01 /02 / 79بسم الله الرحمن الرحيمالـحـمدلله رب الـعالمين والـصلاه والـسلام عـلى سـيدنا و نـبينا ابـى القاسم مـحمدو عـلى الـه الاطـيبين الاطـهرين سـيما بقيه الله فى الارضين .اين مجلس, يك مجلس عظيم و استثنايى است .جـمعيت مـتراكم و بـزرگى كه همه هم جوان هستند در اين جا اجتماع كـرده اند; ايـن مكان هم مصلاست; كه معنويت نماز و محل عبادت, فضا را مـعنوى و نـورانى كرده است;و از طرفى بعد از روزهاى عزادارى اسـت و جوانان ما در روزهاى تاسوعا وعاشورا و قبل و بعد از آن, با حضور در مراسم عزادارى و نمايشهاى بسيارزيباى عزادارى آنها, از يك روحيه ى حسينى و معنوى برخوردارند .بـنابراين,هم از لحاظ زمان, هم از لحاظ مكان, هم از لحاظ تركيب جـمعيت, هم از لحاظكميت جمعيت, اين مجلس, يك مجلس بى نظير است و مـن مى خواهم دردرجه ى اول در اين مجلس, مساله ى جوان و جوانان را مطرح كنم .عـلت ايـن كه اين مساله را در اين سطح لازم دانستم مطرح بكنم, اين است كه مساله ىجوانان در كشور ما, بايد به يك مساله ى حقيقتا ملى تبديل بشود; همه بايد درقبال اين مساله احساس مسووليت كنند; هم دولت, هم روحانيت, هم بسيج, هم سازمانهاى ورزشى, هم صدا و سيما .هـمه ى دستگاههايى كه در زمينه هاىمربوط به جوانان مى توانند نقشى ايـفا كـنند, بـايد درخـصوص مـساله ى جـوانان درايـن كشور احساس مسووليت كنند .من مى خواهم امروز با حضور در اين مجلس و با طرح مساله ى جوانان و بـا سـخن گـفتن رودررو بـا جـوانان, اين پيام را به همه ى مسوولان بـرسـانم كـه بــايد مـساله ى جـوانان را, نـيازهاى جـوانان را, آيـنده ىجوانان را, برنامه ريزى براى جوانان را, يك مساله ى درجه ى يك و جدى به حساب بياورند; اين اجتناب ناپذير است .مـطالبى دربـاره ى جوانان مكرر گفته مى شود اميد ملت, آينده ى كشور ايـنها مطالب راستى است, اما تكرارىاست; من نمى خواهم وقت را به اين مطالب بگذرانم; مى خواهم بروم درست سراغ اصل مطلب .جـوانى, يك پديده ى درخشان و يك فصل بى بديل و بى نظير از زندگى هر انسانى است .در هر كشورى كه به مساله ى جوان و جوانان, آن چنان كه حق اين مطلب است, درست رسيدگى بشود, آن كشور در راه پيشرفت, موفقيتهاىبزرگى به دست خواهد آورد .اگـر كـشورى مـثل كـشور ما باشد كه جمعيت جوان, يك جمعيت غالب و بـزرگ و يك نسبت عظيم از جمعيت كل كشور راتشكيل مى دهد اين قضيه اهميت بيشترى پيدا مى كند .مـن امـروز مايلم قسمت اول صحبتم بيشتر مورد توجه بزرگترها قرار بگيرد; هم مسوولان, هم پدر ومادرها, هم معلمان, و متصديان مسائل مربوط به جوانان .در قـسمت دوم,خـطاب اصلى من به شما جوانان است كه مطالبى را با شما در ميان خواهم گذاشت .امـا قـسمت اول كـه دربـاره ى مـسووليتهايى است كه نسبت به جوان وجوددارد .بـايد بـگويم كـه جوانى اين دوره ى مشعشع و درخشان دوره يى است كه اگـر چـه چندان طولانى نيست, اما آثارش يك آثار ماندگار و طولانى درهمه ى زندگى انسان است .جـوانى از بـلوغ آغاز مى شود.منظر جوانان به مساله نگاه كنم, تا بـزرگترها, پـدر و مادرها و مسوولان, فضاىجوانى را كه خودشان هم يك روز در آن فضا بودند, به ياد بياورند .جـوان در دوره ى جـوانى بخصوص در آغاز جوانى تمايلات وانگيزه هايى دارد:اولا چـون در حـال تكوين هويت جديد خود است, مايل است شخصيت جـديد او بـه رسميت شناخته بشود; كه غالبا اين اتفاق نمى افتد و پـدر ومـادرها جـوان را در هويت و شخصيت جديد او گويا به رسميت نمى شناسند .ثانياجوان احساسات و انگيزه هايى دارد; رشد جسمانى و روحى دارد; بـه دنـياىتازه يى قدم گذاشته است كه غالبا دوروبريها, خانواده, كـسان, افـراد در جـامعه, ازايـن دنـياى جـديد بـى خبر و بى اطلاع مـى مانند, يـا به آن بى اعتنايى مى كنند; لذاجوان احساس تنهايى و غربت مى كند .مـن مايلم اين چيزها را بزرگترها بشنوندو مورد توجه قرار بدهند و دوره ى جوانى خودشان را به ياد بياورند .ثـالثا جوان در دوره ى جوانى چه اوايل بلوغ و چه بعدها با مجهولات زيـادى روبـه رومى شود; مـسائل جـديدى بـراى او مـطرح مـى شود كـه سوال انگيز است; در ذهن اوشبهه ها و استفهامهايى به وجود مىآيد كه مـايل اسـت به اين شبهه ها و سوالها واستفهامها پاسخ داده بشود; كـه در بسيارى از موارد, پاسخ بهنگام و دلنشين داده نمى شود; لذا جوان احساس خلا و ابهام مى كند .رابعا جوان احساس مى كند دروجود او انرژيهاى متراكمى وجود دارد; تـواناييهايى را در خـود احساس مى كند;هم از لحاظ جسمانى, هم از لحاظ فكرى و ذهنى .حـقيقتا هـم تـواناييهايى كـه درجـوان هست, مى تواند معجزه كند; مـى تواند كـوهها را جابه جا كند; اما جوان احساس مى كند كه از اين نـيـروها و از ايـن انــرژى مــتـراكم و از ايـن تــوانـاييهاى اوبهره بردارى نمى شود; لذا احساس بيهودگى و اهمال مى كند .خـامسا جوان براىاولين بار با دنياى بزرگى در دوره ى جوانى مواجه مـى شود كـه اين دنيا را تجربه نكرده و از اين دنيا چيزهاى زيادى نـمى داند; بـسيارى از حـوادث زنـدگى براى اوپيش مىآيد كه تكليف خـودش را در مـقابل آنـها نـمى داند; احـساس مـى كند كه احتياج به راهـنـمايى و كـمـك فـكرى دارد; و از آن جـا كـه پـدر و مـادرها غالبااشتغال دارند, به جوان نمى رسند و اين كمك فكرى به او داده نمى شود .مـراكزى كه در اين زمينه مسوولند, غالبا در جاى لازم و در نقطه ى نـياز حضورندارند; لذا اين كمك به او داده نمى شود و جوان احساس بى پناهى مى كند.