ابراهيم فياض روشنفكر چنانكه بارها گفته شده است، يعني كسي كه بر اساس اومانيسم ذهني حركت ميكند، به همين دليل بر اساس Subject و Object يا ذهن فاعلي و يا عين مفعولي، عمل ميكند. پس نسبت روشنفكر مذهبي يا ديني، به دين يا مذهب، همان نسبت فاعل و مفعولي است و او با ذهن فاعلي خود، در دين به عمل روشنفكري خود ميپردازد.نكتهاي كه بايستي به آن توجه كرد، اين است كه چون بحث ذهن بهوجود ميآيد نه نفس، پس بحث فكر است نه شهود و بحث علم حصولي است نه علم حضوري؛ يعني بر اولي تكيه ميزند تا بتواند تحرك فكري داشته باشد و گرنه با شهود و علم حضوري تحرك ذهني ممكن نيست؛ مگر اينكه علم حضوري و شهود، تحويل و تقليل به علم حصولي و فكر شود و به همين دليل روشنفكر مذهبي سعي در خدشه وارد كردن به علم حضوري و شهود دارد و يا سعي ميكند كه هميشه علم حضوري و شهود را بر علم حصولي، و فكر و نفس را به ذهن، تحويل و يا تقليل دهد.بر اساس معرفتشناسي فوق، ميتوان گفت كه روشنفكران مذهبي و ديني، شاخهاي از روشنفكراناند كه متعلق و موضوع اين نوع از روشنفكري، مذهب ميباشد؛ يعني فقط يك تقسيمِ موضوعي ساده است، نه تقسيم حكمي و محمولي. به همين دليل دينداري اين نوع روشنفكران، توسط ديگر روشنفكران به استهزا گرفته ميشود و بهطعنه به آنها ميگويند كه روشنفكري فقط يك نوع است و آن سكولار، و اگر كسي ديندار باشد، روشنفكر نيست. به همين دليل است كه روشنفكران در معناي درست آن، مذهب را سكولاريزه ميكنند تا بتوانند درباره آن به عمل ذهني بپردازند و باز به همين دليل است كه روشنفكران مذهبي و ديني يك حالت ضعف روحي و فكري نسبت به روشنفكران مطلق سكولار احساس ميكنند. ميتوان بهخوبي اين نوع كنش و وجهه نظر و جهتگيري را درزندگي اجتماعي روشنفكران مذهبي - ديني ديد.با اين نگرش ميتوان به بحث محتوايي در عمل ذهني روشنفكران ديني پرداخت: اول آنكه روشنفكران مذهبي در اولين قدم روشنفكري ديني، بايستي به موضوع اصلي دين، يعني خدا بپردازند و آنچنان تفسيري از خداوند ارائه دهند كه محدود كننده روشنفكري ديني يا فاعليت ذهني روشنفكر نشود. از بُعد صفاتي، بر صفات رحمان و رحيم خداوند تكيه ميكنند تا بتوانند قدرت تحرك ذهني خود را در صورت اشتباه مسلم، توجيه كنند و بر اساس همان صفات خداوندي، فقط راه اجتهاد و خطا را پيش كشيده و صرف حقيقتجويي نه حقيقتيابي را مظهر رستگاري و سعادت خود بدانند.از بُعد عملي و افعالي، خداوند را معطّل و تعطيل شده ميدانند، مثل معتزله در قرون اوليه اسلامي؛ يعني خداوند جهان را آفريد، ولي عمل و جهان را به انسان تفويض و تحويل داد تا انسان فعال مايشاء مطلق در اين جهان باشد. به همين دليل، معتزله در جهان اسلام، نوستالژي روشنفكران ديني در جهان عرب و اهل سنت بوده و هميشه تأسف ميخورند كه چرا اعتزال در همان صدر اسلام محكوم به شكست شد، و علت آنرا سياسي ميدانند با آنكه علت نابودي معتزله را بايستي در ريشه اعتزال آنان دانست. آنها اگر با اين انديشه نيهيلستي و هيچ انگارانه در باب حقيقت و خدا، وارد جامعه ميشدند، جز آنارشيسم ساختاري در پناه آنارشيسم موقتي چيزي ديگر به دست نميآوردند. به همين دليل با شروع تمدن اسلامي كه انسجامگرا بود، خود بخود راه نابودي در پيش گرفتند گرچه حلقه عملي اين زنج يره را در دستگاه سياست ميتوان پي گرفت.قدم بعدي روشنفكران ديني در باب محتوا، تأويل و تفسير زميني از رسولان و انبياء و انسانهاي كامل ميباشد؛ يعني سعي در تبيين مادي شخصيتها و سپس سيره آنها. آنان بُعد جسماني و زميني پيامبران را برجسته ميسازند و در پناه اين برجستهسازي، قسمت معنوي آنها را به تأويل ميبرند.از بُعد شخصيتي به عدم معصوميت يا اشتباه سالاري آنها (چه از نظر ذاتي و چه از نظر صفاتي) قائل شوند. پس بر اساس اشتباه سالاري آنها به كنش ذهني خود در باب روشنفكري ديني بپردازند كه تاريخ روشنفكران مذهبي بهخوبي شاهد اين ادعاست. از بُعد سيرهاي، سيره انبياء و انسانهاي كامل را با توجه به بستر تاريخي آنها نسبي ميكنند و سيره را تابعي از وضعيت تاريخي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي قرار داده، آنرا نسبي و محدود به آن زمان تاريخي ميدانند و يك نوع منطقة الفراغ وسيعي پيدا ميكنند و در آن بر جولان فكري ميپردازند؛ تا جايي كه خود را ادامه پيامبران از نظر تاريخي ميپندارند؛ يعني تا يك زمان تاريخي پيامبران ميآمدند، حال روشنفكران مذهبي و سكولار به جاي آنها، اديان جديد و مقيد به زمان حال ميآورند. بسط تجربه معنوي و نبوي از زمان بهاييان ايراني تا حال در اشكال مختلف وجود دارد كه بسيار جاي تأمل است.بُعد ديگر روشنفكري ديني، كتاب مقدس است كه توسط انبيا آمده است. در كتاب مقدس نيز يك نوع منطقة الفراغ يا يك محيط بازي بهوجود آورده ميشوند كه ميتوان در آن به جولان فكري پرداخت. بايستي به ياد داشته باشيم كه چون اين كتاب مقدس توسط انبياء آورده شده است، پس بايستي بر اساس همان منطقةالفراغ بيان شده در انبياء، به منطقة الفراغ در كتابهاي مقدس برسيم!اولين نكتهاي كه براي ايجاد منطقة الفراغ در كتاب مقدس گفته ميشود، اين است كه كتاب مقدس از نظر سندي دچار اشكال است؛ يعني بين اين كتاب موجود و كتاب مقدس اصلي، يك منطقة الفراغ بهوجود ميآيد. بررسي اسناد كتابهاي مقدس در اين قسمت واقع ميشود.دومين نكته اين است كه بر پيامبر معاني نازل شده است، نه الفاظ كتاب مقدس، و بين معاني اصلي و معاني الفاظ فعلي مسطور در كتاب مقدس، يك فاصله و منطقة الفراغ است كه ميتواند محيط جولان فكري باشد!بُعد ديگر در كتاب مقدس اين است كه گرچه خود الفاظ بر پيامبر نازل شده است، ولي اين الفاظ تاريخي و داراي معناي تاريخياند! پس بين معناي تاريخي اين الفاظ در زمان نزول و معناي فعلي اين الفاظ يك فاصله و منطقة الفراغ به وجود ميآيد كه براي فاعليت ذهني محيط مناسبي ميشود.حال اگر به نظريه عدم عصمت انبياء كه توسط روشنفكران ديني تقرير ميشود، توجه كنيم، عمق اين نظريه بيشتر پديدار ميگردد؛ يعني اشتباه انبياء در الفاظ و معاني كتاب مقدس.در نظريه روشنفكري ديني به معاد به طور غير مستقيم پرداخته ميشود؛ چون بحث روشنفكران ديني، دنيوي است نه اخروي. به همين دليل به عالممعاد نميپردازند. گاهي با معاد اينطور برخورد ميكنند كه عالم معاد، عالم بهانه است، نه عالم بهاء و عمل؛ يعني اينكه با صرف بهانهاي مثل حقيقتجويي، نه حقيقت يابي، ميتوان به بهشت رسيد كه بهشت را به بهانه دهند نه به بها. به همين دليل ميتوانند يك حالت منطقة الفراغ دنيوي براي خود بهوجود آورند.