بيانات فرمانده كل قوا در ديدار جمعى از فرماندهان و پرسنل ارتش، در آستانه روز ارتش - [سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از فرماندهان و پرسنل ارتش، در آستانه روز ارتش] نسخه متنی
بيانات فرمانده كل قوا در ديدار جمعى از فرماندهان و پرسنل ارتش، در آستانه روز ارتش
(1376/01/27 )بسماللهالرّحمنالرّحيمعزيزان من و مسؤولان و بلندپايگان ارتش پرافتخار جمهوري اسلامي ايران؛ خيلي خوش آمديد. انشاءالله روز بيست و نهم فروردين - که براي ارتش عيد محسوب ميشود - بر شما، بر ملت و بر آيندگان مبارک باشد و همه بتوانيم در آن جهتي که اسلام عزيز، انقلاب بزرگ و مسؤوليتهاي مهمّ اين دوران بر دوش ما نهاده است، حرکت کنيم، پيش برويم و وظايفمان را انجام دهيم.اساساً عيد يعني همين؛ روزي که در هر سال، به جهت خاصّي تکرار و تجديد خاطره ميشود و برميگردد. بهترين عيدها، آن عيدي است که مضموني داشته باشد، پيامي به ما بدهد و راهي را جلوِ ما باز کند. به اين معنا، روز ارتش حقيقتاً يک عيد است و ما را به ياد مسؤوليتهاي ارتش، آينده ارتش، کارهاي بزرگ ارتش، شهداي عالي قدر ارتش، خطّ حساس و مهمّ بازسازي ارتش - که امروز همه ما و شما موظّفيم آن را تعقيب کنيم - مياندازد.ارتش، بدون آن که بخواهيم به زبان مبالغه صحبت کنيم، يک حقيقت بسيار عبرت انگيز و تفکرطلب در دوران ماست. ارتش جمهوري اسلامي، در حقيقت يک پديده جديد است. کسي گمان نکند که ارتش امروز، تداوم ارتش گذشته است. اين مجموعه و اين هويّت جمعي، يک ساختار جديد است که بر مبناي يک نوسازي به معناي درست کلمه بنا شده است. اين نوسازي هم سه رکن دارد و تا هر جايي که شما همّت کنيد و قدرت و ابتکار نشان دهيد و بدرخشيد و پيش برويد، جا دارد. اين سه رکن و سه پايه، عبارت است از: اوّل، دين و اخلاق؛ دوم، استقلال؛ سوم، کارايي. ببينيد، اين سه عنصر براي ارتش جمهوري اسلامي، چقدر حياتي و اصلي است و اگر کسي به اين عناصر توجّه کند، خواهد ديد که اين ارتش، ارتش تازهاي است.اوّل، دين و اخلاق است. بايد بناي اين مجموعه انساني و نيز سازماندهي و جهتگيري و تعامل درونش با بيرونش، براساس دين و اخلاق باشد. در مجموعه نظام جمهوري اسلامي، از دين و اخلاق تهي ماندن، يک علامت صد در صد منفي است. هر کس که دين و اخلاق را بيشتر دارد، به لبّ و حقيقت جمهوري اسلامي نزديکتر است. ما امروز که به ارتش نگاه ميکنيم، ميبينيم که سهم وافري از دين و اخلاق، روابط و عملکرد و ايمان ديني و احترام به مباني اخلاقي را برده و يا در خود به وجود آورده و براساس آن، کار و تلاش کرده است.دوم، استقلال است؛ يعني براي خود بودن، براي کشور و مردم خود بودن و حرکت و تلاش کردن. آيا اين، خصوصيت جديدي در ارتش عزيز ما نيست؟ کسي ميتواند اين را انکار کند؟ ارتشي که گوش به فرمان ديگران نيست، چشم به اشاره ديگران نيست، تحت فرمان ديگران نيست، براي مصالح ديگران حرکت نميکند؛ هر چه هست، متعلّق به خودِ اوست، متعلّق به ملت اوست، متعلّق به آينده اوست، متعلّق به کشور اوست. ارتشِ مستقل، يعني اين.