اين احـساسات در جـوان مـا بـه طور غالب وجود دارد; از يك طرف احساس تـنهايى,از يـك طرف احساس بى پناهى, از يك طرف احساس تواناييهاى فراوان واحساس اين كه از اين تواناييها استفاده نمى شود .وجـود ايـن احـساسات, مسووليتهايى را براى همه به وجود مىآورد و هـمه مسووليت دارنـد; مـخصوصا دولـت, روحـانيت, صداوسيما, بسيج, سـازمان ورزش كـشور, نـهادها و مـراكز فرهنگى; اينها مسووليتهاى بـزرگى در قـبال نسل جوان دارند; بخصوص در كشورى مثل كشور ما كه نـسل جوان از لحاظ كميت, متراكم و گسترده; از لحاظ روحيه, داراى روحـيه ى ايـمان; از لحاظ آمادگى, آماده ىكارهاى بزرگ; و از لحاظ استعداد, يك مجموعه ى بسيار با استعداد .ايـن كـه مـن بارها گـفته ام كـه متوسط استعداد جوانان ايرانى از مـتوسط اسـتعدادهاى جـوانان دنيا بـالاتر است, اين محصول يك كاوش علمى و يك بررسى علمى است; يك چيز مسلم است .ايـن اسـتعداد, ايـن كـميت فـراوان, ايـن تـواناييها, مـى تواند كـشورىمثل ايـران را در راههاى تكامل و تعالى و ترقى كمك بزرگى كند .بـعضيها نـسبت به نسل جوان ايرانى, از لحاظ اعتقادات و از لحاظ ايمان,به طور افراطى دچار قضاوتهاى غلط و انحرافى هستند .مـن اعـتقادم ايـن اسـت,كاوشها هـم همين را نشان مى دهد كه جوان ايـرانى, جـوانى اسـت مـومن, پاكدامن,پاك گوهر, داراى زمينه هاى دينى بسيار زياد, مايل به جنبه هاى معنوى .البته توقعى كه ما از يك جوان داريم, با توقعى كه از يك آدم مسن جاافتاده ى قوا ازدست داده داريم, بكلى متفاوت است .جـوان ايـرانى چه دخترانش, چه پسرانش هم از لحاظ امكانات روحى و مـعنوى و ذهـنى, هـم از لـحاظامكانات ايمانى, در حد بسيار خوبى هستند; اين مسووليت بزرگى را بر دوش مسوولان مى گذارد .البته من بايد اعتراف بكنم كه خوشبختانه امروز به مسائل جوانان توجه واهتمام مى شود; هم مراكزى كه مخصوص رسيدگى به امور جوانان اسـت مـثل همين مـركز مـلى و سازمان جوانان هم مراكزى كه از اول انـقلاب تـوانسته اسـت جوانان را در ميدانهاى بزرگ سازماندهى كند مـثل بـسيج و هـم مـراكزدولتى آمـوزش و پرورش, به اهميت مساله ى جوانان توجه كرده اند; ولى من بيش از اين توقع دارم .مـن انـتظار دارم كـه مـساله ى جـوانان و پـرداختن بـه جـوانان و بـرنامه ريزى بـراى هدايت درست و باز كردن راه تعالى و تكامل در مـقابل جوانان, به يك مساله ى ملى و حقيقى تبديل بشود و همه بايد احساس مسووليت كنند .برگرديم به نظر اسلام .اسـلام دربـاره ى جـوانان, نـظرش دقيقا منطبق بر همان چيزى است كه امروز پيشنهاد و نياز ما از نسل جوان و براى نسل جوان است .پـيامبراكرم دربـاره ى جـوانان تـوصيه كـرده است; با جوانان انس گرفته است; ازنيروى جوانان براى كارهاى بزرگ استفاده كرده است .امـسال, سـال امـيرالمومنين على بن ابى طالب (عـليه السلام) معين شده است .شـما امـيرالمومنين را فـقطبه عنوان يـك چهره ى دوران چهل ساله و پـنجاه سـاله و شـصت سـاله نبينيد;درخشش اميرالمومنين در دوران جـوانى, همان الگوى ماندگارى است كه همه ىجوانان مى توانند آن را سرمشق خودشان قرار بدهند .در دوره ى جـوانى در مـكه,يك عـنصر فـداكار, يك عنصر با هوش, يك جـوان فـعال, يـك جـوان پـيشرو وپـيشگام بـود; در همه ى ميدانها مانعهاى بزرگ را از سر راه پيامبر برطرف مى كرد; در ميدانهاى خطر سـينه سـپر مى كرد و سخت ترين كارها را برعهده مى گرفت; با فداكارى خـود, امـكان هجرت پيامبر را به مدينه فراهم كرد و بعد دردوران مـدينه, فـرمانده سـپاه, فـرمانده دسته هاى فعال, عالم, هوشمند, جـوانمرد وبـخشنده بـود; در مـيدان جـنگ, سرباز شجاع و فرمانده پيشرو بود; در عرصه ىحكومت, يك فرد كارآمد بود; در زمينه ى مسائل اجتماعى هم يك جوان پيشرفته ى به تمام معنا بود .پيامبر اكرم نه فقط از كسى مثل على, بلكه دردوران ده سال و چند مـاه حـكومت خـود, از عنصر جوان و نيروى جوان حداكثراستفاده را كرده است .پـيامبر اكرم در يكى از حساسترين لحظات عمر خود, مسووليت بزرگى رابه يك جوان هجده ساله داد .در جـنگها خـود پـيامبر اكـرم فرماندهى را عهده دارمى شد; اما آن وقتى كه پيامبر در آخرين هفته هاى زندگى خود احساس كرد كه از اين عالم خواهد رفت و لشكركشى به سرزمين امپراتورى روم به وسيله ىخود او امـكان نـدارد چـون كـار بـسيار بزرگ و دشوارى بود; لازم بود نـيرويى براى اين كار برگزيده بشود كه هيچ مانعى نتواند جلوى آن را بگيرد لذا اين مسووليت را به يك جوان هجده ساله داد .پـيامبر مى توانست يك نفر ازاصحاب پنجاه ساله, شصت ساله و داراى سابقه ى جنگ و جبهه را بگذارد; امايك جوان هجده ساله را گذاشت و او ((اسامه بن زيد)) بود .پـيامبر از ايـمان و ازسـابقه ى فـرزند شهيد بودن او هم استفاده كرد .آن نـقـطه يى كـه اسـامه را فـرستاد,همان نـقطه يى بـود كـه پـدر اسامه بن زيد يعنى زيدبن حارثه در دو سال قبل از آن در آن نقطه به شهادت رسيده بود .پيامبر فرماندهى اين سپاه بزرگ وگران را به اين جوان هجده ساله داد كـه همه ى اصحاب بزرگ و پيرمرد وسرداران سابقه دار پيامبر در آن سپاه عضو بودند .پـيامبر بـه او گـفت تا آن محلى كه پدرت در آن جا شهيد شد, مى روى يـعنى در ((مـوته)) كـه محلى درامپراتورى روم آن روز و در كشور شام امروز بود آن جا را اردوگاه مى كنى;و بعد دستورات جنگى را به او داد .از نظر پيامبر, نيروى جوان اين قدر حايزاهميت است .مـا امـروز در كـشورمان اسـامه بن زيـدهاى زيـادى داريم; جوانان زيـادىداريم; دخـتران و پـسران عـظيم و جـمعيت انـبوهى از ايـن مـجموعه ها داريم كه حاضرند در همه ى ميدانهاى فعال در ميدان درس, در مـيـدان سـيـاست, درمـيـدان فـعاليتهاى اجـتماعى, در مـيدان مشاركتهاى گوناگون براى فقرزدايى, براىسازندگى, و در هر صحنه و عـرصه يى كـه بـراى آنها برنامه ريزى بشود و امكان داده بشود شركت كنند; اين موقعيت بسيار مهمى براى اين كشور است.اين نـسل, شـبيه همان نسلى است كه توانست يكى از بزرگترين تجربه هاى ايـن كـشوريعنى تـجربه ى جـنگ تحميلى را با قدرت و با موفقيت به پايان ببرد.بد نـيست شـما بـرادران و خـواهران عـزيز بدانيد; آن روزى كه سپاه پـاسداران انقلاب اسلامى تشكيل شد, بيشتر آن كسانى كه در اين سپاه عضويت داشتند, جوانان ونوجوانان بودند .هـمين كسانى كه امروز سرداران اين سپاه محسوب مى شوند ودرجات بالا را دارنـد, آن روز يـا دانـشجو بـودند, يـا تـازه فـارغ التحصيل شده بودند, يا حتى قدم به دانشگاه هم نگذاشته بودند .فـرمانده سـپاه كه سالهاىمتمادى ميدانهاى جنگ را اداره كرد, آن روزى كـه امـام او را بـه فـرماندهى منصوب كردند, سن او در حدود بـيست و شـش سـال بـود! انقلاب از اين تجربه يك بار ديگر استفاده كـرده و تـوانسته نقش عظيم و سازنده ى جوانان را اثبات كند; اين, آن بـخشى بـود كـه مـايل بـودم بـزرگترها و مـسوولان به آن توجه كـنند;يعنى از مـنظر جـوان به مساله ى جوانى نگاه كردن; آرزوها, تـوقعات و احـساسات جوان را ديـدن; وظـايف خـود را در قـبال اين توقعات و خواسته هاى بحق فهميدن .همه ى دستگاههاى مسوول, چه دولتى و چه غيردولتى, چه صدا و سيما, چـه وزارتخانه هاى مـربوط بـه جـوانان آموزش و پرورش و دانشگاهها چـه بخشهاى مـربوط بـه ورزش, چـه بخشهاى ويژه ى جوانان, چه بسيج, چـه روحانيت, چـه ارگانهاى تبليغ و ترويج دين, بايد احساس بكنند كـه در مـقابل ايـن نسل, در مقابل اين جمعيت عظيم, در مقابل اين همه استعداد و اين همه انرژىمتراكم مسوولند .بـخش بـعدى, يـك جمله خطاب به شماست:عزيزان من! با امكاناتى كه ايـن كشور در حـال حـاضر از آن بـرخوردار است, نتيجه ى منطقى, يك آينده ىروشن, رضايتبخش و افتخارآميز است .جـمعيت كـشور, اكـثرا جـوانند.دنيا كشورهايى هستند كه به كمبود جـوان دچـارند; سطح سنى آنها بالاست ومجبورند نيروى جوان خودشان را از كـشورهاى ديگر بياورند! كشور ما ازلحاظ جمعيت جوان كشور, يكى از پرفرصت ترين كشورهاست .به بركت انقلاب, روحيه ى جوانان و روحيه ى عموم مردم, روحيه ى كار و ابتكار وخلاقيت است .قـبـل از انـقلاب, بـه جـوان و غـيرجوان فـرصت ابـتكار و خـلاقيت داده نـمى شد نـه در زمـينه ى عـلمى, نه در زمينه ى صنعتى, و نه در زمـينه ىابتكارات گـوناگون و ابتكارات با بى اعتنايى مواجه مى شد; اما انقلاب نيروىاستقلال و نيروى اتكا به نفس و اعتماد به خود را در جـامعه ى مـا زنده كرد; لذااين روحيه هم يكى از فرصتهاى بزرگ است; جمعيتى با اين همه جوان و باچنين روحيه يى .از طرفى, همين جمعيت جوان و آحاد ملت احساس مى كنند كه در سرنوشت كـشـور دخـيـلند; دولـتـهايى را انـتـخاب مـى كنند; مـسوولانى را گـزينش مى كنند; در واقـع حركت و اداره ى كشور به وسيله ى كسانى است كه مردم درانتخاب آنها نقش دارند .امـروز در بـعضى از كـشورهاى نـزديك مـا در هـمين مـنطقه, مردم كمترين نقشى در انتخاب مسوولانشان ندارند; مسوولانى بر آنها حكومت مـى كنند كـه مردم در آمـد و رفـتنشان, مـدت حـكومتشان, ثروتشان, عـياشيهاشان,استفاده هاشان, نـه كمترين نقشى و نه كمترين نظارتى دارند .در بـعضى ازكـشورها هـم صـورت ظاهر, دمكراسى است; اما در باطن, حـضور مـردم نـيست;تسلط مـراكز قدرت بيگانه يا خودى در آنها به نحوى است كه مردم درواقع دراداره ى كشور هيچ نقشى ندارند .امـروز واقـعيت در كـشور مـا, يك واقعيت استثنايى است; لااقل در اين منطقه استثنايى است .مـردم, دولـتها و نمايندگان مجلس را با اراده و ميل وتشخيص خود انـتخاب مى كنند و آنها را در معرض آزمايش مى گذارند; اگر ازآنها راضـى بـودند, بـاز بـار ديـگر آنـها را برسر كار مىآورند; اگر نخواستند, بارديگر به سراغ ديگرى مى روند; اين هم يك فرصت بسيار بزرگ است .نـكـته ى چـهارم در فـرصتهاى مـا, راهـنماييهاى اسـلام و اصـول و ارزشهاىاسلامى است كه امروز در كشور ما رسميت دارد .در بـسيارى از مـناطق دنـياممكن اسـت دمـكراسى هم باشد, فعاليت اقـتصادى هـم بـاشد; اما چيزى به نام عدالت اجتماعى و رفع تبعيض مطرح نيست .امـروز در كشورهاى سرمايه دارىو در ميان طبقات گوناگون, آنچه كه رسميت و اعتبار دارد, مبارزه و جنگ اشخاص براى حفظ منافع خودشان اسـت; چـيزى به نام عدالت اجتماعى, به عنوان يك وظيفه, به عنوان يـك ارزش, بـه عـنوان يـك تـكليف بر دوش برنامه ريزان كشور, وجود ندارد .اسـلام كـه قـانون اساسى ما را تشكيل مى دهد وقوانين ما را هدايت مى كند, عدالت اجتماعى جزو بزرگترين توصيه هاى آن است .اگـر مـسوولانى در كـشور بـراى عـدالت اجتماعى, براى نفى فقر در جـامعه,براى كم كردن شكاف ميان طبقات فقير و غنى كار نكنند, از چـشم مردم خواهندافتاد; مردم آنها را به عنوان مسوولانى كه مورد علاقه و قبول آنها باشند, طبعانمى پذيرند .مردمى بودن حكومت هم يكى ديگر از ارزشهايى است كه حاكميت اسلام و معارف اسلامى به اين مملكت هديه كرده است .مردمى بودن, چيزى بالاتر ازانتخاب شدن به وسيله ى مردم است .بـعضيها مـمكن اسـت در يـك نـظام دمكراتيك, بـه شكل دمكراتيك هم انـتخاب بـشوند; اما با مردم رابطه يى نداشته باشند; اينها مردمى نيستند .