متن كامل بيانات مقام معظم رهبري در آغاز درس خارج فقه
(1378/06/28 )بسم الله الرحمن الرحيموالصّلاة والسّلام على سيّدنا محمّد و آله الطاّهرين و لعنةاللَّه على اعدائهم اجمعين.اول طبق معمول خودمان يك حديث بخوانيم، تا انشاءاللَّه به معارف اهل بيتعليهمالسّلام متبرك شويم.من وصيّة النّبى باميرالمؤمنين عليهماالسّلام: «يا على ان من اليقين»؛ از مراتب يقين يكى اين است كه «ان لا ترضى احدا بسخط اللَّه و لا تحمد احدا بما اتاك اللَّه»؛ آنچه را كه خدا به تو عنايت كرده، ديگرى را منعم آن نعمت ندانى و او را بهخاطر آن نعمت حمد نكنى. «ولا تذم احدا على مالم يؤتك اللَّه»؛ چيزى هم كه خداى متعال از تو باز داشته و به تو نداده، تقصير آن را گردن ديگرى نيندازى و بهخاطر آنچه كه خدا به تو نداده، كسى را مذمّت نكنى. «فان الرزق لا يجره حرص و حريص»؛ هيچ حرصى از سوى هيچ حريصى نمىتواند رزق را بهسوى او بكشاند. «و لا تصرفه كراهة كاره»؛ همچنان كه كراهت هيچ كارهى هم نمىتواند رزق را از كسى باز بدارد. «اناللَّه بحكمه و فضله» - حُكم شايد به معناى حكمت و تدبير الهى باشد - با حكم و فضل خود: «جعل الرَوْح والفرح فىاليقين و الرّضاء» - رَوْح به معناى بهجت، سُرور، آسايش و آرامش - خداى متعال آرامش زندگى و فرح و سُرور را در يقين و رضا قرار داده است. اگر انسان از حالت ريب و ترديد و تزلزل روحى و اعتراض و نارضايى نسبت به همه حوادث زندگى خود خارج شد و به مقام رضا رسيد، خداى متعال رَوْح و فرح - يعنى آرامش - را به او عنايت خواهد كرد. «و جعل الهم و الحزن فى الشك و السخط»؛ متقابلاً خداى متعال، همّ و حزن و اندوه و امثال اينها را، در شك - يعنى ضدّيقين، حالت دودلى و ترديد - و سخط - يعنى خشمگين بودن از همه حوادث - قرار داده است. چنين انسانى، اگر خدا نيكىاى به او دهد، خشمگين است كه چرا بيشتر نداد؛ اگر بدىاى به او قسمت كند، خشمگين است كه چرا متوجّه او شد! براى رسيدن به رَوْح و فرح، بايستى انسان دنبال يقين و رضا بگردد: در اين بازار اگر سودى است؛ درويش خرسند است.الهى منعمم گردان به درويشى و خرسندى. البته مراد، درويشِ مصطلح نيست.امروز قبل از آن كه بحث فقهى خودمان را شروع كنيم، بهمناسبت اين كه شروع حوزه درسى ما و شروع حوزههاى درسى در قم و ساير حوزههاى علميه است، به نظر رسيد كه چند جملهاى درباره مسائل مربوط به حوزه و مسائل مربوط به ما طلبهها - آنچه كه به نظر حائز اهميت است - عرض كنم:اينطور به نظر مىرسد كه هرچه اهميت دين در دنيا بيشتر مىشود، اهميت حوزهها هم بيشتر مىگردد. امروز دين در مركز توجّهات جهانى قرار دارد. امروز براى سياسيّون، متفكّران، متخصّصان مسائل و علوم اجتماعى و بسيارى از تودههاى مردم - بخصوص جوانان - در بسيارى از نقاط عالم و بهطور خاص در كشورهاى اسلامى، دينِ مورد توجّه، اسلام شريف و احكام مقدّس اسلامى است. يقيناً بخش عمده از حادثهاى كه برخلاف انتظار و برخلاف طبيعت جريان عادّى جهانى در يكى، دو دهه اخير