بيانات مقام معظم رهبرى در خطبههاى نماز جمعهى تهران
(1375/10/28 )بسماللَّهالرّحمنالرّحيمالحمدللَّه رب العالمين. احمده و استعينه و استمدّمنه و اتوکل عليه و اصلّي و اسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته؛ سيدنا و نبيّنا ابيالقاسمالمصطفي محمّد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين، الهداةالمهديّين المعصومين، سيّما بقيةاللَّه فيالارضين و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداةالمؤمنين. قالاللَّهالحکيم في کتابه: بسماللَّهالرّحمنالرّحيم. و من يعمل سوء أو يظلم نفسه ثمّ يستغفراللَّه يجداللَّه غفوراً رحيما»ماه مبارک رمضان که ماه خدا و ماه توبه و تضرّع و استغفار و استغاثه است، بر همه شما عزيزان و بر همه مسلمين عالم مبارک باد. در آغاز خطبه اوّل - که درباره برخي از شؤون اين ماه، عرايضي خواهم داشت - همه شما نمازگزاران عزيز را به رعايت تقواي الهي دعوت ميکنم که اين ماه، ماه تقواست و روزه، وسيلهاي براي تقواست و تقوا، ذخيره مؤمن - هم فرد مؤمن و هم جامعه مؤمن - براي دنيا و آخرت است. اميدواريم که خداوند در اين ماه، از اين ذخيره ارزشمند، به يکايک ما و به جامعه عظيمالشّأن ايران اسلامي عنايت فرمايد و ما را از آن برخوردار کند.در دعايي که در روزهاي ماه مبارک رمضان وارد شده است، اين طور ميخوانيم که «و هذا شهرالانابة و هذا شهر التوبة و هذا شهر العتق من النّار» . ماه، ماه توبه و استغفار و بازگشت به خداست. امروز به همين مناسبت، در خطبه اول راجع به استغفار، عرايضي را مطرح ميکنم.استغفار، يعني طلب مغفرت و آمرزش الهي براي گناهان. اين استغفار اگر درست انجام گيرد، باب برکات الهي را به روي انسان باز ميکند. همه آنچه که يک فرد بشر و يک جامعه انساني از الطاف الهي احتياج دارد - تفضّلات الهي، رحمت الهي، نورانيّت الهي، هدايت الهي، توفيق از سوي پروردگار، کمک در کارها، فتوح در ميدانهاي گوناگون - به وسيله گناهاني که ما انجام ميدهيم، راهش بسته ميشود. گناه، ميان ما و رحمت و تفضّلات الهي، حجاب ميشود. استغفار، اين حجاب را برميدارد و راه رحمت و تفضّل خدا به سوي ما باز ميشود. اين، فايده استغفار است. لذا شما چند جا در آيات قرآن ملاحظه ميکنيد که براي استغفار، فوايد دنيوي و گاهي فوايد اخروي، مترتّب دانسته شده است. مثلاً: «استغفروا ربّکم ثم توبوا اليه ... يرسل السّماء عليکم مدرارا» و از اين قبيل. همه اينها، اينطور قابل فهم و قابل توجيه است که راه اين تفضّلات الهي، به برکت استغفار، به سوي دل و جسم انسان و جامعه انساني باز ميشود. لذا استغفار مهم است.خودِ استغفار، در واقع جزئي از توبه است. توبه هم يعني بازگشت به سوي خدا. بنابراين، يکي از ارکان توبه، استغفار است؛ يعني طلب آمرزش از خداي متعال. اين، يکي از نعمتهاي بزرگ الهي است. يعني خداوند متعال، باب توبه را به روي بندگان باز کرده است، تا آنها بتوانند در راه کمال پيش بروند و گناه زمينگيرشان نکند؛ چون گناه، انسان را از اوج اعتلاي انساني ساقط ميکند. هر کدام از گناهان، ضربهاي به روح انسان، صفاي انساني، معنويت و اعتزاز روحي وارد ميآورند و شفّافيت روح انسان را از بين ميبرند و آن را کدر ميکنند. گناه، آن جنبه معنويتي را که در انسان است و مايه تمايز انسان با بقيه موجودات اين عالم مادّه است، از شفّافيت مياندازد و او را به حيوانات و جمادات نزديک ميکند.گناهان در زندگي انسان، علاوه بر اين جنبه معنوي، عدم موفّقيتهايي را نيز به بار ميآورند. بسياري از ميدانهاي تحرّک بشري وجود دارد که انسان به خاطر گناهاني که از او سرزده است، در آنها ناکام ميشود. اينها البته توجيه علمي و فلسفي و رواني هم دارد؛ صرف تعبّد يا بيان الفاظ نيست. چطور ميشود که گناه، انسان را زمينگير ميکند؟ مثلاً در جنگ اُحد، به خاطر کوتاهي و تقصير جمعي از مسلمين، پيروزي اوّليه تبديل به شکست شد. يعني مسلمين، اوّل پيروز شدند، ولي بعد کمانداراني که بايد در شکاف کوه مينشستند و پشت جبهه را نفوذناپذير ميکردند، به طمع غنيمت، سنگر خودشان را رها کردند و بهطرف ميدان آمدند و دشمن هم از پشت، آنها را دور زد و با يک شبيخون، حملهاي غافلگيرانه کرد و مسلمانان را تار و مار نمود. شکست اُحد، از اين جا به وجود آمد.در سوره آلعمران، شايد ده، دوازده آيه و يا بيشتر، راجع به همين قضيه شکست است. چون مسلمانان از نظر روحي بهشدّت متلاطم و ناآرام بودند و اين شکست برايشان خيلي سنگين تمام شده بود، آيات قرآن هم آرامششان ميداد، هم هدايتشان ميکرد و هم به آنها تفهيم مينمود که چه شد شما اين شکست را متحمّل شديد و اين حادثه از کجا آمد. بعد به اين آيه شريفه ميرسد که ميفرمايد: «انّ الذين تولّوا منکم يوم التقي الجمعان انّما استزلهم الشيطان ببعض ما کسبوا» . يعني اين که ديديد عدّهاي از شما در جنگ اُحد، پشت به دشمن کردند و تن به شکست دادند، مسأله اينها از قبل زمينهسازي شده بود. اينها اشکال دروني داشتند. شيطان اينها را به کمک کارهايي که قبلاً کرده بودند، به لغزش وادار کرد. يعني گناهان قبلي، اثرش را در جبهه ظاهر ميکند؛ در جبهه نظامي، در جبهه سياسي، در مقابله با دشمن، در کار سازندگي، در کار تعليم و تربيت، آن جايي که استقامت لازم است، آن جايي که فهم و درک دقيق لازم است، آن جايي که انسان بايد مثل فولاد بتواند ببرّد و پيش برود و موانع جلوِ او را نگيرد. البته گناهاني که توبه نصوح و استغفار حقيقي از آنها حاصل نشده باشد.در همين سوره، آيه ديگري هست که آن هم به صورت ديگري، همين معنا را بيان ميکندقرآن ميخواهد بگويد، تعجّبي ندارد که شما شکست خورديد و در جبهه جنگ، برايتان مشکلي پيشآمد. از اين قبيل مسائل پيش ميآيد و قبلاً هم پيش آمده است. ميفرمايد: «و کأين من نبي قاتل معه ربيّون کثير فما وهنوا لما اصابهم في سبيل اللَّه و ما ضعفوا و مااستکانوا» . يعني چه خبر است؟ شما از اين که در جنگ اُحد، شکستي برايتان پيش آمده است و عدّهاي کشته شدهاند، همه متلاطم و ناراحت شدهايد و بعضيها احساس ضعف و يأس ميکنيد. نه؛ براي پيامبران قبلي هم در ميدان جنگ حوادثي پيش ميآمد که به خاطر آنچه که پيش ميآمد، احساس ضعف و سستي نميکردند. بعد ميفرمايد: «و ما کان قولهم الّا أن قالوا ربّنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فيامرنا» يعني در گذشته، وقتي اصحاب و حواريّون پيامبران، در جنگها و حوادث گوناگون، دچار مصيبتي ميشدند، روي دعا به جانب پروردگار مينمودند و عرض ميکردند: «ربّنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فيامرنا»؛ خدايا! گناهان و زيادهرويها و بيتوجّهيهايي را که در کار خودمان کرديم، بيامرز. اين، در واقع نشان ميدهد که حادثه و مصيبت، از آنچه که خود شما با گناهان فراهم کرديد، ناشي ميشود. اين، مسأله گناهان است.پس ببينيد! گناهاني که انسان انجام ميدهد، اين تخلّفهاي گوناگون، اين کارهايي که ناشي از شهوتراني و دنياطلبي و طمعورزي و حرص ورزيدن به مال دنيا و چسبيدن به مقام دنيا و بخل نسبت به داراييهاي موجود در دست آدمي و نيز حسد و حرص و غضب است، به طور قطعي دو اثر در وجود انسان ميگذارد: يک اثر، معنوي است که روح را از روحانيت مياندازد، از نورانيت خارج ميکند؛ معنويت را در انسان ضعيف ميکند و راه رحمت الهي را بر انسان ميبندد. اثر ديگر اين است که در صحنه مبارزات اجتماعي، آن جايي که حرکت زندگي احتياج به پشتکار و مقاومت و نشان دادن اقتدار اراده انسان دارد، اين گناهان گريبان انسان را ميگيرد و اگر عامل ديگري نباشد که اين ضعف را جبران کند، انسان را از پا درميآورد. البته گاهي ممکن است عاملهاي ديگري مثل يک صفت و يا کار خوب در انسان باشد که جبران کند. بحث بر سر آن موارد نيست؛ اما گناه، فينفسه اثرش اين است.آن وقت، خداي متعال نعمت بزرگي به انسان داده که نعمت مغفرت است و فرموده است اگر شما از اين کاري که کرديد - که اثر اين کار بايد بماند - پشيمان شديد، باب توبه و استغفار باز است. شما با گناهي که مرتکب ميشويد، مثل اين است که زخمي به بدن خودتان زده و ميکروبي را وارد بدنتان کرده باشيد؛ بيماري اجتنابناپذير است. اگر ميخواهيد اثر اين زخم و اين بيماري و اين ضربه، در وجود شما از بين برود، خداي متعال بابي باز کرده و آن باب توبه و استغفار و انابه و بازگشت به خداست. اگر برگرديد، خداي متعال جبران خواهد کرد. اين، نعمت بزرگي است که خداي متعال به ما داده است.در دعاي وداع ماه مبارک رمضان - که دعاي چهلوپنجم صحيفه سجاديه است - امام سجّاد عليهالصّلاةوالسّلام به ذات مقدّس ربوبي عرض ميکند: «انت الّذي فتحت لعبادک باباً الي عفوک» ؛ تو آن کسي هستي که به روي بندگانت، دري به عفو خودت باز کردي. «و سميته التوبة» ؛ و اسم آن باب را باب توبه گذاشتي. «و جعلت علي ذلک الباب دليلا من وحيک لئلا يضلّوا عنه» ؛ و يک راهنما هم از قرآن و وحي براي اين در گذاشتي تا بندگان تو اين در را گم نکنند. بعد از جملاتي ميفرمايد: «فما عذر من اغفل دخول ذلک المنزل بعد فتح الباب و اقامة الدليل» انسان، ديگر عذرش چيست که از اين درِ گشوده و از اين مغفرت الهي، استفاده نکند! راه مغفرت الهي هم، استغفار - يعني طلب مغفرت - است. از خدا بايد مغفرت را بخواهيد.حديثي از نبي مکرّم اسلام ديدم که ايشان فرمودهاند: «اناللَّه تعالي يغفر للمذنبين الّا من لا يريد أن يغفر له» . يک روز، پيامبر به اصحابش اينطور فرمود که خداي متعال گناهکاران را ميآمرزد؛ مگر آن کسي را که خواسته نيامرزد. بعد اصحاب سؤال ميکردند: «قالوا يا رسولاللَّه من الذي يريد ان لايغفرله»؛ آن کسي که خداي متعال ميخواهد او را نيامرزد، کيست؟ «قال من لايستغفر»؛ آن کسي که استغفار نميکند. پس، استغفار کليد درِ توبه و مغفرت است. با استغفار، ميشود آمرزش الهي را به دست آورد. استغفار، اين قدر اهميت دارد. استغفار، يعني طلب مغفرت از خدا.دو، سه نکته کوتاه دراينباره عرض کنم، شايد انشاءاللَّه وسيلهاي شود که ما در اين ماه رمضان، استفاده کنيم و يک مقدار به خداي متعال برگرديم و از اين باب رحمتِ گشوده الهي بهره ببريم که اين براي دنيا و آخرت ملت و جامعه ما و پيشرفت در اين ميدانهاي گوناگوني که در مقابل ماست، بسيار لازم و مفيد است.يک مطلب اين است که اگر بخواهيم استغفار - اين نعمت الهي - را به دست بياوريم، دو خصلت را بايد از خودمان دور کنيم: يکي غفلت و ديگري غرور. غفلت، يعني انسان بهکلّي متوجّه و متنبّه نباشد که گناهي از او سر ميزند؛ مثل بعضي از مردم. حالا عرض نميکنم بسياري - کار به کم و زيادش ندارم - ممکن است در بعضي از جوامع، کمتر باشند. به هر حال، اين نوع آدمها در دنيا و در ميان افراد انسانها هستند که غافلند و گناه ميکنند؛ بدون اين که متوجّه باشند خلافي از آنها سر ميزند. دروغ ميگويد، توطئه ميکند، غيبت ميکند، ضرر ميرساند، شرّ ميرساند، ويراني درست ميکند، قتل مرتکب ميشود، براي انسانهاي گوناگون و بيگناه پاپوش درست ميکند، در افقهاي دورتر و در سطح وسيعتر، براي ملتها خوابهاي وحشتناک ميبيند، مردم را گمراه ميکند، اصلاً متنبّه هم نيست که اين کارهاي خلاف را انجام ميدهد. اگر کسي به او بگويد که گناه ميکني، ممکن است از روي بيخيالي، قهقههاي هم بزند و تمسخر کند: گناه؟ چه گناهي!بعضي از اين افراد غافل، اصلاً به ثواب و عِقاب عقيدهاي ندارند. بعضي به ثواب و عقاب هم عقيده دارند؛ اما غرق در غفلتند و اصلاً ملتفت نيستند که چه کار ميکنند. اگر اين را در زندگي روزمرّه خودمان قدري ريز کنيم، خواهيم ديد که بعضي از حالات زندگي ما شبيه حالات غافلان است. غفلت، دشمني بسيار عجيب و خطر بزرگي است. شايد واقعاً براي انسان، هيچ خطري بالاتر و هيچ دشمني بزرگتر از غفلت نباشد. بعضيها، اينطورند.انسانِ غافل هرگز به فکر استغفار نميافتد. اصلاً به يادش نميآيد که گناه ميکند. غرق در گناه است؛ مست و خواب است و واقعاً مثل آدمي است که در خواب حرکتي انجام ميدهد. لذا اهل سلوک اخلاقي، در بيان منازل سالکان در مسلک اخلاق و تهذيب نفس، اين منزل را که انسان ميخواهد از غفلت خارج شود، منزل «يقظه»، يعني بيداري ميگويند.در اصطلاحات قرآني، آن چيزي که نقطه مقابل اين غفلت است، تقواست. تقوا، يعني بهوش بودن و دائم مراقب خود بودن. اگر از آدم غافل دهها گناه سر ميزند و اصلاً حس نميکند که گناه کرده است؛ آدم متّقي، درست نقطه مقابل اوست. اندک گناهي هم که ميکند، فوراً متذکر ميشود که گناه کرده است و به فکر جبران ميافتد. «انّ الّذين اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّيطان تذکروا» به مجرد اين که شيطان از کنارش عبور ميکند و باد شيطان به او ميخورد، فوراً حس ميکند که شيطانزده شده و دچار اشتباه و غفلت گرديده است؛ «تذکروا»: به ياد ميافتد. «فاذا هم مبصرون»؛ چنين آدمي، چشمش باز است.عزيزان من؛ برادران و خواهران! هر که هستيد ملتفت باشيد. اين خطاب، فقط به يک عدّه مردم خاص نيست که بگوييم مثلاً افراد کماطّلاع، کمسواد و يا جوان و کم سن، به آن توجّه کنند. نخير؛ همه بايد ملتفت باشند. علما، دانشمندان، برجستگان، شخصيتها، بزرگان، کوچکان، پولداران، فقيران، همه بايد ملتفت باشند که حدّاقل گاهي غفلت گريبان آنها را ميگيرد و غافل ميشوند. اصلاً گناه از آنها سر ميزند و ملتفت نميشوند که گناه انجام ميدهند. خطر بسيار بزرگي است.اين گناهي که من و شما انجام ميدهيم، ملتفت نميشويم و چون نميدانيم گناه کردهايم، از آن گناه توبه و استغفار هم نميکنيم. بعد روز قيامت که ميشود، چشم ما که باز شد، آن وقت ميبينيم، عجب چيزهايي در نامه اعمال ماست! انسان تعجّب ميکند، کي من اين کارها را انجام دادم؛ اصلاً يادش نيست. اين، گناهِ غفلت و اشکال آن است. پس، يک مانع استغفار، عبارت از غفلت است.مانع دوم، غرور است. اندک کار کوچکي که انسان انجام ميدهد، مغرور ميشود. در تعبيرات دعا و روايت داريم که «الاغترار باللَّه». در دعاي چهلوششم صحيفه سجّاديه که روزهاي جمعه خوانده ميشود، عبارتي وجود دارد که خيلي تکان دهنده است. ميفرمايد: «و الشّقاء الاشقي لمن اغترّ بک» ؛ بالاترين شقاوتها، متعلّق به کسي است که به تو مغرور شود. «ما اکثر تصرّفه في عذابک و ما اطول تردّده في عقابک و ما ابعد غايته من الفرج و ماأقنطه من سهولة المخرج». کسي که مغرور ميشود - به تعبير اين روايت - دچار حالت «اغترار باللَّه» ميگردد. غرور، اينگونه است. مغرور، خيلي دور از آبادي است، خيلي دستش کوتاه از رهايي و سلامتي است. چرا؟ به خاطر اين که اندک کار کوچکي که انجام داد، دو رکعت نمازي که خواند، مثلاً خدمتي براي مردم انجام داد، پولي در فلان صندوق انداخت، يا کاري در راه خدا انجام داد، فوراً مغرور ميشود که ما ديگر پيش خداي متعال، کار خودمان را درست کرديم و حساب خودمان را ساخته و پرداخته نموديم و احتياج به چيزي نداريم! اين را به زبان نميآورد، اما در دل او اينگونه ميگذرد.مراقب باشيد، اين که خداي متعال باب توبه را باز کرده و فرموده است من گناهان را ميآمرزم، معنايش اين نيست که گناهان، چيزهاي کم و کوچکي هستند؛ نه. گاهي گناهان، همه وجود حقيقي انساني را ضايع ميکنند، از بين ميبرند و يک انسانِ در مرتبه عالي حياتِ انساني را به يک حيوان درنده کثيفِ پليدِ بيارزش تبديل ميکنند. گناه، اينگونه است. خيال نکنيد گناه، چيز کمي است. همين دروغگويي، همين غيبت کردن، همين بياعتنايي به شرافت انسانها، همين ظلم کردن - ولو با يک کلمه - گناهان کم و کوچکي نيست.لازم نيست که اگر انسان ميخواهد احساس گناه کند، حتماً بايستي سالهاي متمادي غرق در گناه شده باشد. نخير؛ يک گناه هم، يک گناه است؛ نبايد گناه را کوچک دانست. در روايات، باب «استحقار الذّنوب» داريم که حقير شمردن گناهان را مذمّت کردهاند. علت اين که خداي متعال ميفرمايد: «ميآمرزيم»، اين است که بازگشت به خدا، خيلي مهم است؛ نه اين که گناه، کم و کوچک است. گناه، عمل بسيار خطرناکي است؛ منتها بازگشت و توجّه به خدا و ذکر او، اين قدر اهميت دارد که اگر کسي اين را صادقانه و درست و حقيقي انجام دهد، آن وقت آن بيماري صعبالعلاج، از بين ميرود. بنابراين، اغترار و مغرور شدن به کار نيک - کار نيکي که ما خيال ميکنيم کار نيک است؛ ولي ممکن است آن قدرها هم نيک نباشد، يا چندان اهميت نداشته باشد - موجب ميشود که شما سراغ استغفار نرويد.امام سجّاد در دعاي ديگري به خدا عرض ميکند: «فامّا انت يا الهي فاهل ان لايغترّ بک الصدّيقون» ببينيد واقعاً چه بيان و چه معرفتي در اين دعا وجود دارد! راه، اين است. ايشان ميفرمايد، صدّيقين هم که مقام بالايي از مقام بندگي انسانها را دارند، بايد مغرور نشوند به اين که ما راه خدا را درست رفتيم و ديگر احتياج به کار و تلاش نداريم. نخير؛ «ان لايغترّ بک الصدّيقون». اين هم مانع استغفار است. اگر غفلت نبود، «اغترار باللَّه» هم نبود، خودفريبي و خودشگفتي هم نبود، آن وقت انسان استغفار ميکند.نکته بعدي اين است که استغفاري کارگشاست که استغفار حقيقي و جدّي و حقيقتاً طلب باشد. فرض بفرماييد شما گرفتاري بزرگي داريد و ميخواهيد رفع اين گرفتاري را از خداي متعال بخواهيد. مثلاً خداي نکرده، عزيزي از عزيزان شما دچار مشکلي است؛ راههاي عادي را هم رفتهايد، ولي نتوانستهايد آن مشکل را حل کنيد؛ حالا به پروردگار عالم متوسّل شدهايد و دعا و تضرّع ميکنيد. ببينيد! انسان در آن حال که فرضاً فرزند يا عزيزي از عزيزانش دچار بيماري است و درِ خانه خدا رفته و حال دعا پيدا کرده است، چگونه از خدا طلب ميکند؟ آمرزش گناهان را اينگونه از خدا طلب کنيد. حقيقتاً آمرزش را طلب کنيد و تصميم داشته باشيد که آن گناه را ديگر انجام ندهيد.البته انسان ممکن است تصميم هم داشته باشد که گناه را انجام ندهد، باز دچار لغزش شود و انجام دهد؛ باز دوباره توبه ميکند. اگر انسان صد بار هم دچار توبهشکني شد، باز دفعه صدويکم، بابِ توبه باز است. منتها شما که توبه و استغفار ميکنيد، از اوّل نبايد تصميم داشته باشيد که حالا ما استغفار ميکنيم، باز ميرويم دوباره همان کار غلط و خلاف را انجام ميدهيم! اين که نشد.روايتي ديدم که از قول يکي از ائمّه اينطور فرموده است: «من استغفر بلسانه و لم يندم بقلبه فقداستهزئ بنفسه» کسي که به زبان استغفار ميکند، اما در دل از گناه پشيمان نيست و خيلي هم خوشحال است که اين گناه را انجام داده است - به زبان ميگويد: «استغفر اللَّه» - اين آدم خودش را مسخره ميکند. اين، چگونه استغفاري است؟! اين، استغفار نيست. استغفار، يعني انسان برگردد، واقعاً به طور جدّ از خداي متعال بخواهد که او را به خاطر اين کارِ خلاف ببخشد. چطور انسان تصميم دارد که باز همان کار خلاف را انجام دهد؟ آيا رويش ميشود که از خداي متعال، طلب بخشش کند؟
سبحه در کف، توبه بر لب، دل پُر از شوق گناه
معصيت را خنده ميآيد بر استغفار ما!
معصيت را خنده ميآيد بر استغفار ما!
معصيت را خنده ميآيد بر استغفار ما!