در كـشور اسـلامى مـا, مـردمى بودن يك ارزش است:رئيس جمهور مردمى است; مسوولان مردميند و مى خواهند مردمى باشند; هركسى كه بيشتر به مردم نزديك باشد, بيشتر احساسات مردم را درك كند, بيشتر با مردم احساس همدردى و ابراز همدردى كند, مردم به او علاقه ىبيشترى نشان مى دهند; اين هم يكى از امتيازات بزرگ وضع كنونى ماست .علاوه ى بر اينها, امتيازات مادى است .مـنابع انـرژى در كـشور مـا, اسـتعدادايرانى كـه گفتم از متوسط اسـتعدادهاى جـهانى بـالاتر اسـت اقـليم متنوع كشور, آب و هواهاى گـوناگون, و سـاير امـكاناتى كـه در ايـن كشور هست, اگرمنطقا و اسـتدلالا بـراى ايـن نـيروى عـظيم جـوان و ايـن انرژى متراكم به نـحوصحيحى برنامه ريزى بشود و اين انرژى آزاد گردد; از نسل جوان كـشور بـراىسازندگى كـشور اسـتفاده شـود; بـراى تحصيلات و ارتقا مـعلومات نـسل جوان كارو تلاش بشود; بدون ترديد آينده ى كشور, يك آيـنده ى روشـن است و اين شعار نيست; اين يك امر منطقى و استدلالى است; يك محاسبه است .كشورى با چنين جوانانى, با چنين استعدادى, با چنين انرژىيى, با چنين امكانات طبيعى و اقليمى يى, با آن زمينه هاى معرفتى و مكتبى, اگر مسوولانش درست كار كنند كه مسوولان كشورمان تصميم هم دارند كه كـار بـكنندبلاشك آينده يى كه در انتظار آنهاست, يك آينده ى بسيار درخـشان است;آينده يى كه مى تواند براى دنياى اسلام در درجه ى اول, و بـراى ديـگران دردرجه ى بعد, به عنوان يك الگو مطرح بشود; اما تهديدهايى هم هست; اين تهديدها را بايد شناخت .ايـن كه مـن اصـرار دارم در همه ى گفته ها و اظهارات چه در خطاب به نسل جوان, چه در خطاب به عموم ملت تهديدهاى متوجه به كشور و ملت و بـخصوص نـسل جوان را تذكر بدهم, به اين خاطر است كه اهميت اين تهديدها خيلى زياد است .عـزيزان مـن! گاهى يك غفلت, يك بى توجهى, يك سستى, يك سهل انگارى, ممكن است يك محصول عظيم را از دست ملتى بگيرد; نبايداجازه داد .مـلت مـا نـشان داده, آن جـايى كـه جـاى كـار و حركت و تلاش است, اگـرفرماندهان و مـسوولان خـوبى بالاى سر او باشند, خواهد توانست كـارهاى بـزرگ را به انجام برساند; بعد از اين هم خواهد توانست; مشروط بر اين كه تهديدها رابدانيم .ايـن جا ديـگر خـطاب مـن فـقط بـه نـسل غـيرجوان نيست; بخصوص به خودجوانان هم توجه مى دهم و مايلم به طور دقيق تهديدهايى كه وجود دارد,بـشناسند و شـما هـم بـه سـهم خـودتان در مـقابله ى با اين تهديدها كوشا باشيد .تـهـديدهاى آيـنـده ى درخـشان مـا دو نـوعند:تهديدهاى خـارجى, و تهديدهاىداخلى .مـن اول ايـن يـك كـلمه را بگويم كه اگر از داخل, اين ملت دشمن داخلى نداشته باشد; نفوذى نداشته باشد; دو چهرگان در مسائل كشور تخريب نكنند;دشمن خارجى نمى تواند كار زيادى انجام بدهد .الـبته تـوجه كنيد كه بعضى ازتهديدها از درون خود ما و در ميان نفس خود ماست .مـن مى گويم هرچيزى كه به سلامت و ايمان و عزم و نشاط لطمه بزند و كـار و كـوشش و تحصيل جوانان را معوق بگذارد, تهديد است:ولنگارى تـهديد اسـت; بـى بندوبارى تـهديد اسـت;مواد مـخدر تـهديد اسـت; بـى اهميتى بـه علم و درس و كار تهديد است; سرگرم شدن به مناقشات اجـتـماعى بـيـهوده تـهـديد اسـت; درگــيـريهاى داخـلـى تـهديد اسـت;بى اعتمادى به نظام و مسوولان تهديد است; البته غفلت مسوولان هم تهديداست; برنامه ريزى دشمن بيرونى هم تهديد است .يـك مـلت بيدار, يك ملتآگاه, يك ملت زنده, يك ملت جوان, يك ملت انـقلابى مـثل مـلت ما, بايدهمه ى اين تهديدها را از سر راه خودش بردارد .مـن وقـتى بـه تـهديد خـارجى اشاره مى كنم, منظور من مراكز قدرت جهانى است .بـرادران و خـواهران! فـرزندان عزيز من! امروز يك تهديد مضاعفى نـه فقط ايـران را, بـلكه هـمه ى كشورهايى را كه در رديف كشورهاى پـيشرفته ىاروپايى و امـريكايى نـباشند, تهديد مى كند; اين تهديد مـضاعف چـيست؟ از يك سو نفوذ مستقيم قدرتهاى بزرگ و در راس آنها امـريكا, و از سوى ديگر اين موج جهانيگرى است; همين چيزى كه شما مـى بينيد الان در خـود امريكا, ازطرف بخشى از مردم امريكا, عليه اين موج تظاهرات مى شود .جـهانيگرى يـعنى چـه؟ يـعنى يك مجموعه از قدرتهاى جهانى; عمدتا آن كـسانى كه در سازمان ملل هم نفوذ دارند; عمدتا همان كسانى كه اسـتعمارگران ديروز دنـيا بـودند; چند كشورى كه درصددند فرهنگ و اقـتصاد و عادات و آداب خودشان را به همه ى دنيا گسترش بدهند; يك شـركت سـهامى درسـت كـنند كـه نـودو پنج درصد سهمش در واقع مال آنـهاست, پـنج درصـد هـم مـال همه ى كشورهاىديگر; اختيار در دست آنـها, و تـصميم گيرى هـم بـا آنهاست! اين معناى جهانيگرىاست كه امـروز بسيارى از كشورها, بسيارى ازرجال سياسى جهان سوم,بسيارى از روشـنفكران دنـيا, بـا آن مـخالفت و مـبارزه مى كنند و از آن مى ترسند .بـعضى از مـسوولان مـا نـقل كـردند كه در اين كنفرانسهاى جهانى, بـسيارى ازكـشورهاى مشترك در اين كنفرانس 77 و غير متعهدها, از جـهانى شـدن مى ترسند; چـون مـى دانند كـه جـهانى شدن, يعنى سلطه ى امـريكا بـر اقتصاد وفرهنگ و ارتش و سياست و حكومت و تقريبا بر همه چيز كشورهاى ديگر; اين تازه غير از اعمال نفوذ مستقيم است .ايـن كه شما مى بينيد بر روى بى اعتنايى ايران به امريكا اين همه فـشارمىآيد امـريكاييها از تـمام وسـايل اسـتفاده مى كنند, براى ايـن كه ايـن چـهره ىبى اعتنا و عـبوسى را كـه ملت ايران در مقابل امريكا گرفته, در هم بشكنندبراى اين است كه در اطراف دنيا همه ى زحـمت خـودشان را كشيده اند تا بتوانندسياسيون سالم را وادار به تملق و تواضع و تعظيم و تسليم بكنند .