سوم، کارايي است. کارايي ارتش، نشان داده شد. ارتش در دوران هشت ساله جنگ تحميلي نشان داد که رکن رکيني براي دفاع از مرزها و استقلال کشور است. شهداي ارتش، ماجراهاي جنگ تحميلي، حضور نيروهاي مختلف ارتش در عرصه جنگ - نيروي هوايي يک طور، نيروي زميني يک طور، نيروي دريايي يک طور - و نقش عظيم اينها در طول اين مدت در دفاع از اين مرزها، که نميگويم هيچ انسان با انصاف؛ حتّي انساني که چشم دارد و نگاه ميکند، نميتواند منکر اين نقش عظيم شود، شاهد اين نکته است. در اين سه جهت، بازسازي و حرکت کنيد. هر کاري ميخواهيد بکنيد، اين سه رکن اصلي را در حرکت خودتان در نظر داشته باشيد.اين دو مطلبي را که آقاي سرلشکر شهبازي گفتند، من تأييد ميکنم. هم بزرگداشت شهدا و هم مسأله زهد و برخورد درست با زخارف دنيوي را که نکته بسيار مهمّي است و چيزي نيست که بشود با دو کلمه از آن گذشت. براي بزرگداشت شهدا اقدام کنيد. اين وظيفه ما و شماست. نام شهيدان سرافراز را زنده کنيد؛ آن کساني که عزيزترين و گرانقيمتترين سرمايه خود را ايثار کردند. همه موجودات جاندار - چه انسان و چه غير انسان - عزيزترين سرمايهشان، جانشان است. در مورد انسان، مطلب اوضح از اين است که احتياج به بيان داشته باشد. با اين همه، انسان اين سرمايه عزيز را بردارد ببرد و در مرکزي قرار گيرد که اين سرمايه به مخاطره بيفتد. اگر شما يک نگين قيمتي داشته باشيد، در يک مسافرت دشوار آن را همراه نميبريد. انسانها براي دفاع از حق، از حقيقت، از استقلال، براي دفاع از حيثيّت کشور، براي دفاع از ناموس ملت، براي جلوگيري از پيشرفت خواستههاي دشمني که عليه اين ملت، يک لحظه از کمين خارج نشده است، عزيزترين سرمايهها را که جان امّت است، برميدارند به ميدان جنگ ميبرند. البته، «فمنهم من قضي نحبة و منهم من ينتظر» . همه اين سرمايه را از دست نميدهند؛ اما همه اين سرمايه را در مخاطره ميگذارند؛ بعضي ميروند و بعضي ميمانند. خيلي عزيز و خيلي مهمّ است. آن کساني را که رفتهاند و جان باختهاند و در واقع در اين معامله عظيم، بُرد بزرگ را کردهاند، زنده بداريد.تمام دشمنيهاي دشمنان با شما و ملت ايران و انقلاب اسلامي، براي همين سه رکن ارزشمندي است که عرض کرديم؛ دين و اخلاق، استقلال، کارايي. ميخواهند اصول ديني و اخلاقي و اسلام را - که سرمايه اصلي ملت ايران است - از او بگيرند. به کمک جدا افتادنِ از اسلام، استقلال را هم از او بگيرند. بعد که به صورت يک ملت درجه سه از کارافتاده بيارزشي درآمد و در اختيار آنها قرار گرفت، کارايياش را به ميل خودشان دستکاري کنند. هر جا به نفع آنهاست، از او استفاده کنند؛ هر جا به نفع آنها نيست، ديگر دل هم نسوزانند و اعتنا هم نکنند؛ کاري که با ملتهاي به اصطلاح جهان سوم - طبق اصطلاحات دهههاي قبل - يا کشورهاي عقب نگهداشته شده کردهاند. ملت فلان کشور، براي دستگاه استکبار و استعمار آن دولت غربي، يا هر کجايي که بر آن تسلط دارد، اصلاً ارزشي ندارد. ارزش آن به اين است که چقدر از او بتواند براي خودش استفاده کند!در همين اظهاراتي که اين چند روزه به وسيله اين سياسيّون واقعاً بيچاره غربي شد - که انسان وقتي وضع بعضي از اينها را ملاحظه ميکند، حقيقتاً دلش ميسوزد که اينها در چه حال و هوا و چه شرايط و وضعي قرار دارند - مشاهده کرديد که توصيه حضرات به ايران اسلامي اين است که بياييد به جامعه بينالمللي برگرديد! يعني چه؟ يعني اين استقلال فرهنگي، اين استقلال سياسي، اين چيزي که با خون خودتان، با خون بهترين جوانان اين کشور به دست آورديد و خود را از دنبالهروي ديگران نجات داديد، کنار بگذاريد. يعني بياييد مواضع سياسي بحقّي را که ناشي از عقيده و ايمان شماست و با فهم خودتان و با رعايت موازين عقل انتخاب کردهايد، کنار بگذاريد. يعني در قضيه مهمّ فلسطين، بياييد اين موضع آزادانه و شجاعانهاي که داريد و صريحاً اعلام ميکنيد و ميگوييد که ما حضور دولت غاصب را در سرزمين فلسطين قبول نداريم، کنار بگذاريد. بياييد مثل بعضي از اين کشورهاي عقبمانده بيچارهاي باشيد که مسأله فلسطين براي آنها، اصلاً در چارچوب مصالح ارتباط با غرب معنا ميدهد و معناي ديگري برايشان ندارد و هر چه غربيها درباره فلسطين گفتهاند، اينها هم همان را تکرار ميکنند. البته ژست هم ميگيرند؛ نه اين که تصريح کنند ما دنبالهرويم. اسمي هم رويش ميگذارند؛ اما همان مواضع را ميگيرند. ميگويند: شما هم اي ملت ايران؛ اي دولت ايران که هجده سال است با استقامت خود، دنيا را متوجّه خودتان کردهايد! بياييد همه اين ارزش وجودي را کنار بگذاريد؛ مثل فلان کشور آفريقايي و آسيايي و فلان دولت عقبمانده بيچارهاي باشيد که براي حفظ موقعيت خود، مجبور است از عقايد و رؤيت و ديد خودش در مسائل صرف نظر کند و حرف آنها را تکرار نمايد! بعد از هجده سال که اينها ملت ايران را تجربه کردهاند، بيهوشي سياسي حضرات تا اين جاست که چنين حرفي را به ملت ايران ميزنند!ببينيد؛ همه جريان عالَم، براي انسان خردمند و هوشيار، حقيقتاً تجربه است. انسان بايد از مسائل جاري عالَم، خيلي درس بگيرد. به نظر من، ملت ايران در اين روزها، يکي از شيرينترين و زيباترين درسهاي خود را گرفت و توانست بگيرد. در همين دادگاهي که در آلمان براي قضاياي قهوهخانهاي تشکيل شد، آمدند مسائل را سرهمبندي کردند و به خيال خودشان خيمه شببازياي پرداختند! اين، براي ملت ايران عرصه خيلي خوبي شد و درس خيلي مهمّي بود که بفهمند استکبار يعني چه و دولتهاي مستقل و به اصطلاح بزرگ عالَم، در دنيا چه کارهاند. اين خيلي مهمّ است. البته درباره اين قضيه، اين چند روز، مسؤولان کشور - در دولت، در مجلس، در وزارت خارجه - بحمدالله هر کدام به نحوي حرفي زدند؛ حرفهاي خوبي هم زدند و بحمدالله حرفهاي لازم در همه جا گفته شد؛ ليکن درس است.البته ميدانيد که اين طور قضايا، براي ما ملت ايران تجربه جديدي نيست و بارها اتّفاق افتاده است. شلوغ کردند، جنجال آفريدند، به خيال خودشان عليه دولت جمهوري اسلامي دست به يکي کردند، گاهي سفرايشان را بردند و گاهي اولتيماتوم دادند. براي ما اين چيزها تازه نيست؛ اما اين اتّفاق اخير، براي اروپا تجربه جديدي بود. به نظر من، چنين چيزي پيش نيامده بود که دولت ايالات متّحده امريکا، با دلّالي اطّلاعاتي و سياسي صهيونيستها، در طول دو، سه سال تلاش پيگير، بتواند کاري کند که در درجه اوّل دولت آلمان، بعد هم دولتهاي اروپايي را در تنگنايي گير بيندازد که خودشان به هيچ وجه مايل نبودند در اين تنگنا گير بيفتند. اين، تجربه جديدي براي آنها بود. براي اين که بفهمند دنيا چه خير است، به نظر من براي آنها هم مفيد است.اين قضيه، چند طرف دارد. به نظر من، کم اهميتترين بخش قضيه، اصل قضيه است. همان طور که عرض کرديم، سر قضيه قتلي که يک وقت در قهوهخانهاي اتّفاق افتاده بود - اسم آن قهوهخانه هم به برکت دلال بازيهاي صهيونيستها، در دنيا معروف شد؛ قهوهخانه «ميکونوس». عيبي ندارد، او هم سودي ببرد! - يک خيمه شببازي به اسم دادگاه درست کردند و ديدند که از اين قضيه ميشود استفاده کنند. به همين خاطر، شروع به طرّاحي کردند و به اين جا رساندند. يک صورت سازي به اسم کار قضايي کردند که به نظر ما آنچه در اين دادگاه مطرح شده است، بيارزش و بياعتبار است. آن چند جوان بيچارهاي هم که در آن جا زنداني شدهاند، اگر واقعاً اتّهامي متوجّهشان است، بايد در دادگاه صالح و عادلي تجديد محاکمه شوند و حکم آنها هم معلوم گردد. اين بخش قضيه، اصلاً چندان قابل ذکر نيست.بخش عمده قضيه، انگيزهها و هدفهايي است که دولتها و اقطاب جهان دنبال کردند. در درجه اوّل، دولت ايالات متّحده امريکاست که - همان طور که گفتيم - با کمک و دلّال بازي و حضور دستگاه جاسوسي صهيونيستها، اين خيمه شببازي را به راه انداخته است. حتماً ده سال، پانزده سال ديگر در خاطرات خودشان خواهند نوشت که بله؛ در قضيه قهوهخانه ميکونوس، فلان کسِ ما رفت اين کار را کرد، آن کار را کرد و يا فلان کس را ديده است. اينها بعداً رو خواهد شد. حالا فعلاً هر کس هم چيزي بگويد، قرص و محکم ميايستند و منکر ميشوند؛ اما بالاخره اندکي بعد، قضيه روشن خواهد شد. همين خودِ شما، شايد در کتابها و خاطراتي که خواهند نوشت، اينها را بخوانيد.امريکا در يک تحليل غلط و غير واقعي - مثل اغلب تحليلهايي که راجع به ايران دارد - اينطور تصوّر کرده است که علّت ايستادگي جمهوري اسلامي در مقابل او و اين که نه در مقابل قوانين زورگويانهاش، نه در مقابل تهديداتش، نه در مقابل پيغامهاي گوناگوني که از طرق مختلف ميدهد، نه در مقابل زبان نرم و چربش و نه در برابر زبان فحش و تهديدش، تسليم نميشود و از مواضع خود کوتاه نميآيد و استوار ايستاده است، به خاطر پشتگرمي به اروپاست! تلاششان اين شد که بلکه بتوانند بين ايران و اروپا فاصله بيندازند و به نظر من، حلقه ضعيف و غير مؤثّري در اروپا را انتخاب کردند که آن، حلقه آلمان است. آلمان، عليرغم قوّت و پيشرفت اقتصادي و علمياش، از جهات سياسي ضعيف است و در مسائل مهمّ جهاني - مثل مسأله خاورميانه و غيره و مسائلي که همه درباره آلمان ميدانند - حضور ندارد و در رديف دولتهاي درجه اوّل اروپايي نيست. با ايران هم که ارتباطات دوجانبه نسبتاً قوي متقني در اين چند سال داشته است. به همين خاطر، اين دولت را انتخاب نمودند و تلاش کردند که در اين قضيه، آلمان را به دام بيندازند و موفّق شدند. در واقع، امريکاييها با کمک صهيونيستها، در اين قضيه دولت آلمان را به دام انداختند و در تنگنا و در زاويه قرار دادند.در همين جا، به همه شما ملت ايران عرض کنم که اشتباه امريکاييها، در اين تحليلِ غلط است. آنها خيال ميکنند که اگر در زمينههاي اقتصادي و غيره، توانستند آلمان و اروپا و فلان مجموعه دولتها را از ايران جدا کنند، خواهند توانست که ملت ايران را وادار به تسليم نمايند. اين، چه اشتباهي است؟ چرا اينها اين قدر کند فهمي نشان ميدهند؟ من تعجّب ميکنم! مگر همين شما - اروپا، امريکا، شوروي سابق، خيلي از کشورهاي مرتجع همين منطقه - با همديگر دست به يکي نکرديد و هشت سال جنگ نظامي آنچناني عليه ما سازماندهي نکرديد؛ ولي اين ملت ايستاد؟ چرا تجربهها را تکرار ميکنيد؟ اين، چه خيال باطلي است؟ اين، چه غلطي است؟ در ذهن اين تحليلگران بيچارهاي که ميخواهند مسائل عالَم را با اين ذهن عليل حل و فصل کنند، براي هر چيزي تکليفي معيّن ميکنند. اين، چه طور فهميدن مسأله است؟