محمد بن ادريس حلي
مکتب اسلام - سال 2ـ ش9ـ م 21
مفاخر مکتب اسلام
قرن ششم هجري
علي دواني
با انتشار اين شماره، قرن ششم را پشت سر گذاشته وارد قرن هفتم ميشويم و در اين قرن نيز گروهي از مفاخر مکتب اسلام را بخوانندگان محترم معرفي ميکنيم. محمد بن ادريس حلي معروف به «ابن ادريس» بزرگترين دانشمند فقيه و نابغ نامي اين قرن است که بسال 598 هجري در شهر حله بجهان باقي شتافت. شرح حال ابن ادريس در کتب رجال و تراجم از چند نظر مبهم و پراکنده و درهم پاشيده است. با اينکه در پيرامون احوال او بحث و بررسي زيادي بعمل آمده، مع الوصف همچنان نقاط تاريک و مبهم آن باقي است.
ما نيز با کمال شتاب و نداشتن فرصت کافي شرح مختصر زير را تنظيم نموده و اينک از لحاظ خوانندگان ميگذرانيم؛ باشد که مطالع آن گوشه اي از نقاط تاريک تاريخ حيات ابن ادريس را روشن سازد.
ابن ادريس و شيخ طوسي
بطوريکه در شمار هشتم سال اول ضمن شرح حال شيخ طوسي (ره) نوشتيم، مباني علمي شيخ و مکتب متين و تصنيفات نفيس وي بقدري جامع و استوار و پراهميت بود؛ که فقهاي ما تا حدود يک قرن و نيم خود را از اظهار نظر و رأي جديد بي نياز ميدانستند؛ و در هر مورد بفتواها و آراي شيخ اکتفا ميکردند.
بعبارت روشنتر آنها بملاحظ مقام بزرگ شيخ؛ که نزد همه «شيخ الطائفه» بود فقط ناقل آثار و حاکي آراء وي بودند و از خود چيزي نمي افزودند
اين وضع يکنواخت بدينگونه ادامه داشت؛ تا اينکه ابن ادريس حلي در نيم دوم قرن ششم هجري در شهر حله واقع در کشور عراق که در آن روزگار مرکز علمي شيعيان آن ديار بود طلوع نموده اين وضع يکنواخت را عوض کرد و فقه را از حالت رکورد بيرون آورد.
ابن ادريس در ساي نبوغ ذاتي و استعداد قوي و شهامت بي مانند و مهارتي که در علم فقه داشت، نخست بر علماي معاصر خود، خورده گرفت که چرا بايد فقيه و مجتهد، آزادي فکر را رها کند و ناقل آراء و مقلد افکار گذشتگان باشد و از خود، رأي و نظري که نشان استقلال فکر و شخصيت فقيه است؛ ابراز ندارد؟!
سپس بتحقيق و بررسي آراء شيخ الطائفه پرداخت و در کتب خود آنرا مورد تجزيه و تحليل و نقض و ابرام قرار داد. بطوريکه در يکجا آنرا ميپذيرفت و درجائي تخطئه ميکرد.
در يک مورد فکر مواج و نظر صائب شيخ را تحسين مينمود و در مورد ديگر بي پروا بر وي تاخته فتاوي و مدارک رأي او را بباد انتقاد ميگرفت و بالاخره کار را بآنجا رسانيد که در بعضي از موارد شيخ را با عبارات تند ياد کرد و همين مطلب باعث شد که فقهاي عاليقدري مانند محقق اول و علام حلي بر آشفته گردند و او را سخت مورد سرزنش قرار دهند!
با اين وصف آنچه مسلم است بعد از رحلت شيخ الطائفه تا آخر قرن ششم از لحاظ مهارت در فقه و نبوغ و فکر سيال؛ فقيهي مانند ابن ادريس در آسمان فقاهت طلوع نکرد.
قطب الدين راوندي، سديد الدين حمصي، ابوالمکارم ابن زهره و شيخ ابوعلي فرزند شيخ و ساير شاگردان شيخ و هماوردان اينان همه از فقهاي معروف اين دوره هستند، ولي در عين حال هيچکدام مثل ابن ادريس انظار فقها را بخود معطوف نداشت، و فکرشان چون فکر او مورد توجه قرار نگرفت.
و لذا مي بينيم آراء ابن ادريس در کتب فقهي بيش از فقهاي نامبرده مطرح نظر است. و در معرض بحث و بررسي واقع شده.
ابن ادريس در نظر محققين
ابن داود در رجال خود ميگويد: «وي پيشواي فقهاي حله، در علوم متقن و داراي تصنيفات بسيار است...»
فقيه بزرگ شهيد اول قدس سره در اجاز خود او را با اين عبارت «شيخ امام علامه شيخ العلماء و رئيس المذهب» ستوده است. محقق دوم نيز در اجاز قاضي صفي الدين مينويسد «روايت ميکنم تمام تصنيفات و روايات شيخ امام سعيد محقق؛ حبرالعلماء، فخر الملة و الحق و الدين ابي عبدالله محمد بن ادريس حلي را...»
محدث عاليمقام شيخ حر عاملي در کتاب «امل الامل» مينويسد «دانشمندان متأخر ما ابن ادريس را بسيار ستوده اند و کتاب «سرائر» او را با آنچه در آخر آن از کتب و اصول متقدمين نقلکرده است؛ مورد اعتماد قرار داده اند... علامه حلي و ساير علماء احوال او را در کتب استدلالي خود نوشته و اکثر آنرا پذيرفته اند» همچنين دانشمند نامي شيخ يوسف بحراني که از علماي معتدل اخباري است در «لؤلؤة البحرين» مينويسد: «وي فقيه و اصولي خالص و مجتهد صرف بود؛ او نخستين کسي است که باب نکوهش از شيخ طوسي (ره) را بروي ديگران گشود. وگرنه قبل از وي دانشمنداني که در عصر شيخ بودند غالباً بروش شيخ عمل ميکردند تا آنکه نوبت باو رسيد آنگاه محقق اول (مؤلف شرايع) و علامه حلي در موارد بسياري بنکوهش وي (ابن ادريس) پرداختند و او و آراء و اقوالش را بباد انتقاد و طعمه گرفتند. ولي حقيقت اينست که فضل و بزرگواري او در ميان جامعه شيعه منکر ندارد!» بهترين تعبير و تعريفي که نويسند اين سطور در کتب مربوطه راجع باين فقيه عظيم الشان ديده است؛ چند سطر مختصر و دلپذير و لطيف زير است که شهيد سعيد قاضي نورالله شوشتري در کتاب نفيس مجالس المؤمنين نوشته است:
اين عبارت کوتاه بقدري مناسب و جالب و استوار بقلم آمده است که بخوبي ميتواند معرف کامل فخرالدين محمد بن ادريس حلي باشد، قاضي نورالله مينويسد:
«در اشتغال فهم و بلند پروازي از فخرالدين! رازي بيش؛ و در علم فقه و نکته طرازي از محمد بن ادريس! شافعي در پيش است. کتاب «سرائر» که از جمله مصنفات شريفه اوست در دقت فهم و کثرت علم او دليلي ظاهر و برهاني باهر است؛ او را بر تصنيفات شيخ اجل ابوجعفر طوسي ابحاث بسيار است، و در اکثر مسائل فقهي او را خلافي يا اعتراضي يا استدراکي هست».
ابن ادريس خبر واحد را نميپذيرد
دانشمندان در کتب اصول، اخبار معصومين عليهم السلام را بدو گونه تقسيم کرده اند:
خبر متواتر و خبر واحد: خبر متواتر روايتي است که جمعي از راويان طوري آنرا نقل کرده اند که بخودي خود، انسان يقين براستي و واقعيت آن پيدا ميکند. ولي خبر واحد عکس آنست يعني به تنهائي و بدون انضمام قرائن خارجي مفيد علم و يقين نيست.
دانشمندان ما در کتب اصول بادليلهاي متقن، خبر واحد را بدون انضمام قرينه پذيرفته و بحکم عقل آنرا مورد عمل قرار ميدهند. ولي جمعي که ابن ادريس از جمله آنهاست نظر باينکه خبر واحد مفيد ظن و گمان است، آنرا نپذيرفته و به مفاد آن عمل نکرده اند.
نظريه آنها در کتب استدلالي مورد بررسي کامل قرار گرفته و پاسخهاي کافي بآن داده شده، بطوريکه بعد از ابن ادريس تاکنون ديگر آن نظريه متروک شده و از درج اعتبار افتاده است.
گذشته از مخالفتي که ابن ادريس با مکتب شيخ نمود و براي او گران تمام شد موضوع مخالفت وي با ساير فقها در مسئله خبر واحد؛ نيز بيشتر موجب سروصدا گرديد.
در ميان فقهاي ما تنها ابن ادريس نيست که خبر واحد را حجت و معتبر نميداند بلکه چنانکه خواهيم ديد؛ جز او جمعي هم بدين عقيده اند؛ با اين فرق که ابن ادريس بواسطه مزاج حادي که داشته طبق معمول بيش از ديگران آنرا دنبال کرده و براي قبولاندن آن پافشاري نموده است. تا جائيکه نظريه او در اين باره مورد گفتگوي بسيار واقع شده ، جمعي از او سخت انتقاد نموده و گروهي بدفاع و توضيح مقصد وي برخاسته و بر مخالفين او اعتراض کرده و حمل آنها را بي انصافي در حق ابن ادريس دانسته اند.
ابن داود که معاصر علام حلي است در رجال خود مينويسد: «ابن ادريس بکلي از اخبار اهلبيت دوري جسته است» مؤلف «نقدالرجال» ميگويد: ابن داود بهمين دليل ابن ادريس را در باب «ضعفا» نام برده ولي بهتر اين بود که او را در باب «ممدوحين. ذکر ميکرد» دانشمند رجالي مشهور شيخ ابوعلي حائري در کتاب «منتهي المقال» بعد از نقل عبارت مزبور ميگويد: «گزاف گوئي ابن داود و عدم رعايت جهت انصاف او بر کسي پوشيده نيست. چه که نکوهش از اين دانشمند بزرگ مخصوصاً با اين علتي که ذکر کرده (که چون خبر واحد را معتبر نميدانسته، بکلي از اخبار اهلبيت دوري جسته) چندان بي پايه است که حد ندارد.
زيرا اولا: عمل کردن ابن ادريس و اعتماد وي به بسياري از اخبار مخصوصاً اخباري که او در آخر سرائر از کتب قدما آورده است چيزي نيست که بر اهل دانش پوشيده باشد.
ثانياً در ميان فقهاي ما تنها ابن ادريس نيست که عمل بخبر واحد نکرده بلکه جمعي از بزرگان علماء مانند سيد مرتضي و ابوالمکارم ابن زهره و ابن قبه و غيرهم نيز عمل بخبر واحد را معتبر نميدانند.
پس اگر عمل نکردن بخبر واحد موجب تضعيف ابن ادريس باشد؛ بايد اين بزرگان را هم تضعيف کرد. درصورتيکه هيچکس آنها را ضعيف ندانسته.
مؤلف لؤلؤة البحرين نيز در اين خصوص در دفاع از ابن ادريس ميگويد: اگر او در مسئله اي از مسائل فن (خبر واحد) باشتباه رفته باشد؛ موجب اين نميشود که او را اينطور مورد سرزنش قرار داد، زيرا بسياري از دانشمندان امثال او را ميبينيم که اينگونه اشتباهات داشته اند بخصوص در امثال اين مسئله (يعني عمل نمودن بخبر واحد).
آيا ابن ادريس نو شيخ طوسي است؟
اغلب علماي تراجم، ابن ادريس را نواد شيخ دانسته اند، بدون اينکه تاکنون معلوم شده باشد که وي از کجا و چگونه بشيخ مي پيوندد. يکي مادر او را دختر شيخ ميداند و ديگري شيخ را دائي او دانسته و سومي شخصي بنام مسعود بن ورام را که تاکنون هويت او معلوم نگشته جد مادري او و پدر زن شيخ معرفي کرده است. و چهارمي مسعود بن ورام را؛ همان مسعودي مؤلف مروج الذهب جد شيخ طوسي و جد مادري ابن ادريس ميداند. اين اقوال پريشان بقدري با هم ضد و نقيض هستند؛ که نميتوان آنرا جمع و جور کرد.
محدث متتبع حاج ميرزا حسين نوري در خاتمه مستدرک، چون چيزي از اقوال مربوطه دستگيرش نشده؛ ميگويد: اين اقوال، گذشته از اينکه فقط تخمين است و مأخذ محکمي ندارد، اصولا از محالات عاديه بشمار ميرود».
ما نيز چندان که در کتاب «سرائر» نگريستيم جائي نيافتيم که ابن ادريس شيخ را جد خود دانسته و اعتراف باين نسبت نموده باشد؛ شايد در فرصت بيشتر، بخواست خداوند بتوانيم بحل اين مطلب پيچيده توفيق يابيم.
ميلاد و وفات وي
در اينکه اين دانشمند نامور درچه تاريخي متولد شده و چند سال در جهان زيسته و چه سالي وفات يافته است، نيز گفتار پراکنده بسيار است. ما در اينجا بدون اينکه بنقل آن مبادرت ورزيم؛ فقط بنقل يک مورد که حل موضوع هم بسته بآنست اکتفا نموده مطلب را خاتمه ميدهيم.
در لؤلؤة البحرين از رسال مشهور کفعمي که دربار وفيات دانشمندان نوشته نقل ميکند که گفته است ابن ادريس فرموده: «من در سال 558 بالغ گشتم» سپس از صالح فرزند وي نقل ميکند که گفت: «پدرم محمد بن ادريس روز جمعه وقت ظهر روز هيجدهم ماه شوال سال 598 وفات يافت».
بنابراين چنانچه برخواننده پوشيده نيست تولد ابن ادريس سن 543 و مدت عمر او 55 سال ميباشد. جاي بسي تعجب است که عالم معروف شيخ ابوعلي در «منتهي المقال» عمر او را 25 و دانشمند جليل شيخ عبدالله مامقاني در «تنقيح المقال» 35 سال ميدانند و با اينکه هر دو مطلب فوق را از کفعمي نقلکرده اند ميگويند: «در اين زمانها و السن عوام مشهور است که عمر ابن ادريس بواسطه اسائه ادب بمقام جدش شيخ طوسي کوتاه گشت» درصورتيکه با توضيحي که ما داديم؛ مطلب اينطور نيست و بايد اين را از اغلاط مشهوره دانست.