امـريكاييها به روساى كشورهاى آفريقايى و آسياسى و امريكاى لاتين اين طور تفهيم كرده اندكه براى زندگى كردن, هيچ چاره يى نيست, مگر تـسليم شدن در مقابل امريكا وسياستهاى آن; خيلى از آنها هم اين را قـبول كـرده اند! يـك كشور و يك ملت ويك دولت در دنيا هست كه زيـر ايـن بار نرفته, مى گويد ما كارى به كار امريكانداريم; اما حـاضر نـيستيم تـسليم زورگـويى و فـشار و تـسليم تحميل سياستها وروابط امريكا بشويم; و آن, كشور جمهورى اسلامى ايران است .بـرخلاف اظـهارات ريـاكارانه يى كه مسوولان امريكايى گاهى در مقام بـيان و خـطابه ابـراز مى كنند بعضى وقتها از ملت ايران يك تعريف نـيمه كاره , يـاتعريفى از بخشى از مسوولان و نظام ايران بر زبان مـىآورند هـدف آنـها اين است كه بتوانند بر ايران سلطه ى سياسى و اقتصادى, و اگر بشود, سلطه ىنظامى پيدا كنند .بـازارهاى ايران مورد طمع آنهاست; منابع ايران مورد طمعآنهاست; از هـمه بـالاتر, چـون ملت و نظام انقلابى و اسلامى ايران توانسته است خيزش عظيمى را در دنياى اسلام به وجود بياورد يك بيدارى كه به آسـانى نمى توانند آن را از بـين بـبرند مى خواهند با قانع كردن و خاضع كردن ايران,اين خيزش جهانى را از بين ببرند; يعنى به دنيا اين طور بگويند كه اينهايى كه خودشان شروع كننده بودند, آمدند در مـقابل امـريكا اظهار تسليم و خضوع كردند! بنابراين, هدف, روابط سالم نيست .آنـها در تـبليغاتشان آن حرفها رامى زنند; عده يى هم متاسفانه در مـطبوعات كـشور و غـيره, هـمان حـرفها را تكرارمى كنند; كه گويا ارتـباط بـا امريكا خواهد توانست همه ى مشكلات اقتصادىكشور را حل كند; اين دروغ و خلاف است .امـريكاييها بـراى ارتـباطات و فـعاليتهاى خـودشان در دنيا, يك وجـهه ى نـظربيشتر نـدارند آن را هـم مـى گويند; پـنهان و كـتمان نمى كنند و آن, منافع امريكاست .چـنانچه بـا كـسى رابـطه برقرار كنند, اگر بپرسند چرا, مى گويند مـنافع ما ايجاب مى كند; چون براى آنها منافعشان مهم است! امريكا بـه هـيچ كـشورىسود نمى رساند; اگر چند ميليون دلار به كشورى وام بـدهد, چـند بـرابر از اوامكانات مى گيرد! امروز اگر شما به اين مـنطقه نـگاه كنيد, مى بينيد كه اين كشورهاى اطراف ما دچار فقر و ضـعف و اسـتبداد و فـساد و مـشكلات فـراوانى هستند; اينها مگر با امـريـكا روابـطـ نـدارنـد؟! هـمـه ى ايـنها بـا امـريكا روابـط دارند;امريكاييها از آنها استفاده مى كنند, اما به آنها استفاده نـمى رسانند!بارها امريكاييها اعلان كردند كه هدف آنها از ارتباط بـا كـشورها, تـامين منافع دولـت امريكاست! معناى اين حرف چيست؟ مـعـنايش ايـن اسـت كـه از نـظرامريكاييها, مـنافع يـك شـهروند امريكايى, بر منافع يك شهروند ايرانى هركه باشد ترجيح دارد; يك جوان امريكايى, بر جوان ايرانى ترجيح دارد; يك عنصر امريكايى هر كـه بـاشد بـر يك عنصر ايرانى و يا غيرايرانى ترجيح دارد; سياست امريكادر مسائل جهانيش بر اين مبناست; هدف اصلى اين است .الـبته بـا دروغ و فـريب, اسـم حـقوق بشر را مىآورند! كشورهايى هـستند كـه امريكا از نفت آنها استفاده مى كند; در آنها يك بار يك مـجلس منتخب مردم تاامروز تشكيل نشده است; يك حاكم منتخب مردم, يـك رئيس جمهور منتخب مردم در آن كشورها وجود ندارد; اما امريكا اسـمى از دمـكراسى و حـقوق بـشردر آن كشورها نمىآورد! چرا؟ چون منافعش را از آنها تامين مى كند .بـا رژيم صدام در دورانى كه رژيم صدام با ايران مى جنگيد; چون بر طـبق منافع آنهابود كمال همكارى را كردند; بعد كه رژيم صدام به كويت حمله كرد و منافعآنها را تهديد نمود, با او مقابله كردند; آن وقـت صدام شد ظالم و جنايتكار وعنصر غيرقابل اعتماد! مگر قبلا نـبود؟!همين الان مـوسسات مـتعددى در خـود امريكا و در اروپا از طرف امريكاييها دارند فعاليت مى كنند; براى فشار آوردن, چه برروى دولـت ايـران,چه بـرروى افكار عمومى ايران, چه برروى فضاى ذهنى ايران .مـن گـزارشى دارم از ايـن مـراكز به ظاهر تحقيقاتى, اما در باطن مـراكزى كـه بـراى ايـن درسـت شـده اندكه فشار سياسى و تبليغاتى بياورند; افكار عمومى را عليه نظام اسلامى تجهيزكنند .مـن اسم اين موسسات را هم دارم; مى دانم كه فعاليتهايشان چيست و چه كار دارند مى كنند .ايـنها بـه زبـان, احـساس دوستى مى كنند; اما فلان عنصرسياسيشان, عنصر نظاميشان, وزير دفاعشان, فرمانده نيروهايشان در خليج فارس, قلدرانه صحبت مى كند! دستگاههاى جاسوسيشان هم در خفا مشغول توطئه هستند, كه چون مجال نيست, من در اين خصوص بيشتر صحبت نمى كنم .مـتاسفانه بـعضى از ايـنها تـوانسته اند از بعضى از اوضاع آشفته استفاده كنند;داخل ايران هم بيايند و با اين و آن تماس بگيرند! يكى از اينها وقت برگشت ازايران در آن جا گزارشى داده و گفته كه همه چيز در مورد ايران تمام شده است;ما فقط بايد سفيرمان را به ايران معرفى كنيم! شخصى شنيد, گفت خواب خوش ديديد, خير باشد! در ايـن جـا بـه او چه گفتند كه او اين چنين برداشت كرده كه همه چيز تـمام شده است؟! چه كسى با او حرف زده است؟! اينها چيزهايى است كه تهديدهاى داخلى را تشكيل مى دهد .عـزيزان مـن! اگـر ما در داخل متحد و منسجم باشيم, اگر مردم با دولت ومسوولانشان صميمى باشند و ارتباط داشته باشند, دشمن خارجى هـيچ تـاثيرسوئى نـمى تواند بگذارد و هيچ اقدامى نمى تواند بكند; اما متاسفانه در داخل,ايادى دشمن هستند .امـروز در اين كشور عبدالله بن ابى هاى منافق هستند;كسانى كه يك روز حكومت امام و حكومت نظام اسلامى را از بن دندان قبول نكردند! در زمـان پـيامبر, يـكى از مـنافقان بـسيار فعال, ((عبدالله بن ابـى)) بود كه با يهوديها و كفار قريش و جاسوسهاى امپراتورى روم مـى ساخت و از هروسيله يى استفاده مى كرد, براى اين كه شايد بتواند حـكومت پيامبر را از بين ببرد; چرا؟ چون قبل از آن كه پيامبر به مـدينه بيايد, او تصور مى كرد كه درآينده, رئيس و حاكم و پادشاه مدينه خواهد شد! پيامبر در واقع مقام او را از اوسلب كرده بود .امـروز در ايـن كـشور عـبدالله بـن ابـى هايى هـستند; كـسانى كه خيال مى كردند اگر انقلابى در اين كشور رخ بدهد, حكومت وقف آنها و مـتعلق بـهآنهاست; نـه فـقاهت را قبول داشتند, نه امام را قبول داشـتند, نـه مـردم را قـبول داشتند, نـه احـساسات دينى را قبول داشتند .پـيامبر بـا عبدالله بن ابى خوشرفتارىكرد و او را مجازات نكرد; نظام اسلامى هم با اينها خوشرفتارى كرد و اينها رامجازات نكرد .ايـنها امـروز بـه بـرخى از پديده هايى كه دست دشمن در آنهاهست, نـگاه مـى كنند, خـيال مـى كنند فـرصتى پـيدا كرده اند كه به نظام اسـلامى ضربه بـزنند; فـعاليتهاى منافقانه ى خودشان را مى كنند, به امـيد ايـن كـه بـين مسوولان اختلاف باشد; به اميد اين كه بين مردم اخـتلاف بـاشد; به اميد اين كه جوانان رابطه شان را با نظام اسلامى قـطع كـنند; بـه اميد اين كه جوانان با دين قهركنند!شما بدانيد جـوانان عزيز! در هر جايى كه شما يك تظاهرات اسلامى ياانقلابى يا ديـنى از خـودتان نـشان مـى دهيد وقتى در مجالس دعا شركت مى كنيد, وقـتى در مجامع اعتكاف شركت مى كنيد, وقتى در تظاهرات بيست ودوم بـهـمن شـركت مـى كنيد, وقـتى در روز قـدس شـركت مـى كنيد, وقـتى مـسوولان كشور مـثل رئيـس جـمهور و ديـگران را مـورد احترام قرار مـى دهيد از هـر حـركت شما كـه نشانه ى ديندارى و علاقه مندى شما به انـقلاب بـاشد, ايـن منافقين به خودشان مى لرزند و ناراحت مى شوند! ايـنها هـمان كسانى هستند كه با حرفهاىخود, با اظهارات خود, با مـوضعگيريهاى خود, با تبليغات خود, احيانا با دخالت خود در بعضى از اغـتشاشها, دشـمن خـارجى را اميدوار مى كنند; دشمن خارجى خيال مـى كند كـه حالا بايد به سمت تصرف ايران, تسلط بر ملت ايران, در هـم شكستن مـقاومت انـقلابى بـيست و يكساله ى ملت ايران بيايد; در واقـع اينهامقصرند; اينها به دشمن روحيه مى دهند!عزيزان من! هدف اصـلى دشـمنان چـه دشـمنان خارجى, چه دشمنان دوروو منافق داخلى عبارت است از نفى حكومت دينى و حكومت اسلام; اصل قضيه براى اينها ايـن اسـت و بـه كـمتر از ايـن هـم راضى نيستند! اينها مى دانند تاوقتى كه قدرت در دست دين و احكام دينى است, تا وقتى كه مقررات مـجلس شوراى اسـلامى بايد طبق دين باشد, تا وقتى اين قانون اساسى هـست كـه ايـن قانون اسـاسى منطبق بر دين است اينها در اين كشور نمى توانند كارى بكنند .تـا وقـتى مـسوولان كشور به مبانى دين و اسلام و فقاهت پايبندند, ايـنها كـارىنمى توانند بـكنند; مى خواهند اين پايبندى را از بين بـبرند; هـدف ايـن اسـت;مى خواهند هـمان تجربه يى كه در صدر اسلام به وجود آمد, دوباره تكرار كنند .مـن واقـعا بـه شـما برادران و خواهران عزيز توصيه مى كنم كه با تاريخ آشنابشويد .تاريخ درس است; از تاريخ خيلى درسها مى شود آموخت و خيلى تجربه ها مى شود به دست آورد .عـده يى سـعى مى كنند حوادث روزگار ما را يك حوادث استثنايى كه به هيچ وجه از تاريخ قابل استفاده نيست وانمود كنند;اين غلط است .رنـگهاى زنـدگى عوض مى شود, روشهاى زندگى عوض مى شود;اما پايه هاى اصلى زندگى بشر, جبهه بنديهاى اصلى بشر, تغييرى پيدا نمى كند .در صـدر اسـلام بـزرگترين و مهمترين ضربه يى كه بر اسلام وارد شد, اين بود كه حكومت اسلامى از امامت به سلطنت تبديل شد; حكومت امام حسن وحكومت على بن ابى طالب, به سلطنت شام تبديل شد! البته امام حـسن مـجتبى(عليه الاف الـتحيه والثنا) آن روز به خاطر يك مصلحت بـزرگتر كـه حـفظاصل اسـلام بـود مـجبور شد اين تحميل را به جان بپذيرد .حـكومت را از امـام حسن گـرفتند; وقـتى حكومت از مركز دينى خودش خـارج شـد و در اخـتياردنياطلبان و دنياداران گذاشته شد, بديهى اسـت كـه بـعد هم حادثه ى كربلا پيش مىآيد; آن وقت حادثه ى كربلا آن حادثه يى نيست كه بشود جلويش را گرفت;اجتناب ناپذير مى شود .بـيست سـال بـعد از آن كـه حـكومت اسلامى از دست محور اصلى آن كه امـامت است گرفته شد, امام حسين فرزند پيامبر دركربلا با آن وضع فجيع به خاك و خون كشيده شد .اسـاس حمله و نقشه ى دشمن اين است كه حكومت را از محور اصلى محور امـامت, محور دين خارج كند; بعد خاطرش جمع است كه همه كار خواهد كرد!من به شما عرض بكنم كه امروز دشمن قادر نيست .امـروز بـه بـركت مـلت هوشيارى مـثل مـلت ايـران, به بركت افكار بـرانگيخته يى مـثل افـكار مـلت ايـران, به بركت انقلاب بزرگى مثل انـقلاب اسـلامى ايـران, نـه امريكا و نه بزرگتر از امريكااگر در قدرتهاى مادى باشد قادر نيستند حادثه يى مثل حادثه ى صلح امام حسن را بـر دنـياى اسـلام تـحميل كـنند; ايـن جا اگـر دشمن خيلى فشار بياورد,حادثه ى كربلا اتفاق خواهد افتاد .من خدا را شكر مى كنم كه ملت ما بيدار, و مسوولان ما بحمدالله بر گردمحور دين و اسلام متفق الكلمه اند .خـيليها سعى مى كنند از زبان مسوولان كشور, از زبان رئيس جمهور يا ديـگران, حـرفهايى را بـزنند; ايـنها زحـمت بيهوده مى كشند! رئيس جـمهور, يـك عـنصر روحـانى, مومن, مريد امام, متكفل ترويج دين و داراى احـساس مـسووليت در ايـن زمـينه اسـت; مـسوولان ديـگر هـم بـحمدالله در سـطوح بالا همين طورند; البته در مسوولان ميانى كسانى هـستند كـه ما از آنهاگله داريم!دشمن در تحليل خود نسبت به ملت ايران و نسبت به جوانان ايران بسياراشتباه كرد .بـحمدالله مـلت ايـران, مـلتى مقاوم, آگاه, هوشيار و آماده ى به كاراست; وضع جوانان هم در همه جاى كشور همين طور است .مـسوولان هـم كـه بحمدالله مـسوولان مـومن, پايبند به دين و داراى احساس مسووليتند .الـبـته مـن آن روز در نـمازجمعه گـفتم; مـن قـلبا از بـعضى از پديده هايى كه دركشور هست, رنج مى برم .مـن نـمى خواهم آنـچه را كـه براى من رنجآور است, باافكار عمومى مـطرح كـنم; امـا ايـن نـكته كـه آن روز گـفتم داستان غم انگيزى است,حقيقتا همين طور است .بـنده در دو سال قبل از اين در يكى از خطبه هاىنمازجمعه گفتم كه دسـتگاههاى اسـتكبارى دنيا و در راس همه امريكا ازتبليغات براى سـاقط كردن و ايجاد اغتشاش در كشورها استفاده مى كنند; بعد بهآن مـراكز تبليغاتى خطاب كردم و گفتم:ولى بدانيد اين توطئه كه شما بـخواهيدبه وسيله ى راديـوهاتان در ايران اسلامى, همان برنامه هايى را كه در اروپاىشرقى و در بعضى از كشورهاى ديگر به وجود آورديد, به وجود بياوريد, اين نشدنى است; اين خيال خامى است .مـن حـالا مـى بينم متاسفانه همان دشمنى كه به وسيله ى تبليغات خود, هـمتش ايـن بـود كه افكار عمومى يك كشور را به سمتى متوجه بكند, امـروز بـه جاى راديـوها آمده و در داخل كشور ما پايگاه زده است! بـعضى از اين مطبوعاتى كه امروز هستند, پايگاههاى دشمنند; همان كارىرا مى كنند كه راديو و تلويزيونهاى بى.بى .سـى و امـريكا و رژيـم صهيونيستى مى خواهند بكنند!من نه با آزادى مـطبوعات مـخالفم, نـه بـا تـنوع مـطبوعات; اگـر بـه جاى بيست تا روزنـامه, دويـست تـا روزنـامه هـم در اين كشور در بيايد, بنده خـوشحال تر هم خواهم بود و از اين كه روزنامه هاى كشور زياد بشوند, هيچ احساس بدى ندارم .اگـر مـطبوعات, آن طـورى كه در قانون اساسى هست, مايه ى روشنگرى بـاشند,مصالح كـشور را رعـايت كنند, به نفع مردم قلم بزنند, به نـفع ديـن قـلم بزنند, اين مطبوعات هرچه بيشتر باشند, بهتر است; امـا امـروز مـطبوعاتى پيدا مى شوند كه همه ى همتشان, تشويش افكار عـمومى و ايـجاد اخـتلاف و ايـجاد بدبينى در مردم و خوانندگانشان نـسبت بـه نـظام اسـت! ده تـا, پـانزده تا روزنامه, گويا از يك مركزهدايت مى شوند; تيترهاى شبيه به هم در قضاياى مختلف; قضاياى كـوچك رابـزرگ مى كنند و تيترهايى مى زنند كه هركس اين تيترها را نـگاه مـى كند, خـيال مى كند كه همه چيز در كشور از دست رفته است! اينها اميد را در جوانان مى ميرانند; روح اعتماد به مسوولان را در آحـاد مردم كشور تضعيف مى كنند;نهادهاى اصلى كشور را مورد اهانت و تـوهين قـرار مـى دهند!من نـمى دانم مـدل ايـنها كجاست و كيست! مطبوعات غربى هم اين طورنيستند! اين يك نوع شارلاتانيزم مطبوعاتى اسـت كـه امـروز بعضى از مطبوعات در پيش گرفته اند! در دنيايى كه بـراى بعضى از روزنامه هاى ما مدل روزنامه نگارى است, اگر مسوولى, وزيرى, حتى رئيس جمهورى دزدى بكند,مى نويسند و افشا مى كنند; اگر جـنايت بـكند, افـشا مى كنند; اگر رشوه خوارىبكند, تيتر مى زنند و مـى گويند; امـا بـه قـانون اسـاسى كـشور حـمله نمى كنند; به مجلس قـانونگذارى حـمله نـمى كنند; مـمكن اسـت از قوانين مصوب انتقاد بـكنند,تحليل بـكنند; امـا در قـبال يـك قـانون, هوچى بازى راه نـمى اندازند; ايـنها ازصـاحبان اصـلى ايـن روشـها هم قدم جلوتر گـذاشته اند! قانون اساسى, مورد اهانت;سياستهاى اصلى كشور, مورد اهانت; قضاياى كوچك, درشت نمايى شده!در هر حادثه يى, جو تهمت فضا را پـر مى كند! ترورى اتفاق مى افتد; هنوزهيچ اطلاعى در دست نيست, هـنوز از ايـن كـه اين حادثه را چه كسى انجام داده,هيچ كس سرنخى نـداشته; امـا مـى بينيد كـه در روزنـامه تـيتر مى زنند; سپاه را متهم مى كنند; بسيج را متهم مى كنند; روحانيت را متهم مى كنند! هدف از ايـن كـارهاچيست؟! چرا با بسيج اين قدر بدند؟! من در بخش اول صـحبتم بـه شـما عـرض كردم كـه جـوان سـرشار از انرژى است; جوان هيجان طلب است .آن روزى كـه كشور دچـار يـك جـنگ مسلحانه باشد, جوانان با ميل و رغبت مى روند.آن وقـتى كـه كـشور در آرامـش و صـلح اسـت, براى ارضاى سالم هيجان طلبى جوانان, چه چيزى بهتر از بسيج؟ اين ابتكار امام بود .روح هـيـجان طـلب جـوان,اگر بـنا بـاشد در راه سـازنده, در راه ايـمانى, در راه سـالم, در راهى كه مى تواندبراى كشور مفيد واقع بـشود, به كار بيفتد, چه سازمانى مهمتر و مطمئن تر ازسازمان بسيج اسـت؟ چـرا ايـن قدر بـا بـسيج دشـمنى مـى كنند؟! با چه دشمنند؟! چـرااين قدر بسيج را زير سوال مى برند؟! اينهاست كه آن انگيزه هاى باطنى را برملامى كند .مـن مــى دانـم كـه در بـسيارى از ايـن مـطبوعات آدمـهاى خـوب و مـومنى مشغول كـارند چه كسانى كه قلم مى زنند, چه كسانى كه اداره مـى كنند امـادر لابـلاى همينها اثر انگشت عبدالله بن ابى ها را من مـى بينم:تفرقه افـكنى ها,اختلاف افـكنى ها, تـشنج آفرينى ها, تشويش افـكار عـمومى, نـا امـيد كردنها, ياس پراكنى ها, چهره سازى عناصر وابسته و مريد دشمن, از نظر انداختن عناصر مفيدو مومن و مخلص و دلـسوز! الـبته ايـن كـارها به جايى هم نخواهد رسيد; خداىمتعال رسوا مى كند .مـن الـبته مـايل نـبودم با اين صراحت و تفصيل درباره ى بعضى از مطبوعات حرف بزنم; در واقع ناگزير شدم .مـن بـا مـسوولان صـحبت كردم.محترممان هم مثل من از اين مطبوعات ناراحت است; من با ايشان هم صحبت كرده ام .شنيدم ايشان بعضى از اينها را جمع كرده اند, نصيحت كرده اند و به آنهاحرفهايى زده اند .مـن نـمى دانم آيـا كـار با نصيحت پيش مى رود يا نه; بعيدمى دانم! وقـتى كـه دشـمن بـراى اثـرگذارى بـرروى اذهـان عـمومى و ايجاد مساله ىروز برنامه ريزى كرده, فرصت نمى دهند كه مردم نفس بكشند .اگر مردم درجايى يك شادى هم پيدا كنند, بلافاصله مساله يى را علم مـى كنند و دايـم كشمكش راه مـى اندازند!من بارها به مسوولان دولتى تذكر داده ام و به طور جدى از آنها خواسته ام كه جلوى اين وضعيت را بگيرند; اين اسمش محدود كردن مطبوعات نيست; اين اسمش جلوگيرى از انـتقال آزاد اطـلاعات نـيست انتقال سالم اطلاعات موردتاييد ماست ايـن معنايش جلوگيرى از نفوذ دشمن است; جلوگيرى از به ثمررسيدن توطئه ى تبليغاتى دشمن است .مـن وجود اين جريان تبليغاتى ومطبوعاتى را به حال كشور, به حال جـوانان, بـه حـال آيـنده, به حال انقلاب, به حال ايمان مردم مضر مى دانم .ايـن جـريان, دايـم درصدد قداست شكنى از مسائل اساسى اسلامى است; مـباحث اسلامى را زير سوال مى برند; انقلاب را زيرسوال مى برند; نه با بيان منطقى, با روشهاى بسيار غلط كه جز در مطبوعات ناسالم در دوره هـايى كـه بوده, انسان نمى تواند نظير و شبيهش را پيدا كند! مـن به نظرم رسـيد بـعد از آن كـه با مسوولان در ميان گذاشتم و به رئيـس جمهور گفتم,اين را به عنوان يك درد دل و شكوه مثل پدرى كه با فرزندانش مطلبى را درميان مى گذارد با شما در ميان بگذارم .الـبته مـن بـه شما عرض بكنم كه يكى از هدفهاى دشمن اين است كه باتحريك احساسات, در كشور ايجاد ناامنى بكند .من قويا توصيه مى كنم كه به خاطر احساسات و به خاطر طرفدارى از فلان كـس, مبادا بر خلاف قانون هيچ اقدامى انجام بگيرد; من به هيچ وجه اجازه نمى دهم .دشـمن وقـتى بـخواهد ايـجاداغتشاش و درگيرى بكند, براى او خيلى مـشكل نـيست كـه چـهارنفر مـزدور را دربين بچه هاى مومن, بچه هاى حـزب اللهى و بـچه هاى صـادق بـفرستد; بـه عنوان طرفدارى از رهبرى, بـه عنوان ايـن كه رهـبرى مـظلوم واقـع شده, بياييد كمك كنيد;سپس جنجال درست كنند! مراقب نفوذيها باشيد .مـن مى خواهم فقط شماهابدانيد; مى خواهم افكار عمومى بى خبر نماند از ايـن كـه دشـمن در زمـينه ى مـسائل فرهنگى در كشور چه مى كند و هدفهايش چيست .هـدفهاى دشـمن از ايـن كـارهاعبارت است از بى ايمان كردن, ايجاد گسست بين نسل كنونى و نسل گذشته, وكوچك كردن افتخارات بيست سال گذشته .هـمه ى مـردمان بـا فـرهنگ در كشورهاسعى مى كنند افتخارات گذشته ى خودشان را بزرگ كنند .ايـن جـنگ هـشت ساله و اين دفاع مقدس, از بزرگترين افتخارات ملت ايران بود .هـمه ى دنـيا ناتو,كشورهاى بلوك شرق, خود امريكا, كشورهاى مرتجع مـنطقه بـا هـم هـمدست شدند, به عراق كمك كردند و به ايران فشار آوردند; اما نتوانستند يك وجب از خاك اين كشور را اشغال كنند .عـزيزان مـن! مـا در دويـست سال گذشته, قبل از اين جنگ تحميلى, هروقت اين كشور با كشور ديگرى درگيرى نظامى داشت, بخشى از كشور رفـت;اما بـعد از دويست سال, آن جنگى كه در آن دشمن نتوانست يك وجـب از خـاك اين كـشور را بگيرد با اين كه همه ى قدرتهاى نظامى و سـياسى دنيا وپشتيبانيهاى بين المللى همراه او بود همين جنگ هشت ساله است .ايـن جـنگ يكى از مـفاخر تـاريخ ايـران است; آن وقت مىآيند جنگ و رزمـندگان و شهدا وسپاه و ارتش و بسيج را زير سوال مى برند! اين گسست نسل كنونى از نسل گذشته و از افتخارات گذشته, اين جدا كردن مـردم از مـسوولان, ايـن جـدا كردن مردم از عقايد دينى و باورهاى ديـنى, آيـا جز از دشمن برمىآيد؟ اما مى بينيم كه فلان روزنامه هم ايـن كارها را مى كند! البته بعضى هم هستند كه واقعا دشمن نيستند كه من مى دانم اين طور است اما غافلند .اين, آن شكوه يى بود كه من خواستم به شما بكنم .شـماها بـدانيد, دسـتگاههاى مسوول هم بدانند كه اين يك خطر بزرگ اسـت; اگـر جـلوى ايـن خـطر را نگيرند, بدون شك دشمن يك قدم جلو خواهد آمد و روحيه ى جديدى پيدا خواهد كرد .البته جايى را كه دشمن هرگز نخواهد توانست از لحاظ معنوى و روحى تـصرف بـكند, آن عـبارت است از جايى كه مردم هستند, و آن جايى كه اين خدمتگزار مردم در آن جا قرار دارد .پـروردگارا! مـلت ايران را پيروز كن; دشمنانش را منكوب و سركوب كن .پروردگارا! جوانان ما را به راهى كه مورد رضاى خود توست, هدايت كن .پروردگارا! جوانان ما را موفق و پيروز بگردان .پـروردگارا! بـه محمد و آل محمد, دختران و پسران مومن را در اين كشور مشمول عنايات و تفضلات خودت بگردان .پروردگارا! به محمد و آل محمد, دلها را با هم مهربان كن و مارا با اسلام هرچه بيشتر آشنا و نزديك بگردان .پروردگارا! به محمد و آل محمد, توفيق مسوولان كشور مسوولان دولتى, مـسوولان قـوه ى قـضاييه,قوه ى مـقننه و سـاير مسوولان را روزبه روز بيشتر كن .پـروردگارا! قـلب ولى عصر را از مـا راضـى و خـشنود كن; ما را از سـربازان آن بزرگوار قرار ده;روح مطهر امام و ارواح طيبه ى شهدا را از مـا راضـى كـن; تـفضلات خودت را به ايثارگران و جانبازان و آزادگـان انـقلاب و كـسانى كه عمر و جوانى خود را در اين راه مصرف كرده اند, نازل بفرما .والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته