متن كامل خطبههاى نماز جمعهى تهران به امامت حضرت آيةاللَّه خامنهاى
(1378/09/26 )بسماللهالرّحمنالرّحيمالحمدلله ربّ العالمين. الحمدلله بجميع محامده کلّها علي جميع نعمه کلّها. الحمدلله علي حلمه بعد علمه. والحمدلله علي عفوه بعد قدرته. و الحمدلله علي طول آناته في غضبه و هو قادر علي ما يريد. نحمده و نستعينه و نستهديه و نؤمن به و نتوکل عليه و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته؛ سيّدنا و نبيّنا و حبيبنا ابيالقاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما بقيّةالله في الارضين. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيکم عبادالله بتقوي الله. قال الله تبارک و تعالي: «يا ايّها الذين امنوا کتب عليکم الصّيام کما کتب علي الّذين من قبلکم.»از خداي متعال مسألت ميکنيم اين ماه را که ماه ضيافت الهي استبر همه امّت اسلامي، بخصوص بر ملت عزيز ايران و بالاخص بر شما نمازگزاران عزيز، مبارک فرمايد.در آيه شريفهاي که قرائت کردم، مسأله روزه و اينکه اين فريضه الهي بر امّتهاي قبل از امّت اسلام هم قرار داده شده بود، مطرح شده است. از جمله فرايض و واجباتي که بشر در طول ادوار گوناگون به آن نيازمند است، يکي همين روزه گرفتن است؛ همچنان که نماز خواندن و ذکر الهي چنين است. در همه ادوار، در همه احوال، در همه تمدّنها و در همه دورههاي حيات بشري، در هر حالي که بشر باشد، بهخاطر خاصيت بشري خود، به بعضي از اين اعمال و فرايض نيازمند است که يکي از آنها هم همين روزه است. امروز در خطبه اول، چند جملهاي در باب روزه عرض ميکنيم و در خطبه دوم هم انشاءالله به بعضي از مسائل جاري کشور و جامعهمان خواهيم پرداخت.روزه که از آن بهعنوان تکليف الهي ياد ميکنيم، در حقيقت يک تشريف الهي است؛ يک نعمت خداست؛ يک فرصت بسيار ذيقيمت براي کساني است که موفّق ميشوند روزه بگيرند؛ البته سختيهايي هم دارد. همه کارهاي مبارک و مفيد، از سختي خالي نيست. بشر بدون تحمّل سختيها به جايي نميرسد. اين مقدار سختي که در تحمّل روزهگيري وجود دارد، در مقابل آنچه که از روزه عايد انسان ميشود، چيزِ کم و سرمايه اندکي است که انسان مصرف ميکند و سود بسياري را ميبرد. سه مرحله براي روزه ذکر کردهاند؛ هر سه مرحله هم براي کسانيکه اهل آن هستند، مفيد است. يک مرحله، همين مرحلهي عمومي روزه است؛ يعني پرهيز از خوردن و نوشيدن و ساير محرّمات. اگر تنها محتواي روزه ما همين امساک باشد، اين منافع زيادي دارد. هم ما را ميآزمايد و هم به ما ميآموزد؛ هم درس هست، هم آزمايش براي زندگي است. تمرين و ورزش است؛ يک ورزش بسيار با اهميتتر از ورزش جسماني در اين کار وجود دارد. رواياتي از ائمه عليهمالسّلام وارد شده است که به همين مرحله از روزه توجّه دارد. يک روايت از امام صادق عليهالصّلاةوالسّلام است که ميفرمايد: «ليستوي به الغني و الفقير» ؛ خداي متعال روزه را واجب کرده است، تا در اين ساعات و روزها، فقير و غني با يکديگر برابر شوند. انساني که تهيدست و فقير است، نميتواند در طول روز هرچه هوس کرد، بخرد و بخورد و بياشامد؛ اما آدمهاي غني، در طول روز، هرچه که هوس ميکنند و هرچه که ميخواهند، برايشان فراهم است. غني، حال فقير و گرسنگي فقير و تهيدستي او را از بهدست آوردن چيزهايي که مورد اشتهاي اوست، درک نميکند؛ اما در روزي که روزه ميگيرد، همه يکسانند