بهوجود آمده است، مربوط به پيروزى دين و اسلام در اين كشور و تشكيل نظام اسلامى است. لذاست كه امروز مطالعات برروى دين در سرتاسر دنيا، از جنبه سياسى دين جدا نيست؛ دين را مجرّد از تأثير سياسى آن نگاه نمىكنند و موضعگيريها بر اين اساس است؛ همچنان كه دلهايى كه متوجّه دين شده است - مثل جوانان و نسلهاى نوخاسته دنياى اسلام و بعضى از مناطق ديگر عالم - دنبال دينِ مجرّد از حضور سياسى و اجتماعى نيست.ما امروز تقريباً در مركز اين توجّهات جهانى قرار داريم. مىشود اينطور گفت كه اسلام و بهطور ويژه جمهورى اسلامى، در مركز اين توجّهات قرار دارد. شايد مىشنويد و يا اطّلاع داريد كه سمينارهاى تخصّصى و علمىِ جهانى با گرايشهاى مختلف در اطراف دنيا - بخصوص در كشورهايى كه با اسلام و با جمهورى اسلامى برخورد دوستانهاى ندارند - براى بررسى اين پديده تشكيل مىشود. اين، اهميت چنين قضيهاى را نشان مىدهد.ما امروز به عنوان كسانى كه وابسته به حوزههاى علميه هستيم، با توجّه به اين پديده جهانى، بايستى درباره رفتار علمى خودمان در مباحث اسلامى، يك فكر و حركت و خيزش تازه را پىريزى و طرّاحى كنيم. وقتى مشاهده مىكنيم دانشى كه براساس آن اين حركت سياسى بهوجود آمده - يعنى معارف اسلامى، علوم اسلامى، كلام اسلامى، فقه اسلامى - امروز اين همه مورد توجّه محافل علمى و سياسى دنياست، ما بايستى بيشتر به فكر باشيم؛ بيشتر دقّت كنيم و اهميت كار خودمان را بهعنوان صاحب نظران دينى و علماى دين، ارزيابىِ تازهترى كنيم.امروز روزى نيست كه ما بهنام دين و از زبان دين بتوانيم سخنى را بگوييم كه سست باشد، يا هدفى را ترسيم كنيم كه نتوانيم آن را از معارف اسلامى استخراج نماييم، يا در نقطه مقابل نسبت به آنچه كه جزو اهداف دينى و مسائل مهمّ فقهى يا كلامى است، بىتفاوت بمانيم. هيچ لزومى ندارد كه ما براى پيگيرىِ اين راهِ تازه، به چيزى غير از غيرت علمى متشبّث شويم. اگر ما به همان اندازهاى كه هر عالمى به آنچه كه مورد توجّه علمى اوست، گرايش عالمانه دارد، نسبت به مباحث اسلامى - منهاى اعتقاد، ايمان، وظيفه و مسؤوليت دينى - همين غيرت عالمانه و همين احساس وابستگى و تعلّق نسبت به آن چيزى را كه براى آن كار علمى مىكنيم و به آن اعتقاد علمى داريم، داشته باشيم و تنها انگيزه به حساب بياوريم براى آنچه كه از اسلام مىفهميم و براى اسلام و بهنام اسلام ترويج مىكنيم و براى آن حسابِ تازهاى باز مىكنيم، كافى است.بلاشك مركز اين توجّهات و تحقيقات علمى، حوزههاى علميه است. نه اين كه كسانى كه خارج از حوزههاى علميهاند، حق ندارند درباره مسائل اسلامى فكر كنند؛ بحثِ حق نيست؛ بحثِ اين است كه براى اين تحقيق، ابزار و وسائل لازم در غير حوزههاى علميه فراهم نيست. هركسى حق دارد پزشك شود؛ اما براى پزشك شدن بايد به دانشكده پزشكى رفت. نمىشود در جايى كه استاد و علم و آزمايشگاه و معلّم و آگاه به فن وجود ندارد، ما دنبال دانش برويم. جاى فهمِ دين، جاى تأمّل در دين، جاى غور علمى در مسائل دينى در حدّ تخصص، حوزههاى علميه است. البته ممكن است هركسى در حدّ پايينتر از تخصّص، آگاهيهايى داشته باشد؛ اما براى متخصّص شدن، بايد به حوزههاى علميه و نزد متخصّصان علمى رفت و به آنان متوسّل شد و از آنان خواست و از آنان فراگرفت.