ملت ايران مگر با اين حرفها تسليم ميشود؟ بدانند، اگر همه اروپا هم با ايران فاصله پيدا کند، قطع رابطه کند، يا هر چه بشود، ملت ايران به اعتماد اروپا و آسيا و اين و آن، به اين ميدان قدم نگذاشته است که با رفتن آنها احساس خالي بودن پشت خود را بکند. ملت ايران در هيچ شرايطي، در هيچ وضعيتي، با هيچ کيفيّتي، جز به قدم استوار خود، جز به حضور مردمي خود، جز به اصول خود و جز به ايمان محکم خود متّکي نيست. لذا به فرض اگر بتوانند همه اروپا را هم از ايران جدا کنند - که البته نخواهند توانست - اگر ده دشمن مثل اروپا هم در اطراف دنيا براي ايران درست کنند، اين ملت با اين ايمان و با اين قدم استوار، در مقابل زورگوييهاي نه امريکا و نه هيچ دولت ديگري، يک قدم به عقب نخواهد برداشت. پس، اين برداشت و تفسير و تحليل غلط امريکاييها در اين قضيه است که معلوم شد. نقش آنها هم اين است.البته - همان طور که عرض کرديم - دولت آلمان، قرباني اين توطئه امريکايي - صهيونيستي شد؛ ولي اين از گناه دولت آلمان چيزي کم نميکند؛ خودشان تقصير کردهاند. دولت آلمان، تجربه بسيار غلطي را از سرگذراند. مگر شما ملت ايران را نميشناسيد؟ مگر شما نميدانيد که اين کشور، کشورِ يک دولت جدا از ملت نيست؟ اين کشور، کشور ملتي است که مجموعه مديريّت کارامدي را براي خود و از ميان خود برگزيده است. اينها يکپارچهاند. چرا بايد شما در اين قضيه، اين قدر اشتباه کنيد؟ چرا بايد اجازه دهيد که در زير چشم و گوش شما، صهيونيستها بيايند چنين خيمه شببازياي بپردازند و به ملت ايران اهانت کنند؟به نظر من، دولت آلمان بهاي سنگيني هم پرداخته است و خواهد پرداخت. اين، مسأله يک معامله با يک دولت نيست که حالا يک روز هست، يک روز نيست. در اين چند روزه، مسؤولان کشور آلمان، حرفهاي گوناگوني زده اند: بله، ما روابط اقتصادي خود را با ايران نگه ميداريم، مسائل سياسي را يک روز مذاکره ميکنيم. اشتباه آنها اين است که تصوّر ميکنند، مسأله در ارتباطات دو دولت خلاصه ميشود. نه؛ آلمانيها چيزي را در اين معامله باختهاند که به اين آساني به دست نميآيد و آن، اعتماد ملت و دولت ايران است. آلمانيها اين را از دست دادهاند و ملت ايران ديگر هيچ گونه اعتماد و وثوقي - نه وثوق سياسي، نه وثوق در ارتباطات دوجانبه - به دولت آلمان ندارد. ملت ايران در حقيقت نسبت به آلمانيها سلب اعتماد شد. اين، چيز خيلي مهمّي است.اگر اين قضيه براي انگليسيها در ايران پيش ميآمد، انگليسيها چيزي از دست نميدادند؛ چون ملت ايران هيچ وقت به انگليسيها اعتمادي نداشته است.الان هم شما هر چيز بدي که در کشور پيدا کنيد، هر حرکت بد و هر کار زشتي که مشاهده نماييد، ميگويند اين کار انگليسيهاست. انگليسيها به خاطر طول مدت استعمارشان و از بس که در ايران فساد کردند، در اين جا بدنامند. بنابراين، اگر انگليسيها بودند، چيزي را در اين قضيه از دست نميدادند. آلمان، اين طوري نبود. مردم و دولت ايران، به صداقت آلمان نوعي اعتماد داشتند. البته به نظر من، همان هم ناشي از يک زودباوري بود و نبايد اين کار ميشد. اين اعتماد هم اعتماد درستي نبود؛ اما حالا ثابت شد. آلمانيها بدانند که امروز ملت ايران، به صداقت آنها ديگر هيچ اعتمادي ندارد.