و با اختيار خودشان، از مشتهيّات نفساني محرومند. يک روايت ديگر از امام رضا عليهالسّلام نقل شده است که به نکته ديگري اشاره دارد. ميفرمايد: «لکي يعرفوا الم الجوع و العطش و يستدلوا علي فقر الآخره» در اين روايت، به تهيدستي و گرسنگي و تشنگي روز قيامت اشاره ميشود. در روز قيامت، يکي از ابتلائات انسان، تشنگي و گرسنگي است که در آن حالت، انسان در مقابل مؤاخذه و سؤال و جواب الهي قرار ميگيرد. انسان بايد در گرسنگي و تشنگي روز ماه رمضان، به آن حالت روز قيامت توجّه کند و به آن لحظه بسيار سخت و دشوار متنبّه شود.باز روايت ديگري از امام رضا عليهالسّلام است که به بُعد ديگري از ابعاد روزه در همين مرحله گرسنگي و تشنگي کشيدن توجّه ميکند. آن، اين است که ميفرمايد: «صابراً علي ما اصابه من الجوع والعطش» . قدرت صبر به انسان داده ميشود که بتواند گرسنگي و تشنگي را تحمّل کند. انسانهاي نازپرورده - کسانيکه معناي گرسنگي و تشنگي را نچشيدهاند و نفهميدهاند - قدرت صبر و تحمّل هم ندارند؛ در بسياري از ميدانها، خيلي زود از پا درميآيند و امتحانهاي گوناگون زندگي، آنها را درهم ميفشرد و له ميکند. انساني که گرسنگي و تشنگي را چشيده است، معناي اينها را ميداند و در مقابل دشواريهايي که از اين راه ممکن است پيش بيايد، قدرت تحمّل دارد. ماه رمضان، اين قدرت تحمل و اين صبر را به همه ميدهد. يک روايت ديگر هم در همين زمينه عرض ميکنم که آن هم از امام رضا عليهالصّلاةوالسّلام است؛ گرچه شايد اين يکي، دو مورد، فقرههاي يک حديث باشد. «و رائضا لهم علي اداء ما کلّفهم» ؛ يعني تحمّل گرسنگي و تشنگي و اجتناب از مشتهيّات نفساني در روز ماه رمضان، يک نوع رياضت است که انسان را بر اداء تکاليف گوناگون زندگي قادر ميسازد. البته منظور، رياضتهاي شرعي و رياضتهاي الهي و رياضتهاي اختياري است. يکي از چيزهايي که انسان را قدرتمند ميکند و بر پيمودن راههاي دشوار زندگي توانا ميسازد، رياضت کشيدن است که خيليها به آن پناه ميبرند. اين يک رياضت شرعي است. بنابراين، در همين چند حديثي که خوانده شد، ميبينيد که همين مرحله از روزه - يعني مرحله تحمّل گرسنگي و تشنگي - در اغنيا احساس همساني با فقرا ايجاد ميکند؛ احساس گرسنگي روز قيامت را به انسان منتقل ميکند؛ صبر و تحمّل در مقابل شدائد را به انسان ميبخشد؛ صبر بر اداء تکليف را به عنوان يک رياضت الهي به انسان اهداء ميکند؛ يعني اين همه فوايد در همين مرحله است. علاوه بر خالي بودن شکم از غذا و اجتناب از کارهايي که در حال عادي براي انسان مباح است، نورانيّت و صفا و لطافتي هم به انسان ميدهد که بسيار مغتنم است.مرحله دوم روزه، پرهيز از گناه است؛ يعني نگاهداري گوش و چشم و زبان و دل - حتّي طبق بعضي از روايات - نگاهداري بشره انسان، پوست بدن و موي بدن انسان از گناه. از اميرالمؤمنين عليهالسّلام نقل شده است که «الصّيام اجتناب المحارم کما يمتنع الرّجل من الطّعام و الشّراب» ؛ همانطوري که از غذا و از آشاميدني و از مشتهيّات نفساني اجتناب ميکنيد، از گناه هم اجتناب کنيد. اين يک مرحله بالاتر براي روزه است. اين فرصت ماه رمضان، فرصت مغتنمي است که انسان تمرين اجتناب از گناه کند. بعضي از جوانان در مراجعاتي که دارند، به بنده التماس دعا که ميکنند، از جمله مکرّر ميگويند شما دعا کنيد که ما بتوانيم گناه نکنيم. البته دعا کردن خوب و لازم است و ميکنيم؛ اما گناه نکردن، به اراده انسان احتياج دارد. بايد تصميم بگيريد که گناه نکنيد و وقتي تصميم گرفتيد، اين کار بسيار آساني خواهد شد. اجتناب از گناه، چيزي است که مثل يک کوه در چشم انسان جلوه ميکند؛ اما با تصميم، مثل يک زمين هموار ميشود. در ماه رمضان، بهترين فرصت است که همه اين را تمرين بکنند. روايت ديگري از فاطمه زهرا سلاماللهعليها نقل شده است که فرمود: «ما يصنع الصائم بصيامه اذا لم يصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه» ؛ انسان از روزه چه بهرهاي خواهد برد، اگر زبان و گوش و چشم و جوارح خود را از گناه باز ندارد؟ در يک روايت نقل شده است که زني به خدمتکار خود اهانت کرد. ظاهراً آنها در همسايگي پيامبر، يا مثلاً در سفري همراه آن حضرت بودند. پيامبر اکرم طعامي در دستشان بود، به او تعارف کردند و فرمودند: از اين بخور. آن زن گفت من روزهام. نقل شده است که پيامبر به او اينطور فرمودند: «کيف تکونين صائمه و قد سببت جاريتک»؛ چطور تو روزهاي؛ در حالي که به خدمتکار خودت دشنام دادهاي؟ «انّ الصوم ليس من الطعام و الشّراب» ؛ روزه فقط اين نيست که از خوراک و نوشيدني اجتناب کنيد. «و انما جعلالله ذلک حجابا عن سواهما من الفواحش من الفعل والقول» ؛ خدا خواست که انسان روزهدار به سراغ گناهان و آلودگيها نرود؛ و از جمله اين گناهان، گناهان زبان است؛ بدگويي و اهانت به ديگران است. از جمله اين گناهان، گناهان دل است؛ دشمني و کينه ديگران را در دل پروراندن است. بعضي گناهان به معناي اصطلاح شرعي است؛ بعضي گناهان اخلاقي است؛ مراتب گوناگوني دارد. پس، مرحله دوم روزهداري اين است که انسان بتواند از گناهان، خود را جدا کند و بخصوص شما جوانان عزيز از اين فرصت استفاده کنيد. شما جوانيد. جوان، هم قدرت و توانايي دارد و هم صافي دل و نورانيّتِ دل براي او يک فرصت است. در طول ماه رمضان، از اين فرصت استفاده کنيد و اجتناب از گناهان را - که مرحلهي دوم روزهداري است - تمرين نماييد.مرحله سوم از روزهداري، پرهيز از هرچيزي است که ذهن و ضمير انسان را از ياد خدا غافل کند. اين، آن مرحله بالاي روزهداري است که در حديث آنطور که وارد شده است، پيامبر به حضرت پروردگار (جلّت عظمته) عرض ميکند: «يا ربّ و ما ميراث الصّوم»؛ دستاورد روزه چيست؟ ذات اقدس ربوبي فرمود: «الصوم يورث الحکمة و الحکمة تورث المعرفة و المعرفة تورث اليقين فاذا استيقن العبد لا يبالي کيف اصبح بعسر ام بيسر» ؛ روزه سرچشمههاي حکمت را در دل ميجوشاند. وقتي که حکمت بر دل حاکم شد، آن معرفت نوراني و روشن بهوجود ميآيد. معرفت که بهوجود آمد، همان يقيني بهوجود ميآيد که حضرت ابراهيم از خداي متعال آن را ميخواست و در دعاهاي اين ماه مرتّب درخواست شده است. وقتي کسي داراي يقين بود، همه دشواريهاي زندگي بر او آسان ميشود و انسان شکستناپذير از حوادث ميگردد. ببينيد چقدر اهميت دارد! اين انساني که ميخواهد در مدّت سالهاي عمر خود، يک راه تعالي و تکامل را بپيمايد، در مقابل مشکلات و حوادث زندگي و موانع راه، شکستناپذير ميشود. يقين، چنين حالتي به انسان ميدهد. اينها ناشي از روزه است. وقتي که روزه ياد خدا را در دل زنده کرد و فروغ معرفت خدا را در دل بهوجود آورد و دل را روشن نمود، اينها به دنبالش ميآيد. هر چيزي که انسان را از ياد خدا غافل کند، به روزه براي اين مرحله مضرّ است. خوشا بهحال کساني که ميتوانند خود را به اين مرحله برسانند. البته ما بايد آرزو کنيم و از خدا بخواهيم و همّت کنيم که خودمان را به اين مرحله برسانيم.پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ما را از روزهداران واقعي قرار بده. پروردگارا! توفيقِ رسيدن به درجات عالي روزهداري را به ما عنايت کن و همه اين برکاتي را که براي اين فريضه الهي ذکر شده است، به ما متوجّه فرما.بسماللهالرّحمنالرّحيمقل هو الله احد. الله الصّمد، لم يلد و لم يولد و لم يکن له کفوا احد. بسماللهالرّحمنالرّحيمالحمدلله ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابيالقاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما علي اميرالمؤمنين و الصّديقة الطّاهره سيّدة نساءالعالمين. والحسن والحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و عليبنالحسين و محمّدبنعلي و جعفربنمحمّد و موسيبنجعفر و عليبنموسي و محمّدبنعلي و عليبنمحمّد و الحسنبنعلي والخلف القائم المهدي. حججک علي عبادک و امنائک في بلادک. و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. و استغفرالله لي و لکم. اوصيکم و نفسي بتقوي الله.همه برادران و خواهران نمازگزار عزيز و نفس خود را به رعايت پرهيزکاري و تقوا توصيه ميکنم، که برجستهترين اثر روزه اين ماه تقواست.مسائلي که قابل طرح است، مسائل متعدّدي است. من يک مناسبت از مناسبتهاي روز را که همان شهادت شهيد بزرگوار مرحوم «آيةالله مفتّح» است، مطرح ميکنم و سپس به موضوعي که به نظرم موضوع اهمّي در اين روزها و در شرايط جاري کشور است، ميپردازم:مرحوم شهيد مفتّح علاوه بر اين که يک روحاني برجسته و فداکار و روشنفکر و آشناي به نياز زمان بود، خصوصيتي داشت که در تعداد معدودي از فضلاي آن زمان اين خصوصيت ديده ميشد. آن، قدرت ارتباطگيري با نسل جوان و دانشجويان و کساني بود که مايل بودند پيام دين را با زبان روز از يک روحاني و يک عالم به دين بشنوند. لذا هم در دوران قبل از انقلاب و هم بعد از پيروزي انقلاب، ميدان کار اين مرد روحاني بزرگوار، غالباً منطقه جوانان - بخصوص دانشجويان - بود؛ هم در مساجدي که ايشان حضور پيدا ميکرد و هم در سخنرانيهايي که در محيط کار و شغل معمولي خود داشت. تصادفي هم نيست که روز اتّحاد دانشجو و روحاني، يا حوزه و دانشگاه، روز شهادت ايشان قرار داده شد؛ چون انصافاً حلقه وصلي بود که متناسب با چنين خصوصيتي مينمود. خداي متعال پاداش اين شهيد عزيز را داد، و آن شهادت بود. شهادت پاداش بزرگ و اجر عظيمي است و خداي متعال بندگان صالح خود - از جمله اين بنده صالح - را از اين اجر محروم نکرد. اميدواريم که درجاتش روز به روز عالي باشد.و اما آن مطلبي که به نظرم ميرسد در وضع کنوني کشور نياز افکار عمومي است و مناسب است عرض کنم، اين است که يک ملت زنده و ملتي که اهل پيشرفت است، از جمله کارهايي که در کنار سازندگي، در کنار پيشرفت علمي و در کنار کارهاي بزرگ، حتماً بايد از آن غفلت نکند، شناخت هدفهاي دشمن در هر مرحله است. اين خاصيت زنده بودن است. نميشود ملتي را فرض کرد که آرمانهاي بزرگي داشته باشد و بخواهد کارهاي بزرگي بکند؛ اما دشمن نداشته باشد. بله؛ ملتهايي هستند که به گوشهاي خزيدهاند، کاري به کار سرنوشتشان ندارند، بيگانگان هم بر آنها مسلّطند، آنها هم مثل گوسفند ميچرند و بيگانگان مثل چوپانهاي خائن هرچه ميخواهند، از آنها استفاده ميکنند! البته آنها اگر بخواهند همانطور زندگي کنند، هيچ لزومي ندارد که به اين فکرها باشند؛ چون آيندهاي برايشان وجود ندارد. البته امروز در دنيا چنين ملتهايي را خيلي کم ميشود سراغ داد. اگر وجود داشته باشند، خيلي کم هستند. بالاخره ملتها بيدار شدهاند. بههرحال، ملتي مثل ملت ايران که عليه دخالت بيگانگان قيام کرد و دست بيگانگان را کوتاه نمود و به مداخله بيگانگان در کشور خود پايان داد - اينها کارهاي کوچکي نيست - دشمن دارد. ملت ايران به غارت بيگانگان از منابع نفتي و منابع گوناگون مادّي خود خاتمه داد و دستگاه حکومتي را که به نفع بيگانگان کار ميکرد، ريشه کن کرد و از بيخ و بن برانداخت. اين ملت با اين خصوصيات، بالاخره دشمن دارد و بدون دشمن نخواهد بود.امروز هم ملت ايران، يک ملت آرمانگراست و با ظلم و زورگويي و تحميل و تبعيض مخالف است. همه کساني که اهل ظلمند، همه کساني که اهل تبعيضند، همه کساني که اهل زورگويي هستند و همه کساني که اهل چپاولگريند، طبعاً با اين ملت ميانه خوبي ندارند. البته بعضيها ميگويند و ترويج ميکنند که ما توهّم ميکنيم که عليهمان توطئه هست و دشمني وجود دارد! خيلي خوب؛ کساني که دلشان ميخواهد چشم خودشان را روي هم بگذارند و بگويند انشاءالله گربه است، بگذارند؛ اما واقعيت که عوض نميشود. وجود دشمن، با به خواب رفتن من و شما که از بين نميرود. اگر دشمن، کمين گرفته و منتظر فرصت است که ضربه وارد کند، چه من و شما بدانيم، چه ندانيم؛ اگر به فرض خود را به ندانستن هم بزنيم، بالاخره دشمني خودش را ميکند، چون دشمن است. با ندانستن ما، يا خود را به ندانستن زدن، دشمن از دشمني خود دست برنميدارد. افرادي مايلند اثبات کنند که نخير؛ ملت ايران هيچ دشمني ندارد! کنار خانه خودتان بنشينيد و به کار خودتان سرگرم باشيد؛ خاطرتان هم جمع باشد که همه جا امن و امان است! نه؛ اين حرفها واقعيت ندارد. يک ملت زنده نميتواند اينگونه فکر کند. حتّي ما بعضي از ملتها و دولتها را سراغ داريم که در دوراني، که يا دشمنانشان آنقدر هم خطرناک نبودند، يا دشمنانشان آنقدر به آنها نزديک نبودند، اينطور وانمود ميکردند که دشمن در خانه آنهاست؛ براي اينکه بتوانند از خودشان درست دفاع کنند! در همين سالهاي طولاني جنگ سرد بين شرق و غرب، غالباً در کشورهاي غربي و عمدتاً در امريکا اينطور بود. حتّي دشمن موهوم درست ميکردند؛ دشمني که شايد آنقدرها هم دشمني او نزديک نبود؛ اما آنچنان دشمن را به افکار عموميشان نزديک جلوه ميدادند که بتوانند کارهاي بزرگ و اقدامات مورد نظر خودشان را انجام دهند! اين مربوط به کساني است که دشمن اينقدر نزديک به آنها هم نيست. آنوقت در کشوري مثل ايران، با اين دشمنيها و توطئههاي آشکار، با آنچه که در داخل کشور ميبينيم، با آنچه که از اطراف و اکناف عليه ما بهطور دائم توطئه و دشمني انجام ميگيرد، عاقلانه نيست که بگوييم: «نه آقا، ما دشمني نداريم. دشمنمان، دشمن نيست و در فکر توطئه نيست.» اين حرف قابل اعتنايي نيست. پس، آن کسانيکه نميخواهند خودشان را به حماقت بزنند و بگويند دشمن نداريم، ناچارند در هر مرحلهاي هدفهاي دشمنشان را بشناسند و بدانند که دشمن در فکر چيست.