حوزه علميه متقابلاً بايستى پاسخگو باشد. امروز اهميت حوزههاى علمى فقط در اين نيست كه مىتوانند و مىبايد تبليغ دين بكنند - كه البته اين يكى از وظايف مهم و عمده است - بلكه اهميت بيشتر از آن، يالااقل معادل اهميت تبليغ، اهميت آموزش علمى و فنّى و مبانى و معارف دينى است؛ اعم از فقهش، يا كلامش، يا فلسفهاش، يا بقيه علومى كه احتياج دارد در درجه بعد قرار گيرد. لذا اهميت حوزهها و اهميت علماى دين و مدرّسين علوم دينى و اهميت كار و تلاشى كه طلبه علوم دينى مىكند، روزافزون است. البته در اين زمينه كه چه مباحثى را بايد در حوزهها اصل دانست، ما بارها مطالبى عرض كردهايم؛ حالا هم عرض مىكنيم: رشتههاى اصلى در حوزههاى علميه، به ترتيب، اوّل فقه است؛ دوم كلام است؛ و سپس فلسفه است. فقه، ستون فقرات حوزههاى علميه است؛ علم كلام، جزو پايههاى حوزههاى علميه است؛ فلسفه، جزو لوازم حتمى حوزههاى علميه است. بايستى مدرّسينِ خوب و كارآمد و طلّاب علاقهمند و جوينده، اين سه علم را بياموزند و حوزهها در اين زمينه، گرم و پيونده و فعّال و با نشاط حركت كنند. در عين حال به اينها نمىشود اكتفا كرد؛ اينها فنون اصلى است؛ در كنار اينها علوم ديگرى هست كه بايد با آنها آشنا شد: بايد با تفسير آشنا شد؛ علم اصول كه در كنار فقه، بهعنوان مقدّمه لازم، بهجاى خود محفوظ است. بايد با علوم گوناگونى مثل حديث و رجال و آنچه كه مربوط به مقدّمات فهم كتاب و سنّت است، آشنا شد. علاوه بر اينها بايد با فنون تبليغ دين آشنا شد.امروز تبليغ دين، يك رشته علمى است. علوم ارتباطات كه امروز در دانشگاههاى دنيا براى آن كار و تلاش مىكنند، در حقيقت شيوههاى ارتباطگيرى تبليغى است. ما به طور سنّتى روشهايى براى ارتباطگيرى با مخاطبان خودمان داريم كه روشهاى خوبى هم هست؛ ليكن به هيچ وجه كافى نيست. نمىخواهم توصيه كنم كه طلّاب بروند يك دوره علوم ارتباطات ببينند؛ بلكه مىخواهم مؤكّداً توصيه كنم كه كارگردانان اصلى و طرّاحان حوزه علميه، با توجّه به نتايج علوم ارتباطات، كارهاى خودشان را برنامهريزى كنند و بخشى از مباحثى از اين علوم را كه مورد نياز حوزه است، به درجات مختلف در اختيار كسانى كه به آن احتياج دارند - بخصوص كسانى كه در زمينه تبليغ برنامهريزى و كار مىكنند - بگذارند.