت، سفير امريکا و حتّي انگليس - در آنوقت که دولت انگليس ديگر قدرتي جهاني هم به حساب نميآمد - در تعيين وضع محمّدرضا، سرنوشت او و تصميمي که بايستي ميگرفت، مؤثّر بودند. به او مراجعه ميکردند و ميگفتند: بايد اين کار را بکني، بايد اين حرکت را انجام ندهي. به او نظر ميدادند و او هم از آنها ميپذيرفت. در طول اين پنجاه سال هم، هميشه همينطور بود. قرارداد نفت را به مدّت شصت سال، با رضاخان تمديد کردند. دولتهايي را به اسم، معيّن کردند، که فلاني بايد در رأس حکومت و دولت باشد. ببينيد در طول اين پنجاه سال، چقدر به اين ملت بزرگ بياعتنايي و اهانت شده است!انقلاب، رژيمي با اين ميزان وابستگي را از بيخ و بن برکند و نابود کرد. اوّلين چيزي که براي انقلاب اهميّت دارد، اين است که نظام و دولتمرداني بر کشور حکومت کنند که چشم به قدرتهاي خارج از اين کشور ندوخته باشند. اين، وجهه اول انقلاب است. مصالح ملي، براي نظامي که روي پاي خود قرار دارد، مستقلّ است، وابسته نيست و به قدرتهاي ديگر اعتنايي ندارد، مهمّ است. وقتي چنين نظامي بر سرِ کار است و دولتمردان و فرمانروايان کشورْ چنين آدمهايي هستند، بديهي است که در همه تصميمگيريها، اقدامها و موضعگيريها، آنچه که مورد نظر قرار ميگيرد، عبارت از صلاح، صرفه و خواست ملت است. آنچه که براي اين کشور و ملت لازم است، چيزي است که امروز دشمنان و مخالفين انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، از آن ناراحت و نگرانند.ملت عزيز ايران! مسأله تمايل قدرتها به وابستگي کشورها، مسأله تاريخ نيست؛ متعلّق به همين امروز و همين حالاست. همين روزها قدرتهاي بزرگ جهاني، همه همّتشان را براي گسترش نفوذ و وابستگي کشورها به خودشان، مصروف ميکنند. امروز ميزان دوستي و دشمني کشورها براي قدرتهاي بزرگ، اين است. امروز که ابرقدرت امريکا در دنيا داعيه تسلّط بر جهان را دارد، مسأله اين است. رئيس جمهور امريکا، در همين چند روز قبلْ يک سخنراني کرده است که در آن در پاسخ به کساني از خود امريکاييها که معتقدند «رژيم امريکا، زيادي در امور و مسائل کشورهاي ديگر دخالت ميکند» صريحاً گفته است: » ما براي منافع امريکا، در امور داخلي کشورها دخالت ميکنيم!»آنچه براي آنها حائز اهميّت است، مصلحت کشور خودشان است و براي تأمين مصالح آن کشور، در امور داخلي کشورهاي ديگر دخالت ميکنند و خودشان را ذيحق ميدانند. کشوري مثل ايران اسلامي و نظامي مثل جمهوري اسلامي که در مقابل اين خواست غيرمشروع ميايستد، از نظر آنها، دشمن به حساب ميآيد. حرف و استدلال آنها هم اين است که ميگويند: «با منافع امريکا مخالفند.» در اظهارات جهاني، اين را تکرار ميکنند که «دولت جمهوري اسلامي ايران، با منافع امريکا مخالفت ميکند.» شما اگر منافع خودتان را در داخلِ کشور امريکا محصور کنيد، ما با شما چهکار داريم؟! اگر شما به امور ايران و کشورهاي ديگر دست اندازي نکنيد، ما با شما کاري نداريم! اما شما افزونطلب هستيد. شما همان کاري را ميکنيد که دولتهاي اروپايي قرن نوزدهم در اکناف عالم کردند؛ يعني استعمار. در قرن نوزدهمْ دولتهاي اروپايي، بساط استعمار را در اطراف عالم به راه انداختند. هرجا را که توانستند استعمار کردند و اختيار کشورهاي کوچک را در دست گرفتند. بعضي کشورها، با حکومت مستقيم خودشان استعمار شدند -مثل هندوستان - و بعضي با دخالتهاي نامشروع، با عَلَم کردن دولتهاي ملي عليالظّاهر بومي، ولي وابسته به دولت انگليس.بعد از آن که در اواسط قرن بيستم، دولتهاي اروپايي به سبب دو جنگ بينالمللي - که هر دو در اروپا به وجود آمده بود - ضعيف شده بودند، ملتها بيدار شدند و به پاخاستند. ملتهاي استعمار زده، يکي پس از ديگري، خود را از چنگ استعمار بيرون آوردند. روشنفکران غرب، شروع به گفتن و نوشتن در مذمّت استعمار کردند. يکي از مراکزي که در آن، از استعمار بهشدّت مذمّت ميشد، همين کشور ايالات متّحده امريکا بود؛ چون تا آن روز، فرصت استعمار پيدا نکرده بود. دولتهاي اروپايي در باب استعمار، گوي سبقت را از امريکا ربوده بودند. آمريکاييها از استعمار بدگويي ميکردند. بتدريج، ملتها خودشان را آزاد کردند و دولتهاي مستقلْ به وجود آمد. آنچه که امروز دولت امريکا دنبال ميکند، در روح و معنا، همان چيزي است که استعمارگران در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم دنبال ميکردند. آن روز هم دولتهاي اروپايي حرفشان اين بود که «ما به منابع حياتي اين کشورها احتياج داريم. پس، وارد ميشويم و استعمار ميکنيم.» آنها کشورهاي کوچک و ضعيف را تحقير ميکردند. امروز هم امريکا، به خاطر منافع خودش، همين کار را ميکند. خوب؛ منافعي که بهخلاف مصالح يک ملت ديگر بايد تأمين شود، منافع نامشروعي است.رئيس جمهور امريکا، در همان سخنرانياش ميگويد: «ملت امريکا بايد يک ملت مبارز باقي بماند.» من عرض ميکنم: اين مبارزه که او ميخواهد ملت امريکا را - به قول خودش - به آن سوق دهد، مبارزه در راه عدالت، صلح، خوبي و نيکي نيست؛ بلکه مبارزه در راه ظلم و دستاندازي به کشورهاست.يقيناً در ميان ملت امريکا، کساني که از ايننوع حرکت و سياست نفرت دارند، کم نيستند. ملتهاي ديگر هم از چنين انگيزهاي در دولت و دولتمردان امريکا، بهشدّت متنّفرند. به همين دليل، ملت ايرانْ با قدرت استعمارگر و سلطهگر امريکا، در دل، احساس آشتي نميکند؛ بلکه احساس ميکند که اينها درصدد دستاندازي و تجاوزند. شرايط به گونهاي پيش ميآيد که بر زبان جاري ميکنند. اوّلين کارِ اين انقلاب بزرگ در داخل کشوري که سالهاي متمادي را با وابستگي گذرانيده، قطع پيوندهاي وابستگي و دستيابي به استقلال براي ملت ايران بود.امروز ملت ايران، در هيچ يک از شؤون و مواضع داخلي، بينالمللي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي و تبليغي، ميل، خواست و دخالت قدرتهاي بزرگ؛ بخصوص امريکا را رعايت نکرده است و نميکند.اينکه نظام جمهوري اسلامي در دنيا معروف شده است که در مقابل خواست قدرتها و بخصوص در مقابل اراده امريکا ميايستد و به اراده استکباري آنها اعتنا نميکند، به خاطر همين روحيه اصلي انقلاب بزرگ و عظيم ماست که از اساس بر ضدّ وابستگي و در راه استقلال اين ملت بوده است. نظام جمهوري اسلامي بر اين اساس به وجود آمد و امروز هم به فضل پروردگار، اينگونه است. اين، آن بُعد و وجهه داخلي انقلاب است. امّا انقلاب بزرگ ما، حوزه تأثيرش محدود به داخل ايران نميشود.انقلاب اسلامي يک حوزه بزرگتر دارد و آن، حوزه بشريّت و به طور ويژه، حوزه امّت اسلامي و ملتهاي مسلمان است. در اين حوزه بزرگ، بهخلاف آنچه که تبليغاتچيهاي استکبار خواستهاند به همه بباورانند که ايران در امور داخلي کشورها دخالت ميکند، ما ابداً در امور داخلي کشورها دخالتي نميکنيم و چنين قصد و نيّتي هم نداريم. احتياجي هم به اين نميبينيم. ما براي اينکه يک کشور مستقل و آباد و يک ملت قوي، شجاع و پيشرو باشيم، هيچ احتياجي به دخالت در امور ملتهاي ديگر نداريم. ملت ما هم يک ملت مبارز است. اما اين مبارزهجويي ملت ما، عليه ظلم، تبعيض و تحميل است. اين مبارزهجويي به هيچوجه در راه دخالت در امور کشورهاي ديگر نيست. بنابراين، اينکه ما ميگوييم «انقلاب يک وجهه بينالمللي و جهاني دارد» به اين معنا نيست که انقلاب در امور کشورها و ملتها دخالت ميکند. انقلاب يک پيام، حرف منطقي و يک راه روشن دارد. اين راه روشن در مقابل چشم ملتهاست. ملتها آن را ميبينند. اگر بپسندند آن را ميپذيرند و از آن راه ميروند. ما هيچ تحميلي بر ملتهاي ديگر نداريم؛ امّا واقعيتي که اتّفاق افتاده اين است که ملتها اين راه روشن را ديدهاند و شناختهاند. تعداد ملتهايي که پيمودن اين راه را انتخاب کردهاند، کم نيست.اين، حقيقتي است که در بخش دوم ميخواهم عرض کنم و بايد به آن توجّه شود. وجهه جهاني و بينالمللي انقلاب، عبارت از پيام معنويّت در سطح جهان است. دنيا غرق در مادّيت است. دستهاي سردمداران و شبکههاي اختاپوسي مادّي، از يکي دو قرن پيش، دنيا را به سوي مادّيگري سوق داده و ملتها را در منجلاب مادّيگري غرق کرده است. امروز دنيا در جهتگيري خود و راهي که قدرتها و دولتها براي آن پيشبيني ميکنند، نه تنها هيچ جنبه معنوي ندارد، بلکه به طرف مادّيگري حرکت ميکند و معنوّيات را از انسانها سلب مينمايد. علّت اينکه ميبينيد در بسياري از کشورها، نسلهاي جوان به ستوه ميآيند، خودکشي زياد ميشود، خانوادهها متلاشي ميشوند و جوانان به آوارگي ميافتند، همين کمبود معنويّت است. براي بشر، معنويّتْ يک غذا و تغذيه روحي است. مگر ميشود بدون معنويّت انسان بتواند مدّت طولانياي راحت زندگي کند؟ هرجا علم و تمدّن مادّي بيشتر است، آشفتگيها هم بيشتر ميشود. اين هم به خاطر گناه حذف معنويّات به وسيله قدرتهاي جهاني از صحنه زندگي مردم عالم است. پيام انقلاب اسلامي، پيام معنويّت، توجّه به معنويّت، وارد کردن عنصر معنويّت در زندگي انسان و توجّه به اخلاق و خداست. هر جا که نام و پيام امام نفوذ کرد، معنويّت را در آنجا به همراه برد. حتّي اگر به جوامع مسيحي و غير مسلمان که به انقلاب اسلامي روي خوشي نشان دادند، از آن درسي طلب کردند و بهرهاي بردند نگاه کنيد، معنويّت را در آنجا مشاهده خواهيد کرد. ردّ پاي انقلاب بزرگ اسلامي ما معنويّت است و اين معنويّت، اوّلين پيام اين انقلاب و امام معنوي است؛ امامي که خودْ يک انسان والا و معنوي، عارف ، فقيه، دينشناس، متعبّد و قائمبِاللّيل بود. امام، کسي بود که نيمهشب با خدا خلوت ميکرد و تضرّع مينمود.پيام ديگر انقلاب، «عدالت» است. در دنيا هرجا که نداي عدالتخواهي بلند شده است، اين انقلابْ آنجا را با خود و از خود و متناسب با خود يافته است و با حقجويان و عدالتخواهان عالم، همراهي کرده است. بسياري از عدالتخواهان، آزاديخواهان و مبارزان با ظلم و تبعيض در شرق و غرب و قارّههاي پنجگانه عالم، ميگويند «ما از انقلاب شما اين درس را آموختيم» و راست ميگويند. اين هم يک پيام است؛ پيام عدالتخواهي. پيام بزرگ و مهمِ انقلابِ ما براي امّت اسلامي و جوامع و ملتهاي مسلمان، عبارت از «احياي هويّت اسلامي، بازگشت به اسلام، بيداري مسلمانان و بازگشت به نهضت اسلامي» است. اين، پيام بزرگ انقلاب ما به ملتهاي مسلمان است که امام و پيشواي بزرگ اين راه و معلّم بزرگ اين خطّ و مکتب بود.مسلمانان را از خود بيگانه کرده بودند. مسلمان در اطراف دنيا خجالت ميکشيد بگويد «من مسلمانم». دولتهاي غير اسلامي و ضدّ اسلامي، در کشورهاي خود وضعيتي به وجود آورده بودند که هيچ جوانِ امروزي، بويي از اسلام حس نکند و خبري از اسلام نداشته باشد. اسلام را متعلّق به نسل گذشته معرفي ميکردند. ميگفتند «اسلام مُرد؛ رفت؛ تمام شد.» در جوامع مدرن، مترقّي و متمدّن دنيا، کاري کرده بودند که مسلمانان جرأتِ ابراز مسلماني خود را نداشتند. يا عمل به اسلام را، به کلي ترک ميکردند يا اگر هم انجام ميدادند، در خفا و با ترس و وحشت بود.کشورهاي اسلامي هم، وضع بهتري نداشتند. يک رئيس کشور اسلامي، در يک مجمع جهاني رؤساي کشورها، خجالت ميکشيد نطق خود را با «بسمالله» شروع کند! اين را عيب و ارتجاع ميشمردند! از اسلام و نشانههاي اسلام، شرم ميکردند و عوامل استکبار که ضربت و سيلي اسلام را در اوايل و اواسط دوران استکبار و استعمار خورده بودند و از اسلام ميترسيدند، احساسِ کنار گذاشتنِ اسلام را در مردم تقويت ميکردند.در کشور خود ما ايران هم همينطور بود. برادران و خواهران! کدام يک از شما که آن دوران را درک کردهايد، يادتان ميآيد که يک مسلمان، جرأت کند در حضور جماعتي در غير مسجد نماز بخواند؟ اگر کسي در فرودگاهها يا در ميداني در وسط شهر نماز ميخواند يا اذان ميگفت، او را مسخره ميکردند. اسلام را بتدريج قاچاق کرده بودند. در سربازخانهها، اسلام قاچاق بود. در دانشگاهها تا وقتي يک گروه مسلمان مبارز به وجود نيامده بود، اسلام و نماز خواندن قاچاق بود. همه جاي دنيا اينطور بود. بعضي جاها، حتّي از ايران هم بدتر بود. پيام بزرگ انقلاب ما، احياي هويّت اسلامي در ملتهاي مسلمان بود. امروز همه ملتهاي مسلمان، در هرجاي دنيا - اعم از اروپا، امريکا و آسيا - به مسلماني خودشان افتخار ميکنند. امروز در قلب اروپا، دختر محجّبه دبستاني افتخار ميکند و ميگويد: «من مسلمانم و ميخواهم با حجاب به مدرسه بروم.» امروز ملتي مثل ملت بوسني هرزگوين، در قلب اروپا، با وجود اين همه دشمني و فشاري که عليه آن هست، ميايستد و ميگويد: «من مسلمانم». خسارت اين مسلماني را هم تحمّل ميکند، چوبش را هم ميخورد؛ ولي ميايستد. رؤساي کشورهاي اسلامي، به خاطر گرايش ملتهايشان به اسلام، مجبورند اظهار مسلماني کنند و دم از مسلماني بزنند. امروز رؤساي استکباري کشورهاي مستکبر هم، براي اينکه دل مسلمانان را به خودشان جلب کنند، ميگويند: «ما با اسلام موافقيم و طرفدار اسلاميم.» البته دروغ ميگويند و به زبان ميگويند؛ امّا براي تظاهر هم که شده است، اين حرف را ميزنند. چرا؟ چون امروز اسلامْ زنده و هويّت اسلامي، ارجمند و بزرگ است. چون امروز اسلام عزيز است. چون امروز حرکات اسلامي رو به رشد است و به فضل پروردگار، تا آن روز که «ليظهره علي الدّين کلّه» ، اين حرکت آزادي اسلامي و پيشرفت تفکر اسلامي، روزبهروز در کشورها قويتر خواهد شد. آن وقت که اين احساس مسلماني و هويّت اسلامي در ملتها زنده شود، وقتي است که همه کسان و جناحهايي که نقشههايي عليه اسلام شکل دادهاند، احساس انزوا، غربت و وحشت ميکنند. لذا، شما ميبينيد که در همين چند روز قبل، يکي از سردمداران رژيم صهيونيستي گفته بود «ما از لشکرها و ارتشهاي عرب نميترسيم؛ از بنيادگرايي اسلامي ميترسيم.» بله؛ ما با اينکه در همه مسائل با دشمن صهيونيستي مخالفيم، در اين يک حرف، با آنها موافقيم. آنچه علاج صهيونيستها را ميکند، همين بيداري اسلامي است و بس. آنچه ميتواند سرزمين فلسطين را آزاد کند، بيداري ملتهاي مسلمان و بيداري اسلامي است.برادران و خواهران! دشمن که ميگويد «انقلاب به وسيله انقلابيّون صادر ميشود»، اشتباه و غلط مضاعف ميکند. دوبار غلط ميکنند. اشتباه اوّل آنها اينجاست که نظام جمهوري اسلامي، در صدد صادر کردن هيچ چيز نيست. نظام جمهوري اسلامي داراي حقيقتي است که همان انقلاب است. اين ملت، حقيقتِ انقلاب را به وجود آورد و نظام جمهوري اسلامي، تجسّم انقلاب است. اشتباه دوم اين است که تفکر انقلاب و پيام انقلاب که پيام آزادي و بيداري است، احتياج به صادر کردن ندارد. مگر لازم است کسي اين مفاهيم را صادر کند؟! خوب؛ يک حرف و حقيقتي است که ملتها از آن بيخبرند. وقتي مواجه شدند و تجربه موفّق جمهوري اسلامي را ديدند، قهراً درس ميگيرند. لازم نيست به ملتها گفته شود که «شما هم بياييد اينطور عمل کنيد.» ملتها، نظام جمهوري اسلامي، انقلاب، موفّقيتهاي اين ملت و عزّت ايران و اسلام را ميبينند و درس ميگيرند. امروز بيداري اسلامي در کشورهاي گوناگون و بيداري روح معنويّت در سرتاسر جهان، مرهون انقلاب اسلامي است.نکتهاي که مايلم همه برادران و خواهران به آن توجّه کنند، اين است که عزيزان من! امروز استکبار جهاني و در رأس آن رژيم ايالات متحده امريکا و به دنبال آن همه آدمهاي بدِ عالم، همه تبعيضخواهها، ستمگرها، مستبدها و همه انسانهايي که با حق و عدالت مخالفند، به يک نتيجه رسيدهاند که شما بايد به آن توجّه کنيد. آنها به اين نتيجه رسيدهاند که «انقلاب اسلامي، امروز با نفس داشتن و سرِپا بودن نظام جمهوري اسلامي، تبليغ ميشود.» تا وقتي که اين نظام قائم است؛ تا وقتي که جمهوري اسلامي محکم و استوار ايستاده است و تا وقتي که کشور جمهوري اسلامي ايران روزبهروز آبادتر و قويتر ميشود، آنها احساس خطر ميکنند. چيزي که آنها دنبال ميکنند اين است که اگر بتوانند، نظام جمهوري اسلامي را از بين ببرند و مضمحل کنند. البته از اين مأيوسند و ميدانند که ديگر اين کار، عملي نيست. اما در درجه دوم، همه همّت آنها اين است که نگذارند نظام جمهوري اسلامي و ايراني که با اين نظام اداره ميشود، در دنيا به عنوان يک نظام و کشور مستقّل و آباد مطرح شود. آنها ميخواهند در استقلال ايران خدشه وارد کنند و از طُرق مختلف به آن دستاندازي و در آن دخالت نمايند. آنها ميخواهند به دروغ وانمود کنند که «اگر ما با شما نباشيم، نميتوانيد کاري انجام دهيد»؛ بلکه به اين وسيله بتوانند استقلال و عدم وابستگي اين ملت را به نحوي خدشهدار کنند، و اگر نتوانستند اين کار را بکنند، سعي کنند که نگذارند اين ملت، کشور خود را بسازد؛ ايران را آباد کند و زندگي را در اين کشور، مايه رشک ملتهاي ديگر کند. بيدار باشيد!ملت ايران بداند: امروز بزرگترين تلاشها و جهادها در سطح جهان که از نظر خداي متعال در جهت تحکيم اسلام و پيام اسلام است، اين است که ايرانِ اسلامي آباد و برکاتش آشکار شود. بايد زندگي در اين کشورْ مايه رشک ملتهاي ديگر شود، تا بخواهند از آن درس بگيرند. اين، عاملي است که دشمن را محکوم ميکند. دشمن ميخواهد وانمود کند که اگر کشور و ملتي به آغوش اسلام پناه برد، بايد در فقر زندگي کند، از پيشرفتهاي علمي محروم بماند و نتواند خود را اداره کند. ملت ايران! شما در طول اين شانزده سال - از اوّل انقلاب تا امروز - با اين خواست دشمن جنگيده و مبارزه کردهايد. شما ملت بزرگ، عزيز، هوشيار و توانا، کاري کرديد که کشور شما که در آغوش و زيرِ پرچمِ اسلام زندگي ميکند، بتواند براي کشورهاي ديگر الگو باشد. شما ملت ايران براي بازسازي اين کشور خيلي زحمت کشيديد. هشت سال جنگ تحميلي را از سر گذرانديد؛ با دخالت دشمن مبارزه کرديد؛ مرزها را حفظ کرديد؛ استقلال را تأمين کرديد و تا امروز، در آبادي اين کشور سعي کردهايد. از امروز به بعد، وظيفه عمومي اين ملت اين است که اين کشور را هر چه ميتواند آبادتر و آبادتر کند.در سازندگي کشور، همه شرکت کنند. ملت، وحدت و يکپارچگي خودش را حفظ کند تا تبليغات دشمن نتواند در اذهان و افکار اين ملت روشنبين، کمترين اثري بگذارد؛ همچنان که تا امروز اينگونه بوده است. به فضل پروردگار، با گذشت چند سال ديگر، در سايه اسلام، ايراني بسازيد که هر کس از هر جاي دنيا به اين کشور نگاه کرد، معجزه اسلام را در سازندگي يک کشور و ملت به چشم خود ببيند.اگر شما، خداي ناخواسته، در جنگ تحميلي شکست خورده بوديد يا سرزمينتان را از دست داده بوديد، اين موجِ بيداري اسلامي، متوقّف ميشد. ملتها در وجود شما، اسلام و انقلاب اسلامي را تجربه ميکنند. اگر شما نتوانسته بوديد اينگونه کشورتان را آباد کنيد و عزّتتان را در دنيا حفظ نماييد، موج اسلامي متوقّف ميشد. اگر شما نتوانسته بوديد وحدت مليتان را حفظ کنيد، العياذبالله، ايران دچار اختلافات و جنگهاي داخلي ميشد. الان دشمنان ميخواهند همينکار را بکنند و تلاش ميکنند که اين کار بشود. خدا ميداند اين وحدتي که امروز ملت ايران دارد، چطور مثل تيري در چشم دشمن ميخلد و او را ناراحت ميکند. دشمن ميخواست ملت ايران، بعد از انقلاب يا بعد از جنگ يا بعد از رحلت امام، دچار دودستگي شود؛ جنگ داخلي راه بيفتد و همديگر را بزنند و بکشند. بعد، استکبار به مسلمانان ديگر ميگفت: «ببينيد! اين ملت ايران! اين انقلاب اسلامي! بفرماييد!»ملت ايران، وحدت و عزّت خود را حفظ کرد؛ آبادسازي و بازسازي کشور را ادامه داد؛ رشد خود را نشان داد؛ فرهنگ خود را پيش برد؛ دانشگاههاي خود را، روزبهروز آبادتر و شلوغتر کرد؛ علم و معرفت را روزبهروز در کشور گسترش داد. پيشرفتهاي کشور، روزبهروز بيشتر شد. ملتها کور که نيستند! نگاه ميکنند، اين وضع را ميبينند؛ لذا به اسلام رو ميآورند. بيداري اسلامي و بازگشت به اسلام، روزبهروز بيشتر ميشود. اگر ميخواهيد اسلام باز هم پيش برود و بيداري اسلامي دنياي اسلام را فرا گيرد؛ اگر ميخواهيد حتّي ملتهاي غير مسلمان به معنويت رو کنند و راه صحيح زندگي را بيابند، شما ملت ايران، بايد همين اصولي را که تا امروز محترم شمردهايد، هميشه محترم بشماريد. وحدت و برادريتان را حفظ کنيد. در ساختن و بازسازي کشور، همکاريتان را با دولتمردان دلسوز و علاقهمند، ادامه دهيد.بحمدالله مسؤولين کشور مشغولند. مردمان خوبي امروز در رأس امور قرار دارند و کارهاي اين کشور را دنبال ميکنند. دشمن، تبليغات، زهرپراکني و لجنپراکني زيادي ميکند. از دشمن، غير از دشمني انتظاري نيست. دشمن يا بايد محاصره اقتصادي کند، يا تبليغات دروغ کند، يا تهاجم امنيتي و توطئه کند. دشمن، دشمن است. اما ملت ايران، به خداي بزرگ معتقد و متکي است. با خداي بزرگ رابطه دارد. از قدرت پروردگار عالم برخوردار است که به برکت اسلام و مسلمين، به يک ملت آن قدرت را بخشيده است.راه را تا امروز درست آمدهايد. امام بزرگوار اگر خودش در ميان ما نيست، روح بيدار و زندهاش، ناظر و حاضر است و به مقتضاي آنچه که از ارواح مؤمنين و برگزيدگان خدا ميدانيم و اطّلاع داريم، وضع ملت را ميداند و ميبيند. به فضل پروردگار، روح مطّهر امام، از شما ملت بزرگ راضي است. انشاءالله روزبهروز راضيتر باشد. قلب مقدّس وليعصر از همه شما خشنود باشد.پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، دنيا و آخرت اين ملت را آباد کن.پروردگارا! دشمنان اين ملت را منکوب کن؛ در همه صحنهها، اين ملت را پيروز گردان.پروردگارا! روزبهروز ايران را در ميان ملتها و کشورهاي دنيا عزيزتر، آبادتر، مستقلتر و پيشروتر قرار بده.پروردگارا! امّت اسلامي را روزبهروز سربلندتر کن و دلهاي کشورهاي اسلامي را روزبهروز به هم نزديکتر فرما.والسّلامعليکمورحمةاللهوبرکاته.