در جبهه، يک فرمانده خوب، آن کسي است که بتواند بفهمد دشمن از کجا ميخواهد حمله کند و اين را به نيروهاي خودش تفهيم نمايد. در دوران جنگ تحميلي، جواناني که آن روز در ميدان جنگ بودند، اين نکته را خيلي خوب ميدانند. اگر در هر نقطهاي که شما هستيد، بتوانيد بفهميد دشمن در فکر چيست، يقيناً مبالغ زيادي از حمله دشمن را پيشگيري خواهيد کرد و خودتان را مصونيّت خواهيد بخشيد و کارهايي را که بايد انجام دهيد، انجام خواهيد داد. البته ما نميخواهيم حالا دشمن معرفي کنيم. غالباً ملت ايران دشمنان بينالمللي و جهاني خودش را ميشناسد. اما هدفهاي دشمن در اين مرحله چيست؟ اگر از من سؤال کنند، من ميتوانم دو، سه هدف را بهعنوان هدفهاي مرحلهاي دشمن در اين مقطع زماني براي کشور و ملتمان نام ببرم. البته برخلاف تبليغات راديوهاي همان دشمنان، ما ادّعا نميکنيم که آنچه ما ميفهميم، مُرّ حقيقت است و هيچ خدشهاي در آن نيست و ما در فهميدن، معصوم هستيم؛ نه. اين فهمِ من است؛ اين آن چيزي است که من بهعنوان خدمتگزاري که خداي متعال با همه حقارتِ اين بنده حقير، مسؤوليت سنگيني را بر دوشم گذاشته، احساس ميکنم و درمييابم که بايستي ذهن مردم را نسبت به اين مطالبي که ميفهمم، روشن کنم. البته اگر کسي اطّلاعات بيشتر و فهم بهتري از مسائل دارد و طور ديگري ميفهمد، او هم فهم خودش برايش معتبر است؛ اما آنچه که من ميفهمم، اينهاست.دشمن سه هدفِ مرحلهاي و مقطعي را تعقيب ميکند. اوّل، عبارت است از تخريب وحدت ملي؛ يکپارچگي ملت ايران را بشکنند و تخريب کنند. دوم، تخريب ايمان و باورهاي کارساز در دل مردم؛ يعني به تخريبِ ايمانها و باورها و اعتقاداتي که اين ملت را از يک ملت عقب افتاده توسريخور، به يک ملت پيشرو و شجاع و ميداندار در دنيا تبديل کرد، بپردازند. اين حرکت، با اعتقادات و باورهايي انجام گرفت؛ بدون اين باورها که انسان حرکت نميکرد و اين ملت پيش نميرفت. دشمن ميخواهد اين باورها را در ذهن ملت ما تخريب کند. سوم، تخريب روح اميد و تخريب آينده در ذهن مردم. پس، سه تخريب، مورد نظرِ دشمن است: تخريب وحدت ملي، تخريب باورهاي کارساز و مقاومتبخش، و تخريب روح اميد. اسم اين تخريبها را هم «اصلاح» ميگذارند! من کاري به اين دوستان و خوديهاي غافل ندارم؛ بحثِ من برسر دشمن است که سلسله جنبان اين حرکت، به بيرون از اين مرزها مربوط است. در داخل مرزها هم کسانيکه اساس کار دست آنهاست، جزو دشمنانند؛ مثل جبهه قاسطين که من سال گذشته در مورد اميرالمؤمنين عليهالسّلام عرض کردم. در مقابلِ حکومت علوي، سه جبهه وجود داشت: قاسطين و مارقين و ناکثين. مارقين و ناکثين، جبهه داخلي و جبهه خودي بودند؛ منتها خوديهاي فريب خورده و به دام افتاده - يا به دام ثروت طلبي و مقامخواهي و عقدههاي خودشان، يا به دام جهالتها و حماقتها و تعصّبهاي خودشان - اما جبهه قاسطين، جبهه دشمن بود؛ جبهه آشتيناپذير بود؛ با علي آشتيبکن نبود. آمدند به اميرالمؤمنين عليهالسّلام عرض کردند: «يا اميرالمؤمنين! بگذاريد جناب معاوية بن ابيسفيان چند صباحي در رأس حکومت بماند» اما حضرت فرمود: «نه؛ اگر من حاکمم، او نميتواند استاندار اين حکومت باشد؛ بايد کنار برود.» آنها اميرالمؤمنين عليهالسّلام را تخطئه کردند و گفتند بيسياستي کرده است! بعضي از نويسندگان تا امروز هم ميگويند اميرالمؤمنين عليهالسّلام بيسياستي کرد! اما خودشان بيسياستند؛ اميرالمؤمنين عليهالسّلام بسيار پخته عمل کرد؛ براي اينکه معاويةبن ابيسفيان، جناب طلحه و زبير نبود که اگر آن امتيازي را که ميخواست، به او ميدادند، او ساکت مينشست؛ نه. آن جبهه، جبهه قاسطين بود؛ جبههاي بود که با جبهه علوي نميساخت؛ در هيچ شرايطي هم نميساخت. هرچه او عقب ميرفت، اين يک قدم جلو ميآمد و جز در ميدان جنگ، نقطه تلاقي با هم نداشتند. اميرالمؤمنين عليهالسّلام اين را ميدانست و لذا تا زماني که بر سرِکار بود، جبهه قاسطين هيچ کار نتوانستند بکنند و هميشه شکست خوردند؛ اما وقتي اميرالمؤمنين عليهالسّلام به شهادت رسيد - که شهادت علي هم بهدست آن گروههاي شبهخودي متعصّبِ عقدهاي بدفهمِ کج فهمِ فريب خورده بود، نه بيگانه آنچناني - آن بيگانهها - قاسطين - حکومت را گرفتند و با گذشت چند سال، نشان دادند که ايدهآل آنها در حکومت چيست! حکومت «حَجّاج بن يوسف» در همين کوفه بهوجود آمد؛ حکومت «يوسف بن عمر ثقفي» بهوجود آمد؛ حکومت يزيد بن معاويه بهوجود آمد! معلوم شد که آن جريان، اصلاً جرياني نيست که بتواند در يک نقطه با جريان علوي تلاقي کند.امروز هم عيناً همانطور است. جبهه دشمن، غير از آن آدم غافلي است که خودي هم هست؛ منتها بيچاره دچار غفلت و اشتباه و فريب ميشود؛ بر اثر حادثهاي، عقده و کينهاي پيدا ميکند و در مقابل نظام ميايستد؛ در مقابل سخن حق ميايستد؛ در مقابل امام و راه امام ميايستد. اين، آن دشمن اصلي نيست؛ اين يک آدم فريب خورده است؛ اين يک آدم قابل ترحّم است! دشمن اصلي آن کسي است که پشت سر اين قرار ميگيرد، اما خودش را نشان نميدهد. در داخل کشور، خودش را نشان نميدهد؛ در خارج کشور چرا؛ در جبهه جهاني، در جبهه بين المللي، بهعنوان يک عضو وفادار سازمان جاسوسي سياي امريکا، يا موساد صهيونيستها چرا. کاملاً چهره او آشکار است؛ حرف هم ميزند، حقايق را هم ميگويد؛ انگيزههايي را هم که او براي مبارزه با اسلام و مسلمين دارد، بيان ميکند؛ اما آن دنباله او که داخل کشور است، خود را دمِ چک اقتدار حکومت قرار نميدهد. ميداند که اين حکومت، حکومت مقتدري است؛ حکومتي است که متّکي به آراءِ مردم است؛ متّکي به محبّت مردم است؛ متّکي به ايمان مردم است. از اين حکومت ميترسند و خودشان را جلو نميدهند؛ حرفشان را با يک واسطه، با دو واسطه، با سه واسطه، از زبان آدمهاي غافل ميزنند. يک وقت ميبينيد طرف يک روحاني است، اما غافل و فريب خورده و بيخبر؛ يا يک دانشجوست، اما اسير احساسات شده و نينديشيده؛ يا يک فرد معمولي حتّي انقلابي است، اما زمان را نشناخته، دشمن را نشناخته، يا احياناً دچار عقده و کينهاي شده است. حرف از زبان اين فرد خارج ميشود؛ اما اين بيچاره حرف خودش نيست؛ حرف دشمن است! دشمن ما آن کسي است که: «قد بدت البغضاء من افواههم و ما تخفي صدورهم اکبر» . دشمن ما آن کسي است که براي اين انقلاب، نه فقط دل نسوزانده است، بلکه حتّي در مقابل اين انقلاب، در برهههايي از زمان شايد ايستاده است. بعضيشان در مقابل انقلاب در زمان رژيم پهلوي ايستادند؛ بعضيشان بعد از آن که نظام اسلامي بر سرِکار آمد، خرابکاري کردند؛ بعضيشان مدتي را ترسيدند، کنار رفتند و خود را مخفي کردند؛ بعد که حالا فرصتي برايشان پيش آمده، از لاک خود بيرون خزيدهاند! خيال ميکنند که فرصتي هست:
گفت اين مار است، او کي مرده است
از پي بيآلتي افسرده است!
از پي بيآلتي افسرده است!
از پي بيآلتي افسرده است!