دولت هم البته آنچه را که لازمه حکمت و اعتزاز اين ملّت است، در اين زمينه عمل ميکند و بايد عمل کند. آنچه را که مصلحت ملت است، همراه با عزّتي که مناسب اين ملت است، بايد با توجّه و دقّت دنبال کند و هيچ گونه عجلهاي به خرج ندهد. هيچ احساس احتياجي نکند، که بحمدالله نميکند. ما به کسي احتياج نداريم. اين ملت، ملتي با شصت ميليون نيروي انساني و با ذخيره بسيار باارزشي از تجربهها و سرمايهها - سرمايههاي مادّي، سرمايههاي انساني، سرمايههاي معنوي و دانش و تجربه است. اين ملت، خيلي چيزها را در درون خود دارد. ما اگر همهي دروازههايمان را هم ببنديم، از پا نخواهيم افتاد. ما به خودکفايي نسبي کاملي در همه جوانب رسيدهايم. اگر اين ملت، يک وقت مصلحتش ايجاب کند که همه درها را هم ببندد، ميتواند. بدانيد که اگر چنان روزي براي ملت ايران پيش آيد، روز فَرَج است. چرا؟ براي اين که ما هميشه آن وقتي که احساس کردهايم بايد از خودمان استفاده کنيم، درخشيدهايم. ديديد که در جنگ، به مجرّد اين که درهاي سلاح و تجهيزات جنگي بر روي ما بسته شد، ما به درون خودمان برگشتيم که خودمان را تأمين کنيم. اين پيشرفتهايي که ما امروزه در صنايع نظامي داريم، به همين خاطر پيش آمد، والاّ ايران نميتوانست سلاح سبک کوچک هم توليد کند. امروز ايران سلاحهاي پيچيده را هم توليد ميکند و ميتواند توليد کند. اين، به برکت همين بستن درها و قطع رابطهها پيش آمد. به برکت اين پيش آمد که ملت ايران و نيروهاي سازنده و کارامد، احساس کردند که بايد به خودشان مراجعه کنند. اگر يک روز اين احساس در جوانب ديگر هم پيش آيد، روز عيد ماست. ما از اين هيچ نگراني نداريم.تلاش کردند، تا شايد بتوانند کشورهاي اروپايي و کشورهاي ديگرِ وابسته به اروپا را وادار کنند که در اين نمايش بيمعني شرکت کنند. البته کشورهاي اروپايي حقّاً يکسان رفتار نکردند؛ بعضي خيلي بد عمل کردند. من به وزارت خارجه دستور دادهام که رفتارهاي اين دولتها را با دقّت ثبت کنند. در حافظه تاريخي اين ملت بايد بماند که فلان دولت، چگونه رفتار ميکند؛ فلان حزب در فلان کشور که امروز دولت را اداره ميکند، با ملت ايران در روز به خيال خودشان آزمايش، چگونه رفتار خواهد کرد. اين بايد ثبت شود و البته با دقّت ثبت خواهد شد. بعضيها، خوب و عاقلانه و طبق منافع خودشان عمل کردند. آن منافع را فهميدند و عمل کردند؛ بعضيها هم نه.البته ما در زمينه مسائل اروپا، هيچ مشکلي نداريم. سياست اروپايي را خود ما طرّاحي کردهايم؛ کسي به ما ديکته نکرده است. ما خودمان تشخيص دادهايم که در زمينه رابطه با جهان، اروپا کجاست و چگونه بايد با اروپا رفتار کنيم؛ همان طور هم رفتار کردهايم و تا امروز هم بوده است. امروز هم آنچه را که لازمه حکمت و عزّت و مصلحت است، همان را طرّاحي ميکنيم و پيش ميبريم. در دنيا به کسي نياز نداريم که بخواهد به ما کمک کند. ما خودمان به فضل پروردگار، از روز اوّل انقلاب تا به حال، گذرگاههاي بسيار دشوار را گذراندهايم؛ اينها که چيزي نيست و اصلاً اهمّيتي ندارد که با آنچه که ما از سرگذراندهايم، قابل مقايسه باشد. بنابر اين، به نظر من ملت ايران در اين آزمايش، بيشترين سود را برده است.ملت احساس کرد که دشمن در کمين است. اين، خيلي مهمّ است. من هميشه به دوستان ميگويم که هيچ وقت زير سر عناصر تعيين کننده اين کشور، بالش نرم نگذاريد و نگوييد که هيچ خطري نيست. بگذاريد همه بدانند و حس کنند که دشمن در کمين است؛ همچنان که اميرالمؤمنين عليهالسّلام فرمود: «من نام لم ينم عنه» . آن وقتي که شما در سنگرتان به خواب رفتهايد، خيال نکنيد که سنگربانِ سنگر مقابل هم در خواب است. خير؛ او متوجّه شماست و منتظر است که به خواب برويد. براي ملت، خواب رفتن، بزرگترين دشمن است. سعدي در گلستان، درباره آن کساني که سرِ کوهي بودند و دشمن آنها را تصرّف کرد، چه شيرين و زيبا گفته است. او ميگويد نخستين دشمني که بر آنان تاخت و تصرفشان کرد، «خواب» بود. نبايد به خواب برويد. اگر ملت به خواب رفت، ميتوانند همه کار با او انجام دهند؛ نابودش کنند و هر چيزي را به او تزريق نمايند. بايد بيدار بود. ملت ايران بايد بيدار باشد. اين حادثه نشان داد که توصيه به بيداري ملت ايران، توصيه بيجايي نيست. بايد بيدار باشيد. ميبينيد که دشمن چطور بيدار است و ممکن است يک وقت عليه ملت ايران، از هر چيز کوچکي استفادهاي بکند و به خيال خود ضربهاي وارد نمايد. البته ملت در صحنه آمد؛ خيلي هم خوب بود. دشمن از همين ميترسد؛ از حضور مردم در صحنههاي گوناگون. اين، شکنندهترين سلاحي است که ملت ايران دارد. اين، يک صحنه بود؛ اما صحنه انتخابات را هم بعداً داريم که باز ملّت بايد حضور پيدا کند. اين حضور هم حقّاً و انصافاً شکننده خواهد بود. دشمن، اين گونه است.نکته آخر هم اين است که بدانيد عزيزان، ارتشيان، برادران و فرزندان من! براي يک نيروي مسلّح و يک سازمان نظامي، بزرگترين افتخار اين است که با چنين ملّتي، کاملاً همراه و همدوش و همکار و همسان باشد. البته سازمانها در بخشهاي خودشان، بايد پيشرو هم باشند. بايد پيشرو باشيد و حضورتان، حضور نظامي پارساگونه باشد. ما گفتهايم و الان هم اعتقادمان بر اين است که نيروهاي مسلّح، در دوراني که جنگ ندارند، بايد به کار سازندگي کشور کمک کنند. نيروي مسلّح و سازمان مسلّح، در درجه اوّل و دوم، بايستي جنبه نظامي خود را محفوظ بدارد. در درجات بعد هم، اگر مسؤولان سطح بالا ملاحظه کردند و ديدند که با کار نظامي منافاتي ندارد، در همين جهتِ کار نظامي، فعّاليت شود. مثلاً فرض کنيد در نيروي زميني، اگر ما پادگان يا زاغه مهمّات و آموزشگاه کم داريم، بروند اينها را بسازند. منتظر نشوند که برايشان معمار از جاي ديگر و بنّا از جاي ديگر بياورند. آن که ما گفتيم، اينهاست. اين را هم بدانيد - البته اين بيشتر به عهده آقايان عقيدتي، سياسي است - که به يکايک افراد و همه پرسنل، بايد عدم استفاده نابجا از امکانات دولتي و امکانات عمومي را آموزش داد. اين را آقايان بايد تعليم دهند؛ هم تعليم قولي و هم تعليم فعلي. بعضيها سراغ رفتار تجمّلآميز و اشرافيگرانه و خودروهاي آن چناني و خانههاي آن چناني نروند. اگر اين امور رعايت شد و اين پارسايي و اين اهتمام به هدف اصلي محقّق گرديد، آن وقت امريکا که هيچ؛ حتّي اگر ده ابرقدرت مثل امريکا، با انگيزههاي خصمانه نسبت به جمهوري اسلامي در دنيا هم وجود داشته باشد، به فضل پروردگار هيچ غلطي نميتوانند بکنند.انشاءالله خداوند از شما راضي و قلب مقدس وليعصر ارواحنافداه از شما خشنود باشد و مشمول دعاي آن بزرگوار باشيد. انشاءالله روح مطهّر امام راحل و ارواح مقدّسه شهداي عزيز نسبت به شما علاقهمند و دعاگو و خوشبين باشند.والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته