درآمدي بر شناخت ابعاد تهاجم فرهنگي و نحوهي مقابله با آن
حميد جاوداني شاهدين چكيده
مجموعه دستاوردهاي مادي و معنوي بشر در طول تاريخ را فرهنگ مينامند. تبادل فرهنگي ملتها نيز كه در طول تاريخ در بستري طبيعي ادامه داشته براي تازهماندن معارف و حيات فرهنگي بشر امري ضروري است و جامعهي انساني را در مسير سعادت واقعي به پيش ميبرد.اما آنچه امروزه مشكلساز شده «تهاجم فرهنگي» يا غلبهي يك فرهنگ بر ساير فرهنگهاست كه نمونهي بارز آن روند روبه گسترش تسلط فرهنگ غرب بر ساير فرهنگها ـ به ويژه فرهنگ اسلامي ـ در يكصد سال اخير است. تفاوت عمدهي تهاجم فرهنگي با تبادل فرهنگي در اين است كه در تهاجم براي فرهنگ موردهجوم امكان انتخاب وجود ندارد.جلوههاي تهاجم فرهنگي را ميتوان به دو دستهي بيروني، همچون: تلاش براي دينزدايي، ايجاد روحيهي خودباختگي فرهنگي، ترويج افكار و انديشههاي غربي و ... و دروني، همچون: عقبماندگي علمي و صنعتي، فقر اقتصادي، غفلت كارگزاران فرهنگي و ... تقسيم كرد. در اين مقاله ضمن بررسي جلوههاي فوق، راهكارهايي براي مبارزه و مقابله با تهاجم فرهنگي ارائه شده است.واژگان كليدي:
فرهنگ، تهاجم فرهنگي، فرهنگپذيري، تبادل فرهنگيمقدمه
حيات بشري همواره با فرهنگ توأم بوده است و ملتي كه فرهنگ مخصوص به خود نداشته باشد، مرده محسوب ميشود؛ علاوه بر اين، يك فرهنگ بالنده براي تكامل خود بايد توانايي تبادل با ساير فرهنگها و جذب عناصر مثبت آن را داشته باشد؛ بنابراين، تمام فرهنگها بايد در تعامل با يكديگر باشند، تا بتوانند در مجموع، بشر را به پيشرفت مطلوب برسانند.در عصر حاضر كه نظام سرمايهداري به سرپرستي آمريكا، با تكقطبي شدن جهان و فروپاشي رژيم شوروي سابق، يكهتاز عرصهي جهاني شدهاست، به شكلهاي مختلف ميكوشد تا نظرات سياسي، اجتماعي و اقتصادي خود را به تمام كشورهاي جهان تحميل كند و فرهنگ واحدي متناسب با منافع درازمدت خود بر جهان حاكم سازد. از طرف ديگر ساير ملتها نيز در برابر اين زيادهخواهي آمريكا براي حفظ و پاسداري از فرهنگ ملي و بومي خود مقاومت ميكنند. در اين ميان فرهنگ اسلامي توانسته است در صد سال اخير در برابر اين هجوم مقاومت و اصالت خود را حفظ كند.بديهي است طرّاحان «نظم نوين جهاني» كه با هزاران ترفند توانستهاند يك ابرقدرت نظامي، نظير شوروي سابق را از سر راه خود بردارند و سبب فروپاشي كمونيسم در سطح جهاني شوند، مايل نيستند با قدرت جديدي در برابر منافع خود مواجه گردند. پيروزي انقلاب اسلامي در ايران سبب شده است كه سلطهگران بيشتر از آن جهت خوفناك باشند كه قدرت جديدِ مقابل منافع نامشروعِ آنان، يك گروه سياسي ـ مذهبي به نام جهان اسلام باشد؛ قدرتي كه از نظر فرهنگي با داشتن ارزشهاي قوي، نظير خداپرستي، ظلمستيزي، نوعدوستي، برادري، مساوات و عدل، ميتواند در برابر فرهنگ غربي قد علم كند؛ لذا چون ميدانند كه از مقابلهي مستقيم با ايدئولوژي اسلامي طرفي نخواهند بست، ميكوشند با ترفندي قديمي، به طور غيرمستقيم، در اركان جوامع اسلامي، از جمله جامعهي ما رخنه كنند و آن ترفند چيزي نيست جز «تهاجم فرهنگي».بدين منظور، در اين مقاله سعي شده است به نوعي اين پديده مورد بررسي قرار گيرد و عوامل داخلي و خارجي و نيز برخي از راهكارهاي مبارزه با آن مطرح شود. از آنجا كه بحث از تهاجم فرهنگي مستلزم تعريف فرهنگ و ويژگيهاي آن است، ابتدا به اين موارد ميپردازيم و سپس موضوع اصلي را بررسي ميكنيم.فرهنگ
براي فرهنگ در حدود دويست و پنجاه تعريف ارائه كردهاند؛از جمله :ـ كليهي دستاوردهاي مادي و معنوي هر جامعه، اعم از دانش، هنر، اخلاقيات، قواعد، آداب و رسوم، عبادات و ديگر قابليتهاي اكتسابي، كه از نسلي به نسل ديگر انتقال مييابد.ـ مجموعهي باورها، بينشها، ارزشها، آداب و سنن، اخلاق و انديشههاي پذيرفته شده و حاكم بر يك جامعه.ـ مجموعهي پيچيدهاي كه در برگيرندهي دانستنيها، اعتقادات، هنرها، اخلاقيات، قوانين، عادات و هرگونه توانايي كه به وسيلهي انسان، به عنوان عضو جامعه، كسب شده است (روحالاميني، 1372، ص 17 به نقل از: ادوارد تايلور1، فرهنگ ابتدايي).ـ فرهنگ مجموعهاي از آگاهيها(شناختها) و رفتارهاي فني، اقتصادي، آييني (شعاير)، مذهبي، اجتماعي و غيره است كه جامعهي انساني معيني را مشخص ميكند (پانوف؛ 1368، ص 103).تعاريف مختلف و متفاوت از فرهنگ بيانگر اين مطلب است كه تمام دستاوردهاي مادي و معنوي بشر در طول تاريخ در قالب اصطلاح فرهنگ قابل تعبير است؛ به همين سبب تعريف ذكر شده در فرهنگ مردمشناسي ميشل پانوف2 را ميتوان تعريفي جامع از فرهنگ دانست.فرهنگ مادي و فرهنگ معنوي
فرهنگ را ميتوان در دو سطح مادي و معنوي دستهبندي كرد؛ فرهنگ مادي عبارت است از تمامي آنچه كه عيني و ملموس است؛ مانند آثار هنري، دستاوردهاي صنعتي، بناهاي تاريخي، خط، موسيقي و... . فرهنگ معنوي يا غيرمادي نيز عبارت است از عقايد و رسوم، علوم و معارف، ارزشها و انديشهها، اخلاقيات، دانستنيها و... (روسك3، 1369، ص 10 و روحالاميني، ص24).فرهنگ مادي معمولاً تحت تأثير فرهنگ معنوي رشد ميكند؛ زيرا نوع نگرش به هستي و جهان، و ارزشهاي حاكم بر جوامع، در ساخت ابزار جديد براي امور زندگي و رفاه اجتماعي به انسان جهت ميدهد؛ براي مثال، طرز نگرش، نوع ارتباطات و معاشرتِ انسانها، آنان را به ساختاري خاص در معماري سوق ميدهد، و يا نوع نگرش زنان به حقوقشان، آنان را در انتخاب نوع لباس يا رفتار رهنمون ميسازد (قيصيزاده، 1363). از طرف ديگر فرهنگ مادي نيز در فرهنگ معنوي تأثير ميگذارد. براي مثال، وارد شدن و جاي گرفتن يك تكنولوژي جديد كه در شمار فرهنگ مادي است، بالطبع ارزشهاي جديدي را با خود خواهد آورد و ارزشهايي را نيز متزلزل خواهد ساخت (روحالاميني، ص110).خصوصيات فرهنگ
خصوصيات فرهنگ را ميتوان به شرح زير ارائه كرد:1. آموختني و اكتسابي است: افرادِ هر نسل، ميراث فرهنگي را از نسل گذشته دريافت ميكنند و به نسل بعدي ميسپارند.2. زنده است: جنبهي پذيرندگي فرهنگ مربوط به زنده بودن آن است و توقف فرهنگ مساوي با مرگ آن است.3. فطرتِ ثانوي انسان است؛ يعني به خودي خود عمل ميكند؛ بر اين اساس است كه ارزشها، بايدها و نبايدها و اهداف و عادات، پايههاي فرهنگ را ميسازند.4. فراتر از سواد و تحصيلات است؛ زيرا با فطرت و سرشت انسانها مرتبط است.5. هويتدهنده است؛ يعني تنظيمكنندهي روابط اجتماعي و تضمينكنندهي نوع بينش و نگرش فرهنگپذير است.6. نسبي است؛ فرهنگ متنوع است، تدابير و روشها از يك گروه به گروه ديگر فرق ميكند و هر قومي طرز تفكر و عادات ويژهاي دارد.7. منتقل شدني است؛ هر گروه انساني ميراث اجتماعي (فرهنگ) خود را به ديگران انتقال ميدهد.8. خاص انسان است؛ فرهنگ شامل گذر از مرحلهي غريزي به رفتارِ آموخته است كه الگوهاي آن ميتواند از يك شخص يا نسل به شخص يا نسل ديگر منتقل شود؛ در واقع مفهومي تجريدي از مشاهدهي رفتار انسانهاست (قيصيزاده، 1363 و فياض، 1372، ص31ـ39 و روحالاميني، 1372، ص19ـ24).فرهنگ غربي و فرهنگ شرقي
امروزه در تقسيم كلي، فرهنگ كشورهاي جهان را به دو دستهي شرقي و غربي تقسيم ميكنند. دو اصطلاح شرق و غرب تعابير جغرافيايي هستند و با اين ملاك كشورهاي چين، فيليپين، ژاپن و... شرقي محسوب ميشوند و ايسلند، كانادا و تمام آمريكا از شمال تا جنوب، غربي؛ اما اين دو مفهوم در حوزهها و قلمروهاي ديگر مثل سياست، حكمت، فلسفه، عرفان و تاريخ هم در برابر هم قرار ميگيرند؛ براي مثال، تقابل اسلام و غرب، صورتي از تقابل شرق و غرب محسوب ميشود (داوري اردكاني، 1379، ص12). در اين تقسيمبندي تاريخي و سياسي منظور از فرهنگ غربي همان بينش يونان و روم بعد از ميلاد مسيح و اروپاي بعد از رنسانس است كه برخي از ويژگيهاي آن عبارتاند از: اصالت قدرت، اصالت ماده، اصالت زندگي، نظم فكري و عملي، اصالت مصرف، ميل به تحليل عقلاني، خودمداري و اومانيسم.در مقابل فرهنگ غربي، مجموعهاي از فرهنگهاي ملل شرقي قرار دارد كه عمدتا داراي ويژگيهاي زير است:طالب و تابع قطب بزرگ ازلي (خداوند) است (اصالت وحدانيت)؛ در جستوجوي روح و يافتن راز خلقت است (اصالت روح)؛ ميل به تحليل عاطفي دارد؛ قومگرا و ناسيوناليسم است؛ به همهچيز با ديدهي ابهام مينگرد (ابراهيمي، 1367).تهاجم فرهنگي
امروزه با توجه به رشد فكري و آگاهي عمومي ملتهاي جهان، نفوذ و سلطه و بهدست آوردن مستعمرات از راه لشكركشيهاي نظامي، به آساني امكانپذير نيست و در صورت اجرا هزينههاي زيادي را بر مهاجمان تحميل ميكند؛ به همين سبب، بيش از يك قرن است كه استعمارگران روش نفوذ در كشورها را تغيير دادهاند. اين كشورها معمولاً اجراي مقاصد خود را با عناوين تبليغ مذهبي، رواج تكنولوژي، ترويج زبان، انجمنهاي خيريه، ترويج بهداشت، سوادآموزي و ، به عبارت ديگر، به نام سياستهاي فرهنگي و فرهنگپذيري انجام ميدهند. هرچند نميتوان اين عناوين را از نظر نوعدوستي و انسانيت موردترديد قرار داد، ولي تاريخچهي اين روابط و خدمات نشان داده است كه اين برنامهريزيهاي دقيق، در جهت رشد و بالندگي فرهنگ اين كشورها نبوده بلكه زمينهي اسارت كامل فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسيآنان را فراهم ساخته است (روحالاميني، 1372، ص 101).بدين ترتيب، استعمارگران، اكنون به اين نتيجه رسيدهاند كه بهترين راه نفوذ در ساير كشورها، نفوذ در فرهنگ آنان و استحالهي دروني آن است. آنان ميخواهند ارزشهاي مورد پسند خود را ارزشهاي مترقي جلوه دهند و جايگزين معيارهاي بومي و فطري ملتها سازند و، از اين طريق، بدون هيچ دغدغهاي به آيندهي منافع خود در اين كشورها مطمئن باشند. اين جمعبندي، به ويژه در دهههاي اخير، مبناي فعاليتهاي سازمانيافتهي گستردهاي قرار گرفته كه غرب آنها را ترويج معيارهاي تمدن، رشد و توسعه معرفي ميكند؛ اما در فرهنگ ملتها، از اين اقدامات با تعابير مختلفي ياد ميشود كه مفهوم مشترك آنها در تعبير هجوم فرهنگي نهفته است (خرم، 1378، ص15).اين عمل (جايگزينيِ فرهنگ بيگانه با فرهنگ خودي) به شكلي هوشيارانه كه بتواند يك ملت و جامعه را نسبت به فرهنگ خود بيگانه، و مطيع غرايز بيگانگان كند، عمدتا «تهاجم فرهنگي» محسوب ميشود. دانشمندان غربي نيز به اين واقعيت اذعان دارند. اتوكلاين برگ،4 يكي از روانشناسان اجتماعي غربي، در اين زمينه مينويسد:حتي در جريان پياده كردن برنامههاي بلندنظرانه و آزادمنشانه، چون كمك به همكاري فني نيز نگرش استعماري و ساير اشكال استثمار متجلي است؛ مثلاً كشوري كه كمكهاي فني به ديگري ارائه ميدهد اين انتظار را دارد كه كشور دريافت دارندهي كمك، معيارها و الگوهاي وي را برگزيند (روحالاميني،1372، ص101).در كتابهاي دايرةالمعارفي غربي نيز به اين مطلب اشاره شده است. ميشل پانوف در كتاب فرهنگ جامعهشناسي در توضيح اصطلاح فرهنگپذيري5 به اين تسلط و استعمار فرهنگي غرب اشاره كرده و ميگويد:«اين اصطلاح را از اواخر قرن گذشته انسانشناسان انگليسيزبان به كار بردند و مراد از آن تعيين پديدههايي است كه از تماس مستقيم و ادامهدارِ بين دو فرهنگ مختلف نتيجه ميشوند و از تبديل يا تغيير شكل يك يا دو نوع فرهنگ، در اثر ارتباط با يكديگر، حكايت ميكند؛ بنابراين، مراد از فرهنگپذيري، جنبهي ويژهاي از فرايند انتشار آن است. امروزه فرهنگپذيري ـ گاهي در معناي محدودكنندهتر ـ به تماسهاي خاص دو فرهنگ كه نيروي نامساوي دارند، اطلاق ميشود؛ در اين صورت، جامعهي غالب كه هماهنگتر ويا ازنظر تكنيك مجهزتراست ـ معمولاً ازنوع جوامع صنعتي ـ بهطور مستقيم يا غيرمستقيم به فرهنگ حاكم تحميل ميگردد (پانوف؛ 1368،؛ ص17ـ18).اين محقق در تعبيري ديگر از اين تهاجم در حالتي كه به شكلي گستردهتر، تمام عناصر فرهنگ مورد هجوم را از بين ميبرد و فرهنگ مهاجم را جايگزين ميسازد، به «قومكشي» يا «قوميتكشي»6 تعبير ميكند و مينويسد:«هنگامي كه فرهنگ غالب در انهدام ارزشهاي اجتماعي و روحيات سنتي جامعهي مغلوب و براي گسستگي وسپس نابودي آن ميكوشد، واژهي قوم كشي را ـ كه به تازگي رايج شدهـ بهكار ميبرند تا القاي اجباريفرايند «فرهنگپذيري»را ازطريق فرهنگ غالب دريك فرهنگديگر (مغلوب) توصيفكنند. درگذشته جوامعصنعتي قومكشيرا باتظاهر به اينكه هدفشان از همانندسازي، ايجاد «آرامش» يا «تغيير شكل» در «جوامع ابتدايي» يا «عقبمانده» است، اجرانموده وبازهم اجراميكنند. اينعمل معمولاً تحتعنوان اخلاق، رسيدن به كمال مطلوب در پيشرفت و... صورت ميگيرد (پانوف، 1368، ص137).در تعريف پديدهي «تهاجم فرهنگي» ديدگاه حضرت آيتاللّه خامنهاي، رهبرمعظم انقلاب، قابل توجه است. از نظر ايشان در «تهاجم فرهنگي» يك مجموعهي سياسي يا اقتصادي، براي رسيدن به مقاصد خاص خود و اسارت يك ملت، به بنيانهاي فرهنگي آن ملت هجوم ميبرد. در اين هجوم، باورهاي تازهاي را به زور و به قصد جايگزيني بر فرهنگ و باورهاي ملي آن ملت وارد كشور ميكنند (سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1373، ص3).تهاجم فرهنگي و تبادل فرهنگي
تبادل فرهنگي ملتها در طول تاريخ به شكلي طبيعي وجود داشته و عاملي براي رشد و تعالي مستمر فرهنگ ها بوده است. تبادل فرهنگي براي تازهماندن معارف و حيات فرهنگي بشر امري بسيار ضروري است و جامعه انساني را در ارتقاي ارزشها و پيمودن مسير سعادت واقعي به پيش ميبرد. اين جريان فرهنگي دو سويه است و هنگام قوت و توانايي ملتها صورت ميگيرد. در اين روند، ملتها با هدف ترويج ارزشهاي بشري، به تبليغ ايدهآلها و معيارهاي خود ميپردازند و نيز عناصر و مفاهيم برجستهي فرهنگهاي ديگر را وام ميگيرند.گسترش اسلام در برخي از مناطق جهان، از جمله شرق آسيا، از طريق رفت و آمد مسلمانان ايران به اين مناطق، از نمونههاي قابل استنادي است كه پيامدهاي مثبت تبادل فرهنگي را براي جامعهي بشري به خوبي اثبات ميكند. در تبادل فرهنگي هدف اصلي باردار كردن و كامل كردن فرهنگ ملي است و از اين ديدگاه، ترديدي نيست كه در برخورد با فرهنگ غرب نيز تبادل صحيح فرهنگي، منشأ آثار مثبتي خواهد بود (خرم، 1378، ص15).بنابراين، اساسا تبادل فرهنگي و تهاجم فرهنگي در دو جهت مخالف قرار دارند. تبادل فرهنگي فرايندي متقابل و طبيعي است و با رضايت طرفين صورت ميگيرد؛ ولي تهاجم فرهنگي يك طرفه، غيرداوطلبانه و سلطهگرانه است و اهداف سياسي، اقتصادي، اجتماعي و حتي نظامي دارد. معرفي، انتقال و جايگزيني ارزشها در تهاجم فرهنگي طبيعتا تحميلي است. در واقع در تبادل فرهنگي، هدف به روز كردن و كامل كردن فرهنگ ملي است، ولي در «تهاجم فرهنگي» هدف ريشهكن كردن و از بين بردن فرهنگ ملي است (سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1373، ص 19ـ20).قابل توجه است كه فرهنگپذيريِ با ميل و به دلخواه يا تعامل فرهنگي، زماني ميسّر است كه هيچگونه نابرابري اجتماعي يا سياسي بين دو فرهنگ وجود نداشته و هيچكدام برتري مادي يا معنوي نسبت به ديگري نداشته باشند. در مقابل، در سايهي برتري تكنولوژي، قدرت نظامي، امكانات بيشتر اقتصادي و فني، و برنامهريزي سياسي است كه تسلط پديدههاي فرهنگي يك جامعه بر ديگري انجام ميگيرد (روح الاميني، 1372، ص101).در مجموع ميتوان گفت كه: در تبادل فرهنگي سه اصل گزينش ،تحليل و جذب و اصل توليد فرهنگي، مد نظر متوليان فرهنگي يك جامعه است و اين افراد براي زنده و پويا نگه داشتن فرهنگ خودي، عناصر فرهنگ بيگانه را بررسي و عناصر مثبت آن را گزينش و پس از تحليل و تعيين تناسب آن با فرهنگ بومي، آن را جذب ميكنند و به شكل عنصري از فرهنگ خودي درميآورند (فياض، 1372، ص 42ـ43 و افتخاري، 1377، ص 70ـ73).به طور خلاصه، تفاوت تهاجم فرهنگي و تبادل فرهنگي را ميتوان در موارد ذيل دانست:1. در تهاجم، هدف تخريب است، اما در تبادل فرهنگي هيچ كدام از دو فرهنگ قصد تخريب فرهنگ مقابل را ندارد و هدف انتقال و نشر فرهنگي است.2 ـ در تهاجم، يك ملت براي جايگزيني فرهنگ خود، به نحوي ظالمانه سعي در ريشهكني فرهنگ مقابل دارد، اما در تبادل فرهنگي چنين نيست.3 ـ در تبادل فرهنگي، همواره جنبههاي مثبت و انساني مطرح است؛بدين معنا كه دو طرف قصد بارور كردن، تكامل بخشيدن و ارتقاي يكديگر را دارند؛ در حالي كه در تهاجم فرهنگي اهدافِ خيرخواهانه در ميان نيست. بلكه قلع و قمع، ارعاب، بيهويت كردن و ايجاد سلطه، مدنظر است.4 ـ در تهاجم فرهنگي، قصد استيلا و به طور كلي، غرض سياسي مأخوذ است و مهاجم اصولاً بقاي فرهنگ مقابل را به هيچ عنوان نميپذيرد.سير تاريخي تهاجم فرهنگي در ايران
محققان برآناند كه مبدأ تاريخي تهاجم فرهنگي غرب در ايران را بايد از آغاز حكومت قاجاريه و كمي قبل از آن فرض كرد؛ زماني كه نادر از دنيا رفت و مملكت ايران دچار آشوب و بينظمي شد و كمپاني هند شرقي تحركات خود را شدت بخشيد (دواني، 1375؛ ص91). شروع اين حركت با تأسيس مذاهب جعلي، مانند وهابيگري در مذهب اهل سنت، و شيخيگري و بهائيت در مذهب تشيع اشاره كرد. اين مذاهب جديد به منظور تغيير در اعتقادات واقعي دين اسلام و ايجاد اختلاف در ميان مسلمانان طراحي شدند (همان، ص 91ـ106).اين حركت در جامعهي ايران از زمان اولين اعزام ايرانيان به غرب براي تحصيل، و بازگشت آنان به كشور، شدت بيشتري به خود گرفت. نخستين ايرانياني كه براي مأموريت و يا تحصيل به غرب سفر كردند، اسير شبكهي فراماسونري7 غرب شدند؛ تعدادي از آنان چون عسگرخان افشار ارومي و ابوالحسنخان ايلچي حلقهي نوكري غرب را به گوش آويختند و در ازاي گرفتن حقوق از بيگانگان، به ترويج غربگرايي و تأمين منافع آنها در ايران پرداختند. مشخصهي تمامي اين فرنگرفتگان، خودباختگي در مقابل مظاهر تمدن غرب و ترويج غربگرايي در ايران بود؛ براي مثال، آخوندزاده علت عقبماندگي ايرانيان را دين اسلام و خط عربي ميداند (فقيه حقاني، 1375 ص156ـ157 و شفيعي سروستاني، 1372، ص 103ـ121).با كودتاي سوم اسفند 1299 و آغاز سلطنت رضاخان، روشنفكران غربزده شكل جديدي از تهاجم فرهنگي در ايران ظاهر كردند. رضاخان در طول 20 سال سلطنت خود، انهدام فرهنگ قومي، ملي و اسلامي ايران را بنا نهاد. با توجه به ضعف تواناييهاي فكري و علمي او، چنين حركت حساب شدهاي نميتوانست حاصل درك و بينش وي باشد. او با حضور مستشاران متعدد غربي و همكاري و اقتدار روشنفكران وابسته در دستگاه حكومت خود، تدارك اين حركت ضدفرهنگي را فراهم نمود (كاظمزاده، 1371)؛ براي مثال، حسن تقيزاده كه سمبل مدافعان ترويج كامل و بيحد و مرز معيارهاي غربي در كشور و گردانندهي اصلي مجلهي شبه روشنفكري كاوه است مينويسد:«وظيفهي اول همهي وطنپرستان ايران قبول و ترويج تمدن اروپا، بلاشرط و قيد، و تسليم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و تربيت و علوم و صنايع و زندگي و كل اوضاع فرنگستان است، بدون هيچ استثنا. به سخن ديگر ايران بايد ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً،فرنگي مآب شود و بس (خرم، 1378، ص151).در مجموع ميتوان گفت اين استعمار گران بودند كه به بهانههاي مختلف به منظور تسلط بر كشورهاي جهان سوم از اين حربه استفاده كردند.سابقهي تاريخي اين فرايند در غرب به بعد از رنسانس و انقلاب علمي در جامعهي اروپا برميگردد؛ هنگامي كه صنعت و علم با شتاب بيشتري رشد يافت و كشورهاي صنعتي كه از توليدات، اشباع شده بودند، از يك طرف نيازمند بازارهاي جديد مصرف شدند و از سوي ديگر تداوم حيات صنعت غرب، بستگي تام به سوخت و مواد اوليه داشت. در اين زمان معقولترين انتخاب براي غرب در خصوص تأمين منابع اوليه و بهدست آوردن بازار مصرف، نزديكترين منطقه به آنان، يعني جهان اسلام بود؛ به همين سبب، ذخاير غني نفتي و بازارهاي مصرف اين منطقه از جهان، هدف تهاجم آنان قرار گرفت. بدين ترتيب كشورهاي اسلامي يكي پس از ديگري با روشهاي مختلف سياسي، نظامي و فرهنگيِ استعماري در ظاهر استقلال پيدا كردند. شركتها و صنايع اروپايي در اين كشورها رخنه نموده و بازارهاي اين كشورها را در اختيار گرفتند. براي تثبيت وضع موجود، تنها چارهاي كه به فكر انديشمندان و متفكران سياسي غرب رسيد، استفاده از «تهاجم فرهنگي» بود؛ زيرا توسل به نيروي نظامي و زور، براي هميشه راهحل مناسبي براي استيلا نبود و براي مدتهاي طولاني نميشد استثمار را با آن تداوم بخشيد.بههمينسبب استعمارگران از ديدگاهها و نظريات علميِ استعماري كه زمينهي تهاجم فرهنگي را فراهم ميآورد استقبال كردند. كلام معروف سيسيل رودس، يكي از متفكران انگليسي، شاهدي بر اين مطلب است كه تهاجم فرهنگي از طرف غرب به شكلي سازماندهيشده و براي حفظ منافع درازمدت آنان صورت گرفته است. او ميگويد:«براي اينكه 40 ميليون جمعيت پادشاهي متحدهي بريتانيا را از يك جنگ داخلي خونين نجات دهيم، بايد سرزمينهاي جديدي را به دست آوريم تا مشكل اضافه جمعيت حل شود و بازارهاي جديدي براي كالاهاي توليدشده در كارخانهها و معادن فراهم گردد. همانطور كه هميشه گفتهام، «امپراطوري» راهحلي براي مسأله نان و بيكاران است. اگر ميخواهيد جنگ داخلي نداشته باشيد، بايد امپرياليست شويد!» (رفيع، 1373، ص115).به گفتهي يكي از محققان ايراني، امروزه داعيهي برتريطلبي و تسلط فرهنگ غربي به مرحلهاي رسيده است كه تحمل هيچ رقيبي را براي خود ندارد: « در طرح تاريخي غربي شدنِ عالم، مطلب صرفا اين نبوده است كه فرهنگهاي غيرغربي جاي خود را به فرهنگ غربي بدهند، بلكه مسئله اين بوده است كههر جا و هر قوم كه غربي نشود، ناچيز است و اين ناچيز، چه در صورت ظاهر و سيماي بشر و چه به صورت اشيا يافت شود، جز اين قابليت ندارد كه به تملك و تصرف غرب درآيد؛ پس قضيهي غرب اين نيست كه گروهي سوداگرِ حريصِ متجاوز در جايي پيدا شدهاند و علم وعقلرا وسيلهي تسلط و استيلاي خود قراردادهاند. غرب عين اين علم و عقل است و در نظر او يك عالم بيشتر وجود ندارد؛ يعني غيرت غربي به وجود غير و مغاير مجال نميدهد، هرچه هست بايد غربي بشود يا ازميان برود» (داورياردكاني، 1379،ص83).البته امروزه با تسلط فرهنگ آمريكايي و گسترش آن در كشورهاي اروپايي، اين هراس به وجود آمده است كه اين آمريكاييسازي، فرهنگ عامهي اروپا را نيز دستخوش تغيير سازد (استريناتي،8 1380، ص 46ـ50).ويژگيهاي تهاجم فرهنگي
اساسا «تهاجم فرهنگي» در مقايسه با تهاجم نظامي يا اقتصادي، داراي ويژگيهاي منحصر به فردي است. تهاجم فرهنگي معمولاً نامرئي و نامحسوس است؛ دراز مدت و ديرپاست؛ ريشهاي و عميق است؛ همهجانبه است؛ حساب شده و داراي برنامه و ابزارهاي گسترده است؛ گسترده و فراگير است؛ كارساز و خطرزاست. علاوه بر اينها، «تهاجم فرهنگي» همانند كار فرهنگي، يك كار آرام و بيسر و صداست و قربانيان آن بيشتر قشر جوان هستند (قيصي زاده 1363).در تهاجم نظامي، دشمن با تجهيزات و امكانات نظامي وارد معركه ميشود، اما در «تهاجم فرهنگي» نيازي به لشكركشي و هزينههاي هنگفت نظامي نيست؛ همچنين دشمن در اين تهاجم براي تحميل حاكميت فرهنگ خود از همهي حربههاي سياسي ـ اقتصادي، نظامي، رواني و تبليغاتي بهره ميگيرد. در «تهاجم نظامي» تنها بخشي از مرزها و سرزمينهاي مجاور در تيررس مستقيم دشمن قرار ميگيرد، اما در «تهاجم فرهنگي» سلاحهاي مخرب دشمن تا عمق خانهها پيش ميرود و ذهن و قلب انسانها را نشانه ميگيرد. به همين دليل است كه پس از جنگ جهاني دوم، آيزنهاور رئيس جمهور وقت آمريكا اعلام كرده بود كه: بزرگترين جنگي كه در پيش داريم جنگي است براي تسخير اذهان انسانها (هدايتخواه، 1377).عوامل تهاجم فرهنگي
عوامل تهاجم فرهنگي را ميتوان به دو دسته تقسيم كرد:الف) عوامل برونزا: زمينهها، عناصر و ابزاري كه به نحوي ردپاي كشورهاي خارجي (غربي) در آنها ديده ميشود عوامل برونزا هستند؛ از جمله: اعزام مستشرقين، تلاش براي دينزدايي از طرق مختلف، ايجاد روحيهي خودباختگي فرهنگي، ساخت و فروش وسايل ارتباطي، نظير ماهواره و ويدئو و... . سياستگزاران و طراحان كشورهاي سلطهجو اين عوامل را طراحي و برنامهريزي ميكنند و افراد داخلي آن را به اجرا درميآورند.ب) عوامل درونزا: زمينهها، عناصر و ابزاري كه ريشهي داخلي داشته و غيرمستقيم يا مستقيم به پذيرش تهاجم فرهنگي از خارج به داخل كمك ميكنند عوامل درونزا هستند؛ از جمله: زمينههايي همچون بيكاري، فقر اقتصادي، نابهساماني خانوادگي، غفلت مسئولين فرهنگي و اجتماعي و ناآگاهي جوانان و نوجوانان و... (مسگرنژاد، 1373 و نگارش، 1380).شيوههاي تهاجم فرهنگي
در يك نگاه كلي شيوههاي تهاجم فرهنگي غرب را نيز ميتوان از دو بعد خارجي و داخلي مورد توجه قرار داد.در بعد خارجي، مهاجمان با امكانات و موقعيتهاي مختلفي كه در مجامع بينالمللي در دست دارند، از طريق شبكههاي گستردهي بنگاههاي تبليغاتي و سخنپراكني خود ميكوشند با عناويني چون نقض حقوق بشر، حمايت از تروريسم، وجود خفقان و سانسور، نبودن آزادي براي زنان و مطبوعات و نويسندگان، جنگطلبي، ماجراجويي و...و با حربههاي شناخته شده و تكراري، تصويري تحريف شده و ناخوشايند از فرهنگ مقابل در اذهان مردم دنيا ترسيم نمايند و طبيعي است كه در اين راه، زشتترين و شيطانيترين حربهها را برميگزينند.در بعد داخلي تهاجم فرهنگي غرب در كشورهاي اسلامي به دو شيوهي زير رخ مينمايد:1 ـ ترويج افكار و انديشههاي غيراسلامي و حتي ضداسلامي، تبليغ افكار التقاطي، تقدس زدايي و توهين به مقدسات، سست نمودن پايههاي اعتقادي جوانان نسبت به برخي از اصول و آرمانها.2 ـ تجددگرايي، علمزدگي و عقلگرايي افراطي، تلاش در راه تطهير غرب و غربگرايي، بياعتبار نشان دادن علوم و معارف اسلامي به بهانهي عدم تطابق با دانشهاي نوين بشري، طرح جدايي دين از سياست، ترويج بيحجابي و بدحجابي و پوششهاي مستهجن و خلاف شؤون اسلامي، رواج مدهاي غربي و بيبند و باري، تهيه و پخش فيلمهاي شديدا ضد اخلاقي ويدئويي، نوارهاي كاست مبتذل از خوانندگان فاسد و توزيع عكسهاي مبتذل در سطح گسترده، توليد و پخش مشروبات الكلي و مواد مخدر در سطح جامعه، چاپ و نشر كتب و مجلات ضداخلاقي، جنايي، عشقي و رمانهاي مبتذل، تشكيل مجالس لهو و لعب و...، مشتي از خروارها توطئهي دشمن است. ابزار تهاجم فرهنگي تنها محدود به موارد فوق نيست، بلكه تمام موارد فرهنگهاي مكتوب، شفاهي، عمومي و تصويري نيز از ابزارهاي ديگر اين تهاجم هستند (مسگرنژاد، 1373).فرهنگ غربي با استفاده از ابزار فوق تخريب فرهنگ اسلامي را مد نظر قرار داده است. مواردي از قبيل تشكيك در حقانيت دين اسلام، انتشار كتابهاي ضد ديني مانند آيات شيطاني، نفي مقدسات اسلامي و نيز تحديد دين و تلاش براي حذف دين از عرصهي اجتماع از اين موارد به شمار ميآيد (افتخاري، 1377).مراحل تهاجم فرهنگي
تهاجم فرهنگي در دو مرحلهي عمده صورت ميپذيرد كه در هر يك راههاي خاصي مدنظر قرار ميگيرد:الف) تخليهي فرهنگ خودي
در قانون طبيعت، وقتي در فضايي خلأ ايجاد شود، نزديكترين نيروي موجود، آن خلأ را پر ميكند. هر پديدهي جديد، يا در جايي حضور مييابد كه قبلاً خلأ وجود داشته و يا در آن محيط، خلأ ايجاد ميكند. لذا تخليهي فرهنگي اولين شرط لازم براي حضور فرهنگ بيگانه و مهاجم به شمار ميرود. ايجاد خلأ فرهنگي، خود با روشها و شيوههاي مختلفي صورت ميگيرد كه عمدهترين آنها در ايران، عبارتاند از:1. ايجاد ترديد نسبت به بنيانهاي اعتقادي و ارزشي از طريق: سست نمودن اعتقادات عمومي، سست نمودن ارزشهاي اخلاقي، دينزدايي،انزواي روحانيت، بيارزش نمودن مبلغان و مدافعان اصيل دين؛2. ترويج فساد؛3. فرقهگرايي؛4. نفوذ نگرش غربي و ازخودبيگانگي؛5. تكوين روشنفكري وابسته.هدف اصلي از اين مرحله، قطع رابطهي فرهنگي كشورهاي مسلمان با گذشتهي پرافتخار خويش است. اين مرحله معمولاً با ظرافت و دقت فراواني طراحي و اجرا ميشود و فرق اساسي آن با تهاجم نظامي، مشخص نبودن چهرهي مهاجم است. بدين شكل كه عناصر تعليم ديده با القاي شبهات و دسيسههاي شيطاني، مردم را نسبت به ميراث علمي و فرهنگي خويش بياعتنا و دلسرد ميكنند.ب) تثبيت فرهنگ بيگانه
به كار گماردن افراد وابسته و ايجاد نهادها يا تأسيسات مختلف بينالمللي و ملي، از كارهايي است كه در اين مرحله انجام ميشود. به طور كلي، در اين مرحله سياستهايي كه دشمن به اجراي آنها اصرار ميورزد، به شرح ذيل است:1. برپايي شبكهها و مؤسسات شبه فرهنگي؛2. تجزيهي فرهنگي از طريق تحريك نژادها و گروههاي متفاوت اجتماعي، تحريك اقوام با گويش محلي، تحريك اقليتهاي مذهبي و...؛3. تحريف تاريخ؛4. تغيير خط و زبان؛5. حذف و تبديل ميراثهاي فرهنگي (مسگرنژاد، 1373).ابزارهاي تهاجم فرهنگي
مهاجمان فرهنگي مسائل و مفاهيم مورد نظر خود را به تدريج از طريق وسايل و ابزارهاي گوناگوني ترويج ميكنند. مهمترين ابزار مورد استفاده در تهاجم فرهنگي عبارتاند از:1. آموزش، زبان، ترجمه و اصطلاحات: آموزش به سبك غربي يكي از روشهاي استعماري نفوذ در كشورهاي جهان سوم بوده است (شفيعي سروستاني، 1372، ص72)؛ يكي از كاركردهاي پنهان اين برنامههاي آموزشي كه در ظاهر به منظور پيشرفت علمي در اين كشورها اجرا شده، زمينهسازي براي پذيرش فرهنگ بيگانه و برتر جلوه دادن آن و انهدام فرهنگ ملي بوده است (قائم مقامي، 1356، ص237ـ 244). اين برنامهها بدون در نظر گرفتن موقعيت فرهنگ بومي و با هدف تربيت نيروهايي هماهنگ با سياستهاي استعماري اجرا شده است؛ اما در مقام عمل، عدهاي از همين تحصيلكردهها با آگاهي از روشهاي استعماري به مبارزه با سياستهاي استعماري برخاستند كه نتيجهي آن استقلال برخي از اين كشورها بوده است. اين نوع از آموزش در ايران، آن هم توأم با تهديد و ارعاب مردم، از دورهي رضاخان آغاز شد. اين آموزشهاي كلاسيك، به صورت غيرمستقيم، فرهنگ بيگانه را ترويج كرد. زبان نيز ميتواند مهمترين ابزار نفوذ فرهنگ بيگانه باشد. اگر به جاي استفاده از واژگان فارسي، استفاده از لغات بيگانه به صورت افسارگسيخته در محاورات رسمي و عمومي رواج يابد، نسل جديد ممكن است در آينده از معادل فارسي آن لغات محروم و بيخبر بماند. در مورد ترجمه نيز ميتوان گفت كه اگر آموختههاي فارغالتحصيلان ما عمدتا از متون ترجمه شده باشد، دانشجويان امكان تفكر مستقل را از دست ميدهند و اصطلاحات بيگانه به تدريج به جاي اصطلاحات هماهنگ و مأنوس با فرهنگ خودي مينشيند.2. كتب و نشريات: انتشار كتاب بدون در نظر گرفتن تطابق آن با فرهنگ بومي و بدون توجه به پيامدهاي منفي پنهان برخي از كتابها، ميتواند در تقويت تهاجم فرهنگي دشمن مؤثر باشد. با بررسي وضعيت انتشار كتاب در ايران در سالهاي اخير ميتوان نشان داد كه آيا دشمن از اين عرصه توانسته است در فرهنگ ايراني نفوذ كند يا خير؟ چيزي كه اثبات آن به يك تحقيق مستقل نيازمند است.در نشريات نيز گاهي ارزشهاي منطبق با اهداف فرهنگ خودي با روشهاي غلط انتقال مييابد، و درنتيجه تأثير معكوس دارد. همچنين ارزشهاي مغاير با اهداف فرهنگ اسلامي با روشهاي غيرملموس و پنهان و به ظاهر موجه منتقل ميگردد كه خود نمونهي بارز «تهاجم فرهنگي» است.3. تبليغات گسترده از طريق تكنولوژي ارتباطات: وسايل ارتباط جمعي به دليل ويژگيهايي كه براي آن برشمردهاند بسيار مورد توجه عاملان تهاجم فرهنگي قرار ميگيرد؛ از جمله: پوشش فراگير، فرامحيطي بودن، چندحسي بودن، قابليت آموزش غيرتخيلي داشتن، قابليت تطابق داشتن با فهم عوام و فرازَمان بودن.وسايل ارتباطي با قابليتها و ويژگيهاي مخصوص به خود، هنگامي كه در دست تشكيلاتي قرار ميگيرد كه هدفي جز تخريب فرهنگ يك قوم و جايگزيني آن با فرهنگ سلطهگر و استعماري ندارد، تبديل به ابزار و عامل خطرناكي در جهت هجوم فرهنگي ميشود. متأسفانه اين ابزار شمشير دو لبهاي است كه استكبار جهاني لبهي مخرب و فسادانگيز آن را براي قطع ريشههاي فرهنگي يك قوم به كار ميگيرد.اينترنت، راديو، تلويزيون، سينما، روزنامه ويدئو و ماهواره و ... ابزارهاي فراگيري هستند كه بررسي نقش هريك از آنها در تهاجم فرهنگي نياز به يك تحقيق مستقل و همه جانبه دارد كه در مجال ديگري بايد به آن پرداخت.اما مهم اين است كه امروزه فرهنگ غرب بر وسايل ارتباط جمعي در جهان تسلط دارد و از طريق خبرگزاريهاو شبكههاي راديو و تلويزيون و سينما عليه انقلاب اسلامي فعاليت ميكند (افتخاري، 1377، ص 190ـ195).4. ترويج كالاهاي لوكس مصرفي و الگوهاي تجملگرايي: اين الگوي مصرف كه مهمترين ويژگي آن وابستگي به كشورهاي صنعتي است، با رشد و گسترش خود، ابتدا الگوي توليد و توزيع و سپس كل اقتصاد و فرهنگ جامعه را تحت الشعاع قرار ميدهد، به گونهاي كه تداوم وضع موجود تقريبا بدون هيچگونه فشار و اجباري صورت ميگيرد.5. شعارهاي تبليغاتي فرهنگ بيگانه منقش بر روي البسه: كودكان ما از همان ابتدا ميآموزند كه بايد از فرهنگ خود، توليد خود، خط و زبان خود احساس حقارت و شرم كنند؛ ميآموزند كه حروف خارجي خوب و قشنگ هستند و همهي چيزهاي خارجي بهتر از داخلي است و اين بزرگترين ظلمي است كه در حق كودكان و نوجوانان صورت ميگيرد.6. پوستر و عكس: يكي از روشهاي زيركانهي «تهاجم فرهنگي» چاپ و توزيع پوسترها و عكسهايي است كه با رنگ و لعاب خاصي در دسترس جوانان قرار ميگيرد.7. نفوذ مستشرقين: مستشرقين با نگاه خاص و گزينشي به فرهنگهاي غيرغربي به جاي معرفي صحيح اين فرهنگهاي غني، سعي كردهاند به نوعي با اين شناخت زمينهي تسلط فرهنگ غربي را فراهم آورند و برتري آن را به اثبات برسانند (صلاحي، 1376). ادوارد سعيد پژوهشگر عرب در اين زمينه ميگويد: اروپاييان دربارهي خاور زمين نوشتهاند كه انسان خاورزميني خردستيز، فاسد، كودكمنش، و «متفاوت» است و از اين رو، انسان اروپايي خردگرا، پاكدامن و «طبيعي» است. پيام روشنتر اينگونه نوشتهها آن است كه اصولاً اروپاييان با ويژگيهاي پسنديدهاي كه در سرشت خويش دارند، از بقيهي جهانيان برترند و از همين روست كه بايد بر جهان چيره شوند و مردم جهان را به بردگي و استثمار كشند.(مصباح يزدي، 1376، ص 39).8.استقراض خارجي و اعطاي امتيازات به بيگانگان بدون در نظر گرفتن منافع ملي كشور (صلاحي، 1376).بسترهاي تهاجم فرهنگي
بديهي است هر تفكر و مذهبي كه بخواهد بر اخلاقيات، عادات و انديشههاي يك ملت رسوخ كند و آن ملت را از خويها و اعتقادات قبلي جدا نمايد، محتاج بسترسازي براي رسيدن به اين اهداف و خنثيسازي مقاومتهاي احتمالي است. بدين شكل كه اگر همهي لوازم تهاجم فرهنگي از قبيل: تفكر، ابزار و روش انجام كار فراهم شود، ولي شرايط و بستر مناسبي كه بتواند اينها را بهكار گيرد، وجود نداشته باشد، در واقع همهي تلاشهاي قبلي عقيم ميماند، و برعكس، چنانچه بر اثر عوامل متعدد، بستر و شرايط مناسب و مساعد وجود داشته باشد، يا به وجود آورده شود، ديگر جلوگيري از نفوذ تفكر بيگانه و پيشگيري از مسخ فرهنگ خودي بسيار مشكل خواهد بود. در اين مقاله مجال تفصيل بيشتر اين موضوع نيست؛ لذا به برخي از موارد مهمي كه موجب پذيرش و تقويت فرهنگ مهاجم ميشود اشاره ميكنيم:1. مشكلات و كاستيهاي اقتصادي و اجتماعي؛2. عدم برنامه ريزي دقيق فرهنگي و غفلت مسئولين در اين خصوص؛ 3. فقدان توليدات فرهنگي و هنري كافي و متناسب با فرهنگ بومي؛4. كمتوجهي زنان به جايگاه والاي خود؛5. ضعفهاي موجود در خانواده، مدرسه و جامعه؛و ... .يكي از جامعهشناسان ايران در اين خصوص ميگويد:«در بررسي دلايل طرح و پذيرش فرهنگ غربي مباحث بسياري در چندين دههي گذشته صورت گرفته است. عدهاي نقش عوامل خارجي را در نفوذ فرهنگ غرب بسيار برجسته دانسته و در مقابل، عدهاي ضعف فرهنگ ملّي را زمينهساز نفوذ فرهنگ بيگانه عنوان كردهاند. با ديدگاهي واقعبينانه بايد به نقش عوامل متعدد داخلي و خارجي در شكلدهي جريان غربگرايي در ايران توجه شود.ضعف و نارسايي عناصر فرهنگ ملي و بومي، نبود سازماني مناسب براي گسترش فعاليتهاي فرهنگي، بيتوجهي به عنصر تغيير در سطح بينالمللي، تغيير چهرهي دشمن و دخالت ديگرگونه و جدي او در شرايط داخلي.رشد گروه جديد از نخبگان كه عموما افكار و آراي آنان ريشه در حوزهها و مكاتب فكري و فرهنگي مطرح در غرب دارد، وجود مكاتب و نظريات جديد، برخورد با فرهنگ در قالب تهاجم فرهنگي، سياسي و اقتصادي، بازياب و توسعهي فرهنگي غرب، رشد و افول ماركسيسم، استقلال كشورهاي جديد در جهان سوم و... همه عوامل مؤثر در برخورد فرهنگها و درنهايت، زمينهساز غلبهي فرهنگ غرب بر فرهنگ ملّي كشورهاي جهان سوم بوده است (آزاد ارمكي، 1375، ص249).راههاي مقابله با تهاجم فرهنگي
بيترديد امروزه اكثر كشورها در پي آن هستند كه راهكارهايي بينديشند تا از تخريب و تضعيف فرهنگ خود از طريق رسانههاي همگاني هدايت شده توسط غرب بكاهند؛ هرچند كسي منكر اين واقعيت نميتواند باشد كه در دنياي امروز، كشورها نميتوانند ديواري به دور خود بكشند و از برخورد فرهنگ جامعهي خود با فرهنگهاي بيگانه، در امان باشند، زيرا رسانههاي همگاني جهان همچون ماهوارهها و تكنولوژي اينترنت، مردم دنيا را در جريان آخرين پيشرفتها، مدها، ساختهها، هنرها و غيره قرار ميدهند. اگر فرهنگ جامعهاي توان خود را از دست بدهد و اگر مردمي از فرهنگ خود گسسته شوند، قدرت درست انديشيدن از آنها سلب ميگردد و در اين درياي ارتباطات غرق ميشوند.اگر ظرف مدت دو سال، جامعهي شوروي سابق به كلي دگرگون ميشود و رسانهها و كانالهاي تلويزيوني امريكايي و اروپايي چنان فرهنگ آن را در هم ميكوبند كه آثار نويسندگان و هنرمندان بزرگ روسيه به كلي فراموش ميشود و الگوهاي غرب مقبوليت مييابند، بيشتر به اين دليل است كه پيش از آن، فرهنگشان صلابت و ايستادگي خود را از دست داده بود. ما معتقديم فرهنگ اصيل اسلامي و تعصب مذهبي، همچون درخت تنومندي در ذهن و قلب مردم مسلمان اين مرز و بوم ريشه دوانيده است و طوفان «تهاجم فرهنگي» به راحتي نميتواند اين درخت را از جاي بركَنَد، اما نبايد از تكانهاي گاه و بيگاه آن كه ميوههاي نارسيدهرا سرنگون ميسازد غافل بود؛ لذا شناخت راههاي مقابله با تندباد تهاجم بسيار حايز اهميت است.ملتهايي كه علاقهمند به حفظ و پاسداري از «هويت فرهنگي» خود هستند، سعي ميكنند فرهنگ غيرمادي جامعهي خويش را حفظ نمايند. البته اين بدان معنا نيست كه ميتوان (يا بايد)فرهنگغيرماديراكاملاً دستنخورده وثابت و«اصيل» نگهداشت؛زيرا، همانطور كه در ويژگيهاي فرهنگ ملاحظه شد، تغيير از خصوصيات فرهنگ است.ولي اين تغيير، در صورتي به هويت فرهنگي آسيب نميرساند و باعث از همگسيختگي آن نميشود كه جريان كُند، بطئي، عادي و خودبهخودي را بپيمايد (روحالاميني، 1372، ص110).براي مقابله و مبارزه با «تهاجم فرهنگي» راههاي بسيار زيادي در زمينههاي اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي ذكر شده كه هر كدام داراي اهميت خاص خود است. اما عناوين زير اهم توصيهها و راهحلهايي است كه در اين مقوله قرار دارند:الف) شناخت دقيق و همه جانبهي تهاجم فرهنگي
يكي از موارد مهم و اساسي در مبارزه با تهاجم فرهنگي، شناخت ابعاد و ريشههاي آن است؛ زيرا زماني ميتوانيم در برابر اين پديده برنامهريزي كنيم كه از دشمن مهاجم و برنامههاي او اطلاع كافي داشته باشيم و متناسب با آن، سلاح تدافعي خود را بهكار گيريم. اين مبحث يكي از محورهايي است كه در بيانات مقام معظم رهبري بر آن تأكيد شده است (سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، ص382ـ383). يكي از محققان نيز در اين خصوص ميگويد:«بدون اينكه ما در برابر تهاجم فرهنگي غرب تسليم شويم، تا ندانيم كه تهاجم از كجا آغاز شده و چه هدفي دارد و سلاحش چيست، چگونه ميتوانيم در برابر آن بايستيم؟ من نگفتم كه تهاجم فرهنگي مهم نيست؛ بلكه سخن اين بود كه چون اين تهاجم جز در موارد خاص دانسته نيست، نسخهي علاج قطعي براي آن نميتوان نوشت» (داوري اردكاني، 1379، ص87). به همين سبب در موفقيتِ مبارزه با تهاجم فرهنگي، توجه و تمركز مسؤولان فرهنگي كشور به امر مبارزه با تهاجم فرهنگي و اختصاص بودجهي كافي و ايجاد جايگاه مناسب براي آن در برنامه ريزي كلان كشور و ارتباطات بينالمللي، امري ضروري به نظر ميرسد.ب) شناخت دقيق و كامل فرهنگ اسلامي و ملي
گام دوم در مبارزه با تهاجم فرهنگي شناخت فرهنگ غني اسلامي و عناصر فرهنگي آن است؛ علاوه بر اين بايد عناصر مقبول فرهنگ ملي و آداب و رسوم اجتماعي، ذخاير فرهنگي با ارزش تلقي شده و زنده نگه داشته شوند (فياض، 1372، ص344ـ346). در اين خصوص آگاهي بخشيدن به نوجوانان و جوانان از طريق مأنوس كردن آنان با مفاخر و مواريث فرهنگي از اهميت خاصي دارد.به عقيدهي بسياري از صاحبنظران، اعتلاي فرهنگ ايراني ـ اسلامي و ايجاد حس غرور و افتخار در جوانان و نوجوانان، اين وارثان واقعي ارزشهاي گرانبهاي فرهنگ خودي، گامي اساسي است كه بايد براي مبارزهي بيامان با تهاجم فرهنگي غرب برداشته شود. يك جوان مسلمان ايراني بايد بداند كه وارث چه نوع فرهنگي است. ميتوان با تقويت نيروي ايمان و با تأكيد بر فرهنگ و سنتهاي خودي و بزرگ جلوهدادن نقاط قوت آنها، تمام آحاد جامعه، به ويژه نوجوانان و جوانان كشور را در برابر چنين تهاجمي مقاوم كرد؛ همچنين از اين طريق ميتوان احساس حقارت را در اين گروه از بين برد و روحيهي سازندگي و اميد را در آنان تقويت كرد.ج) اصلاحات علمي و اقتصادي
برنامهريزي در جهت پيشرفت همهجانبهي كشور و تبديل آن به يكي از كشورهاي بزرگ علمي و صنعتي و مستقل از جهت تأمين كالاهاي اساسي مورد نياز و فراهم آوردن زمينههاي رفع نيازهاي اقتصادي جامعه، به ويژه نيازهاي جسمي و روحي نسل جوان از قبيل تحصيلات كافي، شغل مناسب، امكانات تشكيل خانواده، امكانات گذراندن مناسب اوقات فراغت مانند امكانات ورزشي و ... بيشترين نقش را در تثبيت فرهنگ ملي و مصونيت در برابر فرهنگ مهاجم دارد.د) تدوين سياست فرهنگي و تربيتي جامع از طريق
1. تقويت كمي و كيفي توليدات فرهنگي توسط رسانههاي جمعي داخلي؛ تأثير رسانهاي خودي در مبارزه با تهاجم فرهنگي امري قطعي و انكارناپذير است. ليكن مادام كه ما به كاربرد رسانهها، تكنولوژي اطلاعرساني، هنر و فن پيامرساني و خلاصه با شيوههاي امروزين اطلاعات و تبليغات آشنا نباشيم، نميتوانيم با مخاطبان خود ارتباطي منطقي و نتيجهبخش برقرار كنيم؛ بنابر اين آشنايي با پيشرفتهترين روشهاي تبليغ از قبيل روانشناسي تبليغ و شناسايي افكار عمومي در مباحث روانشناسي اجتماعي و آخرين مباحث طرح شده در جامعهشناسي ارتباطات بايد مدنظر قرار گيرد. از سوي ديگر، رسانههاي ما نبايد تنها به پاسخگويي و رفع ابهام در قبال تهاجم فرهنگي دشمن اكتفا كنند، بلكه بايد با نگاهي جهاني تلاش كنند كه به نوعي، تهاجم و توليد در تبليغ را وجههي همت خويش قرار دهند.2. استحكام مباني تعليم و تربيت اسلامي نوجوانان و جوانان؛ دين اسلام بيش از هر دين و مكتب ديگري، براي مسألهي تربيت اهميت قائل شده است. تربيتي كه انسان را در مسير تكامل قرار دهد و به بارگاه الهي برساند، و پايبندي و اعتقاد به ارزشهاي والاي انساني يكي از طرق جلوگيري از تهاجم فرهنگي است. فرد مؤمن و معتقد به ارزشهاي ديني، اگر در جامعهاي آكنده از پستيها و شهوات قرار بگيرد، سپري محكم از تقوا و ايمان خواهد داشت. در اين خصوص ارائهي الگوهاي رفتاري صحيح به مردم، بسيار اهميت دارد.3. تقويت ايمان از طريق بالابردن سطح رشد علمي و فكري مردم نسبت به مسائل اعتقادي، تبليغ، نشر و ترويج مسائلي كه در تشديد عواطف و احساسات ديني مردم تأثير زيادي دارد، مانند نماز جماعت، جلسات قران، هيأتهاي مذهبي، عضويت در مراكز خيريه و عامالمنفعه، دور نگهداشتن مردم از ارزشهاي ضد اسلامي و غيرخدايي با ترويج ارزشهاي ديني در يك سطح گسترده و فراگير و ... . به بيان يكي از متفكران اسلامي، حفظ باورها و ارزشهاي اسلامي با احياي جلسات مذهبي يكي از راههاي مقابله با هجوم فرهنگي است (مصباح يزدي، ص 127).4. ارتقاي كيفي فعاليتهاي هنري و ايجاد مراكز هدايتكنندهي ابزارهاي صوتي و تصويري.5. گسترش فعاليتهاي برونمرزي نهادهاي فرهنگي.6. ايجاد هماهنگي بين دستگاههاي اجرايي فرهنگي و عدم دخالت افراد غير متخصص و غيرمسؤول در امور فرهنگي و هنري.7. گسترش ارتباطات فرهنگي با كشورهاي داراي منافع مشترك.8. حفظ جريانهاي فرهنگي اصيل و حمايت از مدافعان واقعي نظام.9. مشاركت دادن نوجوانان و جوانان در فعاليتهاي فرهنگي از قبيل: تشكيل سمينارهاي مسائل فرهنگي و مسابقات علمي و فرهنگي با حضور و مشاركت آنان، تقويت روحيهي كتابخواني و انتشار بيشتر كتابهاي مذهبي جذاب.10. تقويت پايههاي تربيتي و اخلاقي افراد در خانواده و مدرسه و ايجاد ارتباط عاطفي بين والدين و كودكان.11. بازنگري در منابع درسي دانشگاهي به ويژه كتابهايي كه به ناچار از زبانهاي بيگانه ترجمه ميشوند.12. از بين بردن روحيهي مصرفگرايي به ويژه در مواردي كه سبب وابستگي كشور ميشود (صلاحي، 1376 و فياض 1372).13. ايجاد محيط گرم خانوادگي و برخورد دوستانه با جوانان.14. آگاه كردن مردم از اهداف فرهنگسازان غربي (مصباح يزدي، 1376، ص129 و 143).نتيجه
آنچه در مجموع ميتوان به آن دست يافت اين است كه بر اساس نظم نوين جهاني، تهاجم فرهنگي غرب به ويژه آمريكا عليه ساير فرهنگها در حال انجام است و اين امر با گسترش تكنولوژي ارتباطات، شدت، سرعت و پيچيدگي بيشتري پيدا كرده است. آمريكا كه داعيهي سرپرستي جهان را در سر ميپروراند و خواستار نظامي تكقطبي است، هيچ فرهنگ رقيبي را كه مخالف اين سياست باشد، تحمل نخواهد كرد. قطعاً فرهنگ اسلامي از اين قاعده مستثنا نخواهد بود و در رأس كشورهاي اسلامي، ايران به واسطهي انقلاب اسلامي ومخالفت علني آن با قدرتطلبي آمريكا مورد هجوم بيشتري قرار گرفته و خواهد گرفت؛ لذا به منظور مقابله با اين هجوم، بايد تمام ترفندها و حيلههاي فرهنگ مهاجم شناخته شود و سپس ابزار كافي براي مقابله با آن فراهم گردد. از آنجا كه تهاجم فرهنگي فرايندي فرهنگي است، بايد با ابزارهاي فرهنگي با آن مقابله كرد و از مبارزه با ابزار خشن پرهيز نمود؛ يعني توليدات فرهنگي متناسب با فرهنگ ملّي و ديني را بايد گسترش داد و از نيروهاي متعهد و دلبسته به كشور در ساخت اين توليدات كمك گرفت؛ و سپس با بهترين روشها اين توليدات را به جوانان عرضه كرد. علاوه بر اين به جاي آنكه بخواهيم در برابر تهاجمات غرب به صورت تدافعي عمل كنيم، از قبل ريشههاي فرهنگي خود را قوي سازيم و حالتي تهاجمي به خود بگيريم. چون علت اصلي ورود مظاهر فرهنگ غربي به كشور ما، عدم توسعه در زمينههاي فني، اقتصادي و سياسي عنوان ميشود، بكوشيم با نيروهاي متخصص و استفادهي مناسب از پيشرفتهاي فرهنگ مادي غرب، مقدمات پيشرفت اقتصادي، اجتماعي و سياسي كشور را در تمام زمينهها فراهم آوريم. قشر جوان كه معمولاً آسيبپذيرترين اقشار در برابر تهاجم فرهنگي هستند، بايد مورد توجه بيشتري قرار گيرند و تأمين نيازهاي جسمي و روحي آنان در اولويتهاي اول برنامههاي كلان كشور باشد. مسئولان كشور نيز به منظور ترويج عمليِ فرهنگ ديني و ملي در تمام زمينهها، نمونهاي از اين فرهنگ را در زندگي خود پياده كنند و در عمل نشان دهند كه پايبند به ارزشهاي والاي اسلامي هستند. منابع:
ـ داوري اردكاني، رضا، 1379؛ «تبادل فرهنگي و فرهنگ جهاني غربي»، درباره غرب، چاپ اول، تهران: هرمس. ـ روسك، جوزف، و رولندوارن، 1369؛ مقدمه جامعهشناسي، ترجمه بهروز نبوي و احمد كريمي، چاپ سوم، تهران: انتشارات كتابخانه فروردين. ـ صلاحي، جاويد، 1376؛ تهاجم فرهنگي و مقابله با آن، گزارش تحقيقاتي، مشهد: دانشگاه فردوسي. ـ مسگرنژاد، جليل، 1373؛ جايگاه ادبيات وعلوم ادبي در بازداري تهاجمفرهنگي، مجموعه مقالات كنفرانس تهاجم فرهنگي، دانشگاه علامه طباطبايي. ـ مصباح يزدي، محمد تقي، 1376؛ تهاجم فرهنگي، تحقيق عبدالجواد ابراهيمي، قم: مؤسسهي آموزشي و پژوهشي امام خميني. ـ خرم، مسعود، 1378؛ هويت، چاپ پنجم، تهران: مؤسسه فرهنگي انتشارات حيان. ـ آزاد ارمكي، تقي، 1375؛ «تحليل جامعهشناختي از: راههاي نفوذ فرهنگي غرب در ايران معاصر»، كتاب سروش، (مجموعه مقالات، رويارويي فرهنگي ايران و غرب در دوره معاصر)، چاپ اول، تهران: سروش. ـ فقيه حقاني، موسي، 1375؛ «فراماسونري و گسترش فرهنگ غرب در ايران»، كتاب سروش(رويارويي فرهنگي ايران و غرب در دوره معاصر)، چاپ اول، تهران: سروش. ـ فياض، محمدسعيد، 1372؛ درآمدي بر تهاجم فرهنگي غرب، مركز مطالعات اسلامي، تهران: معاونت پژوهشي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. ـ شفيعي سروستاني، اسماعيل، 1372؛ تهاجم فرهنگي و نقش تاريخي روشنفكران ، چاپ اول، تهران: سازمان انتشارات كيهان. ـ ابراهيمي، پريچهر، 1367؛ تأملي بر فرهنگ، تفاوت فرهنگ شرق و غرب، تهران: انتشارات آموزشي رشد علوم اجتماعي. ـ قائم مقامي، فرهت، 1356؛ آموزش يا استعمار فرهنگي ، چاپ سوم، تهران: انتشارات جاويدان. ـ نگارش، حميد، 1380؛ هويت ديني و انقطاع فرهنگي ، چ اول، قم: نهاد نمايندگي ولي فقيه در سپاه، مركز تحقيقات اسلامي. ـ سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، فرهنگ و تهاجم فرهنگي، برگرفته از سخنان مقام معظم رهبري (مدظله العالي)، 1373؛ چاپ اول، تهران: سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي. ـ كاظمزاده، فيروز، 1371؛ روس و انگليس در ايران، چاپ دوم، انتشارات انقلاب اسلامي. ـ استريناتي، دومينيك، 1380؛ نظريههاي فرهنگ عامه ، ترجمهي ثريا پاكنظر، چاپ اول، تهران: گام نو. ـ پانوف، ميشل و ميشل پرون، 1368؛ فرهنگ مردمشناسي ، ترجمهي علياصغر عسكري خانقاه، چاپ اول، تهران: انتشارات ويس. ـ افتخاري، اصغر و علياكبر كمالي، 1377؛ رويكرد ديني در تهاجم فرهنگي،، چاپ اول، تهران: سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، گروه انتشارات. ـ قيصيزاده، يونس، 1363؛ سخني درباره فرهنگ، اطلاعات علمي، 16 آبان. ـ روحالاميني، محمود، 1372؛ زمينه فرهنگشناسي، پويايي و پذيرش، چاپ سوم، تهران: انتشارات عطار. ـ هدايتخواه، ستار، 1377؛ تهاجم فرهنگي، چاپ اول، تهران: انتشارات معاونت پرورشي وزارت آموزش و پرورش. ـ اديبي، حسين، 1356؛ زمنيه انسانشناسي، تهران: انتشارات لوح. ـ رفيع، جلال، 1373؛ فرهنگ مهاجم، فرهنگ مولد، چ اول، انتشارات اطلاعات. ـ قيصيزاده، يونس، 1363؛ خصوصيات فرهنگي، اطلاعات علمي، 16 آبان. ـ دواني، علي، 1375؛ «مواضع علما در برابر هجوم فرهنگي غرب به ايران»، كتاب سروش،( رويارويي فرهنگي ايران و غرب در دوره معاصر)، چاپ اول، تهران: سروش. 1 . Edward Tylor 2 . Michel Panoff 3. Joseph S. Roucek 4 . Otto Klineberg 5. acculturation 6 . Ethnocide 7 . فراماسونري سازماني متكي بر پنهانكاري و نهانروشي است و نظريههاي سياسي آن در جهت عملي كردن تهاجم فرهنگي غرب و بسط و نفوذ استعمار با كاركردي فرهنگي، سياسي و اقتصادي شكل يافته است. 8 . Dominic Strinati