بيانات مقام معظم رهبرىدر ديدار پرسنل و فرماندهان ارتش
(1375/01/28 )بسماللَّه الرّحمن الرّحيمخوشآمديد؛ عزيزان من. اميدوارم انشاءاللَّه روز ارتش براي ارتش جمهوري اسلامي ايران روزي مبارک، پرثمر و آينده ساز باشد. اين روزها و هفتههاي ياد بود - مثل روز ارتش، روز معلّم، روز کارگر، روز سپاه و غيره - براي بازنگري به خويشتن است. براي هر مجموعهاي لازم است گاهي به خود بنگرد. نگاهي از بيرون، نه از درون. نگاه از درون، خودبيني است؛ اما نگاه از بيرون، نگاه ضعفجويانه و انتقادگر است. چشمِ نافذ است.خدا را شکر ميکنيم که ارتش در طول سالهاي متمادي، روز به روز بحمداللَّه، پيشرفت کرده است. ارتش امروز قابل مقايسه با ارتش سالهاي پيش و سالهاي پيش از آن نيست. امروز ارتش خيلي پيش رفته است. ولي در عين حال، خودنگري، بازنگري و خويشتننگري، هميشه لازم است. فرد هم همينطور است. براي فرد هم گاهي لازم است که از خود بيرون آيد. و اين، سختتر از بيرون آمدن از مجموعه است. هر فردي بايد از زندان نفسانيّات و خودبيني و غرور، خود را خارج کند و از بيرون به خود بنگرد. همه ما به اين تحوّل احتياج داريم. جبلّت بشر با نقص آميخته است. کي ميتوانيم آن نقصها را برطرف کنيم؟ وقتي آنها را ببينيم؛ وقتي آنها را بشناسيم و وقتي قبول کنيم که نقص داريم. اگر خودمان را مطلق دانستيم، مغرور شدهايم. خيال کردهايم نقصي نداريم. پس چه وقت به فکر خواهيم افتاد که خود را علاج کنيم؟ وقتي که نقصهايمان راببينيم و بشناسيم. شما ببينيد معلّمين روحاني بشر، يعني پيغمبران، يعني ائمّه هدي عليهمالصّلاة والسّلام، دائم چکشي به دست گرفته بودند و بر سر پيل دماني که نامش نفس ماست، فرود ميآوردند. نفس، يعني آن بُعد انحطاطگراي وجود ما؛ آن بُعدي که شهوات را به ما القا و تلقين ميکند و ما را به آن ميکشاند. ضعفها و نقصهاي ما از آن جاست. بايد خودنگري داشته باشيم تا ضعفها را ببينيم.شما ملاحظه فرماييد که امام سجاد عليه الصّلاة والسّلام، آن مرکز نورانيّت، آن معدن معنويت و کمال، زيْنِ همه عابدين عالم، در دعاهاي صحيفه سجاديه، با خود چگونه مواجه ميشود و خود را چطور در مقابل پروردگار عالم قرار ميدهد و استغاثه ميکند! در نيمه شب و بعد از نماز شب؛ آن هم نه نماز شبِ آدم معمولي و عادي، بلکه نماز شبِ سيّد سجاد، آن امام همام به پروردگار عالم رو ميکند و ميگويد: «و هذا مقام من استجبي لنفسه منک و سخط عليها و رضي عنک» . يعني «پروردگارا! من به خاطر نفس خودم، به خاطر ضعفها و نقصهاي خودم از تو شرمندهام. بر نفس خود خشمگينم و از تو راضيام.» اين جمله را امام سجاد عليهالصّلاة والسّلام، به پروردگار عالم ميگويد: «فتلقّيک بنفس خاشعه و رقبة خاضعه.» بازنگري در خود اين است، که انسان، آسمان کمال را مرحله پس از مرحله طي ميکند و کامل ميشود. اگر انسانهاي والا پديد ميآيند و اگر معنويّات و زيباييها خود را ظاهر ميکنند و نشان ميدهند، همه بر اثر بازنگري در خود و ديدن نقايص و عيبهاي خود است. برخلاف انساني که چشم را بر روي همه اين ضعفها ببندد؛ خود را فارغ بداند؛ مغرور به خود و مغرور به خدا شود؛ مغرور به اندک شعله نورانيّتي شود که در وجود او و بالاخره در وجود هر انساني هست و خود را نشان داده است و نهايتاً به همين قانع شود. بعضي افراد هستند که به کمترين خيري از خيرات در وجود خودشان قانعند. فردي که چنين است، ديگر کمال را نميتواند طي کند.جمعها هم اين گونه است. بايد نگاه کنيد که چه چيز لازم است. اين ملت هم از روزي که متوجه نقايص خود شد؛ از روزي که متوجّه ضعفها شد و خود باوري پيدا کرد، به پيش رفتن و ترقّي کردن و تکامل پيدا کردن رو نهاد. شما بايد اين گونه تصوّر فرماييد که ارتش يک ملتِ مستقلِ پيشاهنگِ داراي برترين آمال، ايدهها و آرمانهاي بشري و انساني، بايد چگونه باشد. اين را هدف قرار دهيد و در اين سمت پيش برويد.اساس قضيه در اين انقلاب و اين کشور، مسأله «استقلال» است. به دنبال استقلال از خيرات و برکات، همه چيز به يک کشور ميرسد. چنان که همه ضعفها از «وابستگي» يک کشور به خارج، واصل و عايد ميشود. چون وابستگي، اوّلِ نديده گرفتن موجوديهاي و و موهبات الهي در حق يک ملت است. وابسته شدن به يک مرکز قدرت - در هر حدّي که باشد - و دنبالهرو آن بودن و حرکت کردن؛ نديدن عقايد، نديدن فرهنگ بومي، ملاحظه نکردن آمال مردم و حتّي ملاحظه نکردن مصلحت ملي، از نتايج وابستگي است. بدترينِ دولتها و حکومتها حکومتي است که وابستگي را بر ملت خود تحميل کند. ملتها نميخواهند وابسته باشند. اهل يک روستا را شما نگاه کنيد! اگر بتواند دلش ميخواهد وابسته به مرکز روستا يا فرضاً مرکز شهر نباشد. اصلاً وابستگي، خلاف طبيعت انسان است. اما دولتها آن را بر مردمشان تحميل ميکنند و در راه اين تحميل، ملت را ميکوبند. ديروز به نوعي و امروز به نوعي ديگر.امروز در دنيا، وابستگي را با تبليغات به وجود ميآورند. چون ملتها چشم و گوششان باز شده است و ميفهمند؛ و عاملان وابستگي نميتوانند به زور ايجاد وابستگي کنند، با تبليغات اين کار را ميکنند. شما ببينيد در همين قضيه لبنان - که يک فاجعه بزرگ انساني است و نميتوان آن را انکار کرد - نَفَس درست و حسابي از کشورهاي عرب هم بلند نشد، چه برسد به کشورهاي اسلامي و بعضي کشورهاي ديگر. در حالي که فاجعه لبنان يک فاجعه بزرگ بشري است. يعني زشتترين نوع تجاوزي که ممکن است فرض شود، تجاوزي است که امروز صهيونيستهاي خبيث و قسيالقلب و ضدّ بشر، نسبت به سرزمين و مردم لبنان انجام ميدهند.امروز موضع حزباللَّه و مردم لبنان، موضع «دفاعي» است. آنها از خودشان دفاع ميکنند. امروز حزباللَّه از مردم لبنان و حقّ آنها دفاع ميکند. آنها براي دفاع از حقّ مردم لبنان و استقلال لبنان، خودشان را به آب و آتش ميزنند. حکومت غاصب فلسطين، به غصب فلسطين اکتفا نکرده و بخشي از جنوب لبنان را هم گرفته است. مردم لبنان در مقابل اشغالگران از خود دفاع ميکنند و به آنها ميگويند «از سرزمين ما بيرون برويد.» روال همه دنيا چنين است که تمجيد کننده مبارزيني است که به اشغالگر ميگويند «از خاک ما بيرون برو.» امروز در دنيا کدام نهضت آزاديبخش است که به بيگانه بگويد «از خاک من بيرون برو» و دوست و دشمن از او تمجيد نکنند؟! اين اوّلين بار است که دنياي استکبار، به سرکردگي امريکاي خبيث و پليد، حرکت آزاديبخش و آزاديخواهانهاي را که به غاصب ميگويد «از سرزمين من بيرون برو»، نه تنها حمايت نميکند، بلکه نکوهش هم ميکند!در درگيريهاي اخير در لبنان، قضيه اساساً از اين هم بالاتر است. صهيونيستها، کودکي را در لبنان کشتند. مبارزان لبناني به انتقام خونِ آن کودک، به اسرائيل حملهاي محدود کردند. ولي اسرائيل، دست به اين حمله وسيع و همه جانبه زد. در همين حمله همه جانبه هم، باز چندين کودک کشته شدهاند. الان بيشترين کشتههاي لبنان - آن طور که به ما خبر دادهاند - کودکان هستند. صهيونيستهاي بچهکش! ببينيد فاجعه، چقدر آشکار و بيّن است! چقدر گناه، بزرگ است! چقدر حقيقت روشن است! آن وقت رئيس جمهور و دستگاه حاکمه امريکا، به جاي اينکه از اين پيش کرده دست پرورده پليد خودشان، يعني اسرائيليها و رئيس دولت اسرائيل، بخواهند که خويشتنداري از خود نشان دهد و کمتر بکشد و کمتر تجاوز کند، و بالاخره نهيبي به او بزنند، به حزباللَّه و به مردم لبنان تهاجم سياسي ميکنند که «شما چرا دست بر نميداريد»؟! ببينيد چقدر عرف و فرهنگ سياسي اينها واژگون است؟! ببينيد چقدر اينها بدند؟! ببينيد بشر، امروز در دنيا در دست چه کساني گير کرده است؟! آن وقت بفهميد که جمهوري اسلامي چه ميگويد، امام چه ميگفت و انقلاب چه ميگويد. اينها اين قدر واژگونه، غير عادلانه و ضدّ بشري فکر و عمل ميکنند، آنگاه سينههايشان را جلو ميدهند و سرشان را هم بالا ميگيرند و اصلاً خجالت هم نميکشند. واقعاً که آدم تعجّب ميکند! اگر در داخل سرزمينهاي فلسطين اشغالي کوچکترين آبي از آب تکان بخورد، فوراً رئيس جمهور امريکا از «کاخ سياه» سر بيرون ميآورد و حرفي ميزند، براي اينکه با پيش کردهها و سگهاي دستآموز اسرائيلي خود، هماهنگي کرده باشد.در حادثه اخير دهها انسان در خانه خود و در مقام دفاع از خود، به ظلم و زور کشته شدند. نه فقط از اينها حمايتي نميشود، که عليهشان تهاجم هم ميکنند. اين که رهبران اسلام خبر دادهاند که روزي در دنيا معروف، منکر ميشود و منکر، معروف، امروز است. ببينيد چگونه اينها منکر را در دنيا معروف و معروف را منکر ميکنند! امروز در مقابل اين جريان فساد و تباهي، چه کسي بايد بايستد؟ آن وقت حکومتها، ملتهايشان را دست بسته تسليم قدرتها ميکنند. آنها هم باورشان ميآيد و ميگويند: «ما رهبران دنيا هستيم!» اين ادعا، زشتتر از کارهاي قبلي اينهاست. اينکه يک عدّه آدمهاي قلدرِ زورمدار که از ابتداييترين مباني اخلاق بشري بويي نبردهاند، ادّعا کنند که رهبر چند ميليارد انسانند، به نظر من اهانتي بزرگتر از همه اهانتهاي قبلي به بشريت است.امريکاييها باورشان آمده که رهبر بشريتند! الان در خيابانهاي نيويورک و واشنگتن و جاهاي ديگر، آدم معمولي نميتواند شب هنگام بدون اسلحه در خيابانها راه برود! امنيتشان در اين حدّ است. امروز در آن کشورِ آفتزده معنوي، کودکان در خانهها از دست پدر خواندههايشان امنيت جنسي ندارند! اخلاقشان در اين حدّ است. امروز زنآزاري و زير کتک کشتن زن، در هيچ جاي دنيا به قدر امريکا نيست. امروز جنايت در مورد کودکان - چه به صورت کشتن و چه به صورت جنايات و فجايع جنسي - در هيچ جا به اندازه امريکا نيست. بچههاي دوازده، سيزده ساله در خيابانهاي امريکا، اسلحه ميبندند، سيگار ميکشند و عرق ميخورند! آن وقت اينها ادّعا ميکنند که ميخواهيم بر دنيا رهبري کنيم! اين شرمآور نيست؟!چنين مسائلي است که انسان را به اهميت استقلال يک ملت متوجّه ميکند. آن وقت حاکمي بيايد و سرنوشت کشور و ملتش را به دست چنين جلّادهايي بسپارد! اين همه در ميان يک ملت، برجستگيهاي انساني وجود دارد! چقدر در يک ملت، علما، دانشمندان، فرهنگيان عناصر فداکار و انسانيتهاي درخشان هست؛ فداکاريها و استعدادها هست! سپردن همه اين مجموعه به دست چنان جلاّدهايي، چه مفهومي جز تابع سياست آنها شدن دارد!؟ تابع سياست آنها که بگويند «شما در قضيه خاور ميانه بايد اين موضع را بگيريد»، بگويد «چشم»! «در قضيه بوسني بايد اين عمل را انجام دهيد»، بگويد «چشم»! آيا اين درست است؟براي يک ملت، خفّتي بالاتر از وابستگي نيست. در حقّ يک ملت از سوي مسؤولان، جنايتي سنگينتر از وابسته کردن آن ملت نيست. در مقابل، براي مسؤولان يک ملت، هيچ خدمت و وظيفهاي بزرگتر از اين نيست که استقلال او را حفظ کنند. البته استقلال هم مراتبي دارد که اوّلِ آن، استقلال سياسي است. استقلال سياسي آسانترينش است. يعني حکومتي به وجود آيد که به قدرتها، وابسته نباشد. انقلاب اسلامي، چنين است. حکومت ايران در زمان رژيم طاغوت منحوس، رژيم ذليل، رژيم فاسد که تا گردن در لجنزار وابستگي گير کرده بود، اصلاً وابسته زاييده شده بود. محمدّرضا که پدرش وابستگي داشت، از ابتداي تولّد در محيط وابستگي حرکت و تنفّس کرده بود و اصلاً غير از اين را تصوّر نميکرد. آنها اين ملت را به سوي وابستگي سوق داده بودند. انقلاب اسلامي که آمد، آنها را از اين ملت ازاله کرد. واقعاً ازاله شدند؛ مثل ازاله نجاست از بدن و جامه که براي نماز لازم است! انقلاب اسلامي، پيکر اين ملت را ازاله کرد و آنها رفتند. انقلاب اسلامي، حکومتي را بر سرِ کار آورد که مستقل است. از امريکا حرف نميشنود. از هيچ کس ديگر هم حرف نميشنود و از هيچ کس نميترسد.امروز به فضل پروردگار، دولت جمهوري اسلامي، چنين است. رئيس جمهور ايران، مسؤولان کشور و نمايندگان مجلس اين گونهاند. رئيس جمهور ايران در برابر چشمهاي مستفسر دنيا در قضيه مسائل فلسطين و لبنان و بوسني، مواضعي ميگيرد که دشمنان، دندان به زنجير ميسايند و از فرط خشم و عصبانيت، زنجير ميجوند! اين، استقلال سياسي است با مواضع سياسي محکم. لکن بالاتر از استقلال سياسي، استقلال اقتصادي است که مسؤولان کشور، نمايندگان مجلس و دستاندرکاران مسائل اقتصاد، بايد توجّه کنند که در زمينه پول، در زمينه ساز و کارهاي اقتصادي و در زمينه فعاليتها اقتصادي، وابستگي خودشان را در همه بخشها قطع کنند. يکي از بخشها هم، شما ارتشيان عزيز هستيد؛ که بايد وابستگيتان را قطع کنيد.ما اکنون ابزارهايي داريم که ساخت بيگانگان است. آنها هم خيال ميکردند چون اين ابزارها مصنوع آنهاست، پس وابسته به آنهاست! بعد از انقلاب و در جنگ تحميلي، دلشان به اين خوش بود. شما رابطه اين مولود را از آن جفت قطع کرديد و وابستگي تمام شد، رفت. يعني مستقل شديد. آري؛ روزي وسايل موجود در جمهوري اسلامي مثل جنين از آن جفت تغذيه ميکرد. اما امروز چنين نيست و کشور مستقل است. اين کار را شما کرديد. اين کار را مسؤولان دلسوز و علاقهمند و عناصر مؤمن و حزباللّهي انجام دادند. يادتان باشد: «حزبالّلهي»!عدّهاي سعي نکنند کلمه حزباللّهي را از ارزش بيندازند. حزباللَّه اين مملکت را نجات داده است. حزباللَّه در جنگ تحميلي آن کارها را کرده است. حزباللَّه ارتش را حفظ کرده است. اگر حزبالّلهيهاي ارتش نبودند، ارتش در همان کودتاي پايگاه شهيد نوژه، يکي از بدترين تجربههاي خودش را ميگذراند. حزباللَّهِ ارتش، موجب شد که يک کودتا که از طرف چهار نفر ارتشي بيحيثيّت و وابسته طرّاحي شده بود، مايه روسفيدي و سربلندي ارتش شود. حزباللّهيهاي ارتش، حقِّ حيات به گردن ارتش دارند. حزباللَّه را بزرگ بشماريد.در جنگ هم آن فرمانده حزباللّهي، آن طور حرکت کرد. در مقام فرماندهي هم، فرماندهان حزباللّهي - ديروز و امروز - هميشه سعي و تلاش کردند. در سازندگي هم همينطور. به هر حال ارتش، بخشي از قطع وابستگي اقتصادي را در درون خود دارد و آن، وابستگي فنّي و علمي است. اين جا فقط وابستگي اقتصادي نيست؛ وابستگي فنّي هم هست؛ وابستگي علمي و فنّي و به اصطلاح تکنولوژيک. بايد اين وابستگيها قطع شود. البته در حال قطع شدن هست، اما بيشتر از اين قطع کنيد. بايد بسازيد! بايد خودتان در درون ارتش بجوشيد و بجوشانيد! اينکه من بر روي نوسازي و بهسازي و نگهداري و تعمير و ابتکار در ارتش تکيه ميکنم، به خاطر اين است. شما ظرفيت هم داريد. نيروي هوايي ظرفيت زيادي دارد. نيروي دريايي ظرفيت زيادي دارد. نيروي زميني ظرفيت زيادي دارد. شما در بخشهاي مختلف، ظرفيت براي کار علمي، فنّي و نوآوري و ابتکار، زياد داريد. هيچ وقت هم نگوييد چون فلان چيز را نخريدهايم، نداريم. فلان ابزار را نخريديم، بهتر! فلان وسايل جديد را وارد نکرديم، بهتر! اگر وارد ميکرديم که شما براي کار کردن به صورت نوسازي، عرقتان در نميآمد. اگر دروازهها در جاهايي به رويمان بسته است، قدر بدانيد. اگر دروازهها باز باشد، روح سهلانگاري و تنبلي انسان نميگذارد او به جايي برسد. انگيزه بزرگي لازم است که انسان را به تلاش در کارها وادار کند. آنها که دائماً نوآوري ميکنند، به اين سبب است که روند علميشان به اين حرکت وادارشان کرده و بعد کار برايشان روان شده است. وانگهي، پول و استعمار دنيا را پشت سر خود دارند. امروز غربيها به وسيله علم، خودشان را بر دنيا مسلّط کردهاند. براي آنها انگيزه وجود دارد. کشورهاي از لحاظ علمي عقبنگه داشته شده هم براي پيشرفت و حرکت، بايد در خود انگيزه ايجاد کنند. يکي از عوامل ايجاد انگيزه اين است که راهها بسته باشد. خدا را شکر ميکنيم که راهها کاملاً باز نيست و در جاهايي بسته است.ولي از اين بالاتر، «استقلال فرهنگي» است: فرهنگِ استقلال، اعتقاد به استقلال و ايمان. مهم اين است که با هر نوع وابستگي مقابله شود. يک ملت به اين نقطه که رسيد، ديگر هيچ مشکلي ندارد.و اما اين روزها مسائل «انتخابات» هم مطرح است. من راجع به انتخابات، مکرّر صحبت کردهام و آنچه را که بايد گفت، گفتهام. همه تأکيدي که بنده در قضيه انتخابات و براي انتخاب اصلح و غيره دارم براي همين است که اين کشور، آسان استقلال خود را به دست نياورده است. مبادا کساني به مجلس بروند که گيرنده آنها، منتظر فرستنده قوي امريکا و غرب باشد! مبادا کساني وارد مجلس شوند که آنتنهايشان را به آن سمت تنظيم کرده باشند؛ هر چه از آن جا ميآيد، بگيرند و در داخل به زبان ديگري منتشر و منعکس کنند! همه نگراني من از اين است.البته اين ملت، بيدار است. عدّهاي خيال نکنند که اگر کساني لابهلاي جمعيت توانستند از حسن ظنّي يا غفلتي استفاده کنند و خودشان را داخل مجلس بيندازند، ديگر مصونيت پيدا خواهند کرد. هرگز چنين نيست. اين ملتِ آگاه و هشيار و خون داده و رنج کشيده، اگر ديدند عنصر وابستهاي به مجلس راه يافته است، دست دراز ميکنند و او را از مجلس بيرون مياندازند. اينکه ما اين همه روي تديّن تکيه ميکنيم، براي اين است.عزيزان من! وابستگي از لااباليگري ديني حاصل ميشود. نه اينکه هر کس متديّن نيست، وابسته است؛ نه. بالاخره انگيزههاي گوناگوني وجود دارد. اما کسي که متديّن است، يک مانع اضافه براي وابسته شدن دارد. اين خيلي مهم است. شنيدهام بعضي در حول و حوش مرحله اوّل انتخابات، گفته بودند «فلاني - شايد اسم ما را هم نياورده بودند - يا برخي ديگر اين قدر روي تديّن تکيه ميکنند، چه اهميتي دارد؟ بايد آدمهاي متخصّص به مجلس راه پيدا کنند. دکترها و مهندسها به مجلس بروند و مملکت را اداره کنند!» اين، اشتباه است. نه اينکه براي مجلس، متخصّص لازم نيست. چرا؛ براي مجلس، متخصّص لازم است. ولي ما امروز تخصّص کم نداريم. عرض من اين است که: اي ملت ايران! بين همين مهندسها و دکترها، ميان همين متخصّصها و کارشناسها، بگرديد متديّنها را انتخاب کنيد! به صرف ادّعا، اکتفا نکنيد. فردي را که ميخواهيد برگزينيد، بايد متديّن باشد. متديّن که شد، آن وقت انسان احساس خاطر جمعي ميکند.من در بعضي تبليغات انتخاباتي، در بعضي جاها مشاهده کردم که فلان نامزد انتخاباتي، حتّي اين قدر به خودش زحمت نداده است که عکسي را براي تبليغات منتشر کند که اقلاًّ در آن عکس، ظواهر مذهبي را رعايت کرده باشد! خوب؛ چنين مواردي انسان را متنبّه به خطر ميکند. اينکه عدّهاي خيال کنند ديگر وقت اين حرفها گذشت و امروز مردم دنبال دين و آخوند و ريش و از اين قبيل نيستند، اشتباه است. امروز هم اعتماد مردم به افراد متديّن، نمايندگان متديّن و علماي دين است. مردم به اينها اعتماد و اطمينان دارند. سزاوار هم هست که به اينها اطمينان داشته باشند. زيرا دين مانع وابستگي ميشود. وقتي دينداري نبود، وابستگي آسان ميشود. آيا کسي که در تبليغات انتخاباتياش شعارهايي مطرح ميکند که نه فقط رنگ و بوي ديني و انقلابي ندارد، بلکه ضدّ مسائل ديني، ملي و انقلابي است، خطرناک نيست که به مجلس برود؟البته ما به هشياري مردممان خيلي مطمئنّيم. بنده به هشياري مردم کاملاً مطمئنّم. مردم ما هشيارند؛ اما معنايش اين نيست که آدم دغلي نخواهد توانست با پشت هم اندازي و تبليغات گوناگون، فضا را غبار آلود کند و از آب گل آلود ماهي بگيرد. با وجود اينکه مردم هشيارند، باز هم ممکن است کساني با يک نوع پشت هم اندازي و با يک نوع تبليغات، فضا را غبارآلود کنند و از آب گلآلود ماهي بگيرند. خارجيها هم که به اين مسائل دامن ميزنند و به دروغ، مردم ايران را تقسيم ميکنند. تقسيماتي که خارجيها از مردم ميکنند، اغلب خلاف واقع و دروغ است. عدّهاي «راست»، عدّهاي «چپ»، عدّهاي «سنتي»، عدّهاي «مدرن»... اينها همهاش حرفهاي بيربط و مزخرفي است که خارجيها القا ميکنند. البته يک عدّه آدمهاي ساده هم در داخل، بدشان نميآيد که بگويند ما جزو فلان دسته هستيم! خيال ميکنند که اين يک افتخار است. نه آقا! جزو ملت ايران باشيد. جزو توده انقلابي مردم باشيد. جزو اين جماعت و ملت دينباور باشيد. اسمهاي چپ و راست و قديم و جديد و امثال اينها، افسانه است. اينها واقعيت ندارد. به دليل اينکه هيچ کدام از اين گروههايي هم که آنها ذکر ميکنند، هيچ تفکر مدوّني ارائه نکردهاند. دسته بندي گروهها با ارائه تفکرِ مدوّن امکانپذير ميشود. در شرايط فعلي، گروههاي موجود چه تفکر مدوّني دارند که ادّعا شود اين با آن، اين تفاوت را دارد! که اين مدرن است، اين نميدانم چپ است، اين راست است! اينها حرفهاي بيمعني است. حرفهاي بيربطي است که خارجيها و تبليغات بيگانه، عنوان ميکنند. بله؛ يک جريان ضدّ انقلابي و ضدّديني وجود دارد. يک ليبراليسم ادّعايي و وابسته در کشور ما هست. نه اينکه نباشد. کساني هستند که در دوران تسلّط رژيم فاسد و ستمگر گذشته، به ساز آن رژيم رقصيدند، با آن همکاري کردند، دست اطاعت و غلامي به آن دادند و آن اوضاع را تحمّل کردند و دم نزدند. (حالا نويسنده بودند، شاعر بودند، هنرمند بودند، مطبوعاتچي بودند... هر چه بودند!) بعد که نظام جمهوري اسلامي بر سرِ کار آمد و آزادي معقولي به همه داده شد و مردم توانستند آزادانه افکارشان را بگويند و حرفهايشان را به زبان بياورند و بنويسند، اينها براي جمهوري اسلامي شير شدند! حالا هم در مطبوعات وابستهاي که پولهايش از آن طرف مرز ميآيد و خط کلّياش هم به احتمال زياد از آن طرف مرز داده ميشود، جمهوري اسلامي را متّهم ميکنند و به بعضي از اختلافات جزئي سليقهاي دامن ميزنند و به شعار دادن پوچ ميپردازند. اينها هستند. از اينها بايستي به شدّت پرهيز کرد. اما متنِ ملت، متنِ خوبي است. متنِ ملت، متنِ متديّني است. اميدواريم خداي متعال تفضّل فرمايد، اين جا هم مردم هدايت شوند - همچنان که تاکنون هدايت شدهاند - و آنچه را که وظيفه آنهاست متوجّه شوند.انشاءاللَّه مجلس مستقلِّ کارآمدِ مؤمنِ متديّني که ملت بتواند خاطر جمع باشد که اين مجلس همين راه استقلال را، همين راه خدا و همين راه انقلاب را به بهترين وجه دنبال خواهد کرد، تشکيل شود و همه دشواريهاي راه زندگي هموار شود؛ که به خواست خدا روز به روز هموارتر خواهد شد. خداوند، مسؤولين و کساني را هم که دستاندرکار اين کارهاي بزرگ هستند، کمک کند تا بتوانند به بهترين وجه، اهداف را به پيش ببرند.والسّلام عليکم و رحمةاللَّه و برکاته.