آشنايى با جريانهاى فكرى عالم، از جمله مقولاتى است كه در حوزهها لازم و ضرورى است؛ بدون آن، آنچه را كه براى تبليغ تصميم مىگيريم و عمل مىكنيم، نمىتوانيم اطمينان داشته باشيم كه بجا واقع خواهد شد. اگر مخاطبان خودمان را انتخاب نكنيم و آنها را نشناسيم و جريانهاى فكرى محيط بر آنها را نشناسيم، ممكن است چيزى بگوييم كه در ذهنشان قرار ندارد و مورد استفهام و استبصارشان نيست؛ يعنى كار بيهودهاى انجام دادهايم! مخاطبان را بايد شناخت و آنها را انتخاب كرد. اىبسا كسانى مىتوانند با مخاطبان خاصى ارتباط بگيرند؛ كسان ديگرى هم مىتوانند با مخاطبان ديگرى ارتباط بگيرند. مخاطب را بايستى انتخاب كرد؛ دستگاههاى مديريّتى حوزه علميه، در اين زمينهها بايستى فعّاليت و نشاط و برنامهريزى داشته باشند. مخاطبان و استفهامها و جريانهاى فكرى حاكم بر آنها را بايد شناخت. امروز مباحث و شبهههاى جديد و حرفهاى تازهاى در دنيا مطرح است؛ بعضى از آنها هم داراى پايههاى علمى يا شبه علمى است. آن كسى كه مىخواهد دين را تبليغ كند، نظر دين را بيان كند، يا به تعبيرى از دين دفاع كند - هميشه هم دفاع نيست؛ گاهى تبيين است - او بايستى بداند كه اين جريانهاى فكرى و اين حرفهاى تازه در دنيا چيست. اين شناخت، براى حوزههاى ما لازم است.البته طلّاب بايد زبانهاى زنده دنيا را هم بدانند و دانستن حداقل يك زبان زنده از زبانهاى موجود دنيا، جزو چيزهايى است كه براى طلّاب علوم دينى لازم و ابزار حتمى كار است. اين هم بايستى در حوزه رواج پيدا كند. خوشبختانه طلّاب غالباً جوان هستند و قدرت فراگيرى زبان در آنها زياد است؛ اين كار بايد انشاءاللَّه در حوزهها رواج پيدا كند.بحث معنويت و قداست هم بحث مهمّى است. فرق اصلى ما با بقيه كسانى كه مدّعايى در عالم دارند، در همين هدف مقدّس است. ما مىخواهيم براى خدا، براى دين خدا، براى رضاى خدا و براى اِعلاى كلمةاللَّه تلاش كنيم. از آن وقتى كه درس خواندن را شروع مىكنيم، تا آن وقتى كه تبليغ مىكنيم، تا آن وقتى كه تدريس مىكنيم، تا آن وقتى كه سِمتى را در حوزه و يا در خارج از حوزه متصدّى مىشويم، تلاش و فعّاليت مىكنيم - چه فعّاليت سياسى، چه فعّاليت اجتماعى، چه فعّاليت علمى هدفمان بايد اين باشد. اين، آن چيزى است كه مىتواند ما را موفّق كند و سخن ما را دلنشين و مؤثّر نمايد؛ اين را بايستى براى خودمان حتم و فرض بدانيم.البته امروز كه من با شما حرف مىزنم، در همه اين زمينههايى كه گفته شد، كارهاى زيادى در حوزهها - بخصوص حوزه مبارك قم - انجام گرفته است. فاصله بين امروز با چند سال قبل، فاصله قابل توجّهى است؛ درس اخلاق هست، درس تفسيرِ خوب هست، درس فلسفه خوب هست، تبليغ هست، كلام هست، مجلّات علمىِ تخصّصى هست. اين چيزهايى كه ما به آنها توصيه مىكرديم و بهعنوان آرزو مطرح مىكرديم، بتدريج در حال تحقّق پيدا كردن است. اين هم دليل بر آن است كه آنچه ما بهعنوان آرزو مطرح مىكنيم، آرزويى خام و دست نيافتنى نيست؛ بدون چندان سرمايهگذارىاى، بدون چندان تلاشى، با همّت عدهاى كه بخواهند همّت كنند، همهى اين كارها عملى است؛ كما اين كه بحمداللَّه امروز ملاحظه مىكنيد در قم - در درجه اوّل - و بعضى حوزههاى ديگر اينها عملى شده است. همه آن كارهاى بزرگى كه فكر مىكنيم براى حوزه لازم است، قابل عمل و قابل تحقّق است؛ به شرطى كه من و شما همّت داشته باشيم.والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته