زن از دو منظر اسلامی و فمینیستی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زن از دو منظر اسلامی و فمینیستی - نسخه متنی

حسین عباسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زن از دو منظر اسلامي و فمينيستي

اقشار اجتماعي

ناقد و توصيف كننده:عباسي، حسين

كتاب «المرأه و الدين و الاخلاق» كه يكي ديگر از سلسله كتاب‏هاي «حوارات لقرن جديد»، به كوشش دارالفكر سوريه و دارالفكر المعاصر لبنان است يكي از مهمترين مسائل جهان اسلام و عرب را بررسي كرده و اين بار، مسئله زن از ديدگاه خانم دكتر نوال سعداوي نويسنده مصري و خانم دكتر هبه‏رؤوف عزت ديگر نويسنده مصري بررسي شده است، يعني دو ديدگاه متفاوت: يكي با نگرشي فمينيستي و ديگري اسلامي.

در حاشيه ماندن زن، براي نوال سعداوي، هميشه پرسش برانگيز بوده است. وي، فقدان دموكراسي و آزادي را در مصر، عامل عقب ماندگي و ناآگاهي هموطنانش مي‏داند. نويسنده در آغاز اين كتاب و پيش از اين در كتاب‏هاي ديگرش، به بازخواني دوباره تاريخ مي‏پردازد و در اين گذار، از داستان آدم و حوا در تورات، نظام‏هاي مادرسالارانه كهن، تغيير اين نظام‏ها به ساختارهايي مردسالار، و افسانه‏هاي كهن، سخن به ميان مي‏آورد تا نشان دهد كه بازخواني دوباره تاريخ، پرده از اين تحولات برمي‏دارد و اين همه، ريشه در علل اقتصادي و سياسي دارد. به نظر وي بنا به تصويري كه امروزه از آغاز خلقت بشر داريم، مفاهيم «جسم»، «شيطان» و «زن» يكسان مي‏نمايند و «روح»، «مقدس» و «مرد» مترادف. فلسفه انسان‏مدار كهن نيز جاي خود را به فلسفه جدايي‏طلب ارسطو بخشيده است. ارسطو، موجودات را به دو گروه حقوقي (مردان) و اشيا(بردگان، زنان و چارپايان) تقسيم مي‏كند.

نويسنده بر آن است كه گاهي به نام اخلاق و دين، زنان را در حجاب‏هاي رواني محبوس مي‏دارند كه امروزه اين كار به دست خانواده، مدارس و احزاب سياسي اعمال مي‏شود و بيشتر مردان و زنان، به فرودستي زنان و فرادستي مردان ايمان دارند و برخي به نادرست، دين را دستاويزي براي برتري مرد بر زن قرار داده‏اند؛ در حالي‏كه پيامبر اكرم(ص) تقوا را ملاك برتري خوانده است: لافضل لعربي علي عجمي، الا بالتقوي. سواستفاده ديگر، در احاديث نبوي نمودار شده است. گروهي از آن حضرت نقل كرده‏اند كه «النساء ناقصات عقل و دين» كه با وجود ضعيف بودن آن، وجدان عمومي هنوز هم، چنين پنداري دارد؛ و حال آنكه آزادي انسان ـ زن و مرد ـ گوهر دين و قانون صحيح است. آزادي، حقي از حقوق انسان است و آيات فراواني بر اين مسئله دلالت دارند: خلقكم من نفس واحده ثم جعل منها زوجها. (زمر، آيه 6) همچنين است احاديث نبوي «النساء شقائق الرجال»، «والناس سواسيه كأسنان المشط» و... .

سعداوي، عدالت اجتماعي را با اخلاق و عدم دوگانگي مقياس‏ها در پيوند مي‏بيند. نويسنده، ميزان را عملكرد زن و مرد مي‏داند. از اين رو اخلاق بايد با عملكرد هر دو طيف به طور يكسان برخورد كند. وي بنابر مصلحت شرعي اهل سنت، خواهان ايجاد تغييراتي در مفاهيمي چون «ولايت» است. نويسنده شعار جدايي دين از سياست را در غرب، نمي‏پذيرد؛ زيرا مسيحيت همواره به كمك سياست‏هاي نادرست غرب شناخته است. پاپ و واتيكان از يك سو با سكوت خود، به اعمال خشونت عليه مردم عراق (1991م) رضايت مي‏دهند و از سوي ديگر خطاب به كنفرانس قاهره كه خواهان مشروع شمردن سقط جنين است، عمل آنان را منافي با انسانيت و باعث فروپاشي كانون مقدس خانواده مي‏داند.

آيا مردم بي دفاع عراق و فلسطين به اندازه جنين درون رحم، نيازمند عنايت جهاني نيست؟!

سعداوي با طرح مسئله زن عرب ـ آن‏هم از ديدگاه جنسي كه كمتر كسي به آن پرداخته بود ـ با استقبال فراواني روبرو شد. وي با ارتباط دادن اين مسئله به ديگر جنبه‏هاي زندگي اجتماعي، گستره پهناوري را در چارچوب‏هاي نظري خود گنجاند. مباحثي از قبيل «جسم زن»، «مفهوم پرده بكارت»، «سرشت انساني» و آمار حوادثي كه روزانه جوامع عربي ـ به‏ويژه مصر ـ را تكان مي‏دهند، در كتاب‏هاي او فراوانند. به نظر وي، آزادي زن از آزادي وطن جدا نيست؛ زيرا نيمي از جمعيت هر كشوري را زنان تشكيل مي‏دهند. وي حاكمان كشورهاي عربي را، مستبداني مي‏شمارد كه براي پيشبرد كار خود، دست به نفاق مي‏زنند؛ از ماركسيسم به نظام سرمايه‏داري روي بر مي‏گردانند، آنگاه رو به سوي جهاني‏شدن مي‏كنند و تفاوتي ميان روسيه، چين، امريكا و اسرائيل قائل نيستند؛ زيرا رياست را ابزاري براي مصالح خود مي‏دانند و زن نيز يكي از همين ابزارهاست. چنين نظام‏هايي بر پنج پايه استوارند:

1. انسان، سرشتي شرور و بدخو دارد و مالكيت، كينه، و رقابت از ويژگي‏هاي نخستين انسانها است؛

2. اين طبيعت بشري ثابت و تغييرناپذير است؛

3. اين طبيعت در مردان و زنان متفاوت است: مردان به قدرت و برتري و عقلانيت گرايش دارند و زنان به ناتواني، كاستي در عقل و دين و اخلاق؛

4. بر مردان است تا زنان را به زير چتر حمايت خود در آورند و از گرايش آنان به سوي گناه و تباهي بكاهند؛

5. ماندگاري از آنِ نيرومندتران است، آن‏هم در تمام عرصه‏هاي سياسي، اجتماعي، لشكري و... .

نويسنده، سپس از «ختنه دختران» ياد مي‏كند كه با نام دين انجام مي‏گيرد؛ عملي كه به كناره‏گيري زنان از زندگي روزمره منجر مي‏شود و از محمد بن زكرياي رازي نام مي‏برد كه بيش از هزار سال پيش با هر عملي كه به انسان آسيب رساند، مخالفت مي‏نمود؛ پزشكي كه خداوند را رمز عدالت و سلامتي مي‏ناميد. سعداوي مي‏نويسد: با وجود كتاب‏هاي فراواني كه درباره زن نگاشته شده است، اما همچنان، رهايي زنان در كشورهاي عربي تحقق نيافته؛ زيرا علاوه بر سانسور كه با نام دين و سياست انجام مي‏پذيرد، فكر و ديدگاه سرمايه‏داري در اين كتاب‏ها موج مي‏زند و اينكه زنان را بايد دوباره به خانه و خانه‏داري باز گرداند. اين انديشه بر چهار پايه استوار است:

1. سرمايه‏داري (نظام پدرسالاري) تنها راه آينده بشري است و بازار آزاد جهاني و تجارت آزاد تنها از اين راه است كه به سامان مي‏رسد؛

2. نقش اساسي زنان در مادر بودن و تربيت فرزندان خلاصه مي‏شود و نقش‏هاي ديگر، ثانوي به شمار مي‏آيند؛

3. چالش‏هاي حكومتي و محلي به خاطر اختلاف‏هاي فرهنگي، ديني و نژادي است، نه بهره‏كشي اقتصادي و سياسي؛

4. فرهنگ از اقتصاد جداست و «صورت» از «جوهر» گسسته. جوهري در كار نيست و پايه و اساس «صورت» است.

سعداوي، گفتمان اصلاح ديني عبده و اسدآبادي را پررونق‏تر از همسانان امروزي قلمداد مي‏كند و از همه كساني كه مفاهيمي چون آزادي، دموكراسي و حقوق انسان را از آن مردان مي‏دانند و از هسته مركزي جامعه، يعني خانواده غفلت مي‏كنند، انتقاد مي‏كند؛ زيرا اين معادله به ديكتاتوري مرد و سلب حقوق انساني زن مي‏انجامد. وي از زنده به گور كردن انديشه و نوشته‏هاي زنان عرب سخن به ميان مي‏آورد. به گمان وي، عوامل فراواني مي‏توانند اين پديده را تفسير كنند:

1. مسئله زن از قضاياي اجتماعي و سياسي مهم بوده و چونان گذشته تابو و پرمخاطره نيست. مرداني كه همواره فرصت طلب بوده‏اند اكنون نيز مي‏توانند خود نمايي كنند؛

2. به آساني مي‏توان زن را از همه عرصه‏ها بيرون راند و از آنجا كه مردان همچنان از لحاظ سياسي، اقتصادي و اجتماعي نيرومندترند مي‏توانند بر اين امر فائق آيند؛

3. به آساني مي‏توان مردان را حتي در عرصه‏هاي تخصصي زنان، برتر از زن قلمداد نمود. از اين رو مردان خواهان رهبر ناميدن افرادي چون قاسم اميني و رفاعه طهطاوي هستند، تا اين نهضت از حيطه مردان خارج نشود و چونان ارث به مردي ديگر سپرده شود؛

4. رقابت با زنان براي برخي مردان آسان‏تر از رقابت با مردان ديگر است؛ به‏ويژه در مسايل سياسي؛

5. بسنده كردن به كوشش‏هاي قاسم امين و طهطاوي نه تنها به فراموشي سپردن عملكردهاي زنان، بلكه جلوگيري از نهضت زنان و انديشه‏هاي پيشرفته در اين باره است؛

6. گروهي از مردان برآنند كه به جاي زنان سخن بگويند؛

7. اين مردان خواهان از دست دادن جايگاه خود در جامعه نمي‏باشند؛ زيرا اگر زنان زمام امور كار خويش را به دست گيرند، جايگاه آنان به خطر مي‏افتد و همگان خواهند توانست از حقوق خود دفاع نمايند.

سعداوي در پايان يادآور مي‏شود كه سياست در همه كشورها نقشي اساسي در تفسير اديان، و يا قوانين و شريعت‏هاي ديني و اخلاقي دارد كه نمي‏توان اين دو را از هم گسست. كشورهاي عربي از ساختار حكومتي كشورهاي ديگر پيروي مي‏كنند كه در آنها نظام پدرسالاري و سرمايه‏داري كه براساس تفرقه ميان مردم در طبقه اجتماعي، جنسيت، رنگ، عقيده و نژاد استوار است. گروه اندكي كه اسلحه و تجارت و سرمايه را به دست گرفته‏اند، در اين نظام‏ها به حكومت و زمامداري مي‏رسند. ما امروز دوره جديدي از استعمار را تجربه مي‏كنيم كه زن را يكي از ابزارهاي انباشت سرمايه مي‏داند. آزادي زنان در كشورهاي عربي با اجراي برنامه‏هاي كلاني در عرصه‏هاي توسعه، تنظيم خانواده، بانك، بودجه مملكت و... همراه شده است كه بر نياز نيازمندان افزوده و ثروتمندان را توانمندتر كرده است و بيشتر قربانيان اين فقر، زنان‏اند. استفاده ابزاري از دين همچنان ادامه دارد و با افزايش سرمايه‏هاي دولت بر سوء استفاده از دين افزوده مي‏شود. بيشتر نظام‏هاي سياسي و اقتصادي كشورهاي عربي از پيروان دولت و حكومت به‏شمار مي‏آيند. برنامه‏هاي جهاني شدن نيز براي خدمات رساني به شركت‏هاي چند مليتي يا هيئت حاكمه و قوانين آنها مي‏باشند. مبارزه مردمي با اين نيروها ـ كه زنان و جوانان و كودكان و تهيدستان را گرد هم آورده است ـ جنبشي اساسي است كه مي‏تواند با برده داري نوين در جهان عرب بستيزد. با وجود موانع فراوان، نيروهاي مردمي دوشادوش هم به راه افتاده و گويا نيروهاي مقابله‏گر در حال كه عقب‏نشيني‏اند؛ تا جايي كه پاپ در 12 مارس 2000 م از گناهاني كه كليساي كاتوليك، طي ساليان گذشته عليه زنان كرده، طلب آمرزش و مغفرت كرد.

سعداوي كه در سال 1955 م ليسانس خود را در رشته پزشكي و جراحي از دانشگاه قاهره گرفت و كارشناس ارشد پزشكي از دانشگاه كلمبيا ـ نيويورك (1965 م) است، همواره آخرين يافته‏هاي پزشكي را به خدمت مي‏گمارد تا در راه آرمان خود به‏كار گيرد، وي علاوه بر زبان عربي، با دو زبان فرانسه و انگليسي آشناست و كتاب‏هاي فراواني نوشته است كه كتاب «المرأه و الدين و الاخلاق» چكيده آنها به شمار مي‏آيد؛ كتاب‏هايي چون: المرأه الجنس، المرأه والمراع النفسي، مذكرات طبيبه، سقوط الامام، الرجل و الجنس، الوجه العاري للمرأه العربيه (كه در سال 1359 شمسي توسط مجيد فروتن و رحيم مرادي با عنوان «چهره عريان زن عرب» ترجمه شده است). همچنين رمان‏هاي فراواني از او به چاپ رسيده است كه موضوع زن بيش از همه در آنها نمايان است. از اين رو، دكتر هبه رؤوف عزت كه داراي ليسانس علوم سياسي دانشگاه قاهره (1987 م) و كارشناسي ارشد در همين رشته (1992 م) است، وقتي با انديشه سعداوي در اين كتاب آشنا مي‏شود، شگفت زده شده، اين نوشتار را بريده‏هايي از نوشته‏هاي پيشين سعداوي مي‏نامد؛ يعني تغييري در روند فكري سعداوي نمي‏يابد. وي سعداوي را اسطوره‏سازي ناميده كه پيرامون دين، زن، اخلاق و... به افسانه سازي پرداخته است. نويسنده، سعداوي را به دشمني آشكار با دين متهم مي‏سازد. دشمني سعداوي به نظر رؤوف عزت، بر چندين پايه استوار است:

1. دين از ساخته‏هاي بشري است و دستاورد تاريخ. عزت، اين ديدگاه را رهاورد جوامع غربي مي‏داند. 2. سعداوي خواهان جدايي دين از زندگي است. به نظر وي دين امري دروني / انساني است كه در دل هر فرد به وجود مي‏آيد. از اين رو نيازي به وحي نخواهد بود.

3. دين به گمان سعداوي بايد از خواسته‏ها پيروي كند نه اينكه تابع نوسازي و اجتهاد و توازن ميان مطلق (وحي) و نسبي (واقع) باشد، و گرنه ابزاري براي ستمكاران خواهد شد. گويا به نظر سعداوي هيچ ارزش ثابتي وجود ندارد و بلكه اين جوامع كوچك و بزرگ‏اند كه دين را مي‏سازند.

4. دين همواره در خدمت سياست بوده و هم‏پيمان سرمايه‏داري است و اين اقتصاد است كه مسير و آينده تاريخ را به دست دارد، نه دين و نه حتي فرهنگ.

5. دين داران همواره در برابر سلطه‏هاي سياسي و اقتصادي، قافيه را باخته‏اند و بايد به‏خاطر انجام اين گناهان طلب مغفرت كنند.

6. همه اديان تا به امروزه عليه زنان دست به دست هم داده‏اند و براي رهايي زن، بايد دين را از زندگي كنار گذاشت.

هبه رؤوف عزت، در ادامه مي‏آورد. سعداوي هيچ دليل قانع‏كننده‏اي براي فرضيه‏هاي خود ارائه نمي‏دهد. وي حتي از حقيقت و مجاز زبان نيز ناآگاه است؛ آنجا كه خدا را مذكر قلمداد كرده است. همچنين سعداوي نه از قرآن و سنت شناخت درستي دارد و نه از فقه و علوم شرعي. از اين رو به اسطوره‏هاي كهن مصري روي مي‏آورد و به قرآن و احاديث اشاره‏اي گذرا مي‏كند.

وي مي‏افزايد: سعداوي از يك سو به جايگاه تاريخي و عملكرد زنان اشاره مي‏كند و از سوي ديگر به غفلت مردان در ثبت حيات سياسي ـ اجتماعي زنان. اگر چنين باشد چگونه توانسته است از دل كتاب‏هاي تاريخي اين همه اطلاعات كسب و از زنان گذشته ياد كند.

از سوي ديگر به نظر رؤوف عزت، عقل و انديشه مسلمانان بسته نيست، بلكه همواره در داد و ستد با عقلانيت پيرامون خود است اما انديشه غربي كه در راه سكولار كردن گام بر مي‏دارد، با عقل اسلامي متفاوت است.

چارلز تايلور مي‏پرسد: در مسير مدرنيزم چه اتفاقي رخ داده است؟ و چگونه غربيان از عقلانيتي دين‏مدار به عقلانيتي مادي و پس از آن به مخالف دين رسيده‏اند؟ عقلانيت مادي خواهان تفسير پديده‏ها در درون همين عقلانيت است و از اين رو در آغاز نام Humanist به خود گرفت. به نظر تايلور نگاه انسان‏مدارانه از زماني آغاز شد كه سنت اگوستين از حلول نور الاهي به معناي مادي در درون انسان سخن گفت. اما از آنجا كه انسان، موجودي چند بعُدي است، حتي در جوامع غربي نيز جنبش‏هايي عليه اين ديدگاه‏ها رخ مي‏دهد. از جمله مي‏توان به انديشمند برجسته‏اي چون زيگموند باومان اشاره كرد كه يكي از ناقدان مدرنيسم و پسامدرنيسم بوده و بر اين باور است كه روشنگري، انسان را به مسلخ برده و كشته است؛ زيرا نسبيت و فرديت از يك سو، رشد شهرسازي و گسترش زندگي شهري از سوي ديگر، فاصله‏ها را ميان افراد بيش از پيش كرده است، فاصله‏هايي كه جنگ‏هاي جهاني را آفريد... و ارزش‏هاي غيراخلاقي و يا اخلاقي غيرارزشي پديد آورد.

عزت مي‏افزايد: فمينيزم نيز زاييده چنين ارزش‏ها و آرمان‏هايي است كه در غرب باليده است. در آغاز از حقوق زنان به عنوان حقوق بخشي از انسان‏ها دفاع مي‏شد، اما امروزه با گسترش سكولاريسم راهي ديگر در پيش گرفته و منافع اقتصادي، حرف اول و آخر سردمداران نهضت آزادي زنان است. به گمان برخي فمينيست‏ها، دين، امكان گفت‏وگو را از بين مي‏برد. اما به نظر رؤوف عزت، اگر چارچوب را اخلاق اسلامي بگيريم، مي‏توان با پويايي و اجتهاد، از سوء استفاده ديني كه نه تنها عليه زنان، بلكه عليه انسانيت اعمال مي‏شود، جلوگيري كرد. خانواده در اسلام يكي از بنيادهاي اساسي جامعه و روابط ايماني افراد (مردن و زن) است كه اهميت ويژه‏اي دارد. نيكي به پدر و مادر و صله رحم در چارچوب روابط اجتماعي، اهميت بسيار دارد و خانواده مركز ساختار اجتماعي اسلام به شمار مي‏آيد؛ زيرا از كانال خانواده، فرد با جامعه پيوند مي‏يابد و زن چونان مرد، بنا به مفهوم «كلكم راع» نقش‏آفرين است.

سعداوي در پاسخ به عزت مي‏نويسد: گمان مي‏كردم نويسنده، سخنان خود را با تشكيك در برخي موارد آغاز خواهد كرد و پيش از آنكه از مطلق‏ها و حقايق غيرقابل تغيير، سخن براند، ميان اسلام و ديگر اديان به مقارنه و موازنه بپردازد وگرنه هر دين‏مداري به آساني خواهد توانست دين و آيين خويش را برتر و والاتر از همه اديان ديگر بنامد و در واقع باب هر گونه گفت‏وگو و بحث و نظر را ببندد.

من با گفته‏هاي ايشان درباره تاريخ كشتار انديشمندان توسط كليسا و غرب موافقم، اما آيا اين اتفاق امروزه در جوامعي چون يهود و پيش از اين در اسلام رخ نداده است؟ پرسش‏هاي وي از دل جامعه اسلامي برنيامده و چرا به جاي پرسش‏هاي واقعي، كساني چون چارلز تايلور را به كمك فرا مي‏خواند؟ آيا بهتر نيست بپرسد كه اگر مردي عقيم، ناتوان و بيكار نتواند معاش خود و همسرش را تهيه كند، زن مي‏تواند قوامه را به عهده گيرد يا خير؟ و آيا نمي‏توان اين مسئله را درباره ازدواج زنان مطرح نمود؟ آيا نسبيت‏گرايي غرب باعث ويراني خانواده شده است و يا سلطه مطلق مردان و اعمال خشونت عليه زنان و كودكان رهاورد اين ويراني است؟ اگر مراد از دين، برقراري عدالت اجتماعي، آزادي، مسئوليت فردي و گروهي زنان مردان است، چرا اخلاق نقشي دوگانه ايفا مي‏كند و كانون گرم خانواده بر مبناي فرمانبرداري بي‏چون و چراي زنان از مردان است؟ تفسيري كه عزت از «الرجال قوامون...» (نسا: آيه 34) مي‏دهد، با تفاسير علما متفاوت است.

آيا دوگانگي‏هاي اخلاقي، ارمغان «جهاني شدن» و «مدرنيزم» است؟ مشكل در جايي ديگر است و در انديشه و فرهنگ كشورهاي ماست. آنچه غايب است نوآوري، نوسازي و اجتهاد پويا در بيشتر بررسي‏ها و كتاب‏هاست. بي مبالغه مي‏توان گفت كه نخبگان فرهيخته ما، قربانيان اين دوگانگي‏ها هستند كه در جهان پزشكي از آن با نام «گسست خودآگاهي از ناخودآگاه» ياد مي‏شود؛ يعني گسست جسم از روح و روان.

پيش از اين بوعلي ياسين در كتاب «حقوق المرأه في الكتابه العربيه منذ عصر النهضه» كه از ديدگاهي ديگر به نوال سعداوي نگريسته است، دو اشكال بر وي مي‏گيرد:

1. نوال سعداوي با اصالت بخشيدن به زن، خود را دشمن مردان قرار داده كه اين امر نه به سود مردان تمام مي‏شود و نه به سود زنان بلكه حكايت همچنان باقي است؛ گذشته از اينكه خود اين نظرگاه، از لحاظ علمي نادرست است و اصل و فرعي در اين مسئله وجود ندارد.

2. سعداوي، زن را از لحاظ جنسي نيرومندتر از مردان مي‏داند. اگرچه خلاف آن ثابت شده است، ولي معناي دروني اين مسئله اين است كه وي به جاي «تعدد زوجات» خواهان «تعدد ازدواج» است؛ يعني چند همسري جاي خود را به چند شوهري مي‏دهد! ياسين در پايان مي‏پرسد: نوال سعداوي ما را به كجا رهنمون مي